عشق مدام؛
نذریهای آپارتمانی
بسیاری از خانوادهها در تکاپو برای ادای نذرشان هستند، در این میان، قصه ساکنان آپارتمانها جای خود دارد و برای شان تهیه جا و مکان و وسایل آشپزی جای خود دارد.
باشگاه نویسندگان حوزی خبرگزاری رسا، حاتم شرفی
ماه محرم که میشود بسیاری از خانوادهها اجاقها و قابلمههای انبار شده را برای ادای نذر، آبی زده و در حیاط خانهها به صف میکنند. هر خانواده و شخصی در حد بضاعت، نذرش را ادا میکند. ما هم بی نصیب از نذر حسینی نیستیم؛ خانم ما چندین سال است که نذرش را آش رشته قرار داده و در این باره همچون مادر و مادربزرگهای قدیم، هزینه نذری را چند ماه پیش از فرا رسیدن محرم کنار میگذارد.
در سالهای اولیه ازدواج، نذر را در خانه پدری مان در روستا بجا میآوردیم، اما پس از نقل مکان به شهر آن هم بخاطر شرایط شغلی، پخت نذری و تهیه قابلمه و دیگ با اندکی سختی و دلهره تهیه میشد هر چند که به قول بنده خدایی، سیدالشهدا میرساند.
به هر حال آوازه آش نذری ما در میان بستگان پیچیده و خواهان پیدا کرده و همه ساله در محرم تماسها برای دعا سر دیگ حاصل میشود، اما دو سالی است که برخی خانمها بجای تماس گرفتن خود پای کار آمده و ضمن تهیه برخی ملزومات به پخت میپردازند.
در سه چهار سال گذشته مزیت پخت آش نذری در این بود که در حیاط خانه پخت میشد، اما امسال که بناچار زندگی آپارتمانی را برگزیدیم، بحث پخت و پز برای ما تازگی دارد.
از یک طرف بایستی ادای نذر میشد و از طرف دیگر کمبود جا به شدت ذهن مان را درگیر کرده بود؛ هر چند که بسیاری از بستگان پیشنهاد پخت در منازل شان را مطرح کردند، اما خانم ما با خود عهد بسته بود که پخت فقط در خانه خودمان باشد.
از یک طرف باید رضایت همسایگان را برای پخت جلب میکردیم هر چند که هیچکدام نه نمیگفتند و از طرف دیگر حیاط خلوت مشترکی که با همسایه داشتیم آن قدر کوچک بود که دیگ جا نمیگرفت ضمن اینکه کولر خانه همسایه هم آنجا نصب بود و هوای خروجی گرم آن گرما را دو چندان میکرد.
پس من و خانم به چه کنیم چه نکنیم افتادیم، تصمیم گرفتیم در داخل واحد پخت و پز کنیم. دیگ و شعله را مثل سابق با عنایتی به دست آوردیم، ملزومات آش تهیه شد و روز موعود فرا رسید. ۴ دبه آب تصفیه خریداری کردم، پخت و پز از ساعت ۲۰ آغاز و تا ۲۴ ادامه داشت. در این مدت تماسهای بسیار چه تصویری و صوتی صورت گرفت، عکسهای یادگاری مهمانان گرفته شد، همه به مراد گرفتن از نذری مان اعتقاد داشتند. خواهران، دوستان و بستگان خانم آمده بودند کمک. هر کدام به کاری مشغول بود یکی پیاز خرد میکرد، دیگری لپهها و نخودها را تمیز میکرد. دیگری به دنبال کتاب «ارتباط با خدا» بود تا دعا بخواند؛ دو رکعت نماز بجا آورد، گریه کنان ملاقه را به دست میگرفت، خانمی هم که از سوسنگرد آمده بود، در گرمای آشپزخانه به سرخ کردن پیازها مشغول بود. میانگین همه این خانمها ۲۴ تا ۳۰ سال بود.
وقتی خانمها جمع شوند قطعا بچهها خواهند بود، آلای سه ساله و معین ۵ ساله هم بودند، به هر دری میزدند تا در کمک رسانی سهیم باشند، گهگاهی کمکی میکردند و گهگاهی با اخم مادران شان به عقب برمی گشتند و گریه کنان التماس میکردند که اجازه بدهند تا کمک کنند. آنجا هم که کاری به نذری نداشتند بر سر وسایل بازی و دوچرخه به جان هم میافتادند.
سر و صدای شان هم که گوش فلک را پر کرده بود. داخل واحد دمام میزدند، مادرهایشان مدام میگفتند ساکت باشید، همسایهها خوابند، اما بچه که نمیداند همسایه چیست و چرا باید ساکت شود؟ تازه مدام پیش من میآمدند و گریه کنان میگفتند چشم هایمان میسوزد نگو که پیازهای پوست کنده، اشک شان را در آورده بود.
نوحههای "لیش تأخیر عباس، تزورونی، عین الله ترعاکم، یا قاروره، روحی و یا طیر الصاف تانینی، ایدی علی ایتامی، والله لن انساک یا کربلا، لاتسل ماذا جری" از ملاباسم هم که جای خود دارد تا همه نوحهها یک بار تمام میشدند دعوا سر آن بود که نخستین نوحه باید کدامین باشد.
برای فرار از گرمای خانه به خیابان سری زدم، زنان محله از خانهای به خانه دیگر برای حضور در مجلس حسینی و عرض تسلیت به فاطمه الزهرا(س) دوان دوان میرفتند. کودکانی که دمام به دست فریاد یا حسین سر میدادند و مغازه داری که میزی در جلوی دکانش گذاشته و با شله زرد و چای زعفران به دل عزاداران زده و قسم شان میدهد از نذریش بخورند.
بالاخره پخت نذری تمام شد و خانمها هم دور تا دور دیگ را احاطه کردند، با اولین ملاقه که خواستند بردارند، صلواتها بلند شد، هر کدام عاقبت به خیری خود، خانواده و آشنایان را میخواست. ما را هم دعوت کردند برای طلب مراد، ملاقه به دست دعا کردیم، دعای ما هم همیشه عاقبت به خیری، اشتغال و ازدواج جوانان، رسیدن حاضران به خواسته شان و زیارت حسین (ع) بود.
مادر خانم مان هم پشت تلفن جر و بحث که چرا نگفتید چه ساعتی پخت و پز آغاز میشود؟ بالأخره خودش را رساند و ملاقه را چندین بار در دیگ چرخاند و برای همه آشنایان و بستگان دعا کرد.
آخر کار هم که از پخت و پز فارغ شدند دسته جمعی، آشی خوردند و تا صبح بیدار و سپس سوی خانهها رهسپار شدند و ما ماندیم و سینی به دست که زنگ در تک تک واحدها را زدیم. /۹۴۵۶/ی703/س
ارسال نظرات
نظرات بینندگان
ان شاالله خود آقا امام حسین به جوانان ما کمک کنه وگرنه شبهات خیلی زیاد شده و برخی جوانان کم مطالعه تحت تاثیر قرار می گیرند .
پاسخ
قبول باشه نذری هاتون
پاسخ