۱۰ آذر ۱۳۹۴ - ۱۱:۳۱
کد خبر: ۳۰۵۷۹۷
حجت الاسلام و المسلمین قرائتی مطرح کرد؛

کربلا؛ تجلی تمام خوبی‌ها و کمالات

خبرگزاری رسا ـ حجت الاسلام و المسلمین قرائتی با بیان اینکه کربلا ؛ نمایشگاه تمام خوبی ها وکمالات است، گفت: الآن مسأله کربلا نسخه بشریت امروز است. فکر نکنید من تاریخ می‌گویم. تاریخ نیست. کربلا نسخه شفابخش همه کشورهای اسلامی است. تحریم اقتصادی، مگر در کربلا تحریم آب نشد؟ تحریم اقتصادی بالاترینش تحریم آب است. تخریب خانه‌ها، مگر در کربلا خیمه‌ها را آتش نزدند؟ ارعاب، بالاتر از کشتن برادر جلوی چشم خواهر، آیا بالاتر از این هست؟ اسارت، تحقیر وجود داشته است.
حجت السلام و المسلمين قرائتي

به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا،  آنچه در پی می‌آید سخنرانی حجت‌الاسلام والمسلمین قرائتی در برنامه درسهایی از قرآن است که در آن به برخی فضائل وکمالات متجلی در واقعه کربلا اشاره کرده است.

 

شعر معروفی است که می‌گوید: آنچه خوبان همه دارند، تو تنها داری. موضوع بحث ما این است که همه‌ ستایش‌ها یکجا در اهل بیت پیغمبر(ص) جمع است. هر کمالی را خداوند نسبت به هرکس بیان کرده، آن کمال در کربلا جلوه می‌کند. کربلا، کربلا نیست. نمایشگاه تمام خوبی‌ها در یک سمت، نمایشگاه تمام جنایت‌ها در سمت دیگر است. کشتن، جنایت است. اما بالاترین جنایت، کشتن طفل، بالاتر از کشتن طفل، طفل تشنه! بالاتر از طفل تشنه، روی دست پدر. کشتن هست اما دیگر شهید زیر سم اسب نمی‌شود. خیمه‌ها را که دیگر آتش نمی‌زنند. یعنی یک سمت نمایشگاه درندگی، یک سمت نمایشگاه کمالات. ما در اینجا به برخی از کمالات موجود در کربلا اشاره می‌کنیم:

 

1-رضایت خدا از بندگان، رضایت بندگان از خدا

یکی از کارهای خوب این است که خداوند می‌فرماید: یک عده افراد هستند به آنها گفته می‌شود: «یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، ارْجِعِی إِلَی رَبِّکِ رَاضِیَة مَّرْضِیَّه» (فجر/27 و 28.)

 

خدا ستایش می‌کند که بعضی‌ها از خدا راضی هستند. خدا هم از اینها راضی است. شما نگاه کنید امامان ما اقرار می‌کردند، خود امام حسین(ع) روزی که بناست شهید شود، صبح عاشورا که دیگر مطمئن بود حتماً شهید می‌شود، ذره‌ای گله نکرد. گفت: «رَاضِیَة مَّرْضِیَّه». زینب کبری سخنرانی متعدد کرد. یک جا در یک جمله نگفت: من مادر دو شهید هستم. از شهادت امام حسین گفت. از شهادت اهل بیت هم گفت. بچه‌های خودش را مطرح نکرد. برای اینکه وقتی بچه‌های خودش را مطرح می‌کرد، امام حسین غم می‌گرفت. برای اینکه برادرش غصه نخورد، اسم بچه هایش را نبرد.

 

ما یک زن داریم مانند زینب کبری که دو جوانش در کربلا شهید می‌شود، دو برادرش هم شهید می‌شود. امام حسین و ابالفضل هردو برادر بودند. هجده فامیلش شهید می‌شود،اما می‌گوید: من راضی هستم. آنوقت دختر ما به جایی رسیده که وقتی می‌گوییم: این لاک را پاک کن. می‌گوید: نه! من حالا این لاک را بیشتر از نماز و خدا و پیغمبر دوست دارم. یعنی یک کسی برایش لاک مهم است. یک کسی برایش هجده شهید مهم نیست. خیلی فاصله داریم. یک آیه در قرآن داریم، که اگر کسی از خدا جدا شود، انگار در آسمان پرت شده، معلوم نیست پرنده‌ها او را کجا می‌برند. «فَتَخْطَفُهُ الطیرُ» (حج/31.)

 

2-تسلیم بودن اولیای خدا در برابر دستورات خدا

قرآن تعریف ابراهیم را می‌کند. چون ابراهیم(ع) تا حدود صد سالگی بچه‌دار نشد. در آخر عمر خدا بچه‌ای به او داد و بچه‌اش هم ده، دوازده سال بزرگ شد. یک کسی که صد سال منتظر یک بچه بوده و حالا یک نوجوانی شده، خدا به ابراهیم می‌گوید: این بچه را بکش. اوبا بچه اش درمیان می‌گذارد و می‌گوید: «إِنِّی أَرَى فِی الْمَنَامِ أَنِی أَذْبَحُکَ» (صافات/102) من پشت سر هم خواب می‌بینم که تو را ذبح کنم.

 

اسماعیل به پدرش گفت: «یا أبَتِ»‌ای بابا! هرچه به تو دستور بدهند انجام بده. نگران نباش! «فَلَمَّا أَسْلَمَا» (صافات/103) هردو تسلیم شدند. «وَتَلَّهُ لِلْجَبِینِ» اسماعیل را خواباند، کارد را گذاشت، خدا گفت: کارد را بردار. نمی‌خواستم خون ریخته شود، می‌خواستم ببینم تو دل می‌کنی یا نه؟ دیدم دل کندی. هرچه خدا گفته انجام بده. اگر خداست دیگر غصه نمی‌خوریم.

 

در کربلا می‌بینیم که فرزند امام حسین از پدرش می‌پرسد: چرا ما را می‌کشند: «السنا بالحق» ما مگر حق نیستیم؟ می‌گوید: خوب اگر حقیم مرا بکشند. این گفتنش آسان است. تسلیم فرمان خدا، هرچه خدا گفت، ما تسلیم هستیم. این مهم است.

 

3-سپاسگزاری خداوند از بندگان فداکار و مخلص

این اسماعیلی که در نوجوانی بنا شد او را بکشد، نوزاد که بود خدا به ابراهیم گفت: او را با مادرش در مکه بگذار، تنها باشند. یک زن جوان با یک بچه کودک، «بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ» (ابراهیم/37) در مکه‌ای که نه آب است، نه گیاه است، نه کشت است. هیچ موجودی آنجا نیست. بیابان خالی است. ابراهیم بچه را گذاشت، این بچه تشنه شد، در آن هوای داغ مادر دید ابراهیم که رفته، خودش است و با یک بچه، هیجان زده در کوه صفا و مروه رفت. کوه صفا و مروه بغل مسجدالحرام است که الآن هم جزء مسجدالحرام شده است. یک خیابان چهارصد متری است. حاجی‌ها یکی از برنامه‌هایشان این است که باید میان کوه صفا و مروه را هفت بار بیایند و بروند. هاجردوید رفت کوه صفا، از روی کوه ببیند درختی، گیاهی، کبوتری، پرنده ای، چرنده‌ای هست، دید چیزی نیست. دومرتبه به کوه مروه آمد، باز آرام نگرفت. هفت بار این مسیررا طی کرد. به همه حاجی‌های تاریخ می‌گویند: جای خانم جوان، هاجر بروید. بالاخره بعد از اینکه چند بار مادر آمد و رفت، از زیر دست این کودک یک چشمه آب به نام آب زمزم جوشید.

 

این را خدا مطرح می‌کند. می‌گوید: «إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَة مِن شَعَائِرِ اللَّـهِ» (بقره/158) صفا و مروه جزء شعائر الهی است. «فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ...» کسی که حج می‌رود یا عمره می‌رود، باید این کوه را طی کند. آخرش می‌گوید: خدا شاکر است.یعنی اگر یک زن فداکاری کرد، من به همه مراجع تقلید و علما و تجار و به همه پولدارهای تاریخ، می‌گوییم: مکه بروید. مثل این خانم، هیجانی، صفا و مروه را سعی کنید. من نمی‌گذارم که کسی کاری برای من کند، گم شود.

 

تازه کودکی که آب پیدا کرد، این است. در کربلا چه شد؟ درکربلا هم کودک بود، هم آب نبود، تشنه بود. هم زینب کبری و امام حسین هرچه این طرف و آن طرف رفتند، آب پیدا نکردند. علی‌اصغر روی دست پدر شهید شد، گلویش پاره شد. پس ببینید خداوند در آیاتی تجلیل می‌کند از یک مادری که بچه‌اش را تشنه گذاشت و هیجانی و پریشان و بدون همسر و تنها ولی بالاخره بچه آب پیدا کرد و کشته هم نشد. آنوقت این کمال خیلی پررنگ‌تر در کربلا بود.

 

4- اقامه نماز، حتی در میدان جنگ با دشمن

در قرآن خدا تعریف می‌کند. می‌گوید: مردانی هستند که «رِجَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تِجَارَة وَلَا بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّـهِ» (نور/37) ستایش می‌کند از بازاری‌ها و تجاری که صدای اذان را شنیدند، مغازه را تعطیل می‌کنند. یعنی کسب و کار، اینها را از نماز باز نمی‌دارد. در کربلا کسب و کار نبود، اما باید گفت:«رجال لا تلهیهم سهام و لا سیف» نه تیر، نه شمشیر اینها را از خدا باز نداشت. یعنی زیر باران تیراندازی‌ها امام حسین نماز خواند. خدا در قرآن ستایش می‌کند که این آقا از مشتری اش گذشت. با اینکه مشتری بود رها کرد و دنبال نماز رفت. خدا ستایش می‌کند از کسی که کسب و کار، او را از نماز باز نداشت. در کربلا مهمتر از کسب و کار بود. تیراندازی بود. در برابر تیرها امام حسین از نماز محروم نشد.

 

خداوند در قرآن هرکجا از هریک از اولیای خودش تعریف کرده، نگاه می‌کنیم همه یکجا در کربلا هست. قرآن تعریف می‌کند به افرادی می‌گوید: «تَتَجَافَى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ» (سجده/16) جنوب، جمع جَنب است، جَنب یعنی پهلو، «تتجافی» یعنی پهلویشان را از رختخواب فاصله می‌گیرند. یعنی سحرخیز هستند. از سحرخیزان تجلیل می‌کند که اینها با خدا مناجات می‌کنند. بالاترین درجه مناجات در کربلا بود. قرار بود عصر تاسوعا حمله شود. امام حسین فرمود: حمله را به فردا موکول کنید، چون «انی احب الصلاه» من امشب می‌خواهم با خدا مناجات کنم. مناجات در دل شب، آن هم در دل دشمن.

 

5-قیام امام حسین(ع) برای مبارزه با بزرگترین منکر

قرآن از امر به معروف و نهی از منکر، تعریف می‌کند. می‌گوید:«الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنکَرِ» (توبه/112) ستایش می‌کند از افرادی که به خوبی‌ها سفارش می‌کنند، از گناهان و بدی‌ها نهی می‌کنند. امام حسین که گفت: من می‌خواهم کربلا بروم، گفت: اصلاً دلیل کربلا رفتن من این است: «انی ارید ان آمر بالمعروف» من می‌خواهم معروف را زنده کنم. می‌خواهم منکر را از بین ببرم آیا نمی‌بینید به حق عمل نمی‌شود. آیا نمی‌بینید از باطل جلوگیری نمی‌شود. من می‌خواهم حق را مطرح کنم. باطل را محو کنم. آنچه راجع به امر به معروف و نهی از منکر است در کربلا بوده است.

 

6-بالاترین ایثارها در واقعه کربلا

قرآن تعریف می‌کند، می‌گوید: بعضی‌ها خودشان نمی‌خورند و به دیگران می‌دهند. ایثار می‌کنند و از ایشان تجلیل کنید. ما چهار حالت داریم. یکوقت می‌گوییم: هم او داشته باشد، هم من! این یک حالت است. یک نعمتی که داریم می‌گوییم: او داشته باشد، من هم می‌خواهم داشته باشم. این غبطه است. غبطه یعنی خدایا به او که دادی، به من هم بده. یکوقت می‌گویم: نه او داشته باشد، نه من! من که ندارم، خدایا از اینم که دادی بگیر! حالا که ندارم، او هم نداشته باشد. یعنی می‌گوید: من که ندارم، ان شاءالله او هم که دارد از بین برود.این حسادت است. اگر گفتی: من نه! این بله. من نداشته باشم طوری نیست، او داشته باشد. این ایثار است. من نداشته باشم طوری نیست. مثل مادر که پتو را از روی خودش برمی دارد و روی بچه اش می‌اندازد. ولو ممکن است مادر هم سرما بخورد. من نداشته باشم، او داشته باشد. اگر گفتم: من بله، او نه! این بخل است. بخل یعنی من داشته باشم، او نداشته باشد. چهار حالت دارد. نه من، نه او! می‌شود حسادت ؛ هم من، هم او؛ می‌شود غبطه؛ من داشته باشم، او نداشته باشد! بخل... من نداشته باشم، او داشته باشد. ایثار!

 

بالاترین درجه، ایثار است. یعنی از خودش کم می‌کند مثل آدم‌هایی که بی‌خوابی می‌کشند برای اینکه مملکت امن باشد. بالاترین ایثار در کربلا بود. ابالفضل(ع) آب را آورد، یادش افتاد که بچه‌های برادرش تشنه هستند، نخورد:«وَ یُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ» (حشر/9) در قرآن از ایثار تعریف می‌کند. بالاترین درجه ایثاردر کربلا بود. قرآن ستایش می‌کند، می‌گوید: ابراهیم وقتی منطقی حرف می‌زد، طرفش بهت زده می‌شد. «فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ» (بقره/258) یعنی کافر بهت زده می‌شد. زینب کبری و امام زین‌العابدین در کوفه و شام که اسیر بودند، طوری سخنرانی کردند که همه مردم بهت زده شدند.

 

7-عشق به مرگ

قرآن تعریف می‌کند می‌گوید: بعضی در راه خدا اذیت شدند: «وَ أُوذُوا فِی سَبِیلِی» (آل عمران/195) در راه خدا اذیت شدند. در کربلا بیشترین و بدترین اذیت را نسبت به اهل بیت کردند و آنها صبر کردند. قرآن ستایش می‌کند، می‌گوید: مومنین کسانی هستند که وقتی به سختی رسیدند، شعارشان این است: «إِنَّا لِلَّـهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ» (بقره/156.)

 

قرآن تعریف می‌کند، می‌گوید: هرکس می‌خواهد ببیند آدم خوبی است یا نه؟ ببیند آرزوی مرگ دارد یا نه؟ «إِن زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیَاءُ لِلَّـهِ مِن دُونِ النَّاسِ» (جمعه/6) بعضی‌ها فکر می‌کنند آدم خوبی هستند، حالا یا جبهه رفته، یا تحصیل کرده، یا آدم خوبی است. آدم خوبی هم هست ولی قرآن می‌گوید: اگر می‌خواهید خودتان را متر کنید با این خط‌کش متر کنید.«إِن زَعَمْتُمْ» اگر خیال می‌کنید، «أَنَّکُمْ أَوْلِیَاءُ لِلَّـهِ مِن دُونِ النَّاسِ» اگر فکر می‌کنی خیلی آدم خوبی هستی، «فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ» حتی نمی‌گوید: «لا تخافون من الموت». نمی‌گوید: از مرگ نترسید. می‌گوید: «فَتَمَنَّوا» یعنی باید عاشق مرگ باشید.

 

در کربلا چه؟ حضرت قاسم گفت: «احلی من عسل» از عسل شیرین‌تر است. یک بچه سیزده ساله می‌گوید: مرگ از عسل شیرین‌تر است. آدم نمی‌فهمد. یعنی من خودم هم نمی‌فهمم مرگ از عسل شیرین‌تر است یعنی چه!

 

8-عشق به نماز

«وَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ» (بقره/3) راجع به نماز در قرآن آیات زیادی داریم. 88 بار در قرآن کلمه صلاه است. صلاه به معنی نماز است. بعضی آیات با کلمه عبادت است. «عبده»، «نعم العبد»، بعضی کلمه‌ها «قنوت»، «رکوع»، «سجود»، ذکر، «سبح، یسبح، تسبیح»، یعنی خود کلمه صلاه و نماز 88 تا است. باقی هم با کلمات دیگر است. چند صد آیه راجع به عبادت در قرآن هست. گل عبادت در کربلا است. امام حسین در روز عاشورا فقط به نماز نپرداخت. مستحباتش را هم انجام داد. یعنی نه تنها از نماز نگذشت، بلکه از مستحبات نماز هم نگذشت، از اذان واقامه ونماز اول وقت وبه جماعت خواندن.

 

الآن مسئله کربلا نسخه بشریت امروز است. فکر نکنید من تاریخ می‌گویم. تاریخ نیست. کربلا نسخه شفابخش همه کشورهای اسلامی است. تحریم اقتصادی، مگر در کربلا تحریم آب نشد؟ تحریم اقتصادی بالاترینش تحریم آب است. تخریب خانه‌ها، مگر در کربلا خیمه‌ها را آتش نزدند؟ ارعاب، بالاتر از کشتن برادر جلوی چشم خواهر، آیا بالاتر از این هست؟ اسارت، تحقیر، قرآن می‌گوید: گروه کمی بودند که زیر بارظلم نرفتند: «کَم مِّن فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً» امام فرمود: زیر سم اسب می‌روم، زیر بار زور نمی‌روم. سرم به نی می‌رود، سرم از تنم جدا شود، ولی سرم از قرآن جدا نمی‌شود. سرم بریده هم شود، روی نی قرآن می‌خوانم.

 

در قرآن کمالی نمی‌بینیم مگر اینکه اوجش، قله اش، بالاترین درجه آن کمال در کربلا هست. این روضه‌ها را یک مراسم ساده نگاه نکنید. ما گاهی می‌گوئیم: روضه می‌رویم. عاشورا است روضه می‌رویم. ماه صفر است روضه می‌رویم. روضه‌ها یک مراسم نیست. یک مکتب است.

 

قرآن از مهاجرین تعریف کرده است. «وَ هَاجَرُوا»، «وَ مَن یُهَاجِرْ» (نساء/100) «وَمَن یَخْرُجْ مِن بَیْتِهِ.»

 

یکی از افتخارات ما این است که تاریخ ما هجری است. چون هجرت یعنی طرف تکان خورد. تاریخ میلادی یعنی مادرش زائید. همه مادرها بچه می‌زایند. خودش چه کرده؟ هیچ کاری نکرده. فقط زائیده شده است. تاریخ میلادی یعنی تاریخ تولد! اما تاریخ هجری یعنی تاریخی که در آن هجرت بوده است. ما متوجه نیستیم چه می‌کنیم. اسم تاریخ هجری به تاریخ میلادی شرف دارد.

 

اذانمان را با ناقوس مسیحی‌ها مقایسه کنیم. صدای اذان، الله اکبر! آخرش هم می‌گوئیم: لااله الا الله! بین دو الله یک دوره تفکرات اسلامی است. ناقوس چیست؟ یک صدای دلنگ دلنگ مثل ساعت‌هایی که در فلکه هستند. اصلاً مقایسه کنید. هیچکس هیچ کمالی ندارد، جز اینکه ما بهتر و بیشترش را داریم. منتهی ضعف از ما است. نتوانستیم اسلام را بشناسیم و معرفی کنیم./998/د102/ف

 

منبع: روزنامه کیهان

ارسال نظرات