عدالتخواهی و کارنامۀ حوزه در این زمینه
اشاره: برقراری عدالت در جنبه های مختلف از اهداف اساسی جمهوری اسلامی به شمار رفته و جز لاینفک هویتی انقلاب اسلامی محسوب می شود؛ تحرکات عدالت خواهانه در سال های اخیر، خبر از پویایی انقلاب اسلامی و تولد نسلی دغدغه مند از جوانان در راستای برقراری هرچه بیشتر عدالت می دهد.
در میان آنچه بیشتر از گذشته برای همگان به اثبات رسیده، اهمیت تبیین مبانی عدالت در اندیشه انقلاب اسلامی و راهکارهای تحقق آن در حکومت دینی است؛ خبرگزاری رسا سعی دارد، طی سلسله گفتوگویی های این مساله را مورد بررسی قرار دهد.
در همین راستا حجت الاسلام احمد فربهی استاد سطوح عالی حوزه علمیه قم و فعال فرهنگی، با حضور در سالن جلسات خبرگزاری رسا، به سؤالاتی در رابطه با تعریف عدالتخواهی، محدوه فعالیت عدالتخواهان، اصول حاکم بر جریانات عدالتخواه و عملکرد و نقش سازمان روحانیت در زمینه تبیین اصول عدالتخواهی پاسخ گفته است؛ آنچه در ادامه می خوانید مشروح این مصاحبه است:
رسا ـ در ابتدا تعریفی نسبت به عدالت، جریان عدالت خواهی و محدوه فعالیت آن ارائه کنید.
یکی از سرفصل های مهم در فلسفه حقوق مسأله عدالت و تساوی است؛ عدالت در برخی موارد، مصداقا با تساوی یکی میشود اما همهجا مصداق عدالت همان مصداق تساوی نیست؛ اگر بخواهیم کلی صحبت کنیم باید بگوییم تساوی گاه در وضع قوانین، و گاه در اجرای قوانین است.
تساوی در وضع قوانین در همه جا نمی تواند عادلانه باشد چون گاه شرایط در همه موارد مساوی نیست و قانون مساوی در شرایط غیر مساوی، عین بی عدالتی است؛ اما همه باید در برابر قانون، مساوی باشند یعنی قانون باید برای همه کسانی که آن قانون در حق آنها وضع شده به تساوی اجرا شود لذا بخش عظیمی از فعالیت جریان عدالتخواه، ناظر به تساوی در برابر قانون، تعریف می شود.
دنیای غرب، خصوصا در جریان فمینیسیم گاه تساوی در وضع قوانین را دنبال میکند؛ اما با توجه با تفاوت های آفرینش در میان زن و مرد، این حرکت موجب ظلم به یکی از آن دو یا هر دو میشود البته در جایی که شرایط مساوی است باید قانون واحدی به طور مساوی در آنجا وضع شود و به طور مساوی اجرا شود؛ یکی از وجوه عدالتخواهی، مطالبه تساوی در برابر قانون و عدم تبعیض در بهره مندی هاست؛ جریان عدالتخواهی، باید جریان مطالبه تساوی همگان در برابر قانون واحد باشد.
در کشور ما به علل مختلف، در برخی موارد، تساوی در برابر قانون، مخصوصا نسبت به مسؤولان وجود ندارد و گاه از بودجه های عمومی استفاده اختصاصی می شود و یا احیانا کسی که قدرت دارد، همانند ضعیفان، مجازات نمیشود، در صورتی که پیامبر اکرم(ص) در پاسخ به درخواست عدم مجازات زنی که از قبیله خاصی بود، فرمودند: قبایل گذشته هلاک نشدند مگر به جهت تفاوت و ظلم در اجرای قانون.
عدالت، پایه اجرای دین و اجرا نشدن عدالت، به معنای عدم تحقق دین است؛ البته دین در سطوح مختلفی، مانند لوح محفوظ، وحی، منابع دینی، معرفت دینی و سطح جامعه قابلیت تحقق دارد و جنبش عدالتخواهی باید به دنبال تحقق دین در سطح جامعه باشد؛ جنبش عدالتخواهی باید از کارگزاران و مسؤولان نظام، التزام به دین را مطالبه کند تا جامعه بفهمد ظلمهایی که از سوی برخی مسؤولان اتفاق میافتد، نتیجه عمل به دین نیست بلکه نتیجه عدم التزام مسؤولان به آموزههای دینی است.
رسا ـ آیا عدالتخواهی در مقام وضع قانون نیز میتواند نقش ایفا کند؟
جریان عدالتخواه حداقل در دو عرصه، میتواند در مقام وضع قانون نیز مطالبهگری کند؛ یکی وضع قوانینِ غیر مساوی برای شرایط مساوی و دیگری وضع قوانین برای افزایش میزان نظارت بر تساوی افراد در برابر قانون، یعنی هم باید موارد قانونی را رصد کند تا ببیند کجا برای شرایط مساوی، قوانین غیرمساوی وضع شده، تا در مقابل آن، مطالبهگری کند و هم در جایی که قوانین بهطور گزینشی اجرا میشود باید حضوری فعال داشته باشد.
از جمله پاسخهایی که نسبت به دریافت حقوق های نجومی داده شد این بود که برخی از این دریافت ها، در قالب قانون اتفاق افتاده؛ در اینجا اگر خود مجلس یا نهادهای دیگری که حق قانونگذاری دارند، تبعیض در بهره مندی را قانونی کردهاند، جریان عدالتخواه باید فریاد بکشد و از نمایندگان مطالبه کند که در بهرهمندی از بیتالمال حق همه افراد جامعه حفظ شود.
البته حکومت دینی حکومتی عقلایی است؛ نباید قوانینی وضع کرد که قابل اجرا نباشد؛ اما این نباید موجب ویژهخواری شود، شما ببینید اسلام، میزان بهرهمندی کارگزاران نظام را چگونه ترسیم کرده؟ آیا وضعیتی که امروز در بین برخی از مسؤولان دیده میشود، همان است که اسلام دستور داده؟ جنبش عدالتخواهی در مقابل این وایژهخواریها که حکومت دینی، روحانیت و دین را بدنام میکند، باید بایستد.
رسا ـ آیا برای درک مشکلات مردم باید سبک زندگی و بهره مندی های مسؤولان و مردم همسان باشد؟
توصیه قطعی آموزه های دینی، تساوی عُقلائی بین مردم و مسؤولان است؛ اگر تساوی و تناسب دیده نشود، جامعه دینی آسیبهایی جدی، از قبیل عدم تحمل مردم در برابر مشکلات را به خود میبیند.
دین، نه تنها ویژهخواری را برای مسؤولان قبول نکرده، بلکه توصیه میکند وضعیت اقتصادی آن ها متناسب با سطح پایین جامعه باشد؛ نماینده ای که مسیر کوهستانی حوزه انتخابیه خود را با ماشین مدل بالا طی می کند، مشکلات مردمی که از همان مسیر با خودروی بیکیفیت تردد میکنند را درک نمیکند و وقتی درک نکرد نمیتوان از او انتظار داشت که برای حل مشکلات مردم، قوانین راهگشا وضع کند.
رسا ـ آیا عدالتخواهی از منظر دین محدود به مطالبه است و یا ساحت دیگری مانند کار و تلاش و تعاون را نیز شامل می شود؟
کنشگری مطلوب در زمینه عدالتخواهی، در دو سطح قابل بررسی است؛ یکی به طور کلی و دیگری در حالتی که باید در قبال آن حالت، رفتاری عدالتخواهانه انجام داد؛ در حالت کلی، فرهنگ اجتماعی اسلام جمیع مراتب حتی استنکار قلبی، نسبت به ظلم را مصداق عدالت خواهی معرفی می کند؛ در واقع عدالت خواهی در نگاه کلان، ذیل نظارت اجتماعی یعنی همان امر به معروف و نهی از منکر قرار می گیرد و همان مراتب نهی از منکر در عدالت خواهی نیز جاری است.
عدالتخواهی از حالت انزجار درونی نسبت به ظلم آغاز می شود و تا پر اصطکاک ترین فعالیت های اجتماعی ادامه پیدا می کند؛ البته گاهی ممکن است شرایط برای اجرای برخی از مصادیق عدالتخواهی وجود نداشته باشد اما کسی که هیچ مرتبه ای از عدالت خواهی را نداشته باشد، تبدیل به مرده اجتماعی می شود.
در شرایطی که باید رفتار خاصی را به عنوان عدالتخواهی از خود بروز داد، باید به اندازه توان، عدالتخواهیِ متناسب با آن شرایط، انجام شود؛ و الا به خاطر داشتن مراتب بیفائده عدالتخواهی، آن شخص، مورد مذمت هم قرار میگیرد؛ به عنوان مثال در ظهر عاشورا عده ای از بزرگان کوفه در کنار تپه های کربلا با دیدن مصائبی که به حجت خدا میرسید گریه کرده و برای موفقیت حسین بن علی(ع) دعا می کردند.
این افراد، استنکار قلبی داشتند اما چون استنکار قلبی، به تنهایی نصاب حیات اجتماعی و عدالت خواهی نبود، مورد مذمت قرار میگیرد البته آنها احتمالا عیب دیگری هم داشتند و آن اینکه حاضر بودند سر سفره بنیامیه بنشینند، و اگر تهدید و تطمیع بیشتری هم در کار بود، شاید حاضر میشدند شمشیر هم به نفع آل ابیسفیان بزنند؛ بدتر از این افراد، کسانی بودند که در کربلا اهل بیت(ع) را کشتند و در کوفه برای آنها گریه کردند! و یا گریهکنان، اهلبیت(ع) را غارت کردند! بهطور مسلم، چنین افرادی مطلوب اسلام نیستند، بله! گاهی کسی از صحنه جنگ فاصله زیادی داشته و قدرت کمککردن به امام حق را ندارد در چنین صورتی استنکار قلبی، یکی از مراتب عدالتخواهی میشود.
کسی که به دنبال اصلاح جامعه است باید در بافت شخصیتی خود روحیه عدالتخواهی و ظلم ستیزی را داشته باشد تا در هر شرایطی، رفتار متناسبی از خود بروز دهد البته گونه ها و سطوح عدالتخواهی بر اساس توانمندی های افراد متفاوت میشود؛ مثلا یک نفر در زمان طاغوت مبانی اسلامِ انقلابی را تثبیت می کند و دیگری اعلامیه های امام خمینی(ره) را پخش می کند که هر دو با توجه به توانمندی هایشان، در حال انجام کار عدالتخواهانه هستند؛ شرایط زمانه نیز در تعیین قالب ها موثر است، اما کسانی که به شرط عدم خطر، عدالتخواهی می کنند و در شرایط خطر فقط استنکار قلبی دارند، نباید تمجید شوند
البته از نظر تربیتی و در شرایط عادی، باید دافعه قلبی و برائت درونی در انسانها باشد تا در شرایط خاص، رفتار متناسب، از آنها سر زند ما اگر تنها بر یک نمود از عدالتخواهی تأکید کنیم ممکن است عده زیادی از انسانهایی که بالقوه میتوانند از بهترین نیروهای عدالتخواه باشند را از دست بدهیم.
عرصه تربیت و نوع مواجه با روحیه عدالتخواهانه، از نقد عملکرد اجتماعی افراد در شرایط خاص، تفاوت دارد؛ حاج قاسم سلیمانی به خاطر وضع نامطلوب ظاهری، در گزینش سپاه رد می شود؛ البته این قضیه، موجبِ از دست دادن ظرفیت بزرگی مانند سردار سلیمانی نمی شود، چون خود ایشان مایههای شخصیتی خوبی داشت اما باید مراقب باشیم تا حاجقاسمهای بالقوه را به خاطر رفتارهای اشتباه از دست ندهیم.
از اینرو، جریان انقلابی و عدالتخواه، نباید بدون دلیل، بر الگوی رفتاری خاصی، اصرار داشته باشد؛ اینکه بگوئیم باید شیوه عدالتخواهی تو دقیقا همانطور باشد که من دارم، و یا لباسپوشیدنت باید مطابق با مطلوبترین وضعیت باشد، و یا استنکار قلبی داشتن تو در هیچ شرایطی مفید فائده نیست، آسیبها و ریزشهای زیادی را به دنبال دارد.
منظورم این است که نگاههای کلانتر را باید همیشه در نظر گرفت تا جنبههای تربیتی با عکسالعملها در شرایط خاص، خلط نشود، نباید عدالتخواهی به گونه ای تعریف شود که افرادی که در شرایط بحرانی می توانند عدالتخواه مطلوب باشند، از چرخه تعریف عدالتخواهی خارج شوند.
رسا ـ عرصه دوم برای نقش آفرینی عدالتخواهان در زمینه وضع قوانین، کدام عرصه است؟
مورد دوم، دخالت جریان عدالتخواه در وضع قوانینِ نظارتی است؛ وضع قوانینی که می تواند میزان نظارت بر تساوی افراد در برابر قانون را بالا ببرد؛ بسیاری از مشکلات جامعه به ضعف در نظارت بر می گردد؛ ناهیان از منکر، مورد حمایتِ حاکمیت قرار نمیگیرند و یا اگر قرار میگیرند نمود رسانهای آن، رسا نیست در حالی که اگر از ناهیان حمایت نشود، مقدمات شکسته شدن پایه های حاکمیت دینی فراهم می شود؛ حاکمیت دینی باید از گروههای نظارتی و از نهادهای نظارتی و نیز از نظارت عالمان دینی حمایت کرده و زمینههای تقویت آن را فراهم کند.
عدالتخواهان در اینجا می توانند وارد شوند و از نهادهای مربوطه بخواهند قوانینِ نظارتیِ لازم تصویب کنند؛ مثل مطالبه از شورای نظارت بر صدا و سیما برای وضع قوانین ناظر به تولید و پخش برنامهها و یا مطالبه از مجلس در وضع قوانینی که نظارت بر کارگزاران و مسؤولان را بیشتر میکند، یا مطالبه از نهادهای قانونگذار در وضع قوانینی که ناهیان از منکر را به عنوان ناظران مردمی، تقویت کند.
رسا ـ آیا نباید جریان عدالتخواه خود را از حصار عدالتخواهی اقتصادی بیرون بشکد و به عدالتخواهی در زمینه فرهنگی و ... نیز بپردازد؟
دامنه عدالتخواهی و اعتراض، به گستردگیِ خود عدالت و ظلم است؛ اگر در مسائل فرهنگی ظلم معنا دارد، شخص عدالتخواه، در این مورد نیز باید به میدان بیاید.
وقتی خانمی الگوی رفتاری نامطلوبی از حجاب را وارد جامعه کرده و با شکستن هنجارهای دینی، الگوهای جدیدی را نهادینه می کند و کار به جبر هنجاری کشیده شده و افرادی که میخواهند پاکیزه باشند، احساس کنند نمی توانند در جامعه، حجاب که انسان را از نگاههای آلوده، و از آلودهکردن نگاهها حفظ میکند، داشته باشند، جریان عدالتخواه نباید ساکت بنشیند.
اگر خانمها با خودنمائیهایشان در فضای جامعه، آستانه رضایت جنسی را بالا برده و خانوادهها را دچار فروپاشی کنند؛ کسی که می بیند چنین ظلم بزرگی با بد پوششی در جامعه اتفاق می افتد، نباید سکوت کند، آسیبی که این رفتارها به خانوادهها میزند گاه قابل مقایسه با آسیبهای اقتصادیِ یک اختلاسگر نیست، در عین حال که هر دو باید مورد نهی قرار گیرد؛ البته در فرهنگ غرب که بت بزرگ آنها، «دلم میخواهد» است و در صورت تزاحم دلم میخواهدها، «دل بخواه اکثریت نسبی» ملاک قرار میگیرد، آزادی در پوشش یک حق است ولو موجب فروپاشی خانوادههای زیادی شود.
عدالتخواه فرهنگی باید چند چیز را مطالبه کند؛ یکی، فرهنگسازی را از نهادهای فرهنگی بخواهد؛ شما ببینید وقتی که نیروی انتظامی خواست کمربندی ایمنی را الزامی کند، چقدر هزینه کرد تا مفهوم «کمربند ایمنی» را در ذهنها گنجاند امروزه دیگر کسی نمیگوید؛ «کمربند اجباری» با اینکه اجباری است، حال اگر همین فرهنگسازی برای حجاب انجام گرفته بود امروز دیگر کسی نمیگفت «حجاب اجباری» چون آسیبی که یک فردِ بدحجاب به خانواده، و اصناف جامعه میزند را متوجه میشد.
پس باید از نهادهای فرهنگی، فرهنگسازی را مطالبه کرد، همچنین از نیروهای انتظامی، برخورد با هنجارشکنان را مطالبه کرد؛ همه کسانی که حجاب را مراعات نمیکنند هنجارشکن نیستند اما برخی از آنها با نوع پوشششان، سیر تغییر هنجاری را مدیریت میکنند و به شکلی با هنجارهای دینی مبارزه میکنند، در اینصورت در کنار نهی از منکر عمومی و نظارت اجتماعی، نیروهای انتظامی باید برخورد کنند.
نهی از منکر در کتب فقهی ما، یکی از ابواب جهاد به شمار آمده چون هنجارشکن، با هنجارهایی که امنیت جامعه را تأمین میکند، مبارزه میکند، طبیعی است کسی که دیندار است باید در مقابل چنین افرادی، نوعی از جهاد؛ به نام «نهی از منکر» را در پیش گیرد و نیروی انتظامی هم با کسانی که در مقابل نظارت اجتماعی مقاومت میکنند برخورد کند و نیروهای عدالتخواه، هم باید از نیروی انتظامی مطالبه کنند و هم از عموم مردم.
البته همه کسانی که حجاب را رعایت نمی کنند، عدم رعایت حجاب را به عنوان یک الگوی رفتاری انتخاب نکردهاند بلکه گاهی دچار مسامحه و سهل انگاری می شوند؛ ولی باید با کسانی که عامدانه الگوی بد حجابی را در سطح جامعه رواج داده و آن را گسترش میدهند، برخورد شود.
پس عدالتخواهی فرهنگی، یکی از ابعاد مهم عدالتخواهی است؛ وقتی باور داریم که برای تحقق عدالت، باید فرهنگ دینی حاکم شود و طبق اصل چهارم قانون اساسی، همه قوانین باید بر اساس موازین اسلام باشد، اساسا رأس جریان عدالتخواهی هم باید فرهنگ باشد، البته منافاتی ندارد که حتی در عدالتخواهی اقتصادی هم، فرهنگ صحیح اقتصادی را محور قرار دهیم تا حاکمیت فرهنگ صحیح، در اخلاق اقتصادی خواص جامعه، فساد اقتصادی را به حداقل برساند.
رسا ـ چه اصولی حاکم بر حرکت عدالتخواهی است؟
بهترین شخصیتی که معیارها و اصول رفتاری را در بستر سیاسی و اجتماعی ترسیم کرده، رهبر معظم انقلاب است؛ کتاب اخلاق سیاسی از منظر مقام معظم رهبری که نشر معارف چاپ کرده اگر چه پژوهشی آغازین است اما کتاب خوبی برای آشنائی با منطق رفتار سیاسی است و ذیل این منطق، میتوان اصول حاکم بر حرکت عدالتخواهی را یافت.
از سخنان حضرت فاطمه زهرا(س) در خطبه فدک نیز سه ویژگی، برای یک فعال سیاسی ـ اجتماعی میتوان برداشت کرد؛ «ثبات در مواضع»، «صحت در مواضع ثابت» و «تعادل در مقام تطبیق عملی»؛ برای اینکه انسان بتواند به این سه ویژگی برسد، هم باید باورهایش را درست کند و هم اخلاق اجتماعیاش را.
برای برخی افراد، ضرورت حکومت دینی و جایگاه ولی فقیه حل نشده است؛ اگر مبانی برای کسی حل شود متوجه می شود یکی از عام ترین مصادیق ظلم، عمل نکردن به دستورات و قوانین الهی است و نیز متوجه میشود که برای حاکمیت دستورات و قوانین الهی، شخصی که هم توانمندی علمی و هم توانمندی مدیریت دینی دارد باید در رأس امور قرار گیرد؛ ما به این مدل از حاکمیت، حکومت دینیِ مبتنی بر ولایت فقیه گوییم.
عدالتخواهی نیازمند روشن شدن مبانی است؛ اگر کسی مبانی را حل نکند ممکن است در مقابل آن بایستد؛ برخی از کسانی که منتسب به جریان های عدالتخواهی هستند گاه می گویند ما ولی فقیهی که منشا اختلاف باشد، را قبول نداریم در حالی که مهم ترین منشا اختلاف بین مسلمان مسأله امامت بوده است؛ آیا اگر در مسألهی امامت و یا ولایت فقیه عدهای اختلاف کردند باید آن را نفی کرد؟ یا اینکه به عکس باید همه را به تبعیت از امام و فقیه توانمند دعوت کرد؟ به دست آوردن باورهای صحیح در زمینه حاکمیت دینی، موجب ثبات و صحت در مواضع میشود.
رکن دیگر، تعادل در رفتار است؛ برخی عدالت خواهان، مبانی درستی دارند اما در مقام تطبیق عملی، متعادل رفتار نمیکنند گاهی خیلی تند برخورد میکنند. باید جریان انقلابی به شدت مراقب رفتارهایش باشد، شرح صدری که پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) داشتهاند را به قدر توانشان کسب کنند تا دیگران، صفات پیامبر(ص) را در آنان مشاهده کنند.
معیار جزئی تر در عدالتخواهی، توجه به علامت هاست؛ مثلا اگر مسیری خوشایند دشمنان حاکمیت دینی باشد، می تواند یک نشانه باشد؛ حمایت دائمی دشمن از برخی شخصیت ها و جریانها، نشان گر این است که آن جریان، احتمالا عدالت را بهانه ای برای مقاصد دیگر قرار داده اند و یا عدالت را در چارچوب دستورات دینی نمیخواهند و الا بهطور طبیعی، دشمنان دین از آنها حمایت نمیکردند.
رسا ـ عملکرد سازمان روحانیت در تبیین و روشنگری اصول عدالتخواهی را چطور ارزیابی می کنید؟ روحانیت در چه سطوحی باید نقش عدالتخواهانه خود را ایفا کند؟
سازمان روحانیت در جنبش عدالتخواهی در دو لایه باید حضور چشمگیر داشته باشد؛ یکی تبیین مبانی حاکمیت دینی و جامعه دینی، و دیگری تبیین منطق رفتار سیاسی؛ روحانیون در تبیین ملاکات عدالتخواهی کم کاری کرده و لایه حضور در فضاهای سیاسی را در برخی موارد گم کردهاند؛ وظیفه اصلی سازمان روحانیت نه حضور در جریانات سیاسی، بلکه در تبیین خطوط و ملاکهاست؛ در عین حال همیشه باید در جریان انقلابی و حاکمیت دینی باشد، اما روحانیون کارهایی برای جریان انقلابی و تقویت حاکمیت دینی میتوانند انجام دهند که دیگران نمیتوانند انجام دهند، برای انجام آنها نباید کمکاری کنند.
بزرگان حوزه، در مبانیِ حاکمیت دینی و عدالت علوی به خوبی وارد شده اند اما در مورد اصول رفتار عدالتخواهانه، آنچنان که باید، کار خوبی صورت نگرفته است؛ اینهایی که گفتم، لایههای تبیینی بود اما لایه دیگری که روحانیت باید در آن نقشآفرینی کند حضور در صحنههای اجتماعی و نظارت بر عملکرد حاکمیت و کارگزاران نظام اسلامی است.
اگر روحانیت در این لایه ضعیف عمل کند، مفاسد مسؤولانِ نظام اسلامی، به پای دین نوشته میشود اما اگر روحانیت؛ چه در سطح مرجعیت و چه در سطح عموم طلاب، علیه عملکردهای سوئی که دیده میشود اعتراض کند و در مطالبات مردمی پیشگام باشد، هیچ یک از مفاسد حاکمیت دینی به پای دین نوشته نمیشود. مانند فسادهایی که در زمان حضرت علی علیه السلام وجود داشت که هیچکدام را نمیتوان به پای آن حضرت نوشت زیرا ایشان در مقابل ذرهای ظلم، سکوت نمیکردند و با جدیت اقدام میکردند.
در این زمان هم همین طور است اگر ما در مقابل اختلاسها و ظلمها و سوء عملکردها سکوت نکنیم، اگر حاکمیت پر از فساد هم شود، فساد آن را به گردن سازمان روحانیت و اسلام نمینویسند؛ آن وقتی این فسادها را به پای اسلام و روحانیت مینویسند که ببینند همه این مفاسد جلوی چشمان علماء و روحانیت اتفاق میافتد و آنها فریاد نمیکشند و به اندازه توانشان اقدام نمیکنند./1350/گ401/ف