۲۸ شهريور ۱۳۹۴ - ۲۰:۰۶
کد خبر: ۲۸۹۱۷۳
برگی از خاطرات جنگ؛

تکه تکه شدن همرزم را به چشم دیدم

خبرگزاری رسا ـ توی سنگر بودیم، یکی از همرزمان با موتور سواری به سرعت به سمت ما می آمد و فقط تکه تکه شدنش یادم مانده؛ نمی دانم خمپاره بود یا گلوله های دوشکا، به هر حال هر چی بود فقط لکه های بزرگ خون روی موتور ماند که جایی در همان نزدیکی به خاکریز خورد و افتاد.
خاطره حجت الاسلام عليرضا جوادي از جنگ

به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، حجت الاسلام علیرضا جوادی فرزند میرزابابا سال 1350 در روستای «ایلیخچی علیا» شهرستان گرمی به دنیا آمد.

 

وی سال 1364 طلبگی را شروع کرده و تا سال 1372 هم در اردبیل به درسش ادامه داد و اوایل آذر ماه 1364 اولین بار به جبهه رفت و پنج ماه در جبهه حضور داشت.

 

جوادی در حال حاضر مسؤول دفتر نمایندگی ولی فقیه در جهاد کشاورزی شهرستان گرمی است.

 

دیدم زنده ام هنوز
اوایل آذر ماه 1364 یعنی دو ماه بعد از ثبت نام در حوزه علمیه، برای اولین بار با «عبدالصمد وثوقی» ،«عبدالرحمن وثوقی» ،«عادل دهقان» و «فیروز غیاثی» راهی جبهه شدیم، در مقر لشکر در جنوب بعد از تقسیم، ما را بردند سد دز.

 

می نشستیم توی قایق و قایق با سرعت زیادی دل آب را می شکافت و دم به دم بر ترسم می افزود. دل آب، عین دل خودم بود که پاره پاره می شد و بدتر آن که در آن وضعیت هم باید می پریدیم توی آب. لحظاتی که زیر آب بودیم برایم خیلی سخت گذشت و گفتم تا چند ثانیه دیگر می میرم.

 

وقتی آمدم بالا نفس عمیقی کشیدم و دست و پا زدم. دیدم زنده ام هنوز، آن روز گفتم هر آموزشی بخواهید می آیم ولی آب را نه!

 

تکه تکه

با وثوقی ها و «محمود بهشتی» توی سنگر بودیم. موتور سواری به سرعت می آمد و فقط تکه تکه شدنش یادم مانده. نمی دانم خمپاره بود یا گلوله های دوشکا، به هر حال هر چی بود فقط لکه های بزرگ خون روی موتور ماند که جایی در همان نزدیکی به خاکریز خورد و افتاد! در آن لحظات چشم دوختیم به تیرهای ژ 3 که به کوله پشتی مان می خورد و دم برنیاوردیم./1330/ت303/ف

ارسال نظرات