تولید علم مسبوق بر قدرت سیاسی، نظامی و اقتصادی است
به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از رسای اندیشه، حجت الاسلام یزدانی مقدم با اشاره به بحث تولید علم گفت: تولید علم مسبوق بر قدرت سیاسی، نظامی و اقتصادی است؛ یعنی باید ابتدا یک امنیت سیاسی، اقتصادی ایجاد شود تا علما جذب شوند.
متن این گفتگو بدین شرح است:
حلقه این هویتیابی هنوز کامل نشده است؟
نگوییم هویتیابی، بهتر است بگوییم این نهضت علمی تازه دارد شروع میشود. تا اینکه نضج بگیرید و به سرانجام برسد، زمان میبرد و امیدوارم انجام شود. ابن خلدون نظریهای در رابطه با تولید علم دارد، میگوید در آغاز یک نبردهای نظامی و سیاسی بین افراد و گروههای مختلف به وجود میآید تا اینکه یک گروه بر دیگران مسلط میشود و یک مرکزیت سیاسی و نظامی برپا میشود و امنیت سیاسی، نظامی برقرار میکند. بعد از آن سرمایهها به این مرکز سیاسی، اقتصادی –مترو پل- جذب میشوند. بعد از سرمایهگذاری، تولید توسعه پیدا میکند و محصولات زیاد میشوند.
اینجاست که فراوانی و رفاه ایجاد میشود. بعد از این علما وارد این مرکز میشوند و منجر به تولید علم میشود؛ یعنی تولید علم مسبوق بر قدرت سیاسی، نظامی و اقتصادی است؛ یعنی باید ابتدا یک امنیت سیاسی، اقتصادی ایجاد شود تا علما جذب شوند. ابن خلدون میگوید خریداران کار این علما کم هستند. دولت یا مثلاً فرهیختگان و نخبگان هستند. آنها وقتی میتوانند علما را جذب کنند که امنیت سیاسی و نظامی و اقتصادی داشته باشند. من این جمله مقام معظم رهبری را بارها نقل کردم و واقعاً به آن اعتقاد دارم. ایشان میفرماید در کارهای فرهنگی و علمی محاسبات اقتصادی اصلاً معنا ندارد.
در بین شاگردان علامه طباطبایی کسی که از همه به علامه نزدیکتر است آقای مطهری است
اگر قرار است کارهای علمی و فرهنگی انجام شود شما باید با دست باز خرج کنید. برای صد دانشمند خرج کنید تا بین اینها ده نفرشان به جایی برسند و اقدامی انجام دهند و یکی از آنها جهانی شود؛ اما اینکه از اول حساب کنیم و فقط برای این آقا خرج کنیم تا جهانی شود این معنا ندارد. شما باید برای علما و دانشمندان یک فضا و جامعه علمی، شرایط پویا و امنیت مطلق فراهم کنید تا به راحتی فعالیتهای علمیشان را انجام دهند.
مثلاً در رابطه با مسائل سیاسی ایران شاید به اندازه انگشتان یک دست نیز نظریهپرداز نداریم؛ این در حالی است که آمریکا در میز ایران – در مسائل ریز کشور- دهها متخصص دارد. متخصصی که در ایران هست هزار و یک مشکل و گرفتاری دارد و اصلاً فرصت فکر کردن پیدا نمیکند؛ متخصصی که در غرب است با فراغ کامل به فعالیت خود ادامه میدهد. پس چگونه جامعه علمی و اساتید و دانشمندان ما میتوانند با آنها مقابله کنند؟
بحث استشراق در جای خودش درست است؛ اما اینها چه بسا مستشرق نیستند. حامد الگار را که نمیتوانیم بگوییم مستشرق است و تازه، مسلمان نیز هست. بعضی از کسانی که آنجا رفتند ایرانی هستند. اینها در ایران سوابق طولانی دارند. آنجا هم که میروند شاگردان تربیت و کتابها و آثاری را منتشر میکنند. اینها طرف مشاوره قرار میگیرند.
من هم در حوزه بودهام و هم در دانشگاه. ضمن اینکه از دانشگاه و اساتید تقدیر میکنم، اما مثل این طلبههایی که زندگیشان را به عشق خدا و پیامبر میگذارند و درس میخوانند جایی ندیدهام. چقدر برای این طلبه شرایط را فراهم میکنیم؟
الآن شاید صد هزار طلبه داریم. صد هزار طلبه یعنی صد هزار پژوهشگر، محقق و دانشمند. از بس که ما طلبهها را تحت فشارهای عجیب و غریب قرار دادهایم که شاید ده هزار نفر اینها به مراحلی که باید برسند نمی¬رسند، چون فرصت فکر کردن ندارند. من خدمت مراجع بزرگوار و مسئولان حوزه و علما و کسانی که در عرصه دین هستند عرض میکنم از این جهت به فکر دین باشند.
به بحثمان برگردیم. میخواستم بگویم این نظریه چه از جهت معرفتشناسی و چه از جهات دیگر به بحث ثابت و متغیر توجه دارد. این ادعا را هم باید به تفصیل در آن متنها بررسی کنیم.
این نظریه چه امکاناتی را برای فلسفه یا دیگر علوم فراهم میکند؟
هنوز وارد نظریه نشدهایم. فعلاً داریم میگوییم که این نظریه در چه فضا و شرایطی بوده است. به صورت اولیه چه امکاناتی دارد. ریشههایش را باید در کجا جستجو کرد. در ده حوزه، در رابطه با این نظریه کار شده است. مثلاً آقای مطهری در اقتصاد و فلسفۀ تاریخ از این نظریه استفاده میکند. دوستان در جامعهشناسی معرفت و جامعهشناسی دین از این نظریه استفاده میکنند. مثالی بزنم: کانت یک نظریه معرفتشناسانه ارائه میدهد.
علامه طباطبایی نسبت به کربن اجتماعیتر و سیاسیتر بوده است
میگوید آنچه که ما ادراک میکنیم نومن نیست، فنومن-بود و نمود- است. بین نومن و فنومن تفکیک میکند. میگوید آنچه که دست ماست نمود است. آنچه که در خارج است بود است. بود که به دست ما نمیآید. نمود به چنگ ما میآید.
همین تفکیکی که بین بود و نمود میکند بعدها امکان فراوانی را فراهم میکند. همین تفکیک موجب میشود دانشهای بسیاری بر این اساس پیش برود. کارهای فلسفی همین گونه است. شما نظریهای میدهید. این نظریه فلسفی بعدها برای دانشهای گوناگون –برای علوم انسانی و حتی برای علوم تجربی و ریاضی- امکانات جدیدی را فراهم میکند و بر این اساس تحولاتی میتواند رخ دهد.
نظریه ادراکات اعتباری چیزی در این سطح است؛ یعنی یک کلاننظریه و نظریه پردامنهای است که میتواند موضوعات مختلفی را پوشش دهد. اشتباهی که صورت گرفته است این است که بعضی این نظریه را به یک حوزه و به یک موضوع کاهش دادهاند، درحالیکه این نظریه جنبههای مختلفی را بیان میکند و امکانات مختلفی دارد و حتی جا دارد بر اساس این نظریه یک دور فلسفه اسلامی را بازخوانی کنیم؛ مطمئنم دستآوردهای خوبی خواهد داشت و این امکان را به ما میدهد که ما یک بار دیگر فلسفه اسلامی را تفسیر کنیم. در مقابل تفسیری که دیگران دارند تفسیر خودمان را داشته باشیم.
آقای حسنزاده آملی تعبیری دارد و میگوید علامه طباطبایی یک صاحبنظر است. کسی است که از خودش مطلب بیان میکند. تا جایی که با فلسفه اسلامی آشنا هستم میتوانم بگویم که علامه طباطبایی جزء فیلسوفان اصلی-در حد فارابی، بوعلی، شیخ اشراق و ملاصدرا- در فلسفه اسلامی است، جزء مبتکران و صاحبنظران است و در حد فیلسوفان بزرگ اسلامی قرار دارد؛ البته یک اشکال بزرگی دارد که گیر ما افتاده است.
مشکل بزرگ ایشان این است که همشهری ماست. چند وقت پیش بزرگ داشت آقای مطهری بود و من در آنجا عرض کردم که مطهری مال ماست به خاطر همین به آن نمیرسیم و حرمتش را نگه نمیداریم. ما باید بگوییم که اکنون 100 نفر متخصص مطهری داریم. این دیده نمیشود. علامه طباطبایی نیز بدتر از این است. ما سستیها و کوتاهیهای بیشتر راجع به علامه مرتکب شدهایم. یکی از بزرگان فرهنگی ایران جملهای از زبان کمالالملک میگوید. کمالالملک وقتی در پاریس بود مظفرالدین شاه به آنجا سفر کرد. به کمالالملک گفتند که به ایران برگرد. گفت من کارهای ناتمام دارم. بعد میگوید این فرنگیان صدها چو من دارند و هر کدام را چون جان عزیز میدارند. شما یک چو من دارید و با من این میکنید.
آیا هانری کربن نتوانست اندیشههای علامه را در فضای فکری غرب منتقل کند؟
کربن پروژه دیگری داشته است. کربن در جستجوی حقایق معنوی بود که با راهنمایی ماسینیون متوجه شیخ اشراق میشود. بعد به دنبال شیخ اشراق به ترکیه و بعد به ایران میآید. در ایران حلقهای شکل میدهد و از طریق اینها با علامه طباطبایی مرتبط میشود. او متوجه میشود که علامه طباطبایی فرد خارقالعادهای است. در صحبتهای بعدی کربن نتیجه صحبتهای علامه دیده میشود یا اینکه کربن در کتابها و مقالاتش به نظرات علامه طباطبایی استناد میکند. وی سهروردی شناس است.
تولید علم مسبوق بر قدرت سیاسی، نظامی و اقتصادی است
فقط متوجه شده است علامه انسان برجستهای است؛ اما اینکه کربن علامه را درک کند لازمهاش این است که نزد ایشان تلمذ کند. شاید هم تلمذ کرده ولی من اطلاع ندارم ولی آنچه در آثار کربن هست این را نشان نمیدهد. نکته دیگری عرض کنم و آن این است که علامه طباطبایی نسبت به کربن اجتماعیتر و سیاسیتر بوده است؛ یعنی کربن انتزاعیتر و عرفانگراتر است. در آن مذاکرات هم دیده میشود که کربن میخواهد بحثها را انتزاعی کند ولی علامه بحثها را عینی میکند. این مذاکرات را از این دیدگاه نیز میشود بازخوانی کرد.
سید جلالالدین آشتیانی نیز علامهشناس است؟
آثار سید جلالالدین آشتیانی این را نشان نمیدهد. در بین شاگردان علامه طباطبایی -با اظهار تواضع نسبت و بزرگواری همه آنها - کسی که از همه به علامه نزدیکتر است آقای مطهری است. تا جایی که من اطلاع دارم از جهت جامعیت و دقت و توجه به این نظریه و بهکارگیری آن به علامه نزدیکتر است./۹۹۸/د۱۰۱/س