خسارتهای جریان غربگرا به انقلاب مشروطه
به گزارش خبرگزاری رسا، حجت الاسلام والمسلمین روحالله حسینیان، طی یادداشتی که همزمان با سالروز صدور فرمان مشروطیت، به صورت اختصاصی در اختیار پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی قرار داده به بررسی خسارتهای جریان غربگرا به انقلاب مشروطه پرداخته است.
مشروح یادداشت حجتالاسلام والمسلمین حسینیان را در زیر میخوانید.
استبداد حاكم بر نظام قجری موجب عقبافتادگی كشور، بروز فساد اجتماعی، دخالت بيگانگان و ترک اجرای احكام اسلام گرديده بود. عالمان شيعه با طرح عدالت، آن را تنها راه برون رفت از انسداد اجرای احكام اسلام در بين حاكمان و مردم يافتند. در نتیجه تلاش علمای شیعه، عدالت به سرعت گفتمان غالب نخبگان و ملت ايران شد و راهبرد گفتمان عدالت به نظريه حكومتی جديد تبديل شد.
مراجع نجف نیز ضمن حمایت از قیام علمای ایران، اين نظريه را تنها راه اجرای احكام اسلام يافتند و به سرعت در پی اسلاميزه كردن آن بر آمدند. قیام علمای شیعه به سرعت جایگاهش را در بین مردم یافت و مردم نیز با علمای شیعه همراه شدند و برای اجرای عدالت و تأسیس عدالتخانه قیام کردند.
اما در ادامه انقلاب با ورود و کارشکنیهای روشنفکران غربگرا، انقلاب مشروطه کم کم از اهداف اصلی خود فاصله گرفت. روشنفکران غربگرا در ابتدای کار، مردم را برای دادخواهی به سفارت انگلیس راهنمایی کردند و در ادامه با تحمیل خسارتهای دیگر، نهضت مشروطه را از مسیر خود منحرف کردند.
تحصن در سفارت انگلیس؛ نقطه آغاز انحراف
از جمله نقاط عطف تاریخ مشروطه، تحصن علمای مبارز در حرم حضرت معصومه(س) و حرم حضرت عبدالعظیم(ع) بود اما در این میان، روشنفکران غربزده با انتخاب سفارت انگلیس برای تحصن، نخستین خسارت را به نهضت مشروطه وارد کردند.
هنگامی كه علما جهت تحصن، رهسپار قم بودند در شب 24 جماديالثانی [1] گروهی به رهبری حاج محمدتقي بنكدار به سفارت انگليس پناهنده شدند. فرداي آن روز، دو نفر از كاركنان ايراني سفارت به نام حسينقلي خان نواب و ميرزا يحييخان به آنان گفتند: «چند نفری از سادات و اهل علم را نيز با خود همراه كنيد، هر چه عده زيادتر و هر قدر از سادات و طلاب با شما باشند، بهتر است. اين شد كه تجار در اين دو سه روز جمعي از طلاب مدرسه صدر و دارالشفا را با خود همراه نموده، بعضي را پول داده، بعضي را بدون پول بردند سفارتخانه.»[2]
به سرعت بر تعداد متحصنين افزوده شد. بهطوري كه هر صنفي براي خود در داخل سفارت چادري بر پا و با آويختن شعري عوامانه روي تابلو اعلام حضور كرد.
مأمورين سفارت به گرمي از متحصنین استقبال كردند و به قول دولتآبادي كه خود در خفا با سفارت در تماس بوده: «اجزاي سفارت هر چه بتوانند از واردين دلربايي كرده، نوعخواهي و رأفت خود را نسبت به مردم حالي مينمايند. گراندوف، شارژ دافر انگليسكه در اين وقت به جاي وزير مختار است، روز اول آمده خلق را مخاطب كرده ميگويد: تشكر ميكنم از دولت متبوع خودم كه در فاصله سه ماه راه، خبر ورود شما را به سفارتخانه، با تلگراف به لندن دادم. به فاصله شش ساعت جواب گرفتم كه كمال پذيرايي را از شما بنمايم.»[3]
بستنشینی در سفارت انگلیس خود سرآغاز انحرافهای بعدی در مشروطه شد. به طوری که در همین زمان تغییر در اهداف اولیه نهضت مشاهده میشود.
تغییر اهداف انقلاب مشروطه
بستنشینی در سفارت بریتانیا، خسارتهای بعدی را نیز برای نهضت در پی داشت که از جمله مهمترین آن، تغییر اهداف اولیه انقلاب مشروطه بود.
مرحوم ضياءالدين دری درباره تأثير تحصن غربزدگان در سفارت انگليس مينويسد: «تا اين وقت [تحصن] سخن از مشروطه در ميان نبود و اين كلمه را كسي نميدانست. لفظ مشروطه را به مردم تهران اهل سفارت القا كردند... يک روز طرفعصر، بنده با سه نفر از معممين درب سفارت ايستاده بودم. درشكه شارژ دافر سفارت از قلهک وارد شد. همينكه درشكه به محازات ما رسيد، ايستاد. بعد خانم شارژ دافر از درشكه پياده شد؛ با نهايت خندهرويي و تغمز به نزد ما آمد، گفت: آقايان! شما براي چه اينجا آمدهايد؟ يک نفر روضهخوان... گفت: ما آمدهايم اينجا يک مجلس عدالت ميخواهيم. گفت: نميدانم مجلس عدالت چيست! گفت: يك مجلسي كه دانشمندان ما، ريشسفيدان ما بنشينند، نگذارند حكام و سلاطين به ما ظلم كنند. گفت: پس شما يقين مشروطه میخواهيد. اين اولين دفعه بود كه ما لفظ مشروطه از دهان خانم انگليسی شنيديم... گفت: نه، شما مشروطه نگوييد. ما كه مشروطه شديم كشيشهايمان را كشتيم، سلاطينمان را كشتيم تا مشروطه شديم... طولي نكشيد كه شنيديم يكي فرياد ميكرد: ما ميخواهيم. يكي فرياد ميكرد: ما شرطه ميخواهيم و ....»[4]
بدین ترتیب، تحصن غربگرایان در سفارت، اثر خود را گذاشت و رفتهرفته رهبري علما به گوشهاي رانده شد. شارژ دافر در يک نطق از مردم پرسيد: هرگاه علما از قم بيايند شماها استقبال خواهيد رفت؟ گفتهاند: خير. گفته است: هرگاه به سفارت بيايند و دست و صورت شما را ببوسند و خواهش نمايند، بيرون خواهيد رفت؟ گفتهاند: خير. باز گفته است: هرگاه در سفارت بيايند و از شما خواهش نمايند كه بيرون بياييد، بيرون خواهيد رفت؟ گفتهاند: خير. اجمالاً اگر مردم هم بيرون بروند انگليسيها ترتيبيداده و كاري كردهاند كه آنها ديگر نخواهند گذاشت اين مسئله به اين آساني بگذرد... مردم هم به قم به علما نوشتهاند كه بهاين آساني ماها از سفارت بيرون نخواهيم رفت؛ شما هم ملاحظه ماها و ملاحظه آبرويخودتان را داشته باشيد.[5]
تعجبانگيز اين بود كه چنان سفارت در تار و پود غربگرایان رخنه كرده بود كه بيمشورت او هيچ نميكردند.
ایجاد اختلاف و تفرقه توسط غربگرایان
غربگرایان هنگام تدوین قانون اساسی با تمام توان خود سعی در نوشتن قانون به سبک غربی کردند و تخم نفاق را در نهضت کاشتند.
وقتی، شاه طی دستورالعملي صدراعظم را موظف به تشكيل مجلس شوراي اسلامي كرد مجلس موقتي براي تصويب نظامنامه آغاز بهكار كرد. همین هنگام اختلافات بين روحانيون و روشنفكران غربگرا آغاز شد. «هنگام تهيه قانون اساسي عدهاي از وكلاي آزادیخواه و روشنفكر معتقد بودند كه اين قانون طبق اصول مشروطيت بايد نوشته شود؛ ولي عدهاي ديگر كه چند تن آنها روحاني بودند عقيده داشتند كه بهجاي نام مشروطه، اصولاً بايد كلمه مشروعه انتخاب و قانون اساسي طبق آيين شريعت مقدس اسلام نوشته شود و اختلاف بين مشروطه و مشروعه از اينجا شروع شد.»[6]
در مدت تدوين و نگارش قانون اساسي بعضي از مفاهيم مشتبه، به دليل اصرار غربگرایان بر مبهم ماندن، اختلافات را تشديد كرد. مفاهيمي مانند آزادي، مساوات، حوزه قانونگذاري و... در غرب معنايي داشت و در اسلام حدودي ديگر داشت.
از مجموعه اسناد و منابع چنين بر ميآيد كه غربگرایان سعي داشتهاند ابهام مفاهيم حفظ شود تا مبادا علما پي به نيت آنها ببرند.
شيخ فضلالله نوري كه قصد روشنفكران را متوجه شده بود، تلاش ميكرد تا مفاهيم، روشن و جنبه اسلامي آن حفظ شود. شيخ خواستار اين بود كه بعضي از مفاهيم روشن و معنای اسلامي آن در قانون اساسي لحاظ شود. از جمله اينمبهمات مساوات است كه به گفته شيخ «يكي از اركان مشروطه است كه به اخلال آن مشروطه نميماند.» در قانون اساسي آمده بود كه اهالی ايران در برابر قانون مساوی هستند. شيخ میگفت: «موضوعات مكلّفين در عبادات و معاملات و تجارات و سياسات از بالغ و غير بالغ و مميز و غير مميز و غافل و مجنون و صحيح و مريض... و مسلم و كافر و كافر ذمّي و حربي و كافر اصلي و مرتد و مرتد ملي و فطري» متفاوت است؛ «مثلا كفار ذمّي احكام خاص دارند. مناكحات آنها با مسلمان جايز نيست... و نكاح مسلمانان بر كافرات بر وجه انقطاع جايز است ...ارتداد احديالزوجين موجب انفساخ است... كفر، يكي از موانع ارث است و كافر از مسلم ارث نميبرد دون العكس.»[7]
يكي از مواردي كه شيخ روي آن اصرار ميورزيد روشن شدن حوزه قانونگذاري بود. او ميپرسيد: آيا مجلس ميتواند در تمام امور حتي برخلاف نص صريح احكام، قانون وضع كند يا نه؟ روشنفكران غربگرا از پاسخ صحيح طفره ميرفتند و شيخ بر روشن شدن موضوع و پيدا كردن راهي عملي براي جلوگيري از چنين احتمالي پافشاري ميكرد.
حذف فیزیکی علما توسط غربگریان
به هر حال قانون اساسي تدوين شد، ولي نسبت خود را با شريعت بيان نكرد. ضعفها و كمبودهاي قانون موجب شد كميسيوني، متمم قانون اساسي را آماده كند. چون اعتراضهاي شيخ فضلالله در حال عمومي شدن بود، مجبور شدند از وي دعوت كنند تا راجع به متمم قانون اساسي اظهار نظر كند و شيخ نيز بهطور جدي در مجلس شركت ميكرد. اما در اين نشستها اختلافها بيشتر بروز كرد.
كمكم اختلافها به بيرون سرايت كرد و روشنفكران غربگرا شيخ را با تهمتهاي ناجوانمردانه مانند پول گرفتن از دربار و برچسب ارتجاع زير ضربات خود گرفتند.
سرانجام شيخ از ناحيه غربگراها و مستبدين دولتي و اتحاد آنها تحت فشاري سخت قرار گرفت و خانهنشين شد و صد افسوس كه متهم به استبداد شد و مخالفينش به آزاديخواهي شهرت يافتند. اما تلاش غربگرایان به اینجا ختم نشد بلکه آنها در اقدامی شیخ را زندانی و سپس اعدام کردند.
مناسب است داستان دستگيري شيخ را از زبان مديرنظام بشنويم. وي صاحبمنصب ژاندارم كشيك نظميه است كه در آن لحظات به دستور رئيس نظميه و به دليل دوستي با حاج شيخ مسئول حفاظت وي شده بود. وي نقل ميكند كه پس از فتح تهران هر كسي به شيخ پيشنهادي ميداد. من گفتم: «من دو چيز به عقلم ميرسد؛ يكي اينكه در خانهاي پنهان شويد و بعد مخفيانه به عتبات برويد... فرمود: اين كه نشد. اگر من پايم را از اين خانه بيرون بگذارم، اسلام رسوا خواهد شد... عرض كردم، دوم اينكه مانندخيليها تشريف ببريد به سفارت. آقا تبسم كرد و فرمود: شيخ خيرالله! برو ببين زير منبر چيست. شيخ خيرالله رفت و از زير منبر يك بقچه قلمكار آورد... ديديم يك بيرق خارجي است!... فرمود: حالا ديديد؟ اين را فرستادهاند كه من بالاي خانهام بزنم و در امان باشم، اما رواست كه من پس از هفتاد سال كه محاسنم را براي اسلام سفيد كردهام،حالا بيايم و بروم زير بيرق كفر؟!»[8]
بعد از چند روز نيروهاي نظامي منزل حاج شيخ را محاصره و پس از دستگيري، او را در نظيمه، واقع در ميدان سپهـ امامخميني فعليـ زنداني كردند. پس از چند روز در عمارت گلستان يك محاكمه نمايشي به دادستاني روحانينماي فراموسونر، شيخ ابراهيم زنجاني بر پا و اول مجتهد ايران را به اعدام محكوم كردند.
اما شهادت شیخ تنها خسارت غربگرایان نبود، همانطور كه آن عالم ژرفانديش پيشبيني كرده بود درست يكسال بعد از شهادت حاج شيخ در 8 رجب1328 ق «شب شنبه 24 تير، چهار نفر مجاهد مسلح از تاريكي شب استفاده كرده، چون دزدان به خانه بهبهاني رفتند و آن مرد روحاني هفتاد ساله مؤسس مشروطيت را با گلوله شهيد كردند.»[9] علاوه بر این، آنان آيتالله سيد محمد طباطبايي را با تهديد خانهنشين كردند.
بر اساس اسناد و مدارک «ترور و آدمكشيهاي اواخر مشروطيت به دستور كميته دهشت كه يكي از شعب انجمن آذربايجان در تهران بود، صورت ميگرفت. در رأس اين انجمن سيدحسن تقيزاده و در رأس كميته دهشت حيدرعمواوغلي قرار داشت.»[10]
بدین ترتیب، یکی دیگر از خسارتهای جریان غربگرا به مشروطه، ترور روحانیون خوشنام آن زمان بود که نتیجهای جز خالی شدن میدان برای یکهتازی استبداد نداشت.
برآمدن رضاخان؛ بزرگترین خسارت غربگرایان به انقلاب مشروطه
مجموعه اقدامات غربگرایان و ایجاد انحراف در مشروطه توسط آنها، به یک نتیجه شوم ختم شد؛ بر آمدن رضاخان زمینهای برای عقب افتادگی بیشتر برای مردم شد.
از زمان صدور فرمان مشروطيت تا آبان 1302 ش (ربيعالاول 1342ق) يعني تا زمان دولت رضاخان در مدت هفده سال، 36 دولت روي كار آمد. ميانگين مدت حكومت هر دولتي كمتر از شش ماه بود.
جالب اين است كه عينالدوله كه خود يكي از حاكمان ستمگر دوران استبداد بود و يكي از خواستهاي انقلابيون عزل او بود در دوره مشروطه دوبار مأمور تشكيل كابينه شد!
در پنجمين دوره مجلس که در بهمن 1302ش (رجب 1342ق) تشكيل شد گروه اكثريت سوسياليستها به رهبري سليمان ميرزا و اقليت به رهبري سيدحسن مدرس و فراكسيون تجدّد به رهبري سيدمحمد تديّن و گروه منفردين از جمله تشكلهاي اين دوره مجلس بودند. همين مجلس بود كه در ابتدا فرماندهي كل قوا را به سردار سپه اعطا كرد و سپس وي را به رئيسالوزرايي رساند و سرانجام رضاخان را به حكومت رساند و با اين كار دوره عملي مشروطيت را به پايان برد و ديگر از مشروطيت جز نام و شكلي ظاهري چيزي باقي نماند.
بدین ترتیب، غربگرایان آخرین تیر ترکش خود را بر پیکره نهضت مشروطه وارد کردند./841/د۱۰۱/س
پینوشتها
1- در تاريخ دقيق پناهندگي به سفارت، مورخين اختلافنظر دارند و از 24 تا 26 جماديالاول را ذكر كردهاند و ما به قرائني تاريخ فوق را از خاطرات اعظام قدسي انتخاب كرديم.
2- ناظمالاسلام كرماني، تاریخ بیداری ایرانیان، ج 1، تهران، اميركبير،1363.ص 433
3- دولتآبادي، يحيي، حيات يحيي، ج2، بيجا، عطار و فردوسي، 1371.ص 72
4- محمد تركمان، مكتوبات، اعلاميهها... و چند گزارش پيرامون نقش شيخ شهيد فضلالله نوري در مشروطيت، ج 2، چاپ رسا، 1363، ص 322
5- صفايي، ابراهيم (گردآوري)،اسناد مشروطه دوران قاجار، بيجا، بابك، 1355. ص 78
6- اعظامقدسي، حسن، كتاب خاطرات من، ج1، بيجا، چاپخانه حيدري، 1342، ص 155
7- زرگرينژاد، غلامحسين، رسائل مشروطيت، (گردآوري)، تهران، كوير، 1374.، ص 160
8- آقاي اعظام قدسي از قول پدرش نقل ميكند: من و جمعي از علما و طلاب در حوزه درس منزل حاج شيخ فضلالله بوديم كه يك نفر از سفارت روس وارد شد و با حاج شيخ مذاكره و او را دعوت به سفارتخانه كرد. حاج شيخ جواب داد مسلمان نبايد پناهنده كفر شود و بعد از آن شخص اظهار كرد كه اگر حاضر نميشويد، بيرق را بالاي سر در خانه نصب نماييد ]و بيرق را نشان داد...[ حاج شيخ جواب داد كه اسلام زير بيرق كفر نخواهد رفت. گفت: خطر جاني دارد. شيخ گفت: زهي شرافت و آرزومند. (حسن اعظام قدسي، پيشين، ص 254)
9- ملكزاده، مهدي، تاريخ انقلاب مشروطيت ايران، ج1ـ3 و ج6ـ7، بيجا، علمي، 1373. ص 1335
10- رائين، اسماعيل، انجمنهاي سري و انقلاب مشروطه، تهران، جاويدان، 1355، ص ۱۱۰
مرکز اسناد انقلاب اسلامی