اشتباه محاسباتی مصدق و اعتماد به آمریکا
به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، در میان کشورهای جهان سوم کم نیستند دولتهایی که ادامه حیاتشان در عرصه بینالمللی و حتی در تعامل با ملتشان، منوط به حمایت یکی از قدرتهای بینالمللی است. اساسا به این نوع حمایت، رابطه «حامی- پیرو» میگویند.
دوران محمدرضا [پهلوی] پس از کودتای 28 مرداد 32 و حکومت حال حاضر عربستان از جمله حکومتهایی بوده و هستند که در چارچوب رابطه حامی - پیرو اداره شده و میشوند.
در مقابل این شکل بقای یک دولت، دولتهایی که براساس جنبشهای اجتماعی و مردمی بر سر کار آمدهاند، قرار دارند. این حکومتها نهتنها به حامیان خارجی نیازی ندارند، بلکه هیچ تمایلی به دخالت نیروهای بیگانه در کشورشان نیز نشان نمیدهند. ممکن است جنبشهای اجتماعی در این کشورها در برابر استبداد شکل گرفته باشد، این امکان نیز وجود دارد که این جنبشها در مقابله با استعمار بروز یافته باشد.
جنبش اجتماعی30 تیر 31، از جمله جنبشهایی بود که هم رنگ ضداستعماری داشت و هم رنگ و بوی ضداستبدادی. ضداستعماری بود زیرا تجدید بیعتی بود میان مردم و رهبرانشان در حمایت از مبارزه با شرکت نفت انگلیس و تحقق ملی شدن صنعت نفت. ضداستبدادی بود زیرا نهتنها خودکامگی شاه ایران را برنمیتابید بلکه حتی فراتر از آن قائل به شعار «شاه باید سلطنت کند و نه حکومت» بود اما مساله و سوال اساسی که درباره این جنبش مطرح است، آن است که چرا 13 ماه پس از این رویداد عظیم و بزرگ، سرمایههای اجتماعی جنبش فروریخت و دولت برآمده از آن بر اثر یک کودتای غیرپیچیده به تاریخ سپرده شد؟
قطعا برای پاسخ به این پرسش باید به واکاوی رویدادهایی که بین قیام 30 تیر 31 و کودتای 28 مرداد 32 روی دادهاند، پرداخت. به نظر نگارنده این سطور، سیاستورزی دولت ملی و در راس آن، نخستوزیر وقت، محمد مصدق میتواند ما را به پاسخ این پرسش نائل کند. مصدق یک رجل مردمدوست بود، مردم نیز متقابلا به او احترام میگذاشتند. همچنین به توسعه درونزا باور داشت. آنچنان که دوره نخستوزیریاش از جمله سالهای تاریخ ایران است که کشور به دلیل تحریمهای بینالمللی انگلستان ناچار شد گامهایی را با تکیه بر خود در زمینه صنعت و کشاورزی بردارد.
با همه این احوال، مصدق همه امید خود را بر مردم و اقشار متنوع اجتماعی آن بنا نکرد. با آنکه مردم به واسطه حمایت روحانیت و در راس آنها مرحوم آیتالله کاشانی(ره) به مصدق اعتماد کردند اما او تصور میکرد حتما باید در عرصه بینالمللی به یکی از قدرتها تکیه کند. به همین دلیل به محض اینکه ایرانیان به انگلستان و شرکت نفت ایران و انگلیس شوریدند، دولت مصدق به فکر گسترش تعامل و تکیه بر ایالات متحده افتاد. در واقع تفاوت نوع نگاه مصدق و روحانی مجاهدی چون آیتالله کاشانی به عرصه مبارزه، در همین بود. مصدق مقابله با استعمار را در قامت تقابل با انگلیس میدید اما برای آیتالله کاشانی مقابله با نفوذ خارجی همهجانبه و در قامت هر ابرقدرتی بود.
بدین ترتیب آنچه باعث شد دولت نهضت ملی سرنگون شود، اشتباه محاسباتی مصدق و جایگزین کردن آمریکا با حامیان داخلیاش بود. «یرواند آبراهامیان» محقق، پژوهشگر و شرقشناس، روی کار آمدن مصدق و تشکیل دولت ملی را محصول ائتلاف میان طبقه متوسط جدید و طبقه متوسط سنتی میداند. رهبری طبقه متوسط سنتی با آیتالله کاشانی بود و این گروه به طور ویژه متشکل از روحانیت و بازاریان بود، در مقابل روشنفکران، کارمندان و دانشجویان با رهبری مصدق گردهم آمده بودند. هرچه از روی کار آمدن مصدق گذشت، میان او و نیروهای اجتماعی که در نخستوزیری او سهیم بودند، فاصله بیشتری ایجاد شد. مصدق نهتنها از نیروهای اجتماعی سنتی فاصله گرفت، بلکه باعث رنجش و آزار برخی روشنفکران و نیروهای ملی همراه خود نیز شد. او چند شخصیت ضدروحانی و ضدمذهبی را به کابینه آورد، مجلس را- که خانه ملت است- منحل کرد، برای نخستوزیر اختیارات فوقالعاده گرفت و وقتی بر اریکه قدرت تکیه زد، کمتر به آیتالله کاشانی توجه کرد. آبراهامیان توضیح میدهد «توهم قدرت مصدق گمراهکننده بوده است، زیرا وی در عین کسب پیروزیهای جدید، متحدان قدیمی خود را از دست داد...»، «توفیق آسان کودتا» از یک جهت ناشی از «شکاف وسیع بین طبقه متوسط و سنتی در درون جبهه ملی» بود.
در مقابل شکافی که در ائتلاف طبقه متوسط جدید و سنتی میافتاد، مصدق هر روز بیشتر از گذشته از آمریکاییان درخواست کمک میکرد. تصور او این بود که آمریکا برای مقابله با سقوط ایران در دامن کمونیسم (شوروی) هم که شده، از او حمایت خواهد کرد. مصدق با تکیه بر همین استدلال یک نیروی خارجی استعمارگر در ایران را کنار نهاده بود و اکنون به دنبال جایگزینی هژمون جدید بود. در تمام این مدت آمریکاییها، با ارائه پیشنهاداتی وانمود میکردند به دنبال حل مشکل نفت ایران هستند اما اولا آنها هر بسته پیشنهادی را پیش از آنکه به ایرانیها ارائه دهند، به نظر انگلیسیها میرساندند، ثانیا در تمام این مدت به دنبال اتلاف وقت و خرید زمان برای پیدا کردن راهحل بودند، زیرا تقریبا همه پیشنهادات ارائهشده از ویژگیهای یکسانی برخوردار بود و آن طور که گزارشهای تاریخی نشان میدهد، در بسیاری از مواقع هم آنها و هم انگلیسیها میدانستند ایران پیشنهادات آنها را رد خواهد کرد.
به تدریج از چند ماه قبل از مرداد 32، زمینهها برای سقوط مصدق و انجام یک کودتا در تهران آماده شد. جالب آنکه طبق گزارشهایی که بعدها از اسناد طبقهبندی سازمان سیا خارج شد، مصدق در حین مهیا شدن زمینههای کودتا از انجام آن مطلع شده بود اما وفاداری و اعتماد او به آمریکا باعث شد همچنان منتظر سرنوشت خود باشد. حتی طبق اسناد تاریخی در روزهای نزدیک به کودتا آیتالله کاشانی طی نامهای به مصدق او را از احتمال کودتا توسط آمریکا و انگلیس مطلع کرد اما پاسخ مصدق کوتاه و سرد بود: «این جانب مستظهر به پشتیبانی ملت هستم.» گویی مصدق خود نمیدانست مدتی است او با ملت ایران بیگانه و به بیگانگان نزدیک شده است. او باید به این درک نائل میآمد که در جامعه مسلمان ایران، زمانی که یک رجل سیاسی از روحانیت فاصله بگیرد، از مردم نیز فاصله گرفته است.
دوری از مردم، روحانیت و آیتالله کاشانی و در مقابل نزدیکی به آمریکا برای مصدق و ملت ایران هزینههای بسیار داشت، آنچنان که رهبر معظم انقلاب در این باره میفرمایند: « دولت مصدق که نفت را، منبع ثروت ملی کشور را از چنگ انگلیسیها و از دست انگلیسیها با کمک افرادی که بودند- مرحوم آیتالله کاشانی و دیگران- توانست خارج کند، یک اشتباه تاریخی انجام داد و آن تکیه به آمریکا بود. در مقابلِ دشمنی انگلیسها، فکر کرد باید یک پشتیبانی در عرصه بینالمللی داشته باشد، این پشتیبان آن روز از نظر او آمریکا بود، به آمریکاییها اعتماد کرد، امید او به آمریکاییها بود. از این خوشبینی و سادهاندیشی، آمریکاییها استفاده کردند، [کودتای] 28 مرداد را به راه انداختند... و همه زحماتی را که ملت ایران در ظرف دو، سه سال- دوران ملی شدن صنعت نفت- کشیده بودند، بر باد داد»./998/د101/ف2
منبع: وطن امروز