برپایی حکومت یکی از شئون اصلی دین است
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، حکومت، یکی از نیازهای اساسی بشر میباشد و قرآن به عنوان کاملترین کتاب آسمانی، در زمینه تشکیل حکومت اسلامی دارای نظریههایی است تا به این نیاز اساسی انسان پاسخ گوید. شاید بررسی مفهوم دولت در قرآن یکی از مشکلترین مفاهیم باشد؛ زیرا مقابل رأی غالب مسلمانان که اسلام را مجموعهای از دین و دولت میدانند، برخی از اندیشمندان مسلمان وجود هر گونه نظریه دولت در اسلام را انکار میکنند.
از اینرو نخستین پرسشی که هر پژوهشگر نظام سیاسی با آن مواجه میشود، این است که آیا قرآن نظریهای درباره نظام سیاسی یا طرح و تصوری از دولت دارد؟بعضی از اندیشمندان مسلمان معتقدند؛ مسلمانان در زمان غیبت امام معصوم(ع) نمیتوانند حکومت تشکیل دهند. براساس این اندیشه از سوی شرق شناسان نیز شبهاتی مطرح میشود؛ بنابراین ضرورت دارد به دیدگاه قرآن در این زمینه پرداخته شود. لذا در این زمینه گفت وگویی با حجت الاسلام والمسلمین سعید بهمنی عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم وفرهنگ اسلامی انجام دادیم که بخش نخست آن تقدیم خوانندگان محترم می شود:
رسا ـ برخی قائل هستند تشکیل حکومت از سوی عالمان دینی سبب می شود تا فساد و کاستی های آن حکومت نادیده گرفته شود چرا که تشکیلات حکومت منسوب به دین و عالمان دین است و این افراد هم منسوب به حکومت هستند، آیا این سخن صحیح است؟
البته باید دید کسانی که چنین ادعایی دارند آیا فساد و کاستیهای آن در حکومت را فی الواقع نادیده میگیرند یا نه؛ در حال حاضر نمونه حکومت دینی را برقرار کردهایم، حال ببینیم که نادیده گرفته میشود و آیا مسؤولان کشور مشکلات و مسائل را نادیده میگیرند؟ این همه رسانههای خودی و غیر خودی کاستیها را بیان میکنند، کدام مطلب است که نادیده گرفته شده است؟
البته این قابل تحلیل است که آیا صرف مطلق نادیده گرفته شدن یعنی هر کس نادیده بگیرد که اتفاقش محال است؛ شما اگر به خودت توجه نداشته باشی، رقبایتان شما را نادیده نمیگیرند، زیر ذرهبین هستید، ذره ذره حرکات شما را بررسی میکنند، حتی اگر شما مطابق ارزشهای خودت عمل نکنی آنهایی که به آن ارزش اعتقاد ندارند شما را زیر سؤال میبرند که چرا برابر ارزشهایت عمل نکردی، پس اساساً این اتهام واهی است.
در یک صورت میتوان گفت که حکومت اشکالات خود را نادیده میگیرد، خودش را مصون از اشتباه میداند و کاستیها را به خود نمیپذیرد، حال باید ببینیم که آیا واقعاً در خارج چنین هست؟ حکومتها اشکالات خود را نمیبینند؟ در صدد اشکالات خود نیستند؟ آیا ساز و کارهایی که در نمونه جمهوری اسلامی دیده شده است طوری است که اینها را لاپوشی کند؟ این همه گفت وگوهای آزاد که در مجلس میشود؛ گاهی خیال میکنیم که مجلس شما نیست بلکه مجلس برون مرزی و بیرون نظام هستند، کجایش پنهان است و لاپوشی میشود؟ به نظرم این از اساس اشکال ناواردی است.
در نوع حکومتهای دنیا ساز و کارهایی دیده میشود که به اشکالات خودش واقف شود، یکی از ساز و کارهایی که در نظام ما دیده شده است، غیر از عنصر تقوا که در درون افراد پرورده میشود و بنا بر این است که پرورده شود و افراد متقی یعنی هماهنگ با نظام هستی باشند، منظور آن نظام هستی است که آفریننده نظام بیان میکند، هماهنگ با آن متقی و ناهماهنگ با آن فاسق میشود؛ از هستی و قوانینی که از جانب آفریدگار هستی بیان شده است سر بر میتابد؛ ما قصد داریم که عناصر حکومتی ما متقی باشند؛ به قدر امکان هر کس در تقوا رشد کند به همان میزان آسیبها را نادیده نمیگیرد بلکه آنها را حل و برطرف میکند؛ این عنصر درونی است.
بر فرض که عنصر درونی شکل نمیگیرد و همه ظاهر سازی میکنند و هیچ مؤمن حقیقی و هیچ متقی حقیقی نداریم، همه چراغها خاموش است و همه ریا میکنند و ادای دین را در میآورند، نهادهایی پیش بینی شده است که نظارت مردمی که متفاوت است و بیرون از دستگاههایی است که اعمال میکنند و حکومت را اجرا میکنند دست اندرکار هستند، یکی از این ساز و کارها مجلس شورای اسلامی است؛ مجلس شورای اسلامی که در حال قانونگذاری است معمولاً از کش و قوسهای اجرا و اعمال حاکمیت بیرون است، آن خط حاکمیت را بر اساس قوانین ترسیم میکند، معمولاً بر اساس آسیبشناسی، مطالعات و کارشناسی است، در کمیسیونهای مطالعات مجلس شمار فراوانی کارشناسان، اساتید دانشگاهها، اساتید حوزه نظرات خود را بیان میکنند، شمار فراوانی از اینها در مطبوعات و رسانههایی که بر این معانی هستند بیان میشوند، ساز و کار دیگر شوراها هستند، شوراهای شهر شئون مردم را اداره میکنند از جانب خود مردم، حساسیتها را از بدنه مردم به حاکمیت منتقل میکنند، اینها ساز و کارهای قانونی هستند که اگر اینها نباشند هیچ جای دنیا مرسوم نیست که هر شخصی بتواند نظر خود را منعکس کند؛ اصلاً چنین چیزی محال است و لا اقل از حیث امکان وقوعی آن تا به حال چنین چیزی مشاهده نکردهایم، ساز و کار میخواهد، ساز و کارهایی که ملاحظات و مطالبات از بدنه مردمی نظام در حاکمیت منعکس شود، پس ساز و کارهای قانونی هم این را بر نمیتابند.
افزون بر آن در نظام جمهوری اسلامی ستادهایی مانند شورای انقلاب فرهنگی وجود دارد، ستاد سنگین کارشناسی در کشور، یک مدل موفقیتهای فراوان داشته است و کاستیهایی هم دارد، ولی واقعاً یک مدل منحصر به فرد است و در جایی از جهان این سطح از کارشناسان حاکمیت در کنار کارشناسان آزاد مردمی کنار هم بنشینند و درباره شئون کشور تفکر کنند. این مدل فوق العاده منعطف است و اصلاً یک ستاد فکر و به قول رهبری قرارگاه انقلاب فرهنگی کشور است، در شئون فرهنگی که با آحاد ملت سر و کار دارد، از سطوح متخصص و دانشمند تا سطوح عادی، این قرارگاه تمشیت میکند، نه با دولت و حاکمیت بلکه با بدنه دانشمندان و کارشناسان کشور.
افزون بر این ظرفیتی در رهبری هست که به طور مدام با مردم به طور ملاسق و مشافهی ارتباط دارد، در هیچ جای دنیا چنین مدلی نداریم که هر هفته رهبری یک جامعه مستقیم با مردم در قالبهای مختلف عمومی و دیدارهای مستقیم با مردم نه به شکل خاص، اینها ظرفیتهای بینظیری را ایجاد میکند که بدنه اجتماعی مطالبش را به حاکمیت منعکس کند و به آن نشان دهد که شما در نظر ما چه هستید، اینکه بدنه مردم نظر خود را بدهند الزاماً نظر مردم درست نیست و به این معنا نیست که الزاماً نظر مردم درست است ولی نظر مردم احساسی را ایجاد میکند که آن احساس واقعی است، هر چند نظرشان غیر واقعی باشد. حاکمیت متوجه میشود که در بدنه اجتماعی مردمش چه میگذرد.
به خاطر این ظرفیتهاست که میبینید که یک مجموعه حکومتی که سراسر جهان با این سر ستیز دارد مقاومت کرده است، چطور میتواند بدون اینکه عیوب خود را ببیند مقاومت کند؟ اصلاً چنین چیزی امکان دارد؟ بدون اینکه عیوب خود را مرتب اصلاح کند، رابطه خودش را با مردم روز به روز شادابتر کند میتواند در این عرصه جهانی مقاومت کند؟ با این هجمه فراگیر در همه عرصهها.
روزی شما میتوانستید اطلاعات و اخبار را کنترل کنید، الان همه آحاد مردم از اطلاعات برخوردار هستند، به رغم اینکه این اطلاعات توسط حرفهایترین افراد مدیریت میشود چرا این مردم باز مقاوم هستند؟ این نیست مگر اینکه ارتباط با حاکمیت یک ارتباط شاداب، منعطف و پر ظرفیت است؛ بنابراین این چیزها اصلاً منطقاً قابل پذیرش نیست، یعنی چنین چیزی محال است و نمونه عینی آن هم قابل مشاهده است.
رسا ـ برخی معتقدند که با تشکیل حکومت دینی احکام الهی، ارزشهای اسلامی و اصول عقلی و اخلاقی قربانی حکومتداری میشوند، آیا در حکومت اسلامی دین تابع حکومت است یا حکومت تابع دین است؟
اولاً خود برپایی حکومت یکی از شئون اصلی دین است، یعنی اگر حکومت برپا نشود یکی از اساسیترین آموزهها و مطالبات دینی معطل مانده است، این را چه کنیم؟ بالاخره این حکم الهی را اجرا کنیم یا نه؟ دین را باید حاکمیت «لیظهره علی الدین کله» این دین باید بر همه ادیان پیروز شود، چون سخن از دین است الزاماً این پیروزی مبتنی بر سخت افزار نیست، این پیروزی مبتنی بر نرم افزار است؛ «یرسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله» ابزارش خود دین و هدایت است؛ این هدایت دین از جنس نرم هستند اما این جنس نرم و ابزار نرم قدرت آیا میتواند بدون سازماندهی و ساختار در شکل بهینه خودش فعال شود؟ به شکل آشفته و مانند توبرهای که همه چیز را بی نظم در آن ریخته باشند میتواند کار کند؟
امام ما میفرماید اوصیکم بتقوا الله و نظم امرکم، یکی از شئون نظم حاکمیت است، خود حاکمیت یک وظیفه دینی است، آن که به حاکمیت میگوید که وظیفه دینی زمین میماند حاکمیت را چکار میکند؟ حالا اگر حاکمیت را برقرار کنیم این حاکمیت موجب تعطیل احکام میشود؟ فرض کنیم که ما حاکمیت را برپا نکنیم و ساختار حکومت دینی نباشد، دغدغه آن دین نباشد، چه را میخواهد پیش ببرد؟ اهداف دین را معطل کرده است، دین آمده است که رسالت انبیاء را پیش ببرد،، باید دانش دینی به قدری برسد که در مقابل بقیه ادیان قد علم کند، باید این دین را بشناسد و قدرت تبیین داشته باشد و بتواند برای دیگران تبیین کند، اگر دانشمندان و دانشگاهها و مدارس و حوزههای علمیه را به این سمت پیش نبرد چطور میخواهد در مقابل مکاتب جهان قد علم کند؟
اصلاً فرض کنیم که حاکمیت غیر دینی است، دانشمندان دینی میخواهند دین را گسترش دهند، بگذریم که اول باید خود حاکمیت را تغییر دهند، فرض کنیم که حاکمیت را تغییر ندهند و روی دوششان نیست، حالا میخواهند بروند و با فلان دانشگاه و دانشمندان دعوت و گفت وگو کنند، حاکمیت دنگش بگیرد و دلش نخواهد که اینها را بفرستد، اینها باید چکار کنند؟ میتوانند دین را پیش ببرند؟ با یک ابلاغیه کل تبلیغ را ممنوع کنند و بگویند که فعلاً نان مردم واجب است. مگر میشود که وقتی حاکمیت نیست کاری کرد؟ ما تجربه کردهایم و تازه از این تجربه در آمدهایم، ممکن است که در لایههایی از مردم با کلی زحمت دین باقی بماند اما دیگر صورت دین از بین رفته است و در جاهایی خزیده است که بتواند در آنجاها خودش را زنده نگه دارد، نه آن طراوت و نه آن دانش گسترش پیدا میکند.
من اواخر سال 80 مصاحبه زنده تلویزیونی به مناسبت 22 بهمن برای کارنامه قرآنی کشور داشتم، یکی از گزارشاتی که دادم این بود در طول این سی سال انقلاب ما به اندازه کل تاریخ اسلام منابع قرآنی تولید کردهایم، این اصلاً غیر از حکومت امکان ندارد که اتفاق بیفتد، این محال وقوعی است و اینهایی که میگوییم کف چیزی است که ما میخواهیم، ما با حد مطلوب صدها فرسنگ فاصله داریم، این وقتی است که ما از زیر فشارها در آمدهایم و در فضای دینی در حال تنفس کردن هستیم، این حجم کم به هیچ وجه ما را راضی نمیکند، به رغم اینکه حجم انتشارات آثار قرآنی از صدر اسلام تا انقلاب در ایران را یک طرف بگذارید، آثار قرآنی که بعد از انقلاب شکل گرفته است را یک طرف بگذارید، در حالی که ما به هیچ وجه از این سطح انتشارات هم راضی نیستیم، این توقع ما را اینکه ما احساس میکنیم که با حاکمیت این ظرفیت را داریم که علم فراوانی تولید کنیم و نیازهای خودمان را با علم بومی خودمان برطرف کنیم، شما هیچ کس را از این حجم فوق العاده و افسانهای پیدا نمیکنید، حجم نجومی تولید آثار قرآنی راضی باشد، اگر یک صدم این در پیش از انقلاب اتفاق میافتاد فوق العاده راضی بودند، الان هیچکس راضی نیست، همه میخواهند که صدها و هزاران برابر این تولید علمی داشته باشند، این تنها در سایه حکومت محقق میشود.
اگر ما میخواهیم به احکام دینی عمل کنیم آیا بدون بسط ید میتوان عمل کرد؟ آیا میتوان بدون بسط ید علم تولید کنیم؟ مردم باید به روز متدین باشند و مسائل روز خود و حوادث واقعه را به دین مراجعه کنند و پاسخ بگیرند، وقتی شما دانشمندی را تربیت نمیکنید، اصلاً نظام بنای این کار را ندارد، نظام راه خود را میرود و شما هم در یک مدرسه ای که به حاکمیت هم بر نخورد باید سطحی از دانش را تولید کنید که اصلاً با آن تلاقی نداشته باشد، آنجا شما میتوانید دانشمندانی را تربیت کنید که به کل مسائل جهان فکر کنند یا حجم مورد نیاز دانش را تولید کنند؟ اگر دانش تولید نشود مردم چطور تدین خود را به روز نگه دارند؟ مثلاً با علم دویست سال پیش که نمیشود، لااقل در همه عرصهها نمیشود، این جز از طریق بسط ید امکان پذیر نیست.
شما میخواهید حدود الهی را جاری کنید، در تعالیم دینی هست که اگر حدود خدا جریان پیدا نکند خداوند باران را از انسانها دریغ میکند، اگر حد الهی را بخواهید جاری کنید مگر جز حکومت میتواند چنین کاری انجام دهد؟ یا بگویید تعطیل، چون به اسلام ضربه میخورد. اینها حجتهای شکسته، بلکه ورشکسته است.
رسا ـ آیا تشکیل حکومت اسلامی مصداق افراط و تفریط است؟ به عبارتی آیا علمای دینی که برای اصلاح جامعه حکومت دینی تشکیل میدهند در این زمینه افراط میکنند؟
نخست بگویم که کلمات افراط و تفریط نسبی هستند، اینها به خودی خود بی شناسنامه هستند و هیچ هویتی ندارند، مگر اینکه شما یک معیار داشته باشید که نسبت به آن سنجش را انجام دهید، ما افراط و تفریط را نسبت به چه میسنجیم؟ افراط و تفریط یک معنای بی هویت شناور است و همین باعث غرور و مغالطه خیلیها میشود.
زمانی ما میتوانیم افراط را تعریف کنیم که یک ملاک و شاخصه داشته باشیم، چطور میشود یک غربی، ما و شرقی همگی به یک طایفه افراطی بگوییم؟ آیا همه ما یک ملاک داریم؟ قطعاً اینها ملاکهای واحدی ندارند، اینها خلط معنا کردهاند، آن که میگوید حاکمیت سبب میشود که احکام الهی نادیده گرفته شود و یا اجرا نشود، این که خود حکومت یک حکم الهی است را میخواهد چه کند؟ این بزرگترین حکم است که در تزاحم با این حکم احکام جزئی کنار میروند، حکومت سر جای خود میماند چون بعداً بقیه را فعال میکند.
بنابراین برای افراط و تفریط باید میزانی داشته باشیم، آن میزان کتاب و اهل بیت(ع) هستند، اینکه اهل بیت میگویم از آن غرض دارم، روایت نمیگویم، روایت میزان میخواهد باید با قرآن سنجیده شود، به قرآن عرضه شود که آیا قرآن آن را تأیید میکند یا نه؟
اگر چیزی مطابق کتاب و آموزههای اهل بیت بود و با حرکت کندی نخواند یا با حرکت تند برخی نخواند ملاک چیست؟ آن که تند میرود به این کند میگوید، تفریط است و آن که کند میرود به این افراط میگوید، افراط چیست؟ اگر ما راه را پیدا کردیم که راه ما برآمده از کتاب و آموزههای اهل بیت است، این را پیدا کردیم حالا هر کسی میخواهد به ما کندرو و تندرو بگوید، به حال ما فرقی ندارد.
پیامبر میگوید که من همه چیز را نمیدانم، علم غیب در دست خداوند است، اما میدانم که اگر حادثهای اتفاق بیافتد من باید چه کنم؟ «ان اتبع الا ما یوحی الیه» آن موقع به من وحی میشود که باید چه کنم، مهم نیست هر حادثهای میخواهد پیش بیاید مهم این است که آن زمان وحی میآید و من میدانم که آن لحظه باید چکار کنم؛ ما هم میگوییم که مهم نیست که هر حادثهای پیش بیاید، هر کس هر چیزی میخواهد بگوید، ما مطابق منابع خود عمل میکنیم، لذا افراط و تفریط با آن اصالتها و اصولی تعریف میشود که در درون دین وجود دارد، هر کسی نمیتواند دم از افراط و تفریط بزند بلکه ابتدا باید اصالت پرچم خود را بگوید که کجاست و با چه مبنایی افراط و تفریط را میسنجد، اول آن را تبیین کند تا اهل نظر و دانشمندان به او بگویند که تو کجا ایستادهای و تو با پنج کیلومتر سرعت نمیتوانی به آن کسی که 100 کیلومتر در ساعت سرعت دارد بگویی تندرو، چون ممکن است که ایمنی جاده و خودروها را بالا ببریم و با پانصد کیلومتر برویم، اگر کمتر از 500 کیلومتر در ساعت برویم ممکن است که ادعا کنند که کند میرویم، با این استعداد و امکانات اگر شما 5 کیلومتر بروی در آن فضا نابود میشوی.
برخی به کژیها، تقصیر و تنبلیها گرایش دارند چون علی ایحال تفریط و افراط از آن اصالتها کژی هستند، شاید نمونه امروز آن که همه به آن اطلاق افراطی میکنند گروهی از مسلمانان هستند که به داعش معروف هستند، من الان نمونهای از آموزههایشان با رویکرد دینی میگویم چون اینها حکومت خود ساختهای درست کردهاند.
اینها تأکید میکنند به روایتی مرویه است، سند درستی هم ندارد، در این کشتارها و چهره خشنی که از خودشان نشان دادهاند، اینکه گفته شده است «یقال له القتال» به روایت پیامبر گفته شده است بسیار کشنده» بعد به این روایت که این هم مرویه است و سند درستی ندارد که آن حضرت فرمودهاند «و قد بعثت علیکم بالزبح» من بر شما مبعوث شدم به سربریدنتان» این را حضرت به قریش یعنی قوم و خویش خود در مکه فرموده است.
روایت باید به قرآن عرضه شود، شما در مقابل این آیه بگذارید، «و ما ارسلناک الا رحمةً للعالمین»، الا، حصر در رحمت است، نه برای قریش بلکه برای همه عالم، نه حتی بر عالم ملک، بلکه بر عالم ملکوت، در مقابل این آیه چنین روایاتی میتواند مقاومت کند؟ کدام افراط و کدام تفریط است؟ ما میگوییم که اینکه قرآن است، این راه است، این مسیر وسطی است، این جاده و صراط مستقیم است، صراط مستقیم اینجاست، هر چه با این فاصله گرفت مشکل دارد، بسیاری از اینها نا آگاه هستند و حتی خودشان هم نمیدانند که بیرون از وادی هستند، من اطلاع دارم که برخی از اینها را، بلکه شمار فراوانی از اینها را در فرصتهایی که پیش آمده است به آیات قرآن متذکر کردند، به خودشان آمدهاند، انگار از خواب بیدار شدهاند.
روایت حتی طرقش درست باشد در مقابل آیه قرآن توانایی مقابله ندارد اینکه اصلاً چیزی ندارد، بنابراین افراط و تفریط اینجا معنی ندارد، البته افراط و تفریط مطلق، ما ممکن است که در عملیات و تجربه با تنشهایی روبرو شویم، اما مهم این است که یک نظام زنده تجربه میکند و ایرادها و تندیها و کندیها را در نظر و در عمل اصلاح میکند، این اصلاحگری در درون اصول انقلاب و اصول حکومتی وجود دارد که به طور مستمر نه با امیال خود و رقیب بلکه با مبادی خودش، خودش را اصلاح میکند که چیزی جز آموزههای وحیانه برگرفته از کتاب و اهل بیت نیست. یک میزان بیشتر وجود ندارد، در این صورت مدام در طریق است و اگر هم فاصله میگیرد به طریق بر میگردد، مانند هر سیستم دیگری که ممکن است اشتباهاتی کند.
ادامه دارد....
/922/ 402/ ص