نقش خاورشناسان در تولد بیمارگونه روشنفکری معاصر
اشاره
استاد قاسم تبریزی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران و مسئول کتابخانه تخصصی انقلاب اسلامی کتابخانه مجلس شورای اسلامی در سلسله گفتگوهایی با خبرنگار خبرگزاری رسا به جریان شناسی تاریخ نگاری در ایران معاصر پرداخته و 5 جریان غالب تاریخ نگار در ایران را معرفی و تحلیل کرده است.
پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در این قسمت از گفت و گوی اختصاصی با خبرنگار خبرگزاری رسا، اشاره ای گذرا به تاریخنگاران مراکز شرقشناسی و اقدامات آنها دارد؛ افرادی مانند: سرجان ملکمخان، ادوارد براون، سِر پرسی سایکس، میس لمبتون، ریچارد کاتم، گراهام فولر، گلدزیهر، گازویسکی، گراهام فولر. استاد تبریزی معنقد است بر خلاف برداشت اولیه از سخن برقاوی مبتنی بر «مرگ شرق شناسی»، میراث خواران نسل قبلی خاورشناسان راه آنان را ادامه داده و هم چنان فعالیت مراکز شرقشناسی، اسلامشناسی، ایرانشناسی و شیعهشناسی با سرعت ادامه دارد.
متن تنظیم شده ششمین قسمت از گفتوگوی اختصاصی خبرگزاری رسا با استاد قاسم تبریزی در موضوع تاریخنگاری شرقشناسان در ایران دوره معاصر تقدیم میشود.
محورهای بحث شرقشناسی
در اینجا ما باید به نمونههایی که در این مسئله میتواند محور بحث است، اشاره کنیم؛
- نمادهای شرقشناسان که ماهیت استعماری داشتند و آثارشان در جهان اسلام و ایران مورد توجه است؛
- نتایج حرکت مراکز شرقشناسی در گسترش غربزدگی، غربگرایی، غربپذیری، غربخواهی و نهایتاً غربشیفتگی؛
- نتایج حرکت مراکز شرقشناسی، در پیدایی روشنفکری در جهان اسلام و بهخصوص ایران.
در اینجا به نکته سوم میپردازم. رهبر معظم انقلاب فرمودند روشنفکری در ایران بیمار زاده شد. این بیماری یعنی تقلید. به تعبیر شهید مطهری دورانی که در غرب صحبت قرون وسطی میشود، در جهان اسلام و ایران اوج تمدن اسلامی است، ولی چگونه است که روشنفکر چشم و گوش بسته همیشه نگاهش به غرب است تا آنجا یک سوژه و حرف جدیدی مطرح شود و او بیاید اینجا تطبیق دهد. اگر گفتند در ایران دوران عقبماندگی است، او همان را تکرار میکند. اگر در آنجا گفتند دین افیون جامعه است، او همین را مطرح میکند. اگر در آنجا گفتند دین از سیاست جداست، گفتند دین امر خصوصی است (سکولاریسم)، گفتند اصالت با عمل است (پراگماتیسم)، او همان را در اینجا تکرار میکند.
یک بخشِ از روشنفکری در فرهنگ است، بخشی در سیاست، بخش دیگر در اقتصاد، همچنین در جهانبینی و جهاننگری. منظورم بحث ایدئولوژیکی نیست. مقصود این است که اگر دنیا را از عینک غرب نگاه کنیم، مردم آفریقا را آدمهای عقبافتاده میبینیم یا اگر هندوستان را از نگاه انگلیس ببینیم، مردم هند را با همان نگاه انگلیسیها تحلیل میکنیم؛ یعنی منابع تحقیقیمان درباره ایران، دنیا و جهان از غرب میشود. بنابراین مهم است که ما ایران و جهان را با چه عینکی ببینم.
ما مراکز شرقشناسی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و همچنین مراکز شرقشناسی غرب داشتیم. ناسیونالیست، از مراکز شرقشناسی غرب و بهویژه انگلیس آمد. مراکز شرقشناسی شوروی نیز با نگاه چپ، تاریخنگاری میکردند.
تاریخنگاران مراکز شرقشناسی را باید مورد بررسی قرار دهیم؛ سرجان ملکمخان. او غیر از میرزا ملکمخان است. ادوارد براون، که حقهبازترینشان است. سِر پرسی سایکس. میس لمبتون. ریچارد کاتم، او آمریکایی است. گراهام فولر، او نیز آمریکایی و عضو رسمی سازمان سیا است. گلدزیهر، او صهیونیست است و بهعنوان اسلامشناس کتابهایی درباره اسلامشناسی نوشته است. گازویسکی، او در مورد نهضت نفت کتاب نوشته است.
یک مطلبی از او بگویم جالب است؛ آقای حسینیان نقل میکرد گازویسکی پیش من آمد و گفت اسناد 28 مرداد را میخواهم. به او گفتم اسناد 28 مرداد را از ما میخواهید! گفت بله. گفتم کودتا را که شما انجام دادید، نفت را هم که شما بردید. او گفت البته من یک جا انتقاد کردم که آمریکا نباید دخالت میکرد. گفتم انتقاد چیست، شما اینجا کودتا کردید، آمریکاییها نیز خیانت و جنایت کردند. او گفت من این را قبول ندارم ولی واقعاً من منتقد هستم. دوباره به او گفتم گویا اصلاً شما متوجه نیستید که من چه میگویم؛ من میگویم هر جنایتی در ایران از 28 مرداد تا 22 بهمن انجام شده، آمریکا مرتکب شده است. او گفت من این تحلیل شما را قبول ندارم. به او گفتم ما اسنادی داریم که شما با سازمان سیا همکاری میکنید. آقای حسینیان میگفت همینطوری این مطلب را گفتم و هیچ دلیلی بر آن نداشتم. او گفت مگر اشکال دارد که برای منافع مملکتم این کار را بکنم؟ یعنی او باور کرد که سندش موجود است.
فعالیت گسترده مراکز شرقشناسی
امروز حرکت مراکز شرقشناسی، اسلامشناسی، ایرانشناسی و شیعهشناسی با سرعت ادامه دارد و چیزی نیست که از آن کاسته شده باشد. اینها دانشگاهها را به کار گرفتند و رسانهای کردند. وقتی بیبیسی درباره تاریخ، میزگرد میگذارد یا در سایت خود مطلب میگذارد یعنی دیگر در رسانه آمدند. آنها تنها به مأمورین خارجه اکتفا نکردند. گراهام فولر را به دانشگاه آوردند تا شیعهشناسی تدریس کند. او 25 سال فعال سازمان جاسوسی سیا در خاورمیانه بود. الان نیز درباره شیعیان در خلیج فارس و عربستان تحقیق و بررسی میکند. یعنی فعالیتها گستردهتر شده است. شاید برای همین است که ما را در بیخبری مضاعف قرار میدهند و در جلسات ما تنها چیزی که بحث نمیشود توجه به این توطئههاست؛ علیرغم اینکه رهبری میگویند در دشمن در حمله فرهنگی از «تهاجم» گذشته و «هجمه» کرده است. از هجمه نیز یک قدم جلوتر آمده و «ناتوی فرهنگی» شده است.
واقعاً حواسمان نیست که فعالیتها ابعاد وسیعتری گرفته است. همانطور که برقاوی میگوید، واقعاً مرگ شرقشناسی رسیده است، ولی به دنبال آن، میراثخوارها راه را ادامه دادند تا بتوانند از آن مرگ و بنبستی که رسیده بودند نجات پیدا کنند. بهخاطر همین درگیریها را در سطوح مختلف به جهان اسلام آوردند. این عربستان نیست که به یمن حمله میکند، این آمریکاست؛ همانطور که تنها صدام نبود که به ما حمله کرد، بلکه همه اروپا و آمریکا بودند. همه دنیا به جنگ ما آمدند؛ حتی شوروی سیم خاردار به ما نمیفروخت و حاضر نبود به ما امکانات بدهد.
اطلاعاتِ سازمانهای جاسوسی هر جا منافعشان باشد کار میکند!
اگر مأمورین سازمان سیا، در ایران حتی چریکهای ایرانی پیدا میکردند، آیا نمیتوانند در افغانستان، طالبان و القاعده را پیدا کنند؟ نمیتوانند داعش را پیدا کنند؟ بعد به جای داعش، مردم سوریه و عراق را مورد حمله قرار میدهند. اینها حسابشده است.
آیا فرد باور میکند دو افغانی از کابل حرکت کردند و با یک هواپیما یک ساختمان آمریکا را زدند؟ یعنی نه سیا فهمید و نه راهدار این مسیر! بعد از آن آمدند و منطقه را به خاک و خون کشاندند. جالب است که ساکنین آن ساختمان نیز قبلاً خالی کرده بودند.
باید آن ماهیت را نشان داد. امام(ره) آن ماهیت را نشان میداد. امام میفرماید در ذهنتان باشد که غرب دشمن شماست. وقتی میفرماید آمریکا شیطان بزرگ است، یعنی ایدئولوژی شیطانی، حاکم بر آمریکاست و چیزی از انسانیت نمانده است. طبیعی است که از الهیت چیزی نباشد. امام به پاپ هشدار میدهد که تحت تأثیر اینها نباشد یا به کشیشها پیام میدهد که علیه سرمایهدارها مبارزه کنید و دین مسیح را از چنگال این جنایتکاران نجات دهید. اگر این، جا بیفتد، ما پیروز هستیم.
در تاریخ اسلام هیچ کس از یزید و معاویه دفاع نمیکند؛ اما در مورد هارون و مأمون کوتاه آمدیم. زن هارون و مأمون نیز دانشمند بزرگی بود. جنایتی که مأمون و هارون کردند مانند یزید بود؛ یزید در صحرای کربلا و اینها با زهر و زندانی؛ اما ذهن جامعه چقدر نسبت به هارون تنفر دارد؟ امروز اگر علیه آمریکا و انگلیس صحبت میکنیم، فرد بلند میشود و از آنها دفاع میکند. چند روز پیش درباره اسناد، مصاحبه تلویزیونی داشتیم. پخش مستقیم بود. گفتم اروپا اسناد اطلاعاتیاش را چاپ نمیکند، خصوصاً آمریکا و انگلیس. گفتم اینها این جنایتها را کردند. بعد یکی تلفنی گفت اگر تبریزی میگوید اسناد را چاپ نمیکنند درست نیست، بلکه آنها اسناد اطلاعاتی و امنیتی را چاپ میکنند و شروع به تعریف کرد. البته من عمداً جوابش را ندادم و حرف دیگری زدم. جواب او را مستقیم ندادم و بعداً به جنایت و خیانت آنها اشاره کردم. معلوم است که ما فهم سیاسی و بینش نداریم. قبل از هر چیزی آن بینش باید باشد.
در سال 47 از اسناد ساواک کتاب فراماسونری منتشر شد. هنوز کتاب زیاد پخش نشده بود. یک نفر خدمت آقای طالقانی رفت و گفت سه جلد کتاب علیه فراماسونها چاپ شده و این کتاب مخفی است. آقای طالقانی گفت این کار خود ساواک است. آقای طالقانی گفت اینها حسابشده است. بینش را ببینید. ما الآن با توجه به اسناد ساواک میگوییم آقای طالقانی درست گفته است؛ بهخاطر همین حضرت آقا نیز مسئله بصیرت و دشمنشناسی را مطرح میکند. فرد تا در ذهنش جا نیفتد که آمریکا دشمن است، میگوید حالا یک کودتا کردند و تمام شد. در کودتا نیز مطرح کردیم که فقط این نبود که محمدرضا را بیاورند روی تخت بنشانند و خودشان بروند. اینها از زمان کودتا محمدرضا را به عنوان عامل آوردند و تا 22 بهمن یعنی ۲۵ سال اینجا بودند. این مسئله باید جا افتا بیفتد.
به نظر من بعضی مسائل (درست مانند مسائل اخلاقی و نصایح) باید مکرر گفته شود؛ مخصوصا در مقابل جنگ روانی و جوسازی که آنها میکنند. شما در جمع فامیل و مخاطبینتان درباره خیانتهای انگلیس بگویید. یک روز بگویید انگلیس در دلوار و دشتستان یکسری آدم را قتلعام کرد. روز دیگر بگویید انگلیس، بهاییت را درست کردند. هر روز و هر فرصتی که فراهم شد یک موضوعی را در این رابطه بگویید. بعد از یک سال مسلماً مخاطبتان اگر نگوید انگلیس دشمن اصلی ماست، قطعا میگوید انگلستان حقهباز است. البته من فکر میکنم با یک سخنرانی، یک جزوه و یک بار گفتن این مسئله حل است، ولی چون مخاطب و جامعه خود را نمیشناسیم، این مسائل اینگونه باید در ذهن و جامعه جا بیفتد.
این را باید مکرر در سایت، کتاب یا مجله گفت. ابتدا باید مخاطب را بشناسیم. ما یک مخاطب عمومی داریم مانند مخاطبین منبر. یک کلاس درس داریم که مخاطبینش در سطوح مختلف هستند. کتاب نیز یکی دیگر از رسانههاست. اگر امروز ده هزار کتاب نیز داشته باشیم، ولی باز نیاز داریم. ما باید مخاطبشناسی کنیم. باید از کودکان شروع کرد. نیاید از آنها غافل شویم. باید بچه پنجساله بداند که انگلیس دشمن اوست. در قالب داستان بداند که رضاخان به دستور انگلیس مدرس را به شهادت رساند. کتاب نیز در سطح همان بچه پنج ساله نوشته شود. یعنی یک صفحه مطلب داشته باشد و بقیهاش عکس باشد. این بچه با این تفکر بزرگ شود و بعد خودش ببیند و تحلیل کند. امروز دانشجو غرور دارد و خودش را صاحبنظر و نظریهپرداز میداند. اگر بخواهید با او بحث کنید، قبول نمیکند.
گفتگو از: محمد مهدی زارع