موسم دلدادگی
به گزارش سرویس حوزه و روحانیت خبرگزاری رسا، همراه با کاروان اربعین که می شوی؛ گویا عاشورا برایت رقم می خورد؛ خسته و رنجور گام برمی داری و به تاول های پایت که نظر می افکنی داغ دُردانه های آل الله در خاطرت زنده می شود.
باد شرح پریشانی و بی قراری کاروان زخم و اسارت؛ کاروان بغض و اندوه و ماتم را در گوشت زمزمه می کند و تو مانده ای با این همه داغ جگرسوز.
گام که بر می داری؛ کربلایی تازه در خونت جریان می یابد و شریان حیات بشر را حس می کنی که در این مسیر پر از آشوب و درد و اندوه؛ مرثیه دشت خون را برایت روایت می کند و بغضی فرومانده در گلو را همچون آذرخشی سوزان به جانت می اندازد.
تو می مانی و داغ کاروانی بی امیر و قافله سالار؛ تو می مانی و یاد خون و عطش و واویلتای مخدرات عالم؛ تو می مانی و افسوسی که بر سینه ات سنگینی می کند.
کاروان غمزده عاشورائیان از شام پر آشوب به سوی کرب و بلا راه می پیماید و تو با پای دل همراه این قافله شکسته بال و خونین جگر می شوی.
چشم دل باز کن تا بشنوی غوغای حیدری زینب(س) را که خطبه می خواند و روایت می کند این همه داغ بی انتها را؛ از رقیه می گوید و مثنوی غم را بیت بیت در گوش باد زمزمه می کند تا در درازنای تاریخ راه بگشاید و به اکنون برسد و تو را همراه مصیبت های این کاروان پر اندوه سازد.
خوب که بنگری می بینی که کتاب شور و حماسه عاشورا در برابر دیدهگانت ورق می خورد و فریاد«هیهات من الذله» خون خدا؛ خون غیرت را در رگ های تاریخ به جریان در می آورد و تو امروز میراث دار این گنج عظیم حریت و مردانگی هستی که از فراسوی زمان راه گشوده و تو را به مقابله با ظلم و ستم و تعدی فرا می خواند.
...و اربعین این موسم عشق و دلدادگیِ عاشقانه فرا رسیده است تا مرثیه سرای ذبح اسماعیل های بی بدیل تاریخ باشد و تو این اندوه ها را از داغ فروخفته در میان نخلستان ها حس می کنی و نی های حاشیه رود برایت شرح حماسه می سرایند و نغمه جانسوز «العطش» کودکان خیمه آل الله را زمزمه می کنند.
خورشید عراق از سال 61 هجری تا قیامت خاک حسرت بر سر می ریزد و از داغ آزادمردان و دریادلان تشنه لب، روزگار تب داری را از سر می گذارند و ماه از فراق روی قمر بنی هاشم، بی فروغ گشته و همچون آینه ای درهم شکسته، زخم خورده داغ عباس(ع) است.
باد در کوچه های حسرت و اندوه، خانه به خانه، کوی به کوی و برزن به برزن در پی لاله های در خون غلطیده راه می پیماید و به دنبال ردپایی از مظلومیت در خاک خفته شیرمردان و سرفرازان تاریخ می گردد تا داغ دل را مرهمی بخشد.
باران دست ندامت بر سر می کوبد و هر آن فریاد«العطش» اهل خیام را مویه می کند و شرح فراق را با ابر نجوا می کند و به دنبال گهواره شیرخوار رباب می گردد.
آسمان اشک حسرت می بارد و خون گریه می کند و کائنات چهل شبانه روز سنگینی داغ غربت را بر دوش می کشند و ملائک ندبه خوان عزای اشرف اولاد آدم می شوند.
و تو اگر چشم سر ببندی و چشم دل بازکنی؛ این همه شرح بی نهایت را در می یابی و همراه و همنوا با ارض و سما، مرثیه خوان داغ بی قراری می شوی و در اربعین لاله ها با امواج دریای عشق که از داغ آن حماسه، سر به ساحل کربلا می کوبند همراه می شوی.
پس ای قلم تو نیز روایتگر داغ بی قراری باش و اندوه اربعین را فریاد بزن و به سوگ مردان خورشید بنشین و منظومه آوارگی و غم و اندوه و تعب و رنج را روایت کن تا از سوز تو شراره در قلب ها افتد و مرثیه عشق در قاموس واژه ها تکرار شود./872/ی۷۰۴/ج