«هژمونی مرگ» در خاورمیانه
به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا به نقل از برهان؛ یکی از مسائلی که بارها توسط رهبر انقلاب به آن اشاره شده است، مسئلهی شکست آمریکا در مناطق و مسائل مختلف است؛ مسئلهای که برای بسیاری از کسانی که علاقه دارند توزیع قدرت در نظام بینالملل را درک کنند، ضروری است. اما شنیدن این مسئله از زبان یکی از بزرگترین نظریهپردازان روابط بینالملل، از این حیث اهمیت دارد که یک نظریهپرداز واقعگرایی اینگونه سخن میگوید؛ کسی که معتقد است جهان تحت رهبری آمریکا بایستی اداره شود. نظریهای که با هر آشوبی در سطح بینالمللی مخالف است و نظام توزیع قدرت را برخلاف تجدیدنظرطلبان لیبرال برپایههای حفظ وضع موجود، یعنی «برتری آمریکا در نظام بینالملل»، تصویر میکند.
مرشایمر چه میگوید؟
جان مرشایمر، از مشهورترین نظریهپردازان آمریکایی روابط بینالملل، هفتهی گذشته در اجلاس سالانهی مؤسسهی والدای، وابسته به وزارت امور خارجهی روسیه، شرکت کرد و اظهاراتی درخصوص رقابت قدرتهای بزرگ و بالأخص روابط روسیه و آمریکا ایراد کرد.
مرشایمر که نظریهپرداز اصلی «نوواقعگرایی تهاجمی» محسوب میشود، به خاورمیانه هم پرداخته و اشاره کرده است: «خاورمیانه تنوعی از کشورهای مختلف را دربرمیگیرد و آمریکا نیز از سال 2001 بر خاورمیانه تمرکز کرده است. اگر به آنچه آمریکا در عراق انجام داد، نقشی که در درهم شکستن سوریه داشت و نقشی که در لیبی و افغانستان داشت، نگاه کنیم، به سابقهای غمانگیز برمیخوریم. حضور آمریکا در خاورمیانه به صلح و رفاه منجر نشده، بلکه هژمونی مرگ و تخریب ایجاد کرده است.»
«بهترین راه برای آمریکا بیرون ماندن از خاورمیانه است. مردم آن منطقه خودشان باید سیاستشان را اداره کنند. آمریکا میخواهد مطمئن شود که نفت در کنترل کسی نباشد و این هدف را باید داشته باشد. ما باید نیروهای خود را خارج نگه داریم و در شرایط اضطرار [با هدف تأمین امنیت نفت] آنها را وارد میدان کرده و سپس خارج کنیم. ما نباید چیزی شبیه دکترین بوش را در خاورمیانه دنبال کنیم.»
ورود آمریکا برای ایجاد هژمونی در منطقه؛ سرآغاز هژمونی مرگ خاورمیانه
در بخش مهم سخنان جان مرشایمر، که به بحث «هژمونی مرگ» در خاورمیانه اشاره کرده، ضروری است به شروع هژمونی مرگ اشاره شود: موضوع افغانستان. بسیاری از آمریکاییها را نظر بر این است که آمریکا بعد از افغانستان توانسته است هژمونیای در منطقهی غرب آسیا ایجاد کند و همین مسئله سبب مدیریت بحرانهای منطقه و بحرانهای احتمالی آینده شده است. در این یادداشت تلاش میکنیم با اشاره به مورد افغانستان بهعنوان اولین سنگبنای هژمونی مورد ادعای آمریکاییها، به آنچه مرشایمر بهدرستی «هژمونی مرگ» یا فروپاشی نظم منطقه توسط آمریکا تلقی کرده است، اشاره کنیم. علاوه بر افغانستان، عراق نیز از دستاوردهای آمریکا در جهت نظم آمریکایی در منطقه بوده است، اما در این یادداشت صرفاً به افغانستان اشاره خواهیم کرد.
افغانستان در سال 1919 از انگلستان مستقل شد. از این تاریخ به بعد و بهخصوص از سال 1936 به بعد، آمریکاییها به افغانستان با عینک انگلیسیها نگاه میکردند. تنها در این تاریخ بود که موافقتنامهی برقراری روابط سیاسی دو کشور به امضا رسید. بعد از شکلگیری دولت پاکستان در سال 1947 نیز محوریت توجه آمریکاییها به افغانستان با در نظر گرفتن ملاحظات همسایهی جنوبی بود. سوای از کمکهای اقتصادی و تکنولوژیکی که آمریکاییها به افغانستان در برخی از مواقع ارائه میدادند، روابط ریشهداری بین آنها حاکم نبوده است.
در دورهی جنگ سرد، آمریکاییها افغانستان را جزء یاران شوروی و در بلوک شرق تعریف کرده بودند. این نوع نگاه بعد از جنگ سرد نیز ادامه داشت تا حادثهی 11 سپتامبر 2001 اتفاق افتاد. بعد از این اتفاق بود که ائتلافی چندجانبه به رهبری آمریکاییها و با ماشین جنگی ناتو وارد این کشور شد. اما بهدلیل موقعیت ژئواستراتژیک کمتر مهم این کشور نسبتبه عراق، حتی بعد از حضور در این کشور نیز این عراق بود که اهمیتی بیشتر از افغانستان در معادلات غرب آسیا برای آمریکا داشت. هرچند سیاست این کشور در سالهای اخیر چرخشهایی داشته است. برای مثال، با روی کار آمدن باراک اوباما بحث بر سر تقلیل نیروهای نظامی خارجی در این کشور، هرساله بخشی از استراتژی امنیت ملی آمریکا را به خود اختصاص داده است که نقطهی اوج آن را در آشکار شدن مذاکرهی آمریکا و طالبان میتوان مشاهده کرد.
جنگی نامشروع برای شروع مرگ هژمونی خاورمیانه
آمریکاییها برای توجیه نظامیگری خود و تشکیل ائتلاف بینالمللی برای لشکرکشی به افغانستان به مادهی 51 منشور ملل متحد و مکانیسم امنیت دستهجمعی آن توسل میجویند. این در حالی است که این استدلال در اساس نامشروع است. بند 4 مادهی 2 منشور ملل متحد در اصلی عرفی اشعار میدارد «کلیهی اعضا در روابط بینالمللی خود، از تهدید به زور یا استفاده از آن علیه تمامیت ارضی یا استقلال سیاسی هر کشوری یا از هر روش دیگری که با مقاصد ملل متحد مباینت داشته باشد، خودداری خواهند نمود.»
درحالیکه شورای امنیت هیچ مجوزی برای توسل به زور به آمریکا نداده بود، این کشور مدعی شد که نیازی به دریافت مجوز از شورای امنیت ملل متحد نیست؛ چراکه این نبرد ذیل مادهی 51 محسوب میشود و تجاوز تلقی نمیشود. هم ازاینرو بود که مارجوری کوهن در 6 نوامبر 2001 گفت: «بمباران افغانستان غیرقانونی است و بایستی متوقف شود.»[1] آمریکاییها استدلال میکردند که این یک «حملهی مسلحانه» از طرف گروه تروریستی علیه آمریکاست. درحالیکه طبق منشور و وفق مادهی 51، قید «از طرف کشوری بودن» بههیچوجه مورد توجه قرار نگرفته بود. حتی در صورت پذیرش ارتکاب حادثهی 11 سپتامبر توسط گروههای تروریستی افغانستان، آمریکا مجوز و مشروعیت حقوقی برای حمله به افغانستان را نداشت و این حمله فاقد معیارهای حقوقی مشروع بود.[2]
جنگی با هزینههای کلان برای غرب آسیا
پژوهش «هزینههای جنگ» که توسط مؤسسهی مطالعات بینالمللی واتسون دانشگاه براون ایالاتمتحدهی آمریکا انجام شده و به تلفات مرتبط با جنگ در افغانستان از سال 2001 تا 2014 پرداخته است، نشان میدهد که کشتهشدگان جنگ در افغانستان به نزدیک صد هزار تن میرسد. نیتا کراوفورد، پژوهشگر این پژوهش، برآن است که مجموع کشتههای نظامی و غیرنظامی پاکستان و افغانستان در این دورهی تاریخی، 149 هزار نفر و تعداد مصدومان این جنگ 162 هزار تن بوده است. کراوفورد برآن است که آمار بیانگر این است که جنگ افغانستان رو به پایان نیست، بلکه «بدتر میشود».[3]
اما آیا این تعداد کشته و زخمی توسط طالبان صورت گرفته است؟ بخش سیاسی شبکهی اطلاعرسانی افغانستان (afghanpaper) در گزارشی تحلیلی میگوید براساس آمار موجود، طی یازده سال اخیر، یعنی از سال 2001 تا سال 2011 قریب به سی هزار نفر از هموطنان غیرنظامی افغانستان در اثر این جنگ کشته شدهاند. جالبتر اینکه از این تعداد تلفات، مسئولیت کشتار هفت هزار تن را طالبان و مخالفین دولت برعهده گرفتهاند. هفت هزار تن توسط نیروهای بینالمللی کشته شدهاند و مابقی این افراد توسط حملات غیرمستقیم از بین رفتهاند.[4]
این تلفات صرفاً یکطرفه نبوده است؛ بهگونهای که از اکتبر سال 2001 تعداد 1900 نظامی آمریکایی نیز در افغانستان کشته شدهاند. این سوای از آمار غیررسمی درخصوص کشتهشدگان است. همچنین هزینهی این جنگ و جنگ عراق برای آمریکا 3/1 تریلیون دلار بوده است.[5]
مرشایمر و مسئلهی بنیادین قدرت در حال از بین رفتن آمریکا
بهدلیل اهمیت نظرات وی در حوزهی روابط بینالملل، در زیر برخی از نظرات وی بررسی میشود. این استاد دانشگاه شیکاگو اظهار میدارد که قدرت آمریکا رو به از بین رفتن است. البته این موضوع را بهصورت تلویحی بیان میکند. وی این مسئله را با توجه به رویارویی روسیه در برابر هژمونی این کشور در خاورمیانه بیان میدارد و در بخشی از پاسخ خود به سؤالی دیگر، میگوید روسیه در برابر آمریکا ایستاد.
این برای «کشور انکارناپذیر» قابل پیشبینی نیست. در آمریکا این تفکر وجود دارد که هرچه ما بگوییم، باید گوش کنند و اگر نکنند، ما عصبانی میشویم. نکتهی دیگر این بود که روسها در به چالش کشیدن آمریکا موفق بودند. نظیر آنچه در سوریه رخ داد. به نظر میرسد روسها در سوریه خوب عمل میکنند و بر نفوذ خود در خاورمیانه میافزایند و این آمریکا را عصبانی میکند.
مرشایمر همچنین در این گزارش به قدرت ایران و حزبالله در برابر سیاستهای آمریکا در سوریه اشاره میکند و بهعنوان عامل بازدارندهی سیاستهای آمریکا در منطقه از آنها یاد میکند؛ مسئلهای که میتوان آن را افول قدرت آمریکا در حوزهی تئوریک دانست.
این موضوع همچنین در گزارش راهبردی شاخص قدرت نظامی آمریکا، در سال 2015، که وضعیت قدرت نظامی این کشور را بررسی کرده، بیان شده است؛ جایی که توان ارتش از لحاظ ظرفیت و قابلیت در سطحی پایینتر از سطح متوسط «جزئی» قرار دارد و از لحاظ آمادگی نیز در سطح نسبتاً پایین قرار گرفته است.[6] اینک بسیاری از بازیگران منطقه از توان بالایی برای بازداشتن آمریکا از طرحهای شوم در منطقه برخوردارند.
مرشایمر با علم به قدرت رو به افول آمریکا و عدم توان برای تمرکز روی منطقه، چنین جملاتی را اظهار میدارد. مسائل آمریکاییها از منظر مرشایمر، بسیار فراوان است. لذا باز کردن جبههای جدید در منطقه نیز برای آنها ناممکن است. به همین دلیل است که وی اظهار میدارد روسیه، ایران و حزبالله سد سیاستهای این کشور در منطقه شدهاند.
گزارش سال 2015 میافزاید ارتش آمریکا جهت انجام فعالیتهایی فراتر از این [یک منازعهی منطقهای جدید] با مشکلاتی روبهرو خواهد شد و مطمئناً از تجهیزات کافی جهت پرداختن تقریباً همزمان به دو رویداد منطقهای عمده برخوردار نیست. این گزارش اضافه میکند کاهش مداوم منابع مالی و متعاقباً تنزل نیروی نظامی باعث شده تا این نیرو تحت فشارهای چشمگیری قرار گیرد. فرایندهای اساسی نگهداری و تعمیر به تعویق افتادهاند. واحدهای کمتری (عمدتاً پلتفرمهای نیروی دریایی و نیروهای عملیات ویژه) در معرض فرایند استقرار عملیاتی چرخشی و طولانیمدتتر قرار میگیرند. مهلت استفاده از تجهیزات قدیمی تمدیدمیشود.[7]
علاوه بر این، آمریکا کشوری درگیر بحران اقتصادی و بانکی و بدهکار به نظام اقتصادی بینالمللی است. طبیعی است که مدیریت منازعات منطقهای که آمریکاییها ادعا دارند در آن ید طولایی دارند، نیاز به بودجهای مضاعف دارد. اقتصاد آمریکا اقتصادی رو به زوال و دچار بحران است و طبیعی است که در چنین شرایطی، امکان ایجاد جبههای جدید برای لشکرکشیهای این کشور فراهم نمیشود.
انتخابات آمریکا تغییری در اصول سیاست خارجی آمریکا ایجاد نمیکند
مرشایمر در بخشی دیگر از سخنانش اظهار میدارد که انتخابات آمریکا تغییری در اصول سیاست خارجی آمریکا ایجاد نمیکند. او اشاره میکند که تفاوتی بین دموکراتها و جمهوریخواهان در این زمینه وجود ندارد و «مبارزات انتخاباتی ریاستجمهوری سال 2016، بهطور کلی مواضع سنتی درخصوص سیاست خارجی و مداخله در امور بینالمللی را بههم ریخته و بسیاری از تمایزات معمول حزبی را از بین برده است که این موضوع برای هرکسی که در انتخابات نوامبر (ریاستجمهوری) پیروز شود، چالشهای سیاسی را بههمراه دارد.»
«براساس گفتههای علنی و اظهارات مشاوران هیلاری کلینتون، اگر او پیروز شود، در قیاس با رئیسجمهور باراک اوباما، در صحنهی بینالمللی رویکرد تهاجمیتری اتخاذ خواهد کرد. این موضوع او را از جناح لیبرالدموکراتها به رهبری سناتور برنی سندرز، جدا خواهد کرد؛ کسی که گفته بود کلینتون بیش از اندازه سریع از گزینهی اقدام نظامی حمایت کرده است.»[8]
با توجه به این مبحث، ضروری است برخی نخبگان داخلی در ایران سیاستهای خود را در پیوند با سیاستهای برخی از افراد در آمریکا قرار ندهند تا در صورت شکست آنها، منافع کشور را با خطرات شدید مواجه کنند. سوای از اینکه سیاست خارجی آمریکا، همانطور که مرشایمر اظهار میدارد، بههیچوجه وابسته به افراد نیست.
فرجام سخن
در این یادداشت تلاش کردیم به سخنرانی جان مرشایمر، تئوریسین واقعگرایی تهاجمی در روابط بینالملل، در روسیه اشاره کنیم و به بخشهایی از سخنان وی بهدلیل اهمیت آنها برای حوزهی سیاست خارجی آمریکا و جایگاهی که بهعنوان نظریهپرداز در دکترین سیاست خارجی آمریکا دارد، اشاره کنیم. اشاره شد که وی برآن است که آمریکا در منطقه هژمونی مرگ به وجود آورده است. اشاره شد که وی بیان داشته است روسیه و ایران مانع از انجام سیاستهای آمریکا در سوریه و منطقهی غرب آسیا شدهاند. همچنین اشاره شد که وی معتقد است سیاست خارجی آمریکا متکی به سیاست افراد نیست که با آمدن رئیسجمهوری متعلق به یک حزب متفاوت، تغییر کند.
پی نوشت ها:
[1]. http://jurist.law.pit.edu/forum/forumnew
[2]. http://jurist.law.pit.edu/forum/forumnew
[3]. http://watson.brown.edu/research/projects/costs_of_war
[4]. http://www.afghanpaper.com/nbody.php?id=33180
[5]. http://www.ft.com/cms/s/2/14be0e0c-8255-11e4-ace7-00144feabdc0.html#slide0
[6]. http://www.heritage.org/events/2015/02/index-of-military-strength-launch
[7]. http://www.heritage.org/events/2015/02/index-of-military-strength-launch
[8]. http://www.wsj.com/articles/foreign-policy-debate-scrambled-by-2016-election-1477560601
/916/ 102/ع