ولنگاری فرهنگی؛ تأملی بر کمکاری، تلنگری برای بیداری
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا در خراسان شمالی، در بخش نخست این نوشتار با تشریح ولنگاری فرهنگی موجود در دستگاهها و نهادهای فرهنگساز کشور گفته شد که ولنگاری فرهنگی واقعیتی انکارناپذیر بوده و نشانهها و اثرات آن کاملاً در جامعه قابل مشاهده است.
همچنین در بررسی علل و دلایل شیوع ولنگاری در دستگاههای فرهنگی، ارزیابیهای کمی برای برنامههای کیفی این نهادها، نظارت ناکارآمد بر دستگاههای فرهنگی و پاسخگو نبودن غالب این نهادها در زمینهٔ هزینهکرد اعتبارات و امکانات و تأثیر فعالیتها و برنامههای اجرایی خود به رسانهها و افکار عمومی، مجلس و قوه مجریه از جمله عوامل ایجاد ولنگاری در دستگاهها و نهادهای فرهنگی ذکر شد.
در بخش نخست گفته شد که دهها نهاد و مؤسسه فرهنگی و مذهبی که سالانه هزاران میلیارد تومان از بودجه عمومی کشور و سایر اعتبارات را مصرف میکنند، متأسفانه در برابر این میزان هزینه و فایده و ثمره آن، پاسخگویی به جز ارائه آمارهای کمی نظیر برگزاری فلان عدد جشنواره و این تعداد نشست و محفل فرهنگی را ندارند.
در بخش دوم و پایانی این یادداشت به بررسی و واکاوی دیگر عوامل مؤثر در ولنگاری فرهنگی دستگاهها و نهادهای فرهنگساز کشور میپردازیم.
فرهنگ؛ لشگر بدون فرمانده
نبود متولی مشخص و فرماندهی در بخش فرهنگ کشور، یکی دیگر از عوامل مؤثر در ایجاد ولنگاری فرهنگی در جامعه است؛ در واقع ما در حوزه فرهنگ چندین متولی داریم و این تکثر و تشتت سبب شده تا بسیاری از برنامهها و فعالیتهای فرهنگی به صورت موازی، تکراری و کمکیفیت ـ چه از نظر محتوا و چه از نظر پوشش و گستره اثرگذاری ـ برگزار شوند.
فعالیت موازی و تکراری دستگاهها و نهادهای فرهنگی کشور سبب شده تا غالب این نهادها تنها به دنبال انجام فعالیتهای دارای نمود بیرونی و تبلیغی بوده و نیازهای اساسی، بر زمین مانده و فراموش شوند.
واقعیت آن است که در عرصه فرهنگ هم همانند سایر بخشها بدون داشتن فرماندهی مشخص و اتاق عملیات واحد نمیتوان به موفقیت چشمگیری دست یافت، موضوعی که پیشتر از سوی رهبر معظم انقلاب مطرح و شورای عالی انقلاب فرهنگی به عنوان قرارگاه مرکزی مسأله فرهنگ تعیین شده بود.
بنا به فرموده رهبری این شورا نقش پدر معنوی نهادهای فرهنگی را داشته و بایستی به فعالیتها و برنامههای فرهنگی کشور سر و سامان دهد اما متأسفانه میبینیم نقشآفرینی این شورا در ساماندهی بخش فرهنگ چندان محسوس نیست.
از موازیکاری تا تناقضکاری فرهنگی
نبود فرماندهی مشخص و نداشتن نقشه جامع کاربردی سبب شده تا برخی مواقع در انبوه نهادها و مؤسسات فرهنگی، تناقضکاری، مزید بر موازیکاری و به تبع آن ولنگاری فرهنگی شود؛ به این معنا که در کنار انجام فعالیتها و برنامههای فرهنگی یکسان و مشابه نه چندان کیفی از سوی نهادها و دستگاهها که غالباً هم خروجی مورد نظر را ندارند، در برخی مواقع برنامههای دستگاههای فرهنگی با یکدیگر در تناقض جدی هستند.
ناهماهنگی و گاه تناقض نهادها و دستگاههای فرهنگی در اجرای برنامهها و انجام فعالیتها، ناشی از سلیقهگرایی و نبود مهندسی فرهنگی مناسب در کشور است؛ در واقع هم موازیکاری و هم تناقضکاری دستگاهها و نهادهای متعدد فرهنگی کشور از عوامل روزمرگی، بیبرنامگی، کم کاری و ولنگاری فرهنگی بوده و شاید ادغام و یکسانسازی برخی از این نهادها و قرار دادن همه آنها ذیل یک وزارتخانه جداگانه و کلان تحت نظارت نمایندگان مردم بتواند به اوضاع نابسامان کنونی پایان داده و بازده فعالیتهای فرهنگی را بهطور چشمگیری ارتقا دهد.
حمایت فرهنگی یا عنایت همیشگی؟ مسأله این است
یکی دیگر از عوامل دخیل در ایجاد ولنگاری فرهنگی در دستگاههای فرهنگساز و متولیان و مجریان امور فرهنگی، مذهبی و هنری کشور، نحوه حمایت مادی و معنوی از آنها است.
واقعیت آن است که خلق آثار هنری و انجام فعالیتهای فرهنگی همسو با آرمانهای نظام و انقلاب به حمایتی منطقی، معقول و مستمر نیازمند بوده و این شیوه حمایت تقریباً در همه کشورها و نظامها، حتی نظامهای مدعی دموکراسی محض و مدعیان هنر برای هنر هم دیده میشود و کاملاً پذیرفته شده است، اما نکته مهم این است که نباید آنچنان در این حمایت زیادهروی شود که هنرمند و فعال فرهنگی خود را در دایرهای از حمایت بیقید و شرط دیده و نه به مردم و مخاطبان و نه به مسؤولان بالادست پاسخ دهد.
البته از طرف دیگر نباید هنرمند و فعال فرهنگی و مذهبی آنقدر به حال خود رها شده و از او حمایتی نشود که به خانهنشینی و پس از آن مرگ هنری و فرهنگی دچار شود.
آنچه در این سالها به عنوان حمایت از هنر فاخر و هنرمندان ارزشی در کشور جاری و ساری بوده، به صورت ساختاری نیازمند تغییر و اصلاح است؛ کشورهای دیگر هم از برخی آثار هنری مرتبط با فرهنگ و مکتب خود حمایت میکنند اما در هیچ جا و هیچ کجا به غیر از حکومتهای کمونیستی منسوخ و تمامیتخواه، این میزان حمایت بی کیل و پیمانه از آنچه هنر فاخر و آثار ارزشی نامیده میشود، دیده نمیشود.
از چند سال پیش شرح مختصری از زندگینامه همه 72 شهید روحانی خراسان شمالی را جمعآوری کردهام، دوستی پیشنهاد کرد در قالب کتاب منتشر کنم، وقتی صحبت از هزینههای مادی و عایدات آن به میان آمد و به او گفتم که چاپ کتاب برایم هزینه زیادی داشته و از طرف دیگر بازار خرید آن هم چندان تعریفی ندارد، خیلی راحت گفت فلان نهاد فرهنگی آنچنان برای چاپ و انتشار این کتاب حمایت میکند که اصلاً نیازی نیست حتی یک نسخه از کتاب را مردم بخرند! البته که کتاب را منتشر نکردم اما بیشتر به این نکته پی بردم که واقعاً گاهی آنچه این سالها به عنوان هنر فاخر از آن حمایت میشود، دقیقاً خیانت به هنر و هنرورزی است.
این شیوه حمایت از یک طرف منجر به زوال هنری هنرمندان اصیل و توانمند و افزایش قارچگونه هنرمندان متوسط و بیهنرانِ مدعی هنر شده و از سوی دیگر سبب میشود تا محصولات انقلابی و آثار هنری ارزشی، مشتری و مصرفکننده واقعی چندانی نداشته باشند.
فوراً نگویید اینگونه نیست و تیراژ بالای کتابهای داستان و رمان مربوط به جنگ و فروش میلیاردی فیلمهایی از این دست را شاهد از غیب نیاورید، اجازه دهید لختی بیندیشیم، به غیر از تعداد محدودی اثر هنری و محصول فرهنگی واقعا فاخر، غالب محصولات انقلابی و آثار ارزشی که در دایرهای از رانت و حمایت تولید میشوند چه تعداد مشتری واقعی دارند که حاضر هستند برای خرید آن محصول هنری و یا تماشای آن فیلم ارزشی از جیب مبارک هزینه کنند؟
بپذیریم که در بسیاری موارد محصولات انقلابی اگر در دایرهای از حمایت بی کیل و پیمانه تولید شوند، نه به دلیل آن ارزش و آرمان و پیام اثر؛ بلکه به علت کمهنری ناشی از حمایت بیقاعده، مشتری واقعی چندانی ندارند و آنکه گاهی اوقات تحت عنوان مشتری و مخاطب اینگونه آثار قلمداد میشود هم غالباً فروش رانتی و رایگان است.
مثلاً در حوزه کتاب و در مورد کتابهایی که تحت عنوان آثار فاخر و ارزشی با حمایت مادی کامل نهادهای فرهنگی نگارش، منتشر، خرید و توزیع میشوند، جدای از اینکه کلاً بسیاری از ما «کتابنخوان» شدهایم، خود من صدها کتاب رایگان از دستگاههای فرهنگی دریافت کردهام که در مورد بیشتر آنها حتی لای کتاب را هم باز نکرده و عاقبت به انباری منتقل شدهاند! اما مدتها است دربهدر دنبال خرید کتاب تاریخ بیهقی هستم و هیچوقت هم حساب و کتاب مالیام جور نمیشود که آن را بخرم.
نظارت ناکارآمد هنری و ممیزی نادرست فرهنگی
یکی دیگر از دلایل ولنگاری فرهنگی و تأثیرگذاری کم تلاشها و برنامههای نهادهای فرهنگساز، شیوه کنترل و نظارت بر آثار هنری و فرهنگی است که متأسفانه در برخی موارد به صورت غیرکارشناسی، فلهای و گترهای انجام میشود.
در اینکه لازم است آثار هنری و تولیدات فرهنگی از نظر تطابق با ارزشها و اصول مکتبی هر جامعه کنترل و نظارت شوند هیچ شکی نیست، این بررسی و ممیزی تقریباً در همه کشورها و نظامها به صورت کم و زیاد اعمال میشود اما باید توجه داشت ممیزی و سانسور به شمشیر دو لبهای میماند که از یکسو میتواند آثار هنری و فرهنگی را در راستای اثرگذاری بهتر و بیشتر پیرایش و اصلاح کرده و از سوی دیگر از اثر هنری شیر بییال و دم و اشکمی بسازد که هیچ قدرت و تأثیرگذاری ندارد.
ممیزی، سانسور و اقدامهای محدودکننده و تشدیدکننده در زمینهٔ فرهنگ و هنر باید کارشناسی و نرم باشد، نباید نظارت بر کالاهای فرهنگی تنها به محدود کردن، ممنوع کردن، گرفتن و بستن خلاصه شود؛ زیرا در آن صورت فرهنگِ آفریدن به مسلخ میرود. سانسورچی هیچگاه نمیتواند هنر ورزیده و هنرنمایی کند و اینگونه میشود که مردم به آثار و تولیدات هنری رد شده از زیر تیغ سانسور غیرکارشناسی و فلهای، به دیده شک نگریسته و در بسیاری موارد آن را نمیپسندند.
مدیران غیرفرهنگی بر مناصب مدیریت فرهنگی
یکی دیگر از عوامل دخیل در ولنگاری فرهنگی نهادها و متولیان این بخش، قرار گرفتن افرادی در مناصب مدیریت فرهنگی است که هنر، رویکرد، آشنایی و تجربه لازم برای مدیریت فرهنگی را ندارند، اصلاً هم به این دولت و آن دولت خلاصه نمیشود، تقریباً در همه دولتها و بسیاری از دستگاههای فرهنگی دولتی و غیردولتی دیده میشود که مدیری غیرهنری و ناآشنا به پیچوخم کار هنری بر رأس مجموعهای فرهنگی و هنری نشسته است.
به قول جواد شمقدری، معاون سابق امور سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی «بارها شده که قصابی را به صرف آشنایی به کار با چاقو، به اتاق جراحیهای حساس فرستادهایم»، حال آنکه کار و مدیریت فرهنگی دقیقاً به اندازه یک جراحی مهم، حساس است؛ زیرا اگر در اتاق عمل با جسم بیمار کار داریم در عرصه فرهنگی این روح و روان فرد است که نیازمند خوراک و دارو است.
ولنگاری فرهنگی در نهاد خانواده
درست است که خطاب رهبر معظم انقلاب در فرمایشات مربوط به ولنگاری فرهنگی، مسؤولان فرهنگی و مذهبی کشور بود اما باید توجه داشت با وجود اهمیت غیرقابل انکار عملکرد متولیان و نهادهای فرهنگی و ضعفها و کاستیهای موجود در این زمینه، افراد جامعه، خانواده و والدین هم تقصیر مهمی در ایجاد و شیوع ولنگاری فرهنگی در کشور دارند.
باید خانوادهها بیش از گذشته به عرصه فرهنگ، مذهب و هنر ورود کنند، مادامی که فرهنگ و هنر مردمی نشده و تنها در محدوده افراد و اقشار خاصی باشد نمیتوان از آثار و تولیدات فرهنگی و هنری، انتظار تأثیرگذاری کلان در گستره وسیعی از جامعه را داشت.
متأسفانه امروز غالب فعالیتهای فرهنگی و آثار هنری به اقشار و گروههای ویژهای از جامعه مختص شده و بسیاری از مردم به طور کلی با این وادی غریبهاند، یقیناً وقتی بخشی از جامعه اصلاً در حیطه پوشش فعالیتهای مذهبی، فرهنگی و هنری قرار نمیگیرند نباید انتظار تأثیرپذیری آنها از برنامههای مزبور را داشته باشیم و همانگونه که در بخش نخست نیز گفته شد در نتیجه این رویه در بهترین حالت به نوعی از «فرهنگ گلخانهای» دست یافته و مصداق خطبهخوانی برای خود میشویم.
در این زمینه لازم است همزمان با اصلاح رویکردها و شیوههای دستگاهها و نهادهای فرهنگی، در خانوادهها، والدین و فرزندان آنها هم نسبت به امور فرهنگی حساسیتزایی شود تا آنها با توجه و تأکید بیشتری وارد عرصه فرهنگی، مذهبی و هنری شوند.
سخن آخر
واقعیت آن است که اگر به ولنگاری فرهنگی جاری و ساری در کشور توجه مناسب و کارشناسانه نشود، نخستین نتیجه آن تغییر باورها و عقاید اسلامی مردم است که از قضا زنگ خطر آن هم از مدتها پیش به صدا درآمده و طنین آن همچنان به گوش میرسد.
وقتی بخش فرهنگ در جامعه اسلامی دچار ولنگاری شده و این رویه برای مدتی مدید تداوم داشته باشد، اندکاندک افراد جامعه نسبت به عقاید دینی و مبانی اعتقادی بیاعتنا شده و این بیاعتنایی پس از چندی به استحاله اعتقادی میانجامد.
در چنین حالتی میبینیم که برای شمار زیادی از افراد جامعه حلال و حرام معنا و مفهومی نداشته و بسیاری از امور قبیح به مرور زمان برای آنها عادی و به یک عادت مرسوم بدل میشود.
عادی و عادت شدن ناهنجاریهای فرهنگی پس از چندی سبب بیتفاوتی جامعه نسبت به این ناهنجاریها شده و دیرزمانی طول نخواهد کشید که کلاً هنجارها و ارزشها با ناهنجاریها و ضدارزشها جابجا شده و جای خود را به یکدیگر میدهند و بی تعارف بگوییم آن زمان است که باید فاتحه آن جامعه را بخوانیم./9314/703/ب2
هادی رحیمی کوهستان