گل به خودی در دقیقه 80
باشگاه نویسندگان حوزوی خبرگزاری رسا، هادی شاملو
این که بعضی از کارشناسان فوتبال می گویند زندگی مثل بازی فوتبال است، بی ربط و بیهوده نیست. ما در این سالها این مساله را تمام وجود خود حس کردهایم. بازی آن روز تیم ما بدون هیچ مقدمه ای در ذهنم تداعی شد. ما به برد در آن بازی احتیاج داشتیم اما...
هیچ کس باورش نمی شد، همه خشکشان زده بود. وقتی یاد خنده ها و خوشحالی تیم مقابل می افتم بغض توی گلویم می خواهد خفه ام کند، مثل آب سردی بود که بر پیکر تمام تیم ریختند. صد بار از این سوراخ گزیده شده ایم و باز هم عبرت نگرفتیم.
در این شرایط که فشار تیم مقابل زیاد است از مدافعانی که در چند باشگاه مختلف فوتبال بازی کرده اند، انتظار نمی رفت.
کل تیم یکپارچه حمله بود و بچهها آرایش هجومی به خودشان گرفته بودند و به این دلیل مربی کارآزموده تدبیر کرده و دو نفر از مدافعان با تجربه را که مرد روزهای سخت بودند، برای "دفاع" انتخاب کرده و به کار گرفته بود.
تقریبا با یک نگاه کلی میشود گفت که کل تیم از بچههای جوانان انتخاب شده بودند و میانگین سنی تیم خیلی خوب بود به همین دلیل بچه با انرژی مضاعفی در نیمه دوم وارد زمین شده بودند. نیمه دوم یا همان نیمه مربیان. تیم ما نیمه اول بازی را با اقتدار با یک گل پیش افتاده بود و مربی با تدبیر بین دو نیمه صحبت های راهبردی و دقیقی رو مطرح کرد.
مربی می گفت این که تیم ما باید فقط به برد فکر کند و نباید در لاک دفاعی فرو برویم. اینکه حرکت و جریان بازی به دست بچه های جوان تیم باشد تا پیستون های چپ و راست تیم دقیق و فعال حرکت کنند و این که نباید از دفاع جانانه خط دفاع غافل بشویم و تمرکز هر تیم برنده ای برای این که در ضد حملات صدمه نبیند باید بر روی دفاع و تاکتیک دفاعی باشد؛ اما امان از گل به خودی...
مربی تیم میگفت که اخلاق مهمترین عامل در بازی است اگر بازی را ببریم اما اخلاق نداشته باشیم بازنده میدان هستیم. صحبتهای مربی که تمام شد همه بچهها برای ورود به زمین سر از پا نمی شناختند و قوتی در سراسر وجودشان احساس می کردند که قابل توصیف نبود. این که باید با حفظ نتیجه؛ خیال خودشان را با زدن یکی دو گل دیگر راحت می کردند امری منطقی بود؛ اما امان از گل به خودی...
البته ناگفته نماند که هوای ورزشگاه کمی غبارآلود بود که میگفتند از سمت عربستان و برخی کشورهای مزدور، شیطنت هایی شده؛ اما به بدی آب و هوای بازی حدود 10 سال پیش نبود. راستش را بخواهید کاهشِ دید و وجود گرد و غبار بخشی از فوتبال است و یک فوتبالیست خوب باید قدرت تشخیص توپ و دروازه حریف را در هر شرایطی داشته باشد.
خلاصه بازی در نیمه دوم آغاز شد و با تغییر تاکتیکی که مربی در تیم داده و برخی مهره ها را جابهجا کرده بود و برخی دیگر را تعویض، سرعت انتقال توپ از دفاع به حمله خیلی بالاتر رفته بود. همه بچه ها به ویژه بچه هایی که تازه از جوانان وارد تیم شده بودند با انگیزه بالایی بازی می کردند.
تیم حریف توانش رو از دست داده بود و دست به دامن بازیهای روانی شده بود و می خواست با ایجاد تنش در بین بچه ها تمرکز تیم ما را بهم بزند و در این هوای غبار آلود نتیجه را به نفع خودش تغییر دهد. مربی فکر همه جا را کرده بود و از مدافعان باتجربه ای برای این مهم استفاده کرده بود که هم در بیشتر پست ها بازی کرده باشند و هم حضورشان قوت قلبی برای بچه های جوان باشد.
فشار تیم حریف رفته رفته بیشتر شد تا جایی که نزدیک بود دروازه ما باز شود؛ اما دروازهبان تیم با رشادت تمام خطر را از مقابل دروازه دفع کرد و آرامش بر تیم حکمفرما شد. دقیقه 80 بازی بود و زمان به نفع تیم ما در حال سپری شدن بود. اگر دو تیم در نود دقیقه به نتیجه نمی رسیدند باید وقت های اضافه و نهایتا پنالتی برنده بازی را مشخص می کرد؛ اما تیم ما یک گل جلو بود و فقط باید بازی را مدیریت می کردیم.
اینجا باید نکته ای را عرض کنم که اصلا مشکل ما شاید از جام جهانی 78 تا حالا این است که در حفظ توپ آنقدرها باید مهارت نداشتیم. امروز حفظ و مدیریت توپ و میدان در جهان حرف اول را می زند؛ اما متاسفانه ما در مدیریت توپ و میدان خیلی مهارت نداریم. یادم هست که مربی در بین دو نیمه، روی این مساله تأکید زیادی داشت و می گفت که اگر بتوانید میدان را مدیریت کنید بی شک برنده بازی خواهید بود اما در یک لحظه همه چیز تغییر کرد و شیرازه تیم از هم بپاشد.
تعجب می کنم بازی با خط میانی و دفاع برای حفظ توپ، در فوتبال امروز امری ساده و پیش پا افتاده است. یکی از بچه ها توپ را به عقب منتقل کرد و بچه های هافبک آن را به مدافعان سپرد. شاید باورتان نشود در یک چشم به هم زدن مدافع سمت راست زمین، توپ را به مدافع میانی پاس داد و او توپ را بهتر از هر مهاجمی به زیر طاق دروازه چسباند! مگر می شود؟ خطای دید در این حد باور نکردنی است. نمی دانم این به خاطر خستگی است یا شاید به خاطر عجله کردن یا شاید به خاطر جو ورزشگاه.
همه خشکشان زده بود، بازی برده را مساوی کرده بودیم و باید از ابتدا شروع می کردیم. راستش را بخواهید هیچ کس فکرش را هم نمی کرد که از این نقطه زمین ضربه بخوریم. البته مربی می گفت که همه تیم باید حواسشان جمع باشد و روی افراد با تجربه نیز تاکید کرد؛ اما از همان جا که نباید، ضربه خوردیم. بازی فوتبال است و شیرینی آن به همین چیزها است. ای کاش تیم حریف گل می زد حداقل آن قدر بچه ها ناامید نمیشدند و خستگی به تنشان نمیماند. اما چه می شود کرد، فوتبال را همین اشتباهاتش فوتبال کرده است، مهم آن است که ما از اشتباهات خودمان درس بگیریم.
تازه میفهمم چرا زندگی مثل بازی فوتبال است؛ اتفاقا سیاست هم مثل فوتبال است، گل به خودی دارد.
سیاسیها هم بازی میخورند./979/ی701/س