۰۴ فروردين ۱۳۹۶ - ۱۷:۴۷
کد خبر: ۴۸۸۳۰۳
گزارش دیدار با خانواده شهید خلیل مه‌آبادی

«خلیل» برای رضایت‌گرفتن از مادر کفش‌هایش را بوسید

برادر شهید خلیل مه‌آبادی گفت: خلیل برای رضایت گرفتن از مادرم پاهایش را و حتی کفش‌هایش را بوسید و گفت مادر تو را به خدا از صمیم قلبت راضی باش که من به جبهه می‌روم.
خانواده شهدا

به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از فارس، تکریم و بزرگداشت خانواده معظم شهدا و ثبت خاطرات ارزشمندشان به منظور آشنایی شهروندان با سیره رفتاری آن‌ها، از اهداف برگزاری ویژه‌برنامه هفتگی «به تماشای سرو» به همت فرهنگسرای رضوان است. در تازه‌ترین این برنامه‌ها، با خانواده شهید خلیل مه‌آبادی دیدار شد که گزارش آن در پی می‌آید:

* فرزندم را فدای امام (ره) و انقلاب کردم

نوروز امسال پدر در فراغ فرزند شهیدش و همچنین همسرش صبوری می‌کند. او در مورد فرزند شهیدش می گوید: «امام خمینی(ره) همشهری ما بودند و ما ارادت خاصی به ایشان داشتیم. خلیل سومین فرزند من بود. او در دوران مدرسه وارد بسیج شد. از همان زمان من و مادرش را راضی کرد که به جبهه برود. خلیل در شلمچه و عملیات آزادسازی خرمشهر شهید شد. همیشه می گفت دوست دارم به آرزویم که شهادت است، برسم. من هم به او گفتم جان و مالم فدای امام(ره) و طرفداران انقلاب است. خلیل عاشق شهادت بود. او همیشه می گفت نکند در خواب غفلت بمانم.»

پدر شهید در مورد فوت همسرش می‌گوید: «11 سال است که همسرم به رحمت خدا رفته است. او همسری نمونه و با عفاف و حجاب بود. تا زمانی که زنده بود برای من واقعا یک همدم واقعی بود.»

پدر برایمان از آرزویش در این روزهای پایانی سال می‌گوید: «آرزویم این است که خیلی زودتر به خلیل برسم. یک بار خلیل به خوابم آمد و قبر مادرش را به من نشان داد و گفت "آقا هرچه زودتر بیا که به ما برسی". هرچند وقت یکبار به خوابم می آید و می گوید پدر جان چرا نمی‌آیی؟»

* مادرم خواب شهادتش را دیده بود

قاسم مه‌آبادی، برادر شهید در ادامه گفتگو اظهار داشت: وقتی خلیل شهید شد من 11 ساله بودم و خاطراتی از او به یاد دارم. یادم هست یکبار با خلیل در مسجد بودیم و پدرمان هم بعد از ما آمد. همان روز سر نماز مغرب و عشاء بود که برای رفتنش به جبهه پدر را راضی کرد.

او به خصوصیات اخلاقی شهید اشاره می کند و می‌گوید: یکی از خصوصیات بارز برادرم احترام و تکریم خاصی بود که برای پدر و مادر قائل بود و هیچ وقت روی حرفشان حرفی نمی زد. حتی یکبار به یاد دارم خلیل در مدرسه امتحان مهمی داشت و پدرم نمی دانست و کاری را به او سپرده بود. وقتی مادرم فهمید گفت خلیل چرا نگفتی امتحان داری؟ خلیل هم گفت پدر از من کاری خواسته بود و من باید انجام می دادم. خلیل برای رضایت گرفتن از مادرم پاهایش را و حتی کفش‌هایش را بوسید و، می گفت مادر تو را به خدا از صمیم قلبت راضی باش که من به جبهه می روم. البته مادرم هم خلیل را خیلی زیاد دوست داشت و می گفت نمی توانم از تو بگذرم.

برادر شهید در باره خوابی که مادرش برای شهادت خلیل دیده بود می گوید: یک شب مادرم مرحومم خواب بود یک دفعه از خواب بیدار شد و فریاد زد و گفت خلیل را در خواب دیدم که شهید شده است. فردای آن روز پدرم به اهواز رفت تا خبری از خلیل برایمان بیاورد. ولی پیکر شهید در تهران بود. به همین دلیل پدرم روز تشییع پیکر مطهر خلیل تهران نبود. مراسم تشییع پیکر شهید بسیار با شکوه برگزار شد و تمام اهالی محله مان آمده بودند.

بر اساس این گزارش، شهید خلیل مه‌آبادی متولد 28 اسفند ماه 1342 دوران نوجوانی به عنوان دانش آموز بسیجی به جبهه‌های نبر حق علیه باطل رفت و در دوازدهم اردیبهشت ماه 1361 در خرمشهر به درجه رفیع شهادت نایل شد. پیکر پاک این شهید والامقام دوران دفاع مقدس در قطعه 26 گلزار شهدای بهشت زهرا(س) به خاک سپرده شده است./1325//102/خ

ارسال نظرات