۲۶ آبان ۱۳۹۴ - ۱۵:۳۱
کد خبر: ۳۰۳۱۱۰
گفت‌وگوی تفصیلی رسا با مدرس فلسفه؛

اهالی فلسفه باید موضوعات مبتلابه روز را در مطالعات و تأملات خود مدخیلت دهند/ خواندن ابن سینا و ملاصدرا اگر به کار امروز جامعه ما نیاید چه فایده‌ای دارد؟

خبرگزاری رسا ـ ما شرایط تحول علوم عقلی را در حوزه فراهم نکرده‌ایم؛ در عین حال خیلی زود می‌خواهیم به نتیجه برسیم. این خودش آفت‌زا است و خیلی از موانعی که وجود دارد، به این جهت است که متولیان فلسفه و علوم عقلی در حوزه ما به نحو شایسته‌ای شرایط این تحول را در خودشان آماده نکرده‌اند.
فلسفه اسلامي پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي رضا فتحي

 

سرویس اندیشه خبرگزاری رسا ـ مسائل و پرسش‌های فلسفی ما نسبتی با پرسش‌های روزگار ما ندارد؛ یعنی ما احیاناً ابن سینا می‌خوانیم که فقط ابن سینا خوانده باشیم؛ اسفار صدرا را می‌خوانیم برای اینکه صدرا را خوانده باشیم؛ حکمت اشراق را می‌خوانیم برای اینکه با آرای شیخ اشراق آشنا شده باشیم؛ این در جای خود مطلوب است ولی صرف این کفایت نمی‌کند.


اگر ما بخواهیم تحولی در تفکر فلسفی ایجاد کنیم باید تاریخ فلسفه را جدی بگیریم. الان مدرسان فلسفه اسلامی در حوزه علمیه ما کمتر نسبت به تاریخ فلسفه -هم فلسفه اسلامی و هم فلسفه جدید غربی- آشنایی دارند؛ این دوری و بی‌اعتنایی ما نسبت به فلسفه جدید باعث می‌شود که جایگاه خودمان را در فلسفه پیدا نکنیم.


گفت‌وگویی که در پیش رو دارید با محوریت موضوع فلسفه و علوم عقلی در سیر تکون حوزه‌های علمیه به نکات مهمی از این دست که به عنوان نمونه در جملات فوق خواندید پرداخته است.


گفت‌وگوی ما با جناب آقای علی فتحی عضو محترم گروه فلسفه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، عضو هیئت علمی دانشگاه و استاد حوزه و دانشگاه در باب وضعیت علوم عقلی و علوم انسانی در حوزه فکر و اندیشه اسلامی در دوران معاصر و سیر تکون این علوم در طی قرون اخیر بود.

 


شاید بتوان گفت یکی از مهم‌ترین بخش‌های هم سخنی ما با ایشان، این بخش بود که گفتند:
ما در حوزه فلسفه وقتی که می‌خواهیم فلسفه بیاموزیم باید ببینیم که از فلسفه چه می‌خواهیم و هدف ما از آموختن فلسفه چیست. اهداف مختلفی می‌تواند وجود داشته باشد؛ یکی آشنایی با آراء و اندیشه‌های فیلسوفان است که در تاریخ و سنت ما وجود داشته‌اند. یکی تقویت قدرت تفکر و نقد فلسفی است و دیگری ایجاد زمینه برای نوآوری و نظریه پردازی.


ولی آنچه که در حوزه‌های علمیه ما و بعضاً در دانشگاه‌های ما خلاصه شده، این است که طلبه‌ها و احیاناً دانشجویان صرفاً با آراء گذشتگان آشنا می‌شوند و تا حدی قدرت تفکر فلسفی پیدا می‌کنند و در همین حد می‌مانند؛ یعنی زمینه‌ای برای نوآوری و نظریه پردازی در این‌ها ایجاد نمی‌شود.

 

در این گفت‌وگو که بیش از دو ساعت به طول انجامید و ایشان با صبر و حوصله پذیرای سؤالات و دغدغه‌های ما بودند، متن و مباحث پیرامونی علوم عقلی در دامنه‌ای موسع و پر پیچ و خم مورد توجه و تأمل قرار گرفت.


ضمن سپاس از ایشان شما را به مطالعه بخش اول این گفت‌وگو دعوت می‌کنیم.


رسا ـ به نظر می‌رسد که طی پنجاه سال اخیر شاهد یک کندی و خمودی در علوم عقلی در حوزه هستیم؛ ضمن اینکه باید یک مرور بر روند تاریخی این موضوع داشته باشیم، آسیب شناسی و اشاره‌ای به این موضوع و وضعیت کنونی علوم عقلی در حوزه هم بفرمایید.


از وقتی که فلسفه وارد جهان اسلام شده است و از آغاز نهضت فکری جهان اسلام وقتی که به آثار مهمی که از کتابخانه‌های بزرگ مسیحیت که به دست مسلمانان افتاده بود و از آن منابع مسلمانان استفاده کردند و آثار مهمی که در حوزه طب و پزشکی و حوزه‌های دیگر بود مورد توجه و استفاده مسلمین قرار گرفت و آنها توانستند از این منابع استفاده کنند، در کنار این، آثار حکمی و فلسفی فیلسوفان یونانی را نیز به زبان عربی ترجمه کردند؛ اما به جهت حساسیتی که در ضمن پرسش‌های فلسفی بود و همواره کشاکش یا دغدغه یا معاندت و معارضه‌هایی میان فلاسفه و دیگر کسانی که در فرهنگ اسلامی زندگی می‌کردند و به ویژه کسانی که بیشتر دغدغه‌های دینی داشتند، این تعارض وجود داشته و تبعاتی را به همراه می‌آورده است.

 


هیچ‌گاه هم نبوده که تعارض به صلح و سامان برسد و این‌ها همدیگر را به رسمیت بشناسند و از مواضع خودشان به نفع دیگری عقب نشینی کنند؛ لکن به جهت قرابتی که علوم اعتباری و علومی که به نحوی به پرسش‌های بشر توجهی نداشت و در مقابل مخالفین این علوم آن‌ها را از عداوتی که داشتند هیچ وقت مورد چالش و تاخت و تاز قرار ندادند و توسط اندیشمندان و علما هم این رویکرد صورت نگرفت، ولی مسائلی که در حوزه فلسفه وجود داشته و در حوزه مباحث اعتقادی وجود داشته است به جهت اینکه پرسش‌های اساسی بودند و دین هم راجع به این مباحث و مسائل مواضعی داشته است، نسبت به این موضوعات و مسائلی که در حوزه فلسفه وجود داشته است، عالمان علوم دیگر حساسیت داشته‌اند.


خود جامعه هم این حساسیت را درمی‌یافت و این‌ها از یک عقبه اجتماعی بسیار خوبی برخوردار بودند و حاکمان هم ـ به استثنای یک دوره خاص ـ بیشتر از جریان ضد عقل گرایی به خاطر منافعی که برای خودشان داشت حمایت می‌کردند و لذا همواره اقبال به نفع آن‌ها بوده و فلسفه و علوم عقلی هر چند در طول تاریخ همواره استمرار و ادامه داشته، ولی همیشه با چنین مشکلاتی مواجه بوده و البته فراز و فرودهایی داشته است و در دوره‌هایی شدیدتر بوده و در ادواری ملایم‌تر بوده و احیاناً زمینه‌ای فراهم شده است که بسیاری از بزرگان ما در تاریخ فلسفه در ادواری ظهور پیدا کرده‌اند که مجالی برای تفکر فلسفی فراهم شده است.


البته
در سال‌های اخیر به نظرم درست است که بعضی نحله‌های فکری جدیدی که ایجاد شده است این‌ها سعی کرده‌اند که دامن بزنند به جریان ضد فلسفی در عالم اسلام و به ویژه در کشور ما و به نحو خاص در حوزه‌های علمیه، ولی به نظر من این نگاه شاید نگاهی بد بینانه باشد مخصوصاً بعد از پیروزی انقلاب از آنجایی که بنیانگذار انقلاب خودش یک فیلسوف بوده در کنار اینکه یک فقیه و مرجع جهانی محسوب می‌شده است، به خاطر همین با وجود فشارها و تنگناهایی که برای اهالی فلسفه وجود داشته، ولی این‌گونه نبوده است که مسائل فلسفی در تنگنا و مضیقه واقع بشود و به نحوی مورد توجه و احیاناً اقبال جدی قرار نگیرد.


مخصوصاً در ده یا بیست سال اخیر به ویژه با تأکیداتی که مقام معظم رهبری در بحث تأمل جدی در باب موضوعات فلسفی داشتند، این امیدواری ایجاد شده است که اهالی فلسفه و مبادیان بحث‌های فلسفی به طرز جدی و با فراغ بال بیشتری وارد مباحث فلسفی بشوند و به نظرم شاید بخشی از نکته‌ای که فرمودید، شاید بهانه‌جویی باشد که هم به لحاظ مدیریتی و هم به لحاظ کارهایی که باید انجام بدهند و زمینه‌هایی که باید برای تفکر فلسفی در حوزه‌های علمیه و احیاناً دانشگاه‌ها فراهم کنند، چون این زمینه را فراهم نکردند، قدری بهانه‌گیری می‌کنند و شاید به همین دلیل است که اهالی فلسفه تقصیر نبود تفکر زنده و بالنده فلسفی را به گردن کسانی می‌اندازند که احیاناً مخالفت با فلسفه دارند.

 


مخصوصاً گفتم
اینکه بعد از انقلاب اسلامی و با حمایت مقام معظم رهبری به نحوی شده است که ما مجامع مختلف فلسفی و انجمن‌های مختلف فلسفی را هم در حوزه علمیه و احیاناً در دانشگاه‌ها هم شاهد هستیم. در این زمینه، موقعیت خوبی فراهم شده است برای تفکر فلسفی و ایجاد یک نهضت جدی فلسفی منتها باید مدیران و کسانی که مسؤولیتی در این زمینه‌ها دارند به نحو جدی ورود پیدا کنند و سر و سامان بدهند و زمینه را برای آن کسانی که در این حوزه‌ها می‌خواهند فعالیت کنند فراهم بیاورند و به نظرم زمینه خیلی مساعدتر از گذشته است. البته من منکر این نیستم که مخالفت‌هایی با فلسفه وجود دارد ولی در کنار این می‌بینیم که بعضی از بزرگان ما کرسی تدریس فلسفه دارند و زمینه برای تفکر فلسفی و ایجاد یک نهضت فلسفی جدی در حوزه فراهم است.


رسا ـ من با اساتید بسیاری در این خصوص صحبت کردم و شما اولین کسی هستید که علامت سؤال را از سمت دیگران برگرداندید به سمت اهالی فلسفه که این در جای خودش قابل تقدیر و تعجب برانگیز بود! معمولاً ما دشمن را یک عامل خارجی می‌بینیم و این هم قابل توجه و تقدیر است که نگاه نقد درون گفتمانی را در بحث خود و در موضوع فعالیت در عرصه علوم عقلی دارید.


شما از نهضت جدی فلسفی گفتید که الان وجود دارد که البته مسامحتاً گفتید که ما تا شاهد بودن نهضت جدی فلسفه راه بسیاری داریم؛ ما در حال حاضر چیزی به اسم کرسی‌های نظریه‌پردازی نداریم؛ مقوله تحول در حوزه تقریباً می‌توان گفت که کاملاً متوقف شده است و ما هنوز بحث‌هایی مثل تفسیر را در حاشیه داریم چه رسد به فلسفه! آیا واقعاً این نهضت جدی فلسفی را با مسامحه زیادی گفتید یا نه شما دفاعیه‌ای دارید از این انگاره‌ای که مطرح شد؟


آن تحول جدی فلسفی که عرض کردم، به این معنی است که الان فلسفه و تحول علوم انسانی که به نحوی ریشه در علوم فلسفی دارد، جزو گفتمان امروز انقلاب ماست. یعنی به یک دغدغه بنیادین چه در سطح حاکمیت و چه در بین مجامع و متولیان اموری که مربوط به مباحث عقلی و فلسفی است قرار گرفته است و این خودش یک اتفاق مبارکی است که فلسفه می‌تواند این تحول بنیادین را ایجاد کند و نشان دهنده این است که یک توجه جدی به فلسفه صورت گرفته است.

 

 

یا همین بحث فلسفه‌های مضافی که مطرح می‌شود، این‌ها نشان می‌دهد که در واقع ما نسبت به گذشته یک گامی به جلو برداشته‌ایم و این در واقع حمایت خود حاکمیت و حکومت از این جریان و فراهم کردن امکاناتی برای اینکه آن‌ها به این اهدافی که دارند برسند را نشان می‌دهد و این بحرانی که ما در حوزه علوم انسانی داریم به نحوی بازگشتش به فلسفه است و باید فلسفه ما متحول شود تا علوم انسانی متحول بشود. همه این‌ها نشان دهنده این است که یک عزم جدی هم در میان مسؤولان ایجاد شده و هم کسانی که علاقه به علوم عقلی دارند.


منتها من تصور می‌کنم مشکلی که وجود دارد این است که ما زمینه را برای چنین تحولی فراهم نکرده‌ایم؛ ما احیاناً وقتی می‌خواهیم تحولی در حوزه صورت بگیرد، باید امکاناتش را فراهم کنیم؛ باید زمینه‌اش را مهیا کنیم باید شرایط آماده بشود و اگر شرایط آماده نشود قطعاً این پروژه‌ای که آغاز شده، به نتیجه مطلوب و سرانجام خوشایندی نخواهد رسید و در نهایت ما احیاناً دچار یأس و نا امیدی خواهیم شد. اگر با همه این عزم جدی که وجود داشته ما عجول باشیم، قطعاً این پروژه به ثمر نخواهد نشست و من هم احساسم این است که چون ما شرایطش را فراهم نکرده‌ایم و چون امکاناتش را فراهم نکرده‌ایم، در عین حال خیلی زود می‌خواهیم هر چه سریع‌تر به نتیجه برسیم.

 

این خودش آفت‌زا است و به نظر من خیلی از موانعی که وجود دارد به این جهت بوده است که متولیان فلسفه و علوم عقلی در حوزه ما به نحوی شرایط این تحول را در خودشان آماده نکرده‌اند و اگر بخواهید من می‌توانم عواملی را برشمرم که اگر کنار گذاشته بشود می‌توانیم زمینه را برای تفکر فلسفی و یک نهضت فلسفی جدی در سنت خودمان فراهم بیاوریم.


رسا ـ چه خوب؛ لطفاً عوامل را بفرمایید.


ما در حوزه فلسفه وقتی که می‌خواهیم فلسفه بیاموزیم باید ببینیم که از فلسفه چه می‌خواهیم و هدف ما از آموختن فلسفه چیست؛ اهداف مختلفی می‌تواند وجود داشته باشد؛ یکی آشنایی با آراء و اندیشه‌های فیلسوفان است که در تاریخ و سنت ما وجود داشته‌اند؛ یکی تقویت قدرت تفکر و نقد فلسفی است، و دیگری ایجاد زمینه برای نوآوری و نظریه پردازی است.

 


ولی آنچه که در حوزه‌های علمیه ما و بعضاً در دانشگاه‌های ما خلاصه شده، این است که طلبه‌ها و احیاناً دانشجویان صرفاً با آراء گذشتگان آشنا می‌شوند و تا حدی قدرت تفکر فلسفی پیدا می‌کنند و در همین حد می‌ماند؛ یعنی زمینه‌ای برای نوآوری و نظریه پردازی در این‌ها ایجاد نمی‌شود.


یکی دیگر از عواملی که مخصوصاً در حوزه‌های ما به آن توجه جدی نشده، این است که فلسفه شاخه‌های مختلفی پیدا کرده است که الان ما فلسفه اخلاق، هنر، دین و مخصوصاً در غرب که شاخه‌های بسیار متعددی پیدا کرده است، داریم.

 

این شاخه‌های مختلف می‌توانند زمینه را برای ربط فلسفه با زیست گون و زیست جهان ما فراهم بیاورند؛ مسائل و پرسش‌های فلسفی ما نسبتی با پرسش‌های روزگار ما ندارد؛ یعنی ما احیاناً ابن سینا می‌خوانیم که فقط ابن سینا خوانده باشیم؛ اسفار صدرا را می‌خوانیم برای اینکه صدرا را خوانده باشیم؛ حکمت اشراق را می‌خوانیم برای اینکه با آرای شیخ اشراق آشنا شده باشیم؛ این در جای خود مطلوب است ولی صرف این کفایت نمی‌کند.


اگر ما بخواهیم تحولی در تفکر فلسفی ایجاد کنیم باید تاریخ فلسفه را جدی بگیریم. الان مدرسان فلسفه اسلامی در حوزه علمیه ما نسبت به تاریخ فلسفه، هم فلسفه اسلامی و هم فلسفه جدید غربی آشنایی ندارند. این دوری و بی‌اعتنایی ما نسبت به فلسفه جدید باعث می‌شود که جایگاه خودمان را در فلسفه پیدا نکنیم؛ فلسفه اسلامی از وضع زمان بی‌خبر می‌ماند. البته من منکر این نیستم که چند سالیست که توجه به فلسفه نسبت به گذشته بیشتر شده است، بعضی از فیلسوفان اسلامی و اساتید فلسفه به فلسفه جدید توجه کرده‌اند، ولی مثلاً مرحوم علامه طباطبایی و استاد شهید مطهری به نحوی آغازگر این راه بوده‌اند؛ ولی امروزه اساتید فلسفه اسلامی به ویژه در حوزه، آن‌چنان که انتظار می‌رود عنایت ویژه‌ای به این مباحث ندارند.

 


ما می‌بینیم که اساتید فلسفه در گذشته در تعرض به فلسفه جدید مثلاً بحث رد ماتریالیست را مطرح کرده‌اند و آن‌ها کارشان در آن دوره قابل تحسین بوده است؛ اما ماتریالیسم و یا مارکسیسم صورتی از فلسفه غرب بوده و صورت عمده فلسفه غرب این نبوده که امروزه با پرسش‌هایی که در فلسفه معاصر مطرح است نیاز به این دارد که پرسش‌هایی که آن‌ها مطرح می‌کنند و دغدغه‌هایی که آن‌ها مطرح می‌کنند پاسخ مناسبی را از سوی فلاسفه اسلامی دریافت کند. مخصوصاً آن‌ها فلسفه‌شان فلسفه به روزتری بوده است یعنی پرسش‌های جدیدی را مطرح کرده‌اند و می‌توانند الهام بخش برای ما باشند؛ البته این، به این معنا نیست که ما همه حرف‌هایی که آن‌ها گفته‌اند بپذیریم.


الان در حوزه ما مراکز تخصصی مختلفی ایجاد شده است که به بحث فلسفه می‌پردازند ولی بحث کلیات فلسفه است و در نهایت آشنایی اجمالی با فلسفه‌ای که معطوف به مباحثی است که به لحاظ انتزاعی اهمیت دارد، ولی در مباحث الاهیات به درد ما می‌خورند، ولی فلسفه را فرو کاستن به صرف شاخه الاهیات هم ظلم به فلسفه و ظلم به آن دانشجویان و طلابی است که عمر خودشان را مصروف این راه می‌دارند و در نهایت ما خروجی چندانی هم از این فلسفه نخواهیم دید؛ یعنی نهایتاً فلسفه را خلاصه کردیم در بحث الاهیات؛ البته که الاهیات بحث بسیار مهمی است، ولی فلسفه صرفاً بحث الاهیات نیست. در واقع الاهیات بخشی از مباحث فلسفی است و ما باید با فلسفه جدید غرب آشنا بشویم و جدی هم گرفته شود؛ یعنی ما با فلسفه جدید به مثابه یک ایدئولوژی برخورد نکنیم، بلکه بیاییم ببینیم که حرف‌هایی که گفته شده، احیاناً اگر اعتباری داشته باشد، آن‌ها را موضوع تأمل فلسفی خودمان قرار دهیم.


رسا ـ در جلسات گفت‌وگویی که با آقای دکتر غفاری و سایر دوستان هم داشتیم تأکید روی این نکته بود که ما در فلسفه اسلامی در مواجهه با فلسفه غرب دچار این مشکله هستیم که گشایش در افق‌های نو و امروزین و به روزتر کمتر رخ می‌دهد؛ در حالی که در فلسفه غرب این باب به شدت گشوده و افق‌های نوین، نو به نو در حال ظهور و بروز است.


بله؛ مشکل اساسی که به نظر می‌رسد مدرسان فلسفه ما دارند، این است که با اینکه بعضی از این اساتید این همه استعداد شگرف دارند و همه عمرشان را مصروف این راه داشته‌اند، ولی برخی از موضوعاتی که از پرسش‌های بنیادین زمانی معاصر ما برخاسته است را مورد تأمل فلسفی قرار نمی‌دهند؛ یعنی مسائلی که مسائل عصر و زمان ماست و به همین جهت است که فلسفه ما یک فلسفه بالنده نیست و فلسفه‌ای است که نسبتی با فرهنگ ما ندارد و نسبتی با زیستْ جهان ما ندارد، نسبتی با زندگی ما ندارد چون فلسفه را صرفاً معطوف کردیم به حوزه‌های امور انتزاعی و در نهایت استفاده‌ای که از این فلسفه در مباحث الاهیات می‌شود.

 

این در جای خودش قابل احترام است و باید این استفاده را از فلسفه کرد؛ ولی فلسفه را محدود کردن به این حد خودش موجب این می‌شود که فلسفه هیچ ظهوری در روابط اجتماعی ما، در سیاست ما، در فرهنگ ما، در موضوعاتی که دغدغه‌های جدی ما امروزه محسوب می‌شود و در بحث اخلاق که یکی از مباحث جدی باید محسوب بشود و اتفاقاً حوزویان ما باید متولی این امر باشند، نداشته باشد. بحث اخلاق و تأمل فلسفی در باب مباحث اخلاقی و موضوعات اخلاقی جدی گرفته نشده است. البته عوامل متعدد دیگری هم می‌توان عرض کنم که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.

 

ادامه دارد...

 

گفت‌وگو از: محمدرضا محقق

 

/1327/402/ر

ارسال نظرات