مرثیه ای علیه اسلام و ایران
درآمد؛ محمدحسین پیشاهنگ[1]
از چهارم دی ماه فیلمی سینمایی به اکران آنلاین سال 99 راه یافت که هم فیلمی ضد ایرانی است و هم فیلمی ضد اسلامی، و جالبتر آنکه این فیلم را هم یک ایرانی نساخته است.
نوید محمودی نویسنده و کارگردان فیلم و برادرش جمشید محمودی تهیه کننده فیلم، دو مهاجر افغانی ساکن ایران اسلامی هستند که در زیر سایه امنیت ایران و فرهنگ اسلامی آن قد کشیده، هنر سینما آموخته و در همین نظام اسلامی، مجوز ساخت فیلم گرفته، با حمایت بیت المال مسلمین فیلم ساخته و فیلمشان به جشنواره های ایرانی و غیر ایرانی راه یافته است. اما بعد از این همه نمک خوردن، نمکدان شکسته و فیلمی ساخته اند که هم ضد ایرانی است و هم به طور آشکار ضد اسلامی؛ و از همه مهمتر فیلمی است تبشیری که آشکارا با طرح دهها شبهه علیه اسلام به ترویج مسیحیت پرداخته و با روایت داستانی خیالی، مرثیهای سوزناک برای نوکیشان مسیحی میخواند.
فیلم «مردن در آب مطهر» داستان گروهی مهاجر افغانی است که میخواهند به صورت غیر قانونی از ایران و ترکیه رد شده و با رسیدن به اروپا اقامت بگیرند. هرچند روایت اصلی فیلم درباره خشونت، زن ستیزی و فقدان آزادی در ایران و کشورهای اسلامی است.
این فیلم علاوه بر مسائل محتوایی، در فرم نیز چنگی به دل نمیزند، با این حال نقاط قوتی نیز دارد و برای آنکه بر خلاف فیلمساز محترم، ما از دایره انصاف خارج نشویم، ابتدا نقاط قوت فیلم را بیان کرده و بعد فیلم را در دو ساحت فرم و محتوا با روشی علمی (نشانه شناسی) و منصفانه نقد خواهیم کرد.
نقد و بررسی هنری در فرم و تولید
ابتدا به فرم میپردازیم. درحوزه فرم از چند منظر میشود به این فیلم پرداخت و آن را بررسی کرد و ما از نقاط قوت فیلم شروع میکنیم.
نقاط قوت: طراحی صحنه و تصویر برداری
طراحی صحنه و تصویر برداری در این فیلم نسبتاً خوب و موفق است. هم تصویربرداری وهم طراحی صحنه کار خودش را خوب انجام داده و توانسته باری که بر دوش داشته را به منزل برساند. یعنی طراحی صحنه به خوبی حس و حال محیط را منتقل کرده و ما را به جهان سرشار از محنت و فقر مهاجرین افغانی برده است. البته ای کاش در این فیلم مهاجرین افغانی موفق را هم میدیدیم و فیلمساز تا این اندازه یکسویه نگر به سیاهنمایی نمیپرداخت.
فیلم برداری نیز حس وحال داستان و موقعیتهای آن را به مخاطب انتقال میدهد. دوربین روی دست نشان دهنده وضعیت نامطمئن و شکننده جهان مهاجرین افغانی است که همه چیز برای آنها در وضعیت موقت و ناپایدار قرار دارد. هرچند در این دو بخش گفته شده با یک پدیده روبرو نیستیم ولی انصافاً یک کار استاندارد و خوبی در طراحی صحنه و فیلمبرداری میبینیم.
نقاط ضعف: بازیگری، کارگردانی، فیلمنامه
بازیگری
اما بازیگری چنگی به دل نمیزند و در این فیلم با بازیگری درخشانی روبرو نیستیم و بازیها برای سینمای ایران بسیار ابتدایی و در سطح پایین است. شاید با ارفاق بتوان گفت تنها بازی علی شادمان یک بازی معمولی و و تا حدودی قابل قبول است که البته بر خلاف انتظار، هیچ تلاشی برای یک بازی درخشان صورت نگرفته است. اما بازی نقش اول فیلم یعنی حامد حقیقتاً همین اندازه هم استاندارد نبود. به نظر میرسد چون بازیگرها باید نقش یک ملیت دیگری را بازی میکردند (همه بازیگران اصلی این فیلم ایرانی الاصل بودند و باید نقش مهاجر افغانی را بازی میکردند) در بعضی سکانسهای مهم و احساسی فیلم از ایفای نقش و بازی در موقعیت عقب میمانند چرا که بیشتر تمرکزشان در بیان لهجه افغانی و رفتار افغانی متمرکز شده است. به طور دقیقتر میشودگفت بیشتر تمرکز بازیگری و بازیگردانی بر روی لهجه گذاشته شده است و به همین جهت بازیگری تحت تاثیر قرارگرفته و بازیها در بعضی نقشها و سکانسها دچار ضعف شده است. البته آن طوری که دوستان افغانی گفتند، این لهجهها نسبتاً لهجههای درستی بوده اما نه به عنوان لهجه یک افغانی اصیل بلکه به عنوان لهجه یک افغانی مقیم ایران قابل قبول بود. یعنی لهجه سومی (لهجه افغانی ایرانی) که توسط مهاجران افغان به ایران تولید شده است. گرچه باید توجه داشت که نقش اول فیلم یعنی حامد برای اولین بار به ایران آمده بود و نمیبایست لهجه سوم داشته باشد ولی شاید این بی توجهی عمدی بوده است تا لهجهها در فیلم یک دست شده و برای مخاطب ایرانی نیز قابل فهم باشد.
کارگردانی
کارگردانی فیلم «مردن در آب مطهر» نیز در همان سطح بازیگری فیلم است یعنی کارگردان نیز کار درخشانی ارائه نمیکند و در بعضی از سکانسها درگیر انتقال حس و حال فضای مهاجرین افغانی است و از کارگردانی موقعیت جامانده است. اما مهمترین نقطه ضعف کارگردانی در سکانس پایانی است که ناگهان فیلم دچار یک تشویش و به هم ریختگی فرمی شده و ناگهان زاویه راوی خود را تغییر میدهد. در این سکانس حتی بازیها نیز شدیداً افت میکند. به نظر میرسد دلیل اصلی این تشویش نیز فیلمنامه است.
فیلمنامه
فیلمنامه شروع خوب و استانداردی دارد و در ادامه نیز خیلی کلاسیک و با همان گرههای سید فیلدی، داستان را پیش میبرد. اما به طور واضح در پایان بندی دچار ضعف است بنحوی که حتی کارگردانی را هم تحت تأثیر قرار میدهد و کل اثر، دچار سردرگمی و به هم ریختگی فرمی میشود.
فیلمنامه در پایان بندی نمیتواند مخاطبش را راضی کند به این معنی که نمیتواند داستان را به نقطهای برساند که مخاطب با رضایت از سینما خارج شود. ما انتظار نداریم که فیلمنامه داستان را تمام کند اما موظف است بیننده را راضی از سینما بدرقه کند و این فیلمنامه این کار را نکرده و در سکانس پایانی مخاطب را رها میکند و مخطب با نارضایتی سینما را ترک میکند. دلیل اصلی این مسئله این است که مخاطب باید احساس کند پیام فیلم و داستان را پیدا کرده و فیلم راهی را به روی او گشوده است. فیلم نیز از ابتدا خود را به عنوان یک درام عاشقانه اجتماعی معرفی کرده است و بیننده تصور میکند فیلمساز به دنبال طرح یک موضوع اجتماعی در دل یک داستان عاشقانه است اما تا پایان فیلم، نه آن عشق به درستی ترسیم میشود (اصطلاحاً عشق در نمیآید) و نه آن معضل اجتماعی پرداخت شده و جملات فیلم درباره این پدیده اجتماعی به سرانجام میرسد. زیرا حقیقت این است که این یک فیلم اجتماعی درباره مهاجرین افغانی نیست بلکه یک فیلم تبشیری (مروّج مسیحیت) درباره اسلام و مسیحیت است و بیننده نیز از ابتدا چنین انتظاری نداشته است؛ چرا که فیلمساز از ابتدا صادق نیست و حقیقت را نمیگوید و جهان خودش را برای بیننده نمیسازد.
بنابراین ضعف در پایان بندی فیلمنامه، تنها مربوط به تکنیک فیلمنامه نویسی نیست، بلکه ریشه در محتوای فیلم دارد و میتوان گفت به لحاظ محتوایی سکانس پایانی یک فاجعه است.
کارگردان نیز به خاطر انتقال آن پیام محتواییِ «تبشیری»، در سکانس پایانی آنقدر غرق پیام سازی میشود که از قصه سازی باز میماند و نمیتواند یک پایان راضی کننده به مخاطب ارائه کند. هرچند شاید بتوان گفت این پایان بندی برای یک درام اجتماعی درباره مهاجرت راضی کننده نیست، اما به عنوان یک اثر تبشیری، راضی کننده و واقعاً ضربه زننده است.
تحلیل و بررسی محتوایی
چنانچه تا اینجا روشن شد، محتوای این فیلم، مضمونی تبشیری و ضد اسلامی دارد که باید در این قسمت یعنی نقد محتوایی مورد بررسی قرار گیرد.
قصه ها، پیرنگ ها و لایه های معنایی
از افغانستان تا ایران
داستان این فیلم به ظاهر و در لایه نخستین، داستان مهاجرین افغانی است که به شکل غیر قانونی وارد ایران میشوند و قرار است از ایران به اروپا مهاجرت کنند.
اما واقعیت فیلم در لایه دوم و زیرین، داستان مهاجرین ایرانی است که به ترکیه میروند و میخواهند از ترکیه به اروپا سفر کنند. کُدهای این لایه دوم در لایه اول کاشته شده و با نشانه گذاریهایی که انجام شده است، مخاطب میتواند به راحتی به درک این معنا برسد. فارغ از اینکه تمام بازیگران اصلی فیلم، ایرانیالاصل هستند، بارها در این فیلم به گذرگاه ترکیه برای مهاجرت اشاره میشود؛ همان جایی که گذرگاه مهاجرین غیرقانونی ایرانی به اروپاست. دیالوگ قاچاقبر ایرانی که در اوایل فیلم میگوید: «شما میرید اروپا عشق و حالش رو میبرید و ما موندیم تو این جهنم» تأکیدی است بر شرایط دشوار ایران و میل ایرانیها به مهاجرت. فقدان یک پلان از زندگی معمولی و شهری ایرانیها نیز مؤید دیگری بر وجود این واقعیت است که فیلمساز، داستان مهاجرین ایرانی در ترکیه را مطرح میکند و اتفاقات فیلم، مربوط به ایران و ایرانیهاست. هرچند که این داستان برای مهاجرین افغانی هم صحت دارد.
البته از این نشانه شناسی که بگذریم، فیلم در همان لایه نخست، سرتاسر نمایش خشونت و بی رحمی ایرانیها علیه برادران افغانیشان است و حتی یک پلان از سالها مهمان نوازی ایرانیها سخن گفته نشده. گویا برادران افغانی تنها برای مهاجرت به ایران آمده و آنها که مانده اند، بعلت آنکه توسط ایرانی ها تلکه شده بودند، دیگر نتوانستند به راهشان به سوی بهشت اروپا !!! ادامه دهند. اگرچه بد رفتاری برخی از ایرانیها با مهاجران افغانی واقعیتی غیر قابل کتمان است، اما این فیلم به شکل غیر منصفانه سالها مهمان نوازی و مهربانی نیکان این دو سرزمین را کتمان کرده و ایران اسلامی و ایرانی مسلمان را تنها گذرگاهی خطرناک معرفی میکند که مهاجران افغانی برای رسیدن به بهشت اروپای مسیحی ناچارند از آن عبور کنند. از این منظر فیلم شدیداً به دنبال ایجاد اختلاف بین دو قوم و ملیت برادر و همخون است که سالها مهربانانه در کنار هم زندگی کردهاند.
از اسلام تا مسیحیت
اما حقیقت فیلم در لایه سوم، ورای اینهاست. حقیقت این فیلم، داستانِ مهاجرت یک نسل مسلمان از دین اسلام به دین مسیحیت است. گذرگاه ترکیه با ماهیت آسیایی ـ اروپایی نیز همان نقطه تردید و انتقال است. هرچند مهاجرین ایرانی که از طریق ترکیه به اروپا سفر کردهاند به خوبی با فعالیت گروههای تبشیری در ترکیه آشنایی دارند و بسیاری از مسلمانان مسیحی شده در میان مهاجرین، اولین مواجهه خود با مسیحیت را در ترکیه معرفی کردهاند و تعداد زیادی از آنها در همان ترکیه دین خود را تغییر دادهاند. چنانچه در این فیلم نیز میبینیم هدف اصلی اغلب این مهاجرین نیز از تغییر دین، گرفتن اقامت در اروپاست ولی در اینجا خارج از فضای نقد فیلم بیان این نکته ضروری است که اگرچه این افراد نه به دلایل اعتقادی و بلکه به دلیل مهاجرت دین خود را تغییر میدهند ولی غالباً با پیگیری مستمر دستگاه تبشیر مسیحیت، بعد از تغییر دین، به دینداران جدی مسیحی تبدیل شده و گاه در نقش یک مبَشِّر در میان خانواده و اقوام و دوستانشان ظاهر میشوند.
اما به فیلم که برگردیم با کدهای فراوان کارگردان برای این لایه سوم مواجه می شویم.
- در سکانس اول فیلم، «رونا» میگوید به آلمان که برود در مقابل کلیسای شهر مونیخ عکس میگیرد و برای بقیه میفرستد.
- در ادامهی فیلم، در هر سکانسی که فشار بر حامد سنگینتر میشود، با صدای ناقوس کلیسا در موسیقی فیلم، آرامش به صحنه برمیگردد.
- با پیشنهاد مسیحی شدن به حامد، مضمون فیلم کاملاً آشکار شده
- و در سکانس پایانی با افشای راز «رونا» (انجیلی که در کیف او بوده است) پیام تبشیری فیلم کامل میشود.
- اما نام فیلم و لوگوی آن در پایان بندی و ضربه محکم ناقوس روی آن، افشای ماهیت کاملاً تبشیری فیلم است: نوشته شدن حرف «آ» به صورت صلیب آن هم با تأکید بر آن (به واسطه رنگ سرخ) و استفاده از لفظ مطهر برای آب که اشارهای آشکارا به غسل تعمید دارد
- تأکید چندباره فیلمساز بر مسئله غسل تعمید در دیالوگهای ابتدای فیلم و حوادث پایان فیلم. (توضیحات بیشتر در این باره در ادامه خواهد آمد).
- دیالوگهای کاملاً تبشیری و دعوت کننده به آیین مسیحیت (مصادیق آن در ادامه خواهد آمد)
از این رو پیام تبشیری این فیلم برای مبلّغین و مبشّرین مسیحی و همچنین مسلمانان مسیحی شده ایرانی و افغانی بسیار آشنا و قابل درک است.
مرثیه ای تبشیری علیه اسلام
جامعه اسلامی
البته یک فیلم به صرف بیان داستان مهاجرت و تغییر دین، تبشیری نمیشود و مسئله اصلی این فیلم رویکرد ضد اسلامی آن و مرثیهای است که برای مسلمانان مسیحی شده میخواند.
این رویکرد ضد اسلامی از ابتدا با تصویری که از افغانستان (و شما بخوانید اسلام) به عنوان یک کشور اسلامی ترسیم میکند شروع میشود:
- فیلم از همان ابتدا جامعه افغانی و فرهنگ افغانی را یک فرهنگ جنگ زده، خشن، غیرآزاد، غیر دموکراتیک و از همه مهمتر یک جامعه و فرهنگ «زن ستیز» معرفی میکند. در واقع فیلم هیچ نکته مثبتی از جامعه افغانی نشان نمیدهد
- معدود شخصیتهای مثبت افغانی در فیلم نیز همان کسانی هستند که از افغانستان با قصد مهاجرت گریخته و از قضا یا ترک نماز و روزه کردهاند ، یا خود را همجنسگرا معرفی کردند و یا راه مسیحیت را در پیش گرفتند.
- نکته جالب توجه در اینجا نیز این است که بارها در فیلم به نقل از سعید برادر حامد میشنویم که مسیحی شدن بهترین راه مهاجرت است.
چنانکه گفتیم داستان فیلم در سه لایه روایی موازی در سه سطح حرکت میکند و وقتی فرهنگ خشونت و زن ستیزی به جامعه افغانستان نسبت داده میشود با نشانه گذاریهایی که کارگردان انجام داده است، معنیاش خشونت و زن ستیزی در ایران و همچنین اسلام است.
هرچند خشونت در جامعه ایرانی نیز به طور واضح در داستان به نمایش درآمده است و نوع برخورد خشن و نامناسب و ظالمانه تنها ایرانیهایی که در فیلم میبینیم نسبت به مهاجرین افغانی علاوه بر آنکه توهین به جامعه و فرهنگ ایرانی است، به طور واضح برای نمایش فرهنگ خشونت در کشورهای اسلامی کاشته شده است. اگرچه باید بپذیریم در ایران کسانی هستند که به خواهران و برادران افغانی با نگاه تحقیر آمیز مینگرند و به آنها ظلم میکنند اما نمیتوان منکر مهمان نوازی جامعه ایرانی و دوستیهای عمیق و مشترکات فرهنگی و زبانی این دو ملت شد.
اما فیلمساز به جای ارائه نمایشی منصفانه از این حقیقت دوگانه، تنها سیاه نمایی کرده و عملاً نفرت را بین دو ملت ترویج میکند. این در حالی است که امروز ملتهای ایران و افغانستان بیش از هر زمان دیگری در طول تاریخ به هم نزدیک شده و با شهادت مجاهدان لشگر فاطمیون در کنار ایرانیها در نبرد با تکفیر و تروریسم منطقه، خون این دو ملت با هم ممزوج گشته و این برادری خونی اتحادی اسلامی را نوید میدهد. در این شرایط تولید چنین فیلمی موهن نسبت به روابط ملتهای ایران و افغانستان، میتواند به این رابطهی در حال تقویت، لطمه زده و بعید نیست که تعمدی نیز وجود داشته باشد. چه آنکه دشمن اسلام همواره از اتحاد ملتهای مسلمان بیم داشته و هرگاه بوی اتحاد به مشامش میرسد طرحهای تفرقه افکنانه بسیاری را اجرا میکند و این مسئله را در رابطه با ملتهای ایران و عراق در چند سال گذشته به وضوح مشاهده کردیم و به نظر میرسد این بار رابطه ایران و افغانستان هدف قرار گرفته است.
اما سیاه نمایی گفته شده در روایت این فیلم در لایه سوم یعنی روایت مهاجرت از اسلام به مسیحیت بسیار پررنگتر و غیر منصفانهتر ظاهر میشود. همچنان که در دو لایه نخست داستان، «خشونت»، «زن ستیزی» و «عدم آزادی» سه ویژگی جوامع افغانستان و ایران معرفی شده است، همین سه ویژگی به جامعه و فرهنگ اسلامی تسری و تعمیم داده میشود و حتی میتوان گفت فیلمساز با جدا کردن افرادی از جامعه افغانی، قصد دارد این صفات رذیله در فرهنگ افغانسان را نتیجه سلطه فرهنگ اسلامی معرفی کند. به همین ترتیب نیز همانطور که دلیل مهاجرت افغانیها از افغانستان به اروپا، «جنگ و خشونت»، «زن ستیزی» و «عدم آزادی» در افغانستان معرفی میشود، همین سه دلیل برای مهاجرت مسلمین از اسلام به مسیحیت ترسیم میشود. برخی از مصادیق انتساب اسلام به خشونت و زن ستیزی در فیلم از این قرار است:
- ترسیم خشونت اسلامی در این فیلم در سکانس مربوط به سنّت یا ختنه به خوبی قابل مشاهده است. تصاویری خشک و خشن و مشمئز کننده از یک سنت دینی که تنها با اصرار شیخ مهاجرین قرار است اجرا شود. آنان که با ادبیات و الاهیات مسیحی و تبشیری آشنایی داشته باشند میدانند که مسئله ختان در آیین مسیحیت یک مسئله کلیدی است و پولس به عنوان سردمدار الاهیات مسیحی با نسخ قانون ختان، به زعم خود، مسیحیت را از بنی اسرائیل خارج کرده و جهانی نمود. امروز نیز برای مبشرین مسیحی، نسخ قانون ختان به نمادی از آزادی مسیحیت از قوانین مذهب و سختگیریهای آن مطرح است. قوانینی که پولس یهودی الاصل ادعا کرد با فدیه شدن عیسی بر روی صلیب، همگی منسوخ شدهاند.
- اتهام زن ستیزی به فرهنگ اسلامی نیز بارها در دیالوگها بیان میشود و در سکانس ابتدایی فیلم نیز برقه (چادر زنان مسلمان افغانستان) به عنوان نفی آزادی و ظلم به زنان معرفی میشود.
- هرچند اوج این مسئله (زن ستیزی) در حمله سلیم و نعیم (برادران رونا) به رونا و ضرب و شتم و در نهایت قتل او به نمایش در آمده است. سلیم و نعیم نمایندگان جامعه سنتی اسلامی افغانستان (و در واقع نمایندگان اسلام در این فیلم) هستند که خواهرشان را به خاطر مهاجرتش به قتل میرسانند. البته بعداً در سکانس پایانی میفهمیم که دلیل اصلی این قتل مهاجرت رونا از اسلام به مسیحیت بوده و این سکانس، خشونت، زن ستیزی و ضد آزادی بودن اسلام را با هم به نمایش میگذارد.
ملاعمر، نماد اسلام
هرچند غیر آزاد و حتی غیر منطقی بودن اسلام را در چند سکانس دیگر نیز مشاهده میکنیم:
- زمانی که حامد گرفتار تردید شده و به سراغ عالم یا شیخشان «ملاعمر» میرود و از او درباره مسیحی شدن دوستش سئوال میکند، او با رفتاری تند و زننده، تنها او را کافر خوانده و فریاد میزند که اینها کافرند. در واقع او در مذمت و نهی از تغییر دین، هیچ دلیلی نمیآورد.
- شخصیتی هم که از این شیخ دینی (تنها عالِم اسلام در این فیلم) ترسیم میشود، فردی تند مزاج است که فقط برایش مهم است بچهای را که سنت نشده، ختنه کند و در نهایت مرغش را هم به عنوان دستمزد بگیرد؛ یا در گوش بچهای اذان بگوید و پولش را برای گفتن اذان بگیرد و در جیب بگذارد. گویا فیلمساز به نوعی میخواهد نشان بدهد که اگر علمای اسلام نیز از اسلام دفاع میکنند و در برابر مسیحی شدن مسلمانان مقاومت میکنند، تنها برای منافع مادی خودشان است نه آنکه دلیلی منطقی برای حقانیت اسلام داشته باشند.
- آن چیزی هم که ما در فیلم تحت عنوان مقاومت حامد در برابر مسیحی شدن میبینیم، مقاومتی بسیار سست و شکننده است که به سرعت رنگ میبازد. او نیز هیچ دلیلی برای این مقاومت بیان نمیکند جز آنکه اگر مسیحی شوم مردم افغانستان (بخوانید مسلمانان) من را کافر خواهند نامید و اگر من به افغانستان (بخوانید کشورهای اسلامی) برگردم، قطعا کشته خواهم شد. این نیز همان دلایلی است که مهاجرین افغانی و ایرانی و مسلمان برای گرفتن اقامت از کشورهای اروپایی اذعان میکنند و فیلم با نمایش حکم ملاعمر و در نهایت با کشته شدن رونا، مهر تأییدی بر این ادعا میزند تا هم ادعای مهاجرین مسیحی شده مبنی بر وجود خطر جانی را تأیید کند و هم کار کشورهای اروپایی در تأیید اقامت مسیحیان مسلمان زاده را توجیه کند. در ضمن آموزشی نیز به مهاجرین داده باشدکه شما با همین ادعا میتوانید اقامت بگیرید.
دیالوگ های تبشیری: باید مسیحی شوی
البته فیلمساز تنها به آموزش بسنده نکرده و با اقدامی ترویجی تمام توجیحاتی که برای دعوت به مسیحیت لازم بوده بیان میکند و حتی به یک مورد نیز پاسخ نمیدهد:
- با ترک نماز و روزه هیچ اتفاقی نمیافتد و آنها که ترک کردهاند نیز دارند زندگی میکنند!
- مسیح هم پیامبر خداست و برای خدا چه فرقی میکند که مسلمان باشی یا مسیحی؟!
- برای مسلمان ماندن هیچ دلیلی جز حفظ جان وجود ندارد و آن نیز با سفر به اروپا تأمین میشود!
- اگر ایمان داری مسیحی شدن کار درستی است پس این کار را انجام بده و از چیزی نترس!
- یک بار انجیل را بخوان شاید نظرت درباره مسیحیت عوض شد!
- مسلمانی چیزی جز درد ختان و دادن پول به ملاعمر نیست!
این فیلم ربطی به وهابیت ندارد
البته فیلمساز برای اینکه بتواند این فیلم را اکران کند و به جشنواره فیلم فجر راه پیدا کند، به جای جامعه ایرانی از جامعه افغانی استفاده میکند و به جای شیخ شیعه از یک شیخ سنی استفاده میکند که از قضا نامش هم «ملاعمر» است.
در واقع فیلمساز با زیرکی از رویکرد ضد وهابیتی و ضد تکفیری ایران سوء استفاده کرده و خواسته بگوید او در حال نمایش اسلام تکفیری، سلفی، وهابیِ طالبان است و آنچه به نام اسلام میبینیم مربوط به اسلام طالبانی است. اما این ادعا زمانی درست است که آن را در مقابل اسلام شیعی یا اسلام مقاومت یا اسلام انقلابی بگذارد نه در برابر مسیحیت! اما چون در این فیلم هیچ اسلام دیگری دیده نمیشود، این اسلام طالبانی همان نگاه فیلمساز به اسلام است. در حقیقت او کلیت اسلام را اسلام طالبانی میداند و در نقطه مقابلش مسیحیت را قرار میدهد.
تبشیر در سکانس پایانی
اوج تبشیر فیلم مربوط به سکانس پایانی است که نشان میدهد فیلمساز به دنبال تبشیر بوده و این یک فیلم تبشیری است. در سکانس پایانی رونا که در نهایت معلوم میشود یک مسلمان مسیحی شده بوده، به شکلی اغراق آمیز، شعاری و بدون پرداخت شخصیت توسط تمام شخصیتهای فیلم، انسانی خوب، سالم، مهربان و صادق معرفی میشود که به جرم مسیحی شدن، توسط برادران مسلمانش (سلیم و نعیم) کشته شده و جسدش در نهر آبی رها میشود.
همه مسیحی شناسان و تبشیر شناسان میدانند که تبشیریها مسیحیت واقعی (مسیحیت تبشیری) را تولدی دوباره مینامند که نقطه عزیمتش غسل تعمید است. یعنی مرحله عبور از اسلام به مسیحیت، غسل تعمید در آب مقدس است که با فرو رفتن کامل در آب انجام میشود. در تبشیری بودن فیلم همان بس که از ابتدای فیلم به عبور از آب (دریا) تأکید میکند (یعنی افغانستان نماد اسلام، اروپا نماد مسیحیت و عبور از دریا نماد غسل تعمید است) و حامد (نقش اول فیلم) از همان آغاز اعتراف میکند که از افتادن درون آب میترسد و رونا در جملهای راهبردی در گوشش میگوید که از آب نترس. در پایان نیز میبینیم که رونا (نقش اول زن فیلم) به عنوان شهیده راه مسیحیت، اگر چه به اروپای مسیحی نرسید اما غسل تعمیدش را در نهر آبی انجام میدهد که در آن کشته میشود.
پایان فیلم با نمایش نام و لوگوی فیلم به صورتی که در ابتدای این نوشتار گفته شد، آخرین مهر تأیید نگاه تند تبشیری فیلمساز و نشان از نگاه سمبلیک و نگرش نمادگرایانه او به مهاجرت، دریا، نهر و آب دارد.
تبشیر در اکران
آنچه در تحلیل فیلم گفته شد، مبتنی بر مشاهده تمام پلانها و سکانسهای فیلم اصلی و بر اساس روش نشانه شناسی صورت گرفت و بعید است کسی بتواند روح تبشیری و ضد اسلامی فیلم را انکار کند. روحی که با تیغ هیچ سانسوری از فیلم جدا نخواهد شد و امیدی به اصلاح آن نیست.
با این حال ممکن است کسانی تصور کنند که این همه نشانه و دیالوگ تبشیری، کاملاً اتفاقی و بدون عمد توسط فیلمساز در این فیلم جمع شده است. چه آنکه وقتی در زمان اکران فیلم در جشنواره فیلم فجر به مسئولین وقت در نهادهای مسئول هشدار دادم، با چنین جواب سطحی و فوق خوش بینانه روبرو شدم.
اما اکنون میخواهم از همین مسئولین سئوال کنم که چرا اکران عمومی (آنلاین) این فیلم که شاید به زعم شما عمدی در تبشیر مسیحیت نداشته، درست در روز چهارم دی ماه، یعنی سالروز میلاد حضرت عیسی مسیح (به روایت مسیحیت) شروع شده است؟ واقعاً این همزمانی نیز کاملاً اتفاقی و بدون عمد بوده است!؟
اما سئوال مهمتر این است که چه کسانی متولی نظارت بر سینمای ایران هستند که فیلمی تبشیری و ضد اسلامی، مجوز ساخت میگیرد، تولید میشود، به جشنواره میرود و بعد در روز میلاد مسیح نیز وارد شبکه اکران عمومی میشود!؟
این واقعه گویای این حقیقت است که تهیه کنندگان این فیلم با نگاه تبشیری این فیلم را ساخته و با هم نگاه و هدف نیز برای اکران آن برنامه ریزی کرده اند و طرح تبشیری این فیلم از پیش تولید تا پس تولید و اکران در حال اجراست و این همه در سایه غفلت (یا خدای ناکرده خیانت) مسئولین مربوطه وقت در جمهوری اسلامی است.
پیامدها
این فیلم مرثیهای است برای آنان که میخواهند از اسلام به مسیحیت مهاجرت نمایند و به قدری تند و تبشیری و ضد اسلام است که به نظرم شبکههای ماهوارهای مسیحی چون نجات، محبت، ست سون پارس و امیدجاودان ممکن است این فیلم را با هدف تبشیر، ترویج مسیحیت، تخریب اسلام و همچنین طرح دعاوی حقوق بشری علیه کشورهای اسلامی بارها و بارها پخش کنند. اما نکته مهمتر آن است که احتمالاً فیلم «مردن در آب مطهر» به عنوان اولین فیلم تبشیری ایرانی علیه اسلام، شدیداً مورد استقبال جشنوارههای غربی قرار گیرد و بعید نیست فیلمساز نیز با همین نیت این فیلم را ساخته باشد.
این فیلم علاوه بر نشر شبهات و اتهامات متعدد علیه اسلام، ذهن بیننده خود را برای پذیرش تبشیر و زمینه سازی گرایش به مسیحیت آماده میکند. مخاطب این فیلم بی آنکه خود بفهمد از اسلام و شریعت آن دلزده و متنفر شده و میل به آزادی از قید مذهب و شریعت پیدا کرده و در همین اثنا، مسیحیت را به عنوان راهی نو برای تجربه آزادی دینی پیش روی خود میبیند.
چنانچه گفته شد، این فیلم به مخاطب خسته از شرایط خود در ایران (یا افغانستان)، پیشنهاد میکند با گرایش به مسیحیت، میتواند خود را به بهشت آزاد غرب برساند و برای این موضوع تمام نکات، تذکرات و راهنمایی های لازم را در قالب داستان و دیالوگهای بازیگران، آموزش میدهد.
همچنین این فیلم، جماعت تبشیری ایران و نوکیشان مسیحی را نسبت به انتخابشان تشجیع نموده و حس مقاومت، مظلومیت و مطالبه گری را در آنها تشدید میکند.
سخن پایانی
اما تعجب آن است که چگونه فیلمی تا این پایه ضد اسلامی، ضد ایرانی و تبشیری از معاونت سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی جمهوری اسلامی مجوز ساخت گرفته و از این عجیبتر آنکه چگونه به جشنواره فیلم فجر انقلاب اسلامی راه یافته و اکنون نیز درست در روز میلاد عیسی مسیح علی نبینا و علیه السلام اکران شده است؟ تاریخ اکران نیز مؤید دیگری از طرح تبشیری این فیلم است که از تولید تا پخش نیز همواره همراه آن بوده و دستهایی پنهان از آن حمایت میکنند.
متأسفانه تا کنون نیز هیچ واکنش جدی از سوی نهادهای مسئول و جامعه نسبت به این فیلم ندیدیم و آنچه اندکی فضای مطبوعاتی و رسانههای مجازی را پر کرد، تنها مربوط به رویکرد ضد ایرانی فیلم بوده است.
آنچه اکنون باید انجام داد ابتدا روشنگری درباره ماهیت تبشیری و ضد اسلامی این فیلم است. سپس باید مسئولین سینمایی کشور را به مقام پاسخگویی کشاند و از آنان درباره چگونگی ساخت آن پرسش نمود تا دیگر چنین فجایعی در سینمای کشورهای اسلامی اتفاق نیفتد. از مسئولین جشنواره فیلم فجر بگذریم. اما اکنون باید از مسئولین فرهنگی جامعه پرسید که با کدام ممیزی این فیلم تبشیری و ضد اسلامی، درست در روز میلاد مسیح (ع) به اکران میرسد؟ چه کسی بر محتوای فیلمها و بر آثار منتشر شده در فضای آنلاین نظارت میکند؟
آنچه در این نوشتار آمد نقدی علمی هنری بر یک اثر سینمایی بود و در عین حال ادای واجبی دینی به نام امر به معروف و نهی از منکر.
انتظار میرود هر ایرانی مسلمان نیز در راستای مسئولیت ملی و دینی خود، نسبت به اکران چنین آثاری بی توجه نباشد و پاکسازی محیطهای فرهنگی را از آثاری ضعیف و تا این پایه ضد فرهنگی و ضد دینی مطالبه نماید.
[1] . کارشناس ارشد دین و رسانه
مرحبا
خدایا ما را ببخش
منقدین-مسولین فرهنگی -حوزه هاکجاهستند
این فیلم را زمان جشنواره دیدم و نقد آن را همان زمان نوشتم و به مسئولین امر هم تذکر دادم ولی متأسفانه نه تنها هیچ اقدامی نکردند بلکه در مقابل توصیه کردند از نقد و بررسی فیلم و انتشار حقایق درباره این فیلم ضد اسلامی منصرف شوم. احساس میکنم معاونت سینمایی آگاهانه از این فیلم حمایت میکند. والله اعلم