۱۵ آذر ۱۳۹۴ - ۱۹:۰۴
کد خبر: ۳۰۶۴۹۶

نقش امام حسین در بازسازی ارزش‌های دینی

خبرگزاری رسا ـ رییس مؤسسه معارف وحی و خرد نوشت: اگر امروز اسلام زنده مانده است و ما به داشتن چنین دینی در برابر جهانیان بر خود می‌بالیم، به یُمن خون‌فشانی شهدای کربلا است و اگر گفته‌اند «الاسلام، محمدی الحدوث و حسینی البقاء» سخنی درست و منطبق با واقع است.
حجت الاسلام علي نصيري عضو هيئت علمي دانشگاه علم و صنعت

به گزارش خبرگزاری رسا، حجت الاسلام علی نصیری، عضو هیئت علمی دانشگاه علم و صنعت، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و رئیس موسسه معارف وحی و خرد است. از او تاکنون کتاب‌های بسیاری در حوزه های مختلف علوم دینی و اعتقادی منتشر شده است. در ادامه یادداشت وی در ارتباط با شرایط حرکت تاریخ‌ساز امام حسین(ع) و نتایج آن در تاریخ اسلام آمده است:

 

نقش امام حسین(ع) در بازسازی ارزش‌های دینی شاخصه‌هاى فرهنگ جاهلیت

اسلام در عصرى ظهور کرد که جاهلیت و فرهنگ جاهلى با ابعاد زشت و تاریک خود در تمام تار و پود مردم ریشه دوانده بود و کمتر روزى بود که میوه تلخ جاهلیت کام مردم را تلخ نسازد. بت پرستى، قتل و ناامنى، غارت اموال، حریم شکنى نسبت به نوامیس یکدیگر، و شهوت پرستى، پدیده شوم دخترکشى و فرزند کشى به خاطر بیم از فقر، تجارت بردگان، شکاف عمیق طبقاتى میان ثروتمندان و مستمندان، جهل و بیسوادى و دهها پدیده شوم جاهلى دیگر بیداد می‌کرد. از سویی دیگر، مفاهیمى همچون یکتاپرستى، گذشت، مهربانى، ایثار، عدالت، انصاف به ویژه نسبت به زنان جزو واژه‌هاى مرده یا رنگ باخته آن عصر و روزگار بود. قرآن در موارد مختلف از این دوران به عنوان دوره جاهلیت یاد کرده و برخی از شاخصه های آن را برشمرده است.

 

حضرت امیر(ع) در گفتارى رسا و کوتاه شاخصه‌هاى عصر جاهلیت را این چنین ترسیم کرده است: همانا خداوند محمد را برانگیخت آن هنگام شما اى مردم عرب! بدترین آیین را برگزیده بودید و در بدترین سراى خزیده. منزلگاهتان سنگستان هاى ناهموار، هم‌نشینتان گرزه مارهاى زهردا، آبتان تیره و ناگوار. خوراکتان گلو آزار. خون یکدیگر را ریزان، از خویشاوند بریده و گریزان. بت های تان همه جا برپاى، پاى تا سر آلوده به خطا.

 

سیر قهقرایى عموم مسلمانان پس از رحلت پیامبر اکرم(ص)

 با نزدیک شدن لحظات آخر حیات پیامبر اکرم ریشه‌هاى جاهلىِ باقى مانده در دل برخى از تاریک‌دلان مانع از استمرار این نهضت تربیت انسانى به‌دست انسان‌هاى وارسته و راه‌یافته همچون حضرت امیر شد. بارى، همان‌گونه که عبدالله بن عباس با سوز و گداز گفت، مصیبت از آنجا شروع شد که خلیفه دوم مانع آن شد که پیامبر اکرم در لحظات آخر حیات، آنچه که براى هدایت مردم و بی‌تردید تعیین جانشین خود در نظر داشت، بنگارد.

 

 بدین ترتیب سیر قهقرایى عموم مردم به جاهلیت به استثناى شمارى اندک که خود را به کشتى نجات اهل بیت(ع) رسانده بودند، آغاز شد و بارى دیگر جاهلیت و فرهنگ جاهلى چهره زشت و تاریک خود را به مردم نشان داد. به فراموشى سپردن نظام شایسته‌ سالارى و به کار گماردن ناشایسته‌ها، تبعیض میان عرب و عجم، حاکمیت فامیل‌سالارى، رقابت شدید بر سر کسب قدرت و بدست آوردن هر چه بیشتر اموال دنیا و غارت بیت‌المال حتى در میان بزرگان صحابه همچون طلحه و زبیر، ظلم به مردم فقیر و مستمند، که از زمان خلیفه اول آغاز شد و در دوران حکومت عثمان به اوج خود رسید، از شاخصه‌هاى بازگشت فرهنگ جاهلى در میان مردم آن روزگار بوده است.

 

بازگشت به فرهنگ جاهلی و اقبال به زندگی اشرافی در دوران عثمان به اوج خود رسید. زیرا عثمان نظام طایفه سالاری را بنیان گذاشت و به اشرافی گری و بذل و بخشش بی حد و حساب بیت المال روی آورد. مسعودی در باره اشرافی گری عثمان چنین نگاشته است: «عثمان برای اولین بار در میان خلفا خانه خویش را با سنگ و آهک بالا برد و درهایش را از چوب ساج و عرعر ساخت و اموال و باغات و چشمه هایی در مدینه اندوخته کرد، وقتی که از دنیا رفت نزد صندوقدارش صد و پنجاه هزار دینار و یک میلیون درهم پول نقد بود، قیمت املاکش در وادی القری و حنین و جاهای دیگر، بالغ بر صد هزار دینار می شد و اسب و شتر فراوانی از او باقی ماند.»

 

تاریخ بخشی از بذل و بخشش ها و غارت بیت المال توسط خلیفه سوم را این چنین برای ما بازگو کرده است: عبداللّه بن خالد بن اسید از عثمان بخششى خواست و او چهارصد هزار درهم به وى داد. عثمان حکم بن ابى العاص را که پیامبر اکرم او را از مدینه تبعید کرده بود و ابوبکر و عمر هم حاضر به برگرداندن او نشدند، به مدینه باز گرداند و صد هزار درهم به وى بخشید. پیامبر اکرم نقطه اى در بازار مدینه به نام نهروز را وقف مسلمانان کرده بود، ولى عثمان آن را به برادر مروان یعنی حارث بن حکم هبه کرد. او در اقدامی دیگر تمام غنائم فتح آفریقا را به عبداللّه بن ابى سرح بخشید و حتی یک نفر از مسلمانان را در آن سهیم نساخت.

 

عثمان در روزی که صد هزار درهم را به داماد خود مروان بخشید، دویست هزار درهم نیز به ابوسفیان بذل کرد. در سایه بذل و بخشش های بی حد و حساب در دوره خلفا و به ویژه در دوران عثمان، چنان تب اشرافی گری بالا گرفت که برخی از صحابه پیامبر اکرم زندگی ساده و بی آلایش روزگار عصر رسالت را از یاد برده و تمام همت خود را صرف انباشت مال و ثروت نمودند. مسعودی در این باره می نویسد: «در عصر عثمان جماعتی از یارانش مانند خودش ثروتها اندوختند. زبیر بن العوام خانه ای در بصره بنا کرد که اکنون در سال 332 هنوز باقی است و معروف است  او هم چنین خانه هایی در مصر، کوفه و اسکندریه بنا کرد.» او چنین می افزاید: «ثروت زبیر بعد از وفات پنجاه هزار دینار پول نقد، هزار اسب، هزار عبد و هزار کنیز بود.»

 

همو درباره ثروت طلحه چنین آورده است: «خانه ای که طلحه بن عبیدالله تیمی در کوفه با گچ، آجر و ساج ساخت هنوز باقی است و به دار الطلحتین معروف است. عایدات روزانه طلحه از املاکش در عراق هزار دینار بود. در اصطبل او هزار اسب بسته بود. او خانه اش در مدینه را با آجر، گچ و ساج ساخت.» مسعودی هم چنین ثروت سایر اصحاب را این چنین گزارش کرده است: در اصطبل عبد الرحمن بن عوف صد اسب، هزار شتر، ده هزار گوسفند وجود داشت. پس از وفات یک سی و دوم مال او هشتاد و چهار هزار بود. سعد بن ابی وقاص خانه اش را با عقیق ساخت و سعید بن مسیب می گوید وقتی زید بن ثابت از دنیا رفت آن قدر طلا و نقره از خود برجای گذاشت که آن ها را با تبر می شکستند و این غیر از اموال منقول و غیر منقول او بود که قیمت آن ها یکصد هزار دینار برآورد شد.

 

حضرت امیر(ع) با بهترین و رساترین بیان غارت بیت المال مسلمانان توسط عثمان و بنی امیه را این چنین ترسیم کرده است: «إِلَى أَنْ قَامَ ثَالِثُ اَلْقَوْمِ نَافِجاً حِضْنَیْهِ بَیْنَ نَثِیلِهِ وَ مُعْتَلَفِهِ وَ قَامَ مَعَهُ بَنُو أَبِیهِ یَخْضَمُونَ مَالَ اَللَّهِ خِضْمَهَ اَلْإِبِلِ نِبْتَهَ اَلرَّبِیعِ». آنگاه «سومى» برخاست، در حالى که از پرخوارگى باد به پهلوها افکنده بود و چونان ستورى که همّى جز خوردن در اصطبل نداشت. خویشاوندان پدریش با او همدست شدند و مال خدا را چنان با شوق و میل فراوان خوردند که اشتران، گیاه بهارى را.»

 

از اینجا درمی‌یابیم که چرا حضرت امیر(ع) در آغاز از پذیرش حکومت به رغم هجوم و اصرار مردم استنکاف می‌کرد. زیرا امام به نیکى دریافته بود که مردم بسان درختى می‌مانند که بیست و پنج سال به صورت ناصواب رشد کرده و استحکام یافته‌اند، بدین جهت صاف و راست کردن آنان کارى بس دشوار است. وضعیت مردم در این عصر از زبان امام چنین ترسیم شده است: «ألا وإن بلیتکم قد عادت کهیئتها یوم بعث الله نبیکم صلى الله علیه وآله»؛ بدانید که روزگار دگر باره شما را در بوته آزمایش ریخت، مانند روزى که خدا پیامبر شما را برانگیخت. یعنى همان فرهنگ جاهلى عصر برانگیخته شدن پیامبر اکرم که بر زندگى شما حکومت داشت، اینک بازگشته است.

 

بارى، امام به صراحت اعلام کرد که اصلاح امور و بازگردان ارزش‌هاى از یاد رفته در صدر برنامه‌هاى ایشان قرار دارد. سخن بلند امام در این‌باره چنین است: اللهم إنک تعلم أنه لم یکن الذی کان منا منافسه فی سلطان ولا التماس شئ من فضول الحطام، ولکن لنرد المعالم من دینک، ونظهر الإصلاح فی بلادک. فیأمن المظلومون من عبادک، وتقام المعطله من حدودک؛ خدایا تو میدانى آنچه از ما رفت، نه به خاطر رغبت در قدرت بود، و نه از دنیاى ناچیز خواستن زیادت. بلکه می‌خواستیم نشانه‌هاى دین را به جایى که بود بنشانیم، و اصلاح را در شهرهایت ظاهر گردانیم، تا بندگان ستمدیده‌ات را ایمنى فراهم آید، و حدود ضایع مانده‌ات اجرا گردد. باری، حضرت امیر تمام کوشش خود را بر سر راه اصلاح امت پیامبر به کار گرفت و در طول حکومت کوتاه پنج ‌ساله رنج و سختى سه جنگ جمل، صفین و نهروان را به جان خرید و سرانجام جان برتر از آفتابش را بر سر این راه گذاشت.

 

نقش معاویه و یزید در بازگراندن فرهنگ جاهلیت در میان مسلمانان

 پس از شهادت امام على(ع) به فاصله کوتاهى پس از تحمیل صلح بر امام حسن(ع) زمام کار مسلمانان به طور کامل بدست معاویه افتاد که به اذعان همه محدثان تنها سخن پیامبر اکرم درباره‌اش این نفرین بود: «اللّهم لا تشبع بطنه؛ خدایا شکمش را سیر مکن.» از سویی دیگر، پدر و تبار معاویه سالیانى متمادى در صف کفر و شرک با پیامبر اکرم به جنگ پرداخته بودند و خود او کمترین ایمانى به رسالت آن حضرت نداشت و کمر بر نابودى اسلام و قرآن بسته بود.

 

 آیا در چنین دورانى می‌توان به حاکمیت ارزش‌هاى اخلاقى و دینى میان مسلمانان دل بست؟! معاویه به رغم تعهدى که در صلحنامه با امام حسن(ع) بر عهده گرفته بود فرزند ناشایست خود، یزید را به عنوان جانشین پیامبر بر مردم تحمیل کرد و به یکباره حاکمیت الهی و معنوى بر مردم را با حکومت سلطنتى و موروثى جایگزین ساخت. سنت نامبارکى که بعدها توسط سایر زمامداران سفیانى و عباسى دنبال شد. اینک پس از مرگ معاویه جوان خام و شهوت‌آلودى بر مردم حکومت می‌راند که بیشتر فرصتش کنار معشوقه‌ها، سگ و میمون‌هایش می‌گذشت و کام پلیدش صبح و شام با شراب آشنا بود و در کارنامه عملش همه زشتیها و پلشتیها جاى داشت و در کنار همه اینها از ظلم و ستم به مردم هیچ کوتاهی نمی کرد. مسعودی فرعون را در مقایسه با یزید در برخورد با مردم عادل تر و منصف تر دانسته است.

 

از زمامدارى که علناً از پوچى رسالت پیامبر اکرم و انکار وحى و قیامت سخن می‌راند و با سخریه فرهنگ اسلام، شرابخوارى را طبق فرهنگ عیسوى مجاز می‌شمرد، چگونه می‌توان انتظار داشت که همان نهضت انسان‌سازى پیامبر اکرم را دنبال کند و مردم را از فرهنگ جاهلى دور سازد؟! حال اگر به قانون جامعه‌شناسانه همرنگى عموم مردم با رفتار و خواست حاکمان: «الناس على دین ملوکهم؛ مردم بر دین شاهان خوداند.» توجه کنیم، در خواهیم یافت که عمق و گستره حاکمیت فرهنگ جاهلى در جامعه اسلامى عصر امام حسین(ع) تا چه اندازه بوده است، آنگاه عمق سخن مورخ نامى مسعودى را درخواهیم یافت که می‌نویسد: «آن چه یزید به عنوان فسق و فجور انجام می‌داد بر یارانش غلبه یافت و در روزگار او آوازه‌خوانى در مکه و مدینه متداول شد و مردم آشکارا شرابخوارى می کردند.» بدین خاطر وقتى مروان بن حکم از امام خواست تا با یزید بن معاویه بیعت کند، امام در پاسخش فرمود: انا لله و انا الیه راجعون و على الاسلام السلام اذ بلیت براع مثل یزید؛ اگر قرار باشد زمامدار مردم یزید باشد پس باید فاتحه اسلام را خواند و با اسلام خداحافظى کرد. شاید با در نگریستن در این حقایق تاریخی بهتر بتوان دریافت که چرا جامعه مسلمان کوفه آن چنان دچار انحطاط فرهنگى و اخلاقى شده بودند که به رغم شنیدن خطبه‌هاى تکان‌دهنده امام حسین(ع) و هدایت‌هاى پى‌درپى ایشان همچنان بر ضلالت و گمراهى خود پاى فشرده و تلخ‌ترین صحنه‌هاى تاریخ بشرى را آفریدند.

 

امام حسین(ع) و جان نثارى براى اصلاح فرهنگ جاهلى

 چنین گردش قهقرایی و وارونه ‌ساختن مفاهیم مقدس دینی در طول قریب به پنجاه سال پس از رحلت رسول اکرم(ص) با استفاده از سه شیوه شناخته شده زر، زور و تزویر انجام گرفت. زر و زور به دست صاحبان قدرت دنبال شد، اما بیشترین نقش تزویری از آنِ عالمان دین بود که برای تامین دنیای خود از دین مایه گذاشته و آیات و روایات مسلم و صریح را در پای خدایان قدرت ذبح کردند. و البته اگر مردم تاب مقاومت دربرابر درخشش زر و تیزی شمشیر داشته باشند، چگونه می‌توانند در برابر پند و نصیحت عالم نمایان بی‌حقیقت و نشان داران پینه بر پیشانی تسلیم نگردند؟! در برابر چنین کجروی عمیق و ریشه‌دار هیچ برهان، استدلال و سخنان خیرخواهانه سودی نمی‌بخشد و تنها خون است که ناگهان همه غوغاها و فریادها را خاموش می‌سازد و همگان را سر در جیب تفکر فرو می‌برد. آن هم نه هر خونی، بلکه خون پاکترین انسان عصر، فرزند پیامبر، یادگار علی و فاطمه و سید جوانان بهشت! باری، سالار شهیدان با قیام و اعتراض خونین خود در برابر دستگاه منحرف و پلشت اموی تمام بناهای افراشته براساس قرائت‌های رایج از فلسفه سیاست اسلامی آن روزگار را فرو کوفت و مانع بازگشت فکری و فرهنگی مسلمانان به عصر جاهلیت شد.

 

زیرا با قیام سالار شهیدان همه مدعیان و مدافعان نظریه حذف قیود عصمت، عدالت و التزام به دین و شریعت از حوزه حکومت و سیاست، خود را در برابر این پرسش بسیار مهم بی‌پاسخ یافتند، که اگر نگرش آنان صحیح است و زمامداریِ هر حاکم بی دین و فاسق دارای مشروعیت است، پس قیام و شهادت فرزند پیامبر چه معنا و توجیهی دارد؟ با این قیام خونین دیگر آنان به عموم مردم چه پاسخی درخور می‌توانند داد؟! بارى، با توجه به چنین شرائط حساس و بنیان‌کَن که در صورت استمرار اثرى از دین بر جاى نمی‌گذاشت، امام حسین(ع) دریافت که تنها خون و شهادت اوست که می‌تواند جامعه خفته در خواب‌ غفلت را بیدار کند و خون مظلومانه‌اش می‌تواند درخت پژمرده و رو به مرگ اسلام را حیات دوباره ببخشد. بدون تردید حاضر شدن امام براى عزیمت به کربلا به رغم آگاهى از فرجام کار و شهادت خود و یارانش، و اطلاع از سست‌پیمانى مردم کوفه و به رغم مخالفت اطرافیان و بزرگانى همچون عبدالله بن عباس و محمد بن حنفیه، با یقین به این نکته بوده است که تنها راه بقاى اسلام و اصلاح فرهنگ بازگشته جاهلى، خون فشانى است. زیرا در چنین اوضاع بس پیچیده و حساس تنها خون است که می‌تواند پیام خود را از لابلاى هر آواز پرغوغا به گوش هر خفته‌اى برساند و اندیشه‌ها را روشن سازد و چراغى فراراه گمراهان برافروزد.

 

حوادث پس از عاشورا و نهضت‌هاى انجام گرفته پس از این واقعه و نیز ماندگارى اسلام تا به امروز، خود بهترین گواه است که امام حسین(ع) ضرورت زمان خود را به خوبى شناخت و در طرحى که درانداخت و جانى که فدا ساخت، حیات جاودانه اسلام را تضمین بخشید. امام با توجه به اوضاع واژگونه دوران حکومت بنى‌امیه در وصیت ‌نامه خود، اصلاح امت پیامبر اکرم را در رأس اهداف خود معرفى می‌کند: این وصیت حسین بن على بن ابى طالب به برادرش محمد موصوف به ابن حنفیه است من از روى سرمستى و سبکسرى و گردنکشى و به قصد فسادانگیزى یا ستمگرى خارج نشدم. بلکه تنها براى اصلاح‌خواهى در امت جدم خارج شدم. می‌خواهم امر به معروف و نهى از منکر کنم و به سیره جدم و پدرم على بن ابی‌طالب عمل کنم. و در گفتارى دیگر شبیه سخن پدر بزرگوارش بر بی‌اعتنایى خود نسبت به حکومت و زمامدارى چند روزه و عزم خود بر اصلاح امور مسلمانان پاى ‌فشرد: اللهم انک تعلم انه لم یکن ما کان منّا تنافساً فى سلطان، و لا التماساً من فضول الحطام، و لکن لنرى المعالم من دینک، و نظهر الاصلاح فى بلادک و یأمن المظلومون من عبادک، و یعمل بفرائضک و سننک و احکامک؛ خدایا! تو می‌دانى که آنچه بر ما گذشت به خاطر رغبت به سلطنت و حکومت یا پى‌جویى از باقیمانده لذات دنیا نبود، بلکه می‌خواستیم نشانه‌هاى دینت را مشاهده کنیم و اصلاح را در شهرهایت آشکار سازیم و بندگان ستمدیده‌ات امنیت یابند، و به واجبات، سنن و احکامت عمل شود. امام حسین(ع) در این سخن کوتاه فلسفه نهضت خود را به خوبى منعکس کرده است.

 

باری، شهادت امام حسین(ع) به رغم همه نقشه‌ها و نیرنگ‌ها که برای خاموش کردن آن انجام گرفت، چنان تحولی در فکر و فرهنگ مسلمانان عصر شهادت امام ایجاد کرد که دستگاه اموی چندان تاب نیاورد و با قیام توابین در هم شکست و با فاصله اندکی حکومت دست به دست شد، تا آن که بنی‌عباس با شعار: «یا لثارات الحسین» پا به عرصه سیاست گذاشتند و مردم به هدف اصلی نهضت سالار شهیدان و انتقام از خون آن حضرت بنی‌عباس را بر اریکه قدرت نشاندند، هرچند در روش و نتیجه کار به خطا رفتند! پیداست اگر امروز اسلام و آموزه های بلند آن زنده مانده و ما به داشتن چنین دینی در برابر جهانیان بر خود می بالیم، به یُمن خون فشانی سالار شهیدان و یاران باوفای ایشان بوده است. باری، اگر گفته اند: «الاسلام محمدی الحدوث و حسینی البقاء» سخنی درست و منطبق با واقع است./998/د102/ف2

 

منبع: حوزه هنری

ارسال نظرات