پای سخنان آیت الله مهدوی کنی؛
من گمشدهام را در امام خميني يافتم
امام روحیه انقلابی داشت، از همان زمان در کتاب کشفالاسرار امام خیلی مطالب علیه پهلوی داشتند و اینها علاقه ما را به امام بیشتر میکرد.
به گزارش خبرگزاری رسا، آیتالله مهدوی کنی در گفتوگویی مشروح با خبرگزاری فارس به تبیین شاخصههای خط امام خمینی (ره)، تدابیر ۲۰ ساله مقام معظم رهبری در صیانت از ارزشهای انقلاب، فتنه پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری و مخاطرات فراروی نظام اسلامی پرداخت.
دیباچه: به رسم معمول باید برای این گفتگو هم مقدمهای نگاشت تا خوانندگان با حال و هوای گفتوگوی دو ساعته ما با آیت الله مهدوی کنی بیشتر آشنا شوند. اما دریغا هرچه در انبان واژهها گشتیم کمتر واژههایی یافت شد تا بتوانند مجلسی را به شرح آورند که در توصیف عظمت آن بزرگمرد الهی تشکیل شده بود. بزرگ مردی که انگشت حیرت بر دهان تاریخ نشانده است. آیت الله ۴۰ سال افتخار شاگردی و ملازمت با آن روح خدا را داشت...، شاید لازم باشد زمان جمله قبل را تصحیح کنیم، آیتالله بیش از ۶۰ سال ملازم روح الله است، آری حالا هم ملازم اوست.
دیباچه: به رسم معمول باید برای این گفتگو هم مقدمهای نگاشت تا خوانندگان با حال و هوای گفتوگوی دو ساعته ما با آیت الله مهدوی کنی بیشتر آشنا شوند. اما دریغا هرچه در انبان واژهها گشتیم کمتر واژههایی یافت شد تا بتوانند مجلسی را به شرح آورند که در توصیف عظمت آن بزرگمرد الهی تشکیل شده بود. بزرگ مردی که انگشت حیرت بر دهان تاریخ نشانده است. آیت الله ۴۰ سال افتخار شاگردی و ملازمت با آن روح خدا را داشت...، شاید لازم باشد زمان جمله قبل را تصحیح کنیم، آیتالله بیش از ۶۰ سال ملازم روح الله است، آری حالا هم ملازم اوست.
محمد رضا مهدوی کنی آن نوجوان ۱۷ ساله از همان سال ۱۳۲۷ که مرادش را در نماز مسجد فیضیه یافت و به تعبیر خود «من گمشدهام را در امام یافتم» تا امروز که بزرگان علم و اخلاق مهدوی کنی را عالمی مبرز و دانشمندی ذی فنون در عرصههای فقه، اصول، تفسیر، فلسفه، عرفان و اخلاق میدانند، اما آیت الله هنوز خود را شاگرد و مرید آن دردانه الهی میداند. راستی حیف است از نقش مهدوی کنی در دوران زعامت شاگرد امام هم نگوییم. به تعبیر سکاندار نظام اسلامی، «آیت الله مهدوی کنی مرد بحرانها است.» مگر میشود فرزند معنوی روحالله بود و کنج عزلت و عافیت طلبی گزید؟...
ـ شما قبل و بعد از انقلاب از یاران و یاوران نزدیک حضرت امام محسوب میشدید و ارتباط نزدیکی با ایشان داشتید؛ بفرمایید آشنایی شما از کجا آغاز شد و چه دروسی را خدمت ایشان خواندید.
آیتالله مهدوی کنی: بسمالله الرحمن الرحیم، بنده از سال ۱۳۲۷ برای تکمیل دروس حوزه به قم مشرف شدم. در آن سالها امام برای خواندن نماز به مدرسه فیضیه تشریف میآورند که ما همانجا خدمت ایشان رسیدیم و با ایشان آشنا شدیم.
من در آن زمان دروس سطح را میخواندم و حضرت امام درس خارج داشتند و پس از چند سال رفتیم حضور ایشان برای درس خارج و توانستیم در درس ایشان حاضر شویم؛ البته هم درس خارج امام میرفتیم و هم درس خارج مرحوم آیتالله العظمی بروجردی من حدود ۹ سال در درس امام حاضر شدم. یک دوره اصول و مقدار زیادی فقه در خدمت ایشان بودم و این ۹ سال از سال ۳۱ تا سال ۴۰ ادامه داشت.
ـ به سایر اساتید آن دوره هم اشاره بفرمایید؟
- آیتالله مهدوی کنی: در درس خارج مرحوم آیتالله گلپایگانی، درس مرحوم آیتالله شریعتمداری و درس مرحوم آیتالله محقق داماد رفتیم ولی حضور در حوزه درسی این آیات خیلی طولانی نبود. در درس حضرت امام و مرحوم آیتالله طباطبایی مدت طولانیتری بودیم. بیشتر فلسفه و تفسیر را نزد مرحوم علامه طباطبایی خواندیم حتی من تفسیر المیزان را قبل از اینکه چاپ شود چند قسمت از آن را نوشتم که الان آن دست نویسها را دارم. در درس مرحوم آیتالله علامه رفیعی هم حاضر شدم و فلسفه و اصول را در قزوین نزد ایشان گذراندیم.
ـ از خصوصیات امام قبل از دوران مبارزه بفرمایید؟
- آیتالله مهدوی کنی: امام در دوره قبل از ۱۵ خرداد و قبل از وفات مرحوم آیتالله بروجردی علنی مسائل سیاسی را مطرح نمیکردند؛ اینطور که من به خاطر دارم و با توجه به اینکه ۹ سال در خدمت ایشان بودم؛ با کنایه و اشاره مسائلی داشتند ولی هیچ وقت با صراحت چیزی درباره مسایل سیاسی ذکر نمیکردند.
ـ بهدلیل احترام به آیتالله بروجردی بود؟
- آیتالله مهدوی کنی: بله؛ ایشان در آن زمان خیلی حریم ولایت و ولی امر زمان را حفظ میکردند، با اینکه ایشان خودشان یکی از کسانی بودند که مرحوم آیتالله بروجردی را دعوت به قم کرده و به قم آورده بودند، احترام زیادی برای ایشان قائل بودند و ظاهرا در برخی موارد هم با ایشان اختلاف سلیقه داشتند مثل مسئله فدائیان اسلام، حتی بعضی از برخوردهایی که در زمان دکتر مصدق و مرحوم آیتالله کاشانی وجود داشت؛ اختلاف سلیقههایی بود ولی هیچ وقت این مسائل علنی نمیشد و زمانی هم که به امام اشکال میگرفتند امام میگفتند تا وقتی آیتالله بروجردی هست ما در کار ایشان دخالت نمیکنیم و ما برخلاف نظرشان کاری نمیکنیم و احترامشان را باید حفظ کنیم و این عقیدهای بود که امام از همان زمان برای حفظ ولایت داشتند و درسی بود که امام به ما دادند. این منصب و مقامی که ما به عنوان نیابت از امام زمان داریم نباید برای اختلاف سلیقه بشکنیم و این چیزی بود که از امام یاد گرفتیم.
ـ یعنی امام، آیت آلله بروجردی را ولی فقیه زمان میدانستند؟
- آیتالله مهدوی کنی: بله؛ همین طور بود. خیلی رعایت ایشان را میکردند. بطور خصوصی میدانستیم که امام در بعضی موارد با ایشان اختلاف سلیقه دارند ولی علنی آشکار نمیکردند.
من در آن زمان دروس سطح را میخواندم و حضرت امام درس خارج داشتند و پس از چند سال رفتیم حضور ایشان برای درس خارج و توانستیم در درس ایشان حاضر شویم؛ البته هم درس خارج امام میرفتیم و هم درس خارج مرحوم آیتالله العظمی بروجردی من حدود ۹ سال در درس امام حاضر شدم. یک دوره اصول و مقدار زیادی فقه در خدمت ایشان بودم و این ۹ سال از سال ۳۱ تا سال ۴۰ ادامه داشت.
ـ به سایر اساتید آن دوره هم اشاره بفرمایید؟
- آیتالله مهدوی کنی: در درس خارج مرحوم آیتالله گلپایگانی، درس مرحوم آیتالله شریعتمداری و درس مرحوم آیتالله محقق داماد رفتیم ولی حضور در حوزه درسی این آیات خیلی طولانی نبود. در درس حضرت امام و مرحوم آیتالله طباطبایی مدت طولانیتری بودیم. بیشتر فلسفه و تفسیر را نزد مرحوم علامه طباطبایی خواندیم حتی من تفسیر المیزان را قبل از اینکه چاپ شود چند قسمت از آن را نوشتم که الان آن دست نویسها را دارم. در درس مرحوم آیتالله علامه رفیعی هم حاضر شدم و فلسفه و اصول را در قزوین نزد ایشان گذراندیم.
ـ از خصوصیات امام قبل از دوران مبارزه بفرمایید؟
- آیتالله مهدوی کنی: امام در دوره قبل از ۱۵ خرداد و قبل از وفات مرحوم آیتالله بروجردی علنی مسائل سیاسی را مطرح نمیکردند؛ اینطور که من به خاطر دارم و با توجه به اینکه ۹ سال در خدمت ایشان بودم؛ با کنایه و اشاره مسائلی داشتند ولی هیچ وقت با صراحت چیزی درباره مسایل سیاسی ذکر نمیکردند.
ـ بهدلیل احترام به آیتالله بروجردی بود؟
- آیتالله مهدوی کنی: بله؛ ایشان در آن زمان خیلی حریم ولایت و ولی امر زمان را حفظ میکردند، با اینکه ایشان خودشان یکی از کسانی بودند که مرحوم آیتالله بروجردی را دعوت به قم کرده و به قم آورده بودند، احترام زیادی برای ایشان قائل بودند و ظاهرا در برخی موارد هم با ایشان اختلاف سلیقه داشتند مثل مسئله فدائیان اسلام، حتی بعضی از برخوردهایی که در زمان دکتر مصدق و مرحوم آیتالله کاشانی وجود داشت؛ اختلاف سلیقههایی بود ولی هیچ وقت این مسائل علنی نمیشد و زمانی هم که به امام اشکال میگرفتند امام میگفتند تا وقتی آیتالله بروجردی هست ما در کار ایشان دخالت نمیکنیم و ما برخلاف نظرشان کاری نمیکنیم و احترامشان را باید حفظ کنیم و این عقیدهای بود که امام از همان زمان برای حفظ ولایت داشتند و درسی بود که امام به ما دادند. این منصب و مقامی که ما به عنوان نیابت از امام زمان داریم نباید برای اختلاف سلیقه بشکنیم و این چیزی بود که از امام یاد گرفتیم.
ـ یعنی امام، آیت آلله بروجردی را ولی فقیه زمان میدانستند؟
- آیتالله مهدوی کنی: بله؛ همین طور بود. خیلی رعایت ایشان را میکردند. بطور خصوصی میدانستیم که امام در بعضی موارد با ایشان اختلاف سلیقه دارند ولی علنی آشکار نمیکردند.
سالها ما درس امام میرفتیم و بعد با خود امام میآمدیم به درس آیتالله بروجردی. با اینکه امام در آن زمان در سن بالا بودند و امام از ایشان استفاده فوقالعاده نمیکردند ولی امام برای احترام به درس ایشان میآمدند. ما از درس مسجد سلماسی میآمدیم به درس آیتالله بروجردی و این روشی بود که امام داشت.
ـ بفرمایید چه ویژگیهایی امام داشتند که در درس ایشان حاضر میشدید؟
- آیتالله مهدوی کنی: بنده از نظر روش علمی، از درسهای استدلالی و فلسفی بیشتر خوشم میآمد ذوق من اینگونه بود؛ از نظر سیاسی هم من از سن ۱۸ سالگی در مسائل سیاسی بودم. ما با فدائیان اسلام یک فعالیتهایی میکردیم ما آن زمان به اردستان رفتیم و در همان زمان ما را تبعید کردند. در آن زمان مسئله امام مطرح نبود ولی خود ما با آن روحیهای که داشتیم دنبال کسی میگشتیم که گمشده ما باشد و در امام این را میدیدیم، هم از نظر درسی و هم از جنبههای برخوردهای سیاسی و اجتماعی، نمیخواهم جسارت به آقایان دیگر بکنم. اگرچه امام صراحت به کاری نداشتند ولی ما میفهمیدیم روش امام روش خاصی است.
دو نکته را اینجا یادآور شوم. نکته اول اینکه سالها پیش از ۱۵ خرداد، رحلت و درگذشت مرحوم آیتالله آقا سید محمدتقی خوانساری اتفاق افتاد مرحوم آقای خوانساری مرجعی انقلابی و از مراجع شجاعی بود که با مرحوم آیتالله کاشانی هم فکر بودند، یادم میآید در دوره مصدق از علمایی که فتوا دادند در انتخابات شرکت کنید دو نفر از علما بودند یکی آیت الله خوانساری که از مراجع بودند و یکی آیتالله کاشانی. یادم میآید زمان دکتر مصدق برای انتخابات به امضای مرحوم خوانساری و آقای کاشانی در مدرسه فیضیه اعلامیه بزرگی چسباندند.
ما طلبههای جوان که غالبا دنبال این حرفها میگشتیم طبعا میرفتیم و اعلامیه میچسباندیم، متولی مدرسه که از طرف آیتالله بروجردی بود مخالف این مسئله بود و اعلامیه را کند و من همان شب رفتم دوباره اعلامیه دیگری نوشتم و چسباندم و به کسانی که اعلامیه مراجع را از دیوار میکندند هشدار دادیم. در انتخابات هم شرکت کردیم، در آن زمان حضور طلاب در انتخابات بد بود آن هم قمی که مرحوم تولیت کاندیدا بود و آقای مطلق قم بود، قمیها اکثرا به او رای میدادند و ارتباط با دربار داشت البته بعدها تولیت با رژیم مخالف شد. ولی ما به تبعیت از آقای خوانساری رفتیم رای دادیم با آنکه در آن زمان شرکت طلبه در انتخابات بد بود. ما حدود ۲۰۰ تا ۳۰۰ طلبه بودیم رفتیم رای دادیم، قمیها خیلی ما را مسخره کردند.
ـ رابطه امام با آیتالله خوانساری چگونه بود؟
آیت الله مهدوی کنی: آقای خوانساری به سفری رفته بودند و سکته کردند و جنازه ایشان را آوردند. امام در تشییع مرحوم آیتالله خوانساری شرکت کرد و آمدند زیر جنازه ایشان را گرفتند و گریه کردند در حالیکه من تا آن زمان ندیده بودم که امام در تشییع جنازه عالم و فقیهی گریه کند. روی حساب شجاعتی که مرحوم آیتالله خوانساری داشتند امام آمد و در آنجا گریه کرد.
ـ بفرمایید چه ویژگیهایی امام داشتند که در درس ایشان حاضر میشدید؟
- آیتالله مهدوی کنی: بنده از نظر روش علمی، از درسهای استدلالی و فلسفی بیشتر خوشم میآمد ذوق من اینگونه بود؛ از نظر سیاسی هم من از سن ۱۸ سالگی در مسائل سیاسی بودم. ما با فدائیان اسلام یک فعالیتهایی میکردیم ما آن زمان به اردستان رفتیم و در همان زمان ما را تبعید کردند. در آن زمان مسئله امام مطرح نبود ولی خود ما با آن روحیهای که داشتیم دنبال کسی میگشتیم که گمشده ما باشد و در امام این را میدیدیم، هم از نظر درسی و هم از جنبههای برخوردهای سیاسی و اجتماعی، نمیخواهم جسارت به آقایان دیگر بکنم. اگرچه امام صراحت به کاری نداشتند ولی ما میفهمیدیم روش امام روش خاصی است.
دو نکته را اینجا یادآور شوم. نکته اول اینکه سالها پیش از ۱۵ خرداد، رحلت و درگذشت مرحوم آیتالله آقا سید محمدتقی خوانساری اتفاق افتاد مرحوم آقای خوانساری مرجعی انقلابی و از مراجع شجاعی بود که با مرحوم آیتالله کاشانی هم فکر بودند، یادم میآید در دوره مصدق از علمایی که فتوا دادند در انتخابات شرکت کنید دو نفر از علما بودند یکی آیت الله خوانساری که از مراجع بودند و یکی آیتالله کاشانی. یادم میآید زمان دکتر مصدق برای انتخابات به امضای مرحوم خوانساری و آقای کاشانی در مدرسه فیضیه اعلامیه بزرگی چسباندند.
ما طلبههای جوان که غالبا دنبال این حرفها میگشتیم طبعا میرفتیم و اعلامیه میچسباندیم، متولی مدرسه که از طرف آیتالله بروجردی بود مخالف این مسئله بود و اعلامیه را کند و من همان شب رفتم دوباره اعلامیه دیگری نوشتم و چسباندم و به کسانی که اعلامیه مراجع را از دیوار میکندند هشدار دادیم. در انتخابات هم شرکت کردیم، در آن زمان حضور طلاب در انتخابات بد بود آن هم قمی که مرحوم تولیت کاندیدا بود و آقای مطلق قم بود، قمیها اکثرا به او رای میدادند و ارتباط با دربار داشت البته بعدها تولیت با رژیم مخالف شد. ولی ما به تبعیت از آقای خوانساری رفتیم رای دادیم با آنکه در آن زمان شرکت طلبه در انتخابات بد بود. ما حدود ۲۰۰ تا ۳۰۰ طلبه بودیم رفتیم رای دادیم، قمیها خیلی ما را مسخره کردند.
ـ رابطه امام با آیتالله خوانساری چگونه بود؟
آیت الله مهدوی کنی: آقای خوانساری به سفری رفته بودند و سکته کردند و جنازه ایشان را آوردند. امام در تشییع مرحوم آیتالله خوانساری شرکت کرد و آمدند زیر جنازه ایشان را گرفتند و گریه کردند در حالیکه من تا آن زمان ندیده بودم که امام در تشییع جنازه عالم و فقیهی گریه کند. روی حساب شجاعتی که مرحوم آیتالله خوانساری داشتند امام آمد و در آنجا گریه کرد.
دوم مساله آیتالله کاشانی بود، وقتی آیتالله کاشانی مرحوم شدند امام خیلی اظهار ناراحتی کردند بعد هم در زمان خود امام وقتی آیتالله العظمی بروجردی مرحوم شدند، از آقای کاشانی سؤال کردند که ما در قم به چه کسی مراجعه کنیم و آیتالله کاشانی فرموده بودند فقط حاج آقا روحالله، از همان زمان و هم از کتاب کشفالاسرار امام میتوانیم روحیه امام را بفهمیم.
امام روحیه انقلابی داشت، از همان زمان در کتاب کشفالاسرار امام خیلی مطالب علیه پهلوی داشتند و اینها علاقه ما را به امام بیشتر میکرد. ایشان سخنرانی و اظهارات لفظی نمیکردند و از همان کتاب ایشان میشد روحیه ایشان را فهمید.
ـ اگر خاطرهای درباره فداییان اسلام و علت علاقه شما به فداییان اسلام و مرحوم نواب دارید بفرمایید؟
- آیتالله مهدوی کنی: مرحوم نواب و مرحوم واحدی در تهران بودند ولی به قم هم میآمدند و برادرانشان. ما در قم با آنها آشنا شدیم و ایشان به مدرسه فیضیه میآمدند برادر کوچک نواب که شهید شد ایشان هم به حجره تهرانیها میآمد.
ـ اگر خاطرهای درباره فداییان اسلام و علت علاقه شما به فداییان اسلام و مرحوم نواب دارید بفرمایید؟
- آیتالله مهدوی کنی: مرحوم نواب و مرحوم واحدی در تهران بودند ولی به قم هم میآمدند و برادرانشان. ما در قم با آنها آشنا شدیم و ایشان به مدرسه فیضیه میآمدند برادر کوچک نواب که شهید شد ایشان هم به حجره تهرانیها میآمد.
برادر کوچک مرحوم واحدی که آن زمان ۱۲ - ۱۰ ساله بود میآمدند و نماز میخواندند و من میدیدم در قنوت میخواند اللهم ارزقنی شهاده فی سبیلک. اون بچه ۱۲ - ۱۰ ساله چه دعایی میکرد و چی میگفت؛ ما میگفتیم بچه ۱۲ - ۱۰ ساله چه میگوید.
مرحوم نواب هم آن روحیهای که داشت مثل مبارزه با ظلم و تعدی و شجاعتی که داشت خوب مقبول ما جوانها بود و صحبتها، سخنرانیها و نوشتههایش بسیار جذاب بود. مرحوم طرفدار تشکیل حکومت اسلامی بود. مرحوم نواب از طلاب تعبیر به ورثه انبیا میکرد. وی در مدرسه فیضیه خطاب به طلاب میگفت: ورثه انبیا نترسید، بایستید حواستان جمع باشد و بهدنبال مسائل دنیوی نروید.
در آن زمان شنیده بود عدهای از طلاب رفتهاند دانشگاه، که عمدتا دانشکده الهیات میرفتند. در آن زمان نواب اعلامیهای داد و در آن اعلامیه خطاب کرد به طلاب الیس الله بکاف عبده، آیا خدا کفایت نمیکند که به خاطر دنیا حوزه علمیه را رها کردید، نواب برخوردهایی اینگونه داشت.
مرحوم نواب هم آن روحیهای که داشت مثل مبارزه با ظلم و تعدی و شجاعتی که داشت خوب مقبول ما جوانها بود و صحبتها، سخنرانیها و نوشتههایش بسیار جذاب بود. مرحوم طرفدار تشکیل حکومت اسلامی بود. مرحوم نواب از طلاب تعبیر به ورثه انبیا میکرد. وی در مدرسه فیضیه خطاب به طلاب میگفت: ورثه انبیا نترسید، بایستید حواستان جمع باشد و بهدنبال مسائل دنیوی نروید.
در آن زمان شنیده بود عدهای از طلاب رفتهاند دانشگاه، که عمدتا دانشکده الهیات میرفتند. در آن زمان نواب اعلامیهای داد و در آن اعلامیه خطاب کرد به طلاب الیس الله بکاف عبده، آیا خدا کفایت نمیکند که به خاطر دنیا حوزه علمیه را رها کردید، نواب برخوردهایی اینگونه داشت.
از جمله مراسم تشییع جنازه رضا خان پهلوی که نواب تشییع پهلوی را به هم زد و کاری کرد که حتی یک نفر از طلبهها برای تماشای تشییع جنازه رضا شاه هم نرفتند. چون میخواستند او را در قم دفن کنند؛ که اقدام مرحوم نواب مانع این کار شد.
نواب کاری کرد که هیچکدام از مراجع برای وی نماز نخواندند و قبول نکردند برایش نماز بخوانند و در مدینه یک عالم از علمای اهل سنت بر رضا شاه نماز خواند و هیچیک از علمای شیعه حاضر نشدند بر وی نماز بخوانند. ما چند تا از دوستان غیر معمم را فرستادیم برای اینکه ببینند کسی از طلبهها آنجا برای تشییع رفته یا نه و آنها دیدند که هیچ کس نرفته بود. چند تا از زیارتخوانهایی که عمامه داشتند را آورده بودند در آن زمان برای تشییع رضا شاه.
ـ از آنجا که در ایام سالگرد رحلت حضرت امام هستیم خاطراتی را از دوران پس از پیروزی انقلاب هم بفرمایید.
- آیتالله مهدوی کنی: باید بگویم که دیر آمدهاید و آن زمان که دست در بدن داشتم نیامدید ولی حالا آن قسمتهایی که یادم میآید را بیان میکنم. از جمله احکامی که حقیر از طرف امام داشتم مساله مسئولیت پشتیبانی و رسیدگی به مناطق بمباران شده بود؛ البته ممکن است خیلیها نشنیده باشند. من سفرهای زیادی به مناطق جنگی داشتم از جمله برای رسیدگی به محلهای بمباران شده در دزفول به منطقهای رسیدیم که توسط صدام بمباران شده و منطقه وسیعی را خراب کرده بود. در آن مکان جوانی را دیدم که در خرابهها نشسته و در حال گریه کردن بود من و دو سه نفر دیگر که از تهران برای بازدید و سرکشی به آنجا رفته بودیم، چند تن از نمایندگان مجلس هم همراه ما بودند و در آن زمان من وزیر کشور بودم.
من برای تسلیت نزد آن جوان رفتم و به او گفتم که ناراحت نباشد و جوان در پاسخ به من گفت: چه میگویید ناراحت نباش، ناراحت نباش، من خودم در اینجا نبودم و در کرج بودم وگرنه خودم هم مرده بودم، ۱۳ نفر از خانواده من مردهاند، پدرم، مادرم، برادر زنم، برادر زادههایم همه رفتهاند حتی یک کودک شیر خوار در دامان مادرش بوده برادرزاده ام در آغوش مادرش به صورت گلولهای در آمده بود و رفته بودند و در چند خانه آن طرفتر او را پیدا کردیم و با این وضع چگونه به من میگویید ناراحت نباش، حتی بعضیها را میدیدیم از اهالی آنجا که لباس مناسبی بر تن نداشتند. خوب در منزلهایشان بودند که موشک به خانههایشان اصابت کرده بود و با همان لباس از خانههایشان فرار کرده بودند مثل زیرپیراهن و زیر شلواری و از این نوع لباسها، ظرف نداشتند و خیلی مشکلات دیگر که در روزهای اول بعد از بمباران داشتند و در ساعتهای اولیه بمباران وسایل بیرون آوردن مصدومان و شهدا در محل نبود و حتی نیاز به پرژکتور بود و وجود نداشت.
من خدمت امام آمدم و این جریانات را از جمله مسئله بچه را برای حضرت امام تعریف کردم و امام گریه کردند و من به ایشان عرض کردم که آن جوان به من اعتراض کرده است و امام فرمودند که آن جوان راست میگوید ما خودمان را جای او بگذاریم. مسئله جنگ یک امری است ولی مصیبت مردم را نمیتوانیم نادیده بگیریم. امام فرمودند خوب برای کسانی که ماندهاند چه کار کنیم و خودت مسئولیت این کار را میپذیری. عرض کردم دستور بفرمایید، آماده هستم. امام فرمودند در حکم شما چه بنویسم، آن زمان حاج احمد آقا نیز حضور داشت. گفتم شما بنویسید این مسائلی که پیش میآید تمام نهادهای جمهوری اسلامی با شما همکاری کنند و شما هر هفته گزارش کار را به من بده و تا نهادها بدانند که ما باید هر هفته گزارش کار باید ارائه بدهیم و امام هم نوشتند.
نواب کاری کرد که هیچکدام از مراجع برای وی نماز نخواندند و قبول نکردند برایش نماز بخوانند و در مدینه یک عالم از علمای اهل سنت بر رضا شاه نماز خواند و هیچیک از علمای شیعه حاضر نشدند بر وی نماز بخوانند. ما چند تا از دوستان غیر معمم را فرستادیم برای اینکه ببینند کسی از طلبهها آنجا برای تشییع رفته یا نه و آنها دیدند که هیچ کس نرفته بود. چند تا از زیارتخوانهایی که عمامه داشتند را آورده بودند در آن زمان برای تشییع رضا شاه.
ـ از آنجا که در ایام سالگرد رحلت حضرت امام هستیم خاطراتی را از دوران پس از پیروزی انقلاب هم بفرمایید.
- آیتالله مهدوی کنی: باید بگویم که دیر آمدهاید و آن زمان که دست در بدن داشتم نیامدید ولی حالا آن قسمتهایی که یادم میآید را بیان میکنم. از جمله احکامی که حقیر از طرف امام داشتم مساله مسئولیت پشتیبانی و رسیدگی به مناطق بمباران شده بود؛ البته ممکن است خیلیها نشنیده باشند. من سفرهای زیادی به مناطق جنگی داشتم از جمله برای رسیدگی به محلهای بمباران شده در دزفول به منطقهای رسیدیم که توسط صدام بمباران شده و منطقه وسیعی را خراب کرده بود. در آن مکان جوانی را دیدم که در خرابهها نشسته و در حال گریه کردن بود من و دو سه نفر دیگر که از تهران برای بازدید و سرکشی به آنجا رفته بودیم، چند تن از نمایندگان مجلس هم همراه ما بودند و در آن زمان من وزیر کشور بودم.
من برای تسلیت نزد آن جوان رفتم و به او گفتم که ناراحت نباشد و جوان در پاسخ به من گفت: چه میگویید ناراحت نباش، ناراحت نباش، من خودم در اینجا نبودم و در کرج بودم وگرنه خودم هم مرده بودم، ۱۳ نفر از خانواده من مردهاند، پدرم، مادرم، برادر زنم، برادر زادههایم همه رفتهاند حتی یک کودک شیر خوار در دامان مادرش بوده برادرزاده ام در آغوش مادرش به صورت گلولهای در آمده بود و رفته بودند و در چند خانه آن طرفتر او را پیدا کردیم و با این وضع چگونه به من میگویید ناراحت نباش، حتی بعضیها را میدیدیم از اهالی آنجا که لباس مناسبی بر تن نداشتند. خوب در منزلهایشان بودند که موشک به خانههایشان اصابت کرده بود و با همان لباس از خانههایشان فرار کرده بودند مثل زیرپیراهن و زیر شلواری و از این نوع لباسها، ظرف نداشتند و خیلی مشکلات دیگر که در روزهای اول بعد از بمباران داشتند و در ساعتهای اولیه بمباران وسایل بیرون آوردن مصدومان و شهدا در محل نبود و حتی نیاز به پرژکتور بود و وجود نداشت.
من خدمت امام آمدم و این جریانات را از جمله مسئله بچه را برای حضرت امام تعریف کردم و امام گریه کردند و من به ایشان عرض کردم که آن جوان به من اعتراض کرده است و امام فرمودند که آن جوان راست میگوید ما خودمان را جای او بگذاریم. مسئله جنگ یک امری است ولی مصیبت مردم را نمیتوانیم نادیده بگیریم. امام فرمودند خوب برای کسانی که ماندهاند چه کار کنیم و خودت مسئولیت این کار را میپذیری. عرض کردم دستور بفرمایید، آماده هستم. امام فرمودند در حکم شما چه بنویسم، آن زمان حاج احمد آقا نیز حضور داشت. گفتم شما بنویسید این مسائلی که پیش میآید تمام نهادهای جمهوری اسلامی با شما همکاری کنند و شما هر هفته گزارش کار را به من بده و تا نهادها بدانند که ما باید هر هفته گزارش کار باید ارائه بدهیم و امام هم نوشتند.
اولین رقمی که گرفتیم از نخست وزیری بود ۱۰۰ میلیونی گرفتیم، آقازاده مسئول اجرایی نخست وزیر بود. چون امام گفته بودند هر چه من میخواستم و میگفتم گوش میکردند هیچکس نمیتوانست حرفی بزند از جهاد، از کمیته امداد، نیرو، ماشین و خیلی امکانات گرفتیم.
ما خیلی امکانات گرفتیم ماشین، بولدزر، نورافکن و ... همه چیز را تهیه کردیم و از هر جا که میخواستیم میگرفتیم از جمله نورافکن را از نیروی هوایی گرفتیم.
ما خیلی امکانات گرفتیم ماشین، بولدزر، نورافکن و ... همه چیز را تهیه کردیم و از هر جا که میخواستیم میگرفتیم از جمله نورافکن را از نیروی هوایی گرفتیم.
نکته دیگر در رابطه با جنگ و روح بزرگ حضرت امام، آقای رفیقدوست گزارشی را نقل کرد که در یکی از حملهها ما سه هزار شهید داشتیم و از این موضوع خیلی ناراحت شدیم با فرماندهان سپاه نزد حضرت امام رفتیم و مسئله را تعریف کردیم و از ایشان خواستیم تا راهحلی به ما نشان داده، ما را دلداری دهد. امام فرمودند شما غصه چه چیزی را میخورید غصه آن افرادی را که رفتند پیش خدا، بروید کارتان را انجام دهید، من این دو قصه را با هم جمع کردم.
این دو مطلب را میخواهم بیان کنم که امام چگونه بود از طرفی به حال آن طفل شیرخوار گریه و ناله میکند و از طرفی اینگونه میگوید بروید به کارتان برسید.
امام همانند جدش امیرالمومنین جامعالاضداد بود؛ از طرفی وجودش پر از عاطفه و از طرفی اینگونه شجاع و سرسخت، یعنی در اصل آنجایی که تکلیف بود میگفت باید تکلیف را انجام داد و هرگز نمیبرید، خصوصیت امام این است و رهبری ایشان به این صورت بود که هم عاطفه داشت و هم رهبری ایشان نه که ناراحت نمیشدند ولی هر جا ایستادگی لازم داشت میایستاد و نمیبرید و در مسیر تکلیف به انجام تکلیف اصرار داشت و شجاعت و استقامتی که باید هر رهبری داشته باشد ایشان داشت.
خصوصیت امام این بود، دارای عواطف انسانی، عواطف مذهبی و عواطف رهبری بود و آن شجاعت، استقامت که یک رهبر داشته باشد و لولا ذلک میخواهم بگویم اگر امام غیر از این بود این انقلاب در همان سالهای اول از بین رفته بود ولی امام با توجه به تجربهای که در ۱۰۰ سال اخیر بدست آورده بود ایستاد و میدانست اگر یک قدم عقبنشینی کند همه خونها زیر پا رفته است.
این دو مطلب را میخواهم بیان کنم که امام چگونه بود از طرفی به حال آن طفل شیرخوار گریه و ناله میکند و از طرفی اینگونه میگوید بروید به کارتان برسید.
امام همانند جدش امیرالمومنین جامعالاضداد بود؛ از طرفی وجودش پر از عاطفه و از طرفی اینگونه شجاع و سرسخت، یعنی در اصل آنجایی که تکلیف بود میگفت باید تکلیف را انجام داد و هرگز نمیبرید، خصوصیت امام این است و رهبری ایشان به این صورت بود که هم عاطفه داشت و هم رهبری ایشان نه که ناراحت نمیشدند ولی هر جا ایستادگی لازم داشت میایستاد و نمیبرید و در مسیر تکلیف به انجام تکلیف اصرار داشت و شجاعت و استقامتی که باید هر رهبری داشته باشد ایشان داشت.
خصوصیت امام این بود، دارای عواطف انسانی، عواطف مذهبی و عواطف رهبری بود و آن شجاعت، استقامت که یک رهبر داشته باشد و لولا ذلک میخواهم بگویم اگر امام غیر از این بود این انقلاب در همان سالهای اول از بین رفته بود ولی امام با توجه به تجربهای که در ۱۰۰ سال اخیر بدست آورده بود ایستاد و میدانست اگر یک قدم عقبنشینی کند همه خونها زیر پا رفته است.
من همیشه گفتهام که در راستای انقلاب در عین حفظ قوانین و حفظ حقوق مردم، همه اینها به جای خود، اما شاه سلطان حسینی هم نمیتوان یک نظام انقلابی را اداره کرد.
یک رهبر با یک واعظ و یک پیش نماز فرق دارد، مسئله موعظه و رهبری کردن فرق میکند در مسجد یک امام جماعتی موعظه میکند بعضیها گوش میدهند، بعضیها گوش نمیدهند و او هم بیش از این تکلیف ندارد، حتی به عقیده من مدیریت مسجد با موعظه فرق میکند. ولی در مورد رهبری، مردم نباید توقع داشته باشند که رهبر فقط به موعظه بسنده کند. رهبر باید فرمان دهد ولی برخی گمان دارند، چون رهبر یک روحانی است تنها باید موعظه کند. مردم که بگویند آقا موعظهات را بکن و برو. آقا بگوید من دستور میدهم، اما بگویند آن آقاست و روحانی نباید دستور بدهد. اینگونه نیست یک رهبر باید دستور بدهد. معنای ولی امر یعنی فرمانده، ولی امر با یک مرجع فرق میکند حتی اگر آن مرجع خیلی محترم باشد مرجع دیگر رهبر نیست. امام مسئولیتهای رهبری را هم خوب درک کرده بود و هم خوب پیاده میکرد.
ـ درباره تیزبینی امام، اخلاق و خدا ترسی امام و از قدرتهای دیگر نترسیدن و درک فتنهها بفرمائید.
- آیتالله مهدوی کنی: از خصوصیات امام بصیرت، تزبینی و آینده نگریشان بود. امام اشخاص را خوب میشناخت، اشخاص صحبت میکردند امام میفهمید تا کجا میخواهند بروند. حتی در مورد برخی از افراد مثل بنیصدر امام بعد از آن فرمود که من این شخص را از اول نمیپسندیدیدم.
یک رهبر با یک واعظ و یک پیش نماز فرق دارد، مسئله موعظه و رهبری کردن فرق میکند در مسجد یک امام جماعتی موعظه میکند بعضیها گوش میدهند، بعضیها گوش نمیدهند و او هم بیش از این تکلیف ندارد، حتی به عقیده من مدیریت مسجد با موعظه فرق میکند. ولی در مورد رهبری، مردم نباید توقع داشته باشند که رهبر فقط به موعظه بسنده کند. رهبر باید فرمان دهد ولی برخی گمان دارند، چون رهبر یک روحانی است تنها باید موعظه کند. مردم که بگویند آقا موعظهات را بکن و برو. آقا بگوید من دستور میدهم، اما بگویند آن آقاست و روحانی نباید دستور بدهد. اینگونه نیست یک رهبر باید دستور بدهد. معنای ولی امر یعنی فرمانده، ولی امر با یک مرجع فرق میکند حتی اگر آن مرجع خیلی محترم باشد مرجع دیگر رهبر نیست. امام مسئولیتهای رهبری را هم خوب درک کرده بود و هم خوب پیاده میکرد.
ـ درباره تیزبینی امام، اخلاق و خدا ترسی امام و از قدرتهای دیگر نترسیدن و درک فتنهها بفرمائید.
- آیتالله مهدوی کنی: از خصوصیات امام بصیرت، تزبینی و آینده نگریشان بود. امام اشخاص را خوب میشناخت، اشخاص صحبت میکردند امام میفهمید تا کجا میخواهند بروند. حتی در مورد برخی از افراد مثل بنیصدر امام بعد از آن فرمود که من این شخص را از اول نمیپسندیدیدم.
امام با تمام بصیرتشان روحیه دیگری نیز داشت و اینکه به اراده مردم احترام میگذاشت. حتی دین ما اینطور است ما در دینمان بایستی به اراده مردم احترام بگذاریم. از طرفی از مشروطه به بعد امام این تجربه را داشت که باید به مردم تکیه کرد و نباید از مردم جدا شد. این یکی از زیرکیهای امام بود. امام یا موج درست میکرد، یا موجی که بود از آن استفاده میکرد البته به نفع اسلام و انقلاب.
امام در مسئله اصلاح یک جامعه یا به تعبیر دیگر امر به معروف و نهی منکر معتقد بود زمینه اصلاح را بایستی فراهم کرد ما نباید منتظر تصادف و صدفه باشیم. بعنوان مثال در کتابها میخوانیم اگر در امر به معرف احتمال اثر میدهید انجام بدهید و اگر احتمال اثر نمیدهید رها کنید. اگر احتمال ضرر دارد کنار بروید. امام هر دوی اینها را به این شکل قبول نداشت، چه در اثر و چه در ضرر.
امام در مسئله اصلاح یک جامعه یا به تعبیر دیگر امر به معروف و نهی منکر معتقد بود زمینه اصلاح را بایستی فراهم کرد ما نباید منتظر تصادف و صدفه باشیم. بعنوان مثال در کتابها میخوانیم اگر در امر به معرف احتمال اثر میدهید انجام بدهید و اگر احتمال اثر نمیدهید رها کنید. اگر احتمال ضرر دارد کنار بروید. امام هر دوی اینها را به این شکل قبول نداشت، چه در اثر و چه در ضرر.
در ضرر میفرمودند ضرر را باید مقایسه کرد. ما چه کاری میخواهیم بکنیم و ضرر چیست اگر ما میخواهیم برای دین، انقلاب و مملکتی را اصلاح کنیم، حالا اگر کسی به ما سیلی زد نباید سکوت کنیم و بگوییم که امر به معروف و نهی از منکر ضرری است، امام میگفت ضرر زد که زد، میگفتیم زندان میرویم میگفتند خوب بروید.
طلبهها را بردند سربازی امام گفت که خوب چه اشکالی دارید بروید در آنجا تبلیغ کنید. فرمودند لباس سربازی مال ماست بروید در آنجا تبلیغ کنید، مثلا آقای هاشمی را که به سربازی بردند امام دلداری میدادند.
امام میگفتند ما باید زمینه اثر را فراهم کنیم نه اینکه منتظر باشیم دیگران و حوادث کاری بکنند و ما از آن استفاده کنیم. امام میگفت باید حادثه را ایجاد کرد، باید استطاعت را فراهم کرد؛ لذا امام در انقلاب دو کار میکردند، اول اینکه اگر زمینهای وجود داشت از آن استفاده میکردند و دوم اگر زمینه نبود منتظر نمیماندند و زمینهسازی میکردند. مثل جریان بنیصدر امام صبر کرد و زمینهها را فراهم کرد که اگر روزی بنیصدر را عزل کنند جامعه بپذیرد. این راهی بود که امام داشتند. اینها راههای زیرکی و سیاسی امام بود امام آیندهنگری و شجاعت را توأمان داشتند در برابر حوادثی که پیش میآمد عقبنشینی نمیکردند.
درباره اخلاص امام هم بگویم که از دورانی که ما امام را در قم شناختیم امام دنبال ریاست، آقایی، مرجعیت و این مسائل نبود. امام با اینکه رساله داشتند ولی چاپ نکرده بودند. بخصوص در زمان حضور آقای بروجردی، بعد از وفات مرحوم آقای بروجردی ایشان باز اجازه نمیداد که رسالهاش چاپ و منتشر شود و میگفت آقایان دیگری هستند و همه آقایان دیگر قبول داشتند که ایشان این گونه هستند. امام حتی یک نماز جماعت بخصوص در قم نداشت میآمدند در فیضیه و نماز میخواندند. پشت سر هر کسی مثل آقایان خوانساری، زنجانی، اراکی و ... نماز میخواندند. روش امام با آن موقعیت بالایی که داشتند تواضع و اخلاص و عدم تظاهر بود. خداوند در قرآن میفرمایند اگر کسی برای خدا باشد خداوند محبتش را در دلها اندازد. نفوذ امام در اخلاصش بود. امام با عزت آمد و با عزت رفت. دشمنان فکر میکردند نفوذ و عزت و اقتدار امام روز به روز کم میشود ولی خدا او را با عزت از این دنیا برد. /۹۹۹/د101/س
طلبهها را بردند سربازی امام گفت که خوب چه اشکالی دارید بروید در آنجا تبلیغ کنید. فرمودند لباس سربازی مال ماست بروید در آنجا تبلیغ کنید، مثلا آقای هاشمی را که به سربازی بردند امام دلداری میدادند.
امام میگفتند ما باید زمینه اثر را فراهم کنیم نه اینکه منتظر باشیم دیگران و حوادث کاری بکنند و ما از آن استفاده کنیم. امام میگفت باید حادثه را ایجاد کرد، باید استطاعت را فراهم کرد؛ لذا امام در انقلاب دو کار میکردند، اول اینکه اگر زمینهای وجود داشت از آن استفاده میکردند و دوم اگر زمینه نبود منتظر نمیماندند و زمینهسازی میکردند. مثل جریان بنیصدر امام صبر کرد و زمینهها را فراهم کرد که اگر روزی بنیصدر را عزل کنند جامعه بپذیرد. این راهی بود که امام داشتند. اینها راههای زیرکی و سیاسی امام بود امام آیندهنگری و شجاعت را توأمان داشتند در برابر حوادثی که پیش میآمد عقبنشینی نمیکردند.
درباره اخلاص امام هم بگویم که از دورانی که ما امام را در قم شناختیم امام دنبال ریاست، آقایی، مرجعیت و این مسائل نبود. امام با اینکه رساله داشتند ولی چاپ نکرده بودند. بخصوص در زمان حضور آقای بروجردی، بعد از وفات مرحوم آقای بروجردی ایشان باز اجازه نمیداد که رسالهاش چاپ و منتشر شود و میگفت آقایان دیگری هستند و همه آقایان دیگر قبول داشتند که ایشان این گونه هستند. امام حتی یک نماز جماعت بخصوص در قم نداشت میآمدند در فیضیه و نماز میخواندند. پشت سر هر کسی مثل آقایان خوانساری، زنجانی، اراکی و ... نماز میخواندند. روش امام با آن موقعیت بالایی که داشتند تواضع و اخلاص و عدم تظاهر بود. خداوند در قرآن میفرمایند اگر کسی برای خدا باشد خداوند محبتش را در دلها اندازد. نفوذ امام در اخلاصش بود. امام با عزت آمد و با عزت رفت. دشمنان فکر میکردند نفوذ و عزت و اقتدار امام روز به روز کم میشود ولی خدا او را با عزت از این دنیا برد. /۹۹۹/د101/س
برای مطالعه ادامه این مطلب به اینجا مراجعه کنید.
منبع: سایت گذرستان
ارسال نظرات