۲۷ بهمن ۱۳۹۳ - ۱۱:۳۹
کد خبر: ۲۴۷۱۱۲
تأملاتی بر جنبه‌های مشروعیت و مقبولیت حکومت اسلامی

از ولایت معصوم تا ولایت فقیه؛ منشوری از یک حقیقت

خبرگزاری رسا ـ طرح اساسی حکومت دینی در ولایت معصوم و امام خلاصه می‌شود؛ با غیبت معصوم، حکومت و رهبری بر اساس ارجاع عام و انتصاب عمومی فقیه، همراه پذیرش و انتخاب مردم شکل می‌گیرد، مشروط بر آن که با همان مبانی و مقاصد و برای زمینه سازی حکومت معصوم باشد.
حکومت معصوم(ع)

 

بحث حکومت اسلامی خاصه در قامت ولایت فقیه در طول ادوار مختلف محل تأمل و تدبر و علم آوری اهل نظر و اندیشه اسلامی بوده است. این بحث در طول ادوار مختلف گرچه فراز و فرودهایی داشته اما کمابیش مطرح بوده و خصوصا در دوران جدید و به ویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی از جدیت و اهمیت مضاعفی برخوردار گشته است.


این برخورداری هم از جهت اجرایی شدن مدلی از حکومت اسلامی پس از گذشت قرن‌های متمادی اهمیت دارد و هم از منظر بحث‌های اندیشگی و عملیاتی در میدان فقه و دیگر عرصه‌های علوم دینی. در این متن تلاش می‌کنیم تأملاتی در چند و چون موضوع شکل و محتوای ولایت فقیه و ولایت معصومین (ع) خاصه از منظر مشروعیت و مقبولیت داشته باشیم و امیدواریم طرح این موضوع، زمینه ساز گشوده شدن بابی باشد برای تلاش‌های قلمی علم آورانه اهل خرد و قلم در این میدان مهم، خطیر و حساس اندیشگی و عملی.

 

 

در حقیقت، ولایت مطلقه فقیه بر اساس انتصاب عمومی معصوم (ع) در دورۀ غیبت مشروعیت گرفته و با پذیرش مردم آنهم در حدود صد در صد به مقبولیت رسیده است. ولایت فقیه مشروعیت خود را از انتصاب عمومی و یا انتساب به معصوم و زمینه سازی برای حکومت امام زمان (ع) بدست می‌آورد و مقبولیت خود را با پذیرش و کار آمدی تثبیت کرده است.

 

البته گذشته از این جریان‌ها، در کشورهای اسلامی حکومت‌های پادشاهی و یا جمهوری و یا مدّعی جمهوریت بوده و یا هستند ولی صبغۀ دینی ندارند و مشروعیت و مقبولیت خود را از مردم و پذیرش آن‌ها می‌دانند و چه بسا خود را مالک رقاب و صاحب اختیار آن‌ها بشمارند و بی نیاز از پذیرش آن‌ها حساب کنند.

 

 

 

حکومت؛ حق مردم، قدرت یا خدا؟

 

حال با این تحلیل‌ها اگر حکومت حق مردم باشد یا حق قدرت باشد یا حق خداوند باشد، نتیجه این اصالت‌ها منتهی به یک نوع تحلیل نمی‌شود. در تحلیل تشیع، چون حکومت بر اساس ولایت و عصمت است که مشروعیت می‌آورد وگرنه هیچ کس حق حکومت بر دیگری را ندارد و حتی حق پذیرش حکومت دیگری را ندارد.

 

این ولایت و عصمت اساس مشروعیت حکومت است. چرا که انسان نه با جامعه که با هستی رابطه دارد و نه مصالح عمومی، که مصالح و مفاسد کلی مطرح است؛ و کسی می‌تواند حاکم باشد که بر تمامی راه واقف باشد و غیب و شهادت را بشناسد و از تمام جاذبه‌ها فارغ باشد و همین آگاهی و آزادی یعنی عصمت ملاک مشروعیت او است. اگر چه بیعت و قبول مردم، وجهۀ کارایی و کار آمدی را فراهم می‌سازد.

 

 

آن جا که مردم تحمل حکومت معصوم را ندارند و یا در ان جایی که قدرت و مزاحمت‌ها میان دار هستند، حکومت تنفیذی و یا مستقیم فقیه و یا عدول مؤمنین مطرح می‌شود، تنفیذ بر اساس انتصاب عمومی و مستقیم بر اساس اضطرار و احتیاج به حکومت و بر اساس حسبه، لابد للناس من أمرة برة أو فاجرة خطبه 40.

 

ولایت فقیه؛ دعوت به حکومت خدا و نه خویشتن

 

مادام که این مجموعه به خود دعوت نکند و در راستای پرچم معصوم و رایت قائم باشد مشروعیت دارد. در واقع طرح اساسی حکومت دینی در ولایت معصوم و امام خلاصه می‌شود؛ با غیبت معصوم، با حکومت و رهبری بر اساس ارجاع عام و انتصاب عمومی فقیه، همراه پذیرش و انتخاب مردم شکل می‌گیرد، مشروط بر آن که با همان مبانی و مقاصد و برای زمینه سازی حکومت معصوم باشد که با توجه به روایات «لابدّ من امره» و «و ارجعوا الی رواة حدیثنا و یوطئون للمهدی سلطانه» اضطرار و انتصاب و انتساب را می‌رساند.

 

 

 

 

 

با توجه به این تحلیل‌ها می‌بینیم که حکومت‌های پادشاهی، جمهوری خلق، فدرال و دیگر حکومت‌ها که مبانی و مقاصدشان از اسلام و قرآن و روایات و تنفیذ معصوم نشأت نگرفته نمی‌تواند مدل حکومت اسلامی باشد، که در قرآن می‌فرماید: «وَمن یبتغ غیر الاسلام دیناً فلن یقبل منه» که در خطبۀ 1 نهج البلاغه است، کتاب پروردگار در میان شماست که بیان کننده حلال و حرام و واجب و مستحب و ناسخ و منسوخ و مباح و ممنوع، خاص و عام می‌باشد، عبارت مُجمَل خود را تفسیر و نکات پیچیده خود را روشن می‌کند؛ و نیز در خطبۀ 40 می‌فرماید: آنگاه که شعار خوارج را شنید که می‌گویند لا حُکم اِلّا لله. در سال 38 هجری در مسجد کوفه فرمود: سخن حقّی است که از آن اراده باطل شد!

 


زمامداری خدا در سایه سار اعتلای نیکی ها

 

آری درست است که فرمانی جز فرمان خدا نیست، ولی این‌ها می‌گویند، زمامداری جز برای خدا نیست، در حالی که مردم به زمامداری نیک یا بد نیازمندند، تا مؤمنان در سایۀ حکومت، به کار خود مشغول و کافران هم بهره مند شوند، و مردم در استقرار حکومت زندگی کنند بوسیلۀ حکومت بیت المال جمع اوری می‌گردد و به کمک آن با دشمنان می‌توان مبارزه کرد.

 

 

و در خطبۀ 138 نیز می‌فرمایند: در خبر از حکومت حضرت مهدی (ع) : او خواسته‌ها را تابع هدایت و وحی می‌کند، هنگامی که مردم هدایت را تابع هوس‌های خویش قرار می‌دهند. پس مدل حکومت اسلامی باید مشروعیت آن از وحی باشد و مقبولیتش پشتوانه مردمی داشته باشد. این که امام خمینی (ره) فرمودند: جمهوری اسلامی نه یک کلمه زیاد و نه یک کلمه کم؛ به همین مدل اشاره داشته‌اند که مشروعیت حکومت باید از وحی الهی باشد و گرنه هیچ کس حق حکومت بر دیگری را ندارد.

 

بررسی آسیب شناسی حکومت اسلامی در حوزۀ کار گزاران حکومت با توجه به قرآن و نهج البلاغه

 

و در این سرفصل بهتر است در ابتدا به موضوع آسیب‌های حکومت اسلامی در زمان حاکمیت امام معصوم با توجه به قرآن و نهج البلاغه بپردازیم و حکومت را در این عرصه، از این منظر به تحلیل بنشینیم. علی (ع) بر خلاف دورۀ رسول(ص) و دورۀ خلفا مشکلاتش دو برابر است، چرا که در دورۀ رسول اگر چه جنگ، جنگ با برادر، اقوام و خویشان است، اما همراه غنیمت است ودر دوره خلفا نه تنها غنیمت فراوان است که جنگ نیز با غیر برادر و با ایران و روم است، ولی جنگ علی از یک طرف با برادران است و از طرف دیگر هم غنیمتی را به همراه ندارد.

 

بسیار قابل تأمل و توجه است اینکه وقتی علی (ع) می‌خواهد مجاهدتی را بر پا کند، چه رنج سنگینی بردوش اوست. این جاست که علی (ع) فریادش بلند است و می‌گوید: لقد سئمت عتابکم. (نهج البلاغه خطبه 34) از این که با شما حرف می‌زنم خسته‌ام.

 

 

حضرت در خطبه 91 می‌فرمایند: دعونی والتمسوا غیری؛ فإنا مستقبلون أمراً له وجوه وألوان؛ لا تقوم له القلوب، ولا تثبت علیه العقول شهید مطهری (ره) در سیرۀ ائمه اطهار علیه السلام می‌فرماید: این جمله‌ها نشان می‌دهد که علی (ع) مشکلات فراوانی رادر دورۀ خلافت خود پیش بینی می‌کرد، همان مشکلاتی که بعد رخ داد و چهره نمود.

 

خداوند در سورۀ توبه آیه 24 می‌فرماید: «قُلْ إِنْ کَانَ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَاؤُکُمْ وَإِخْوَانُکُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ وَعَشِیرَتُکُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَمَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیکُمْ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّی یأْتِی اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَاللَّهُ لَا یهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ»

 

این صدای خداست، با قدرت حرف آخر را می‌زند که اگر پدرها و فرزندها، برادرها و همسرها، بستگان و ثروت‌های بدست آمده و تجارت محبوب و خانه‌های مطلوب، در نزد شما از خدا و رسول او و جهاد در راه او محبوب تر است، نمی‌خواهد قدمی بردارید؛

 

درنگ کنید تا خدا حکومت و ولایت خودش را بیاورد، او به شما راه بکار گیری نعمت‌ها را نشان داد و اگر زیر بار نرفتید، او فاسق‌های سرکش را به جایی نمی‌رساند، و به مقصد نمی‌کشاند، که هدایت و رساندن او برای کسانی است که نشان او را دنبال کرده‌اند و حرکت نموده‌اند؛ اودر یک مرتبه راه را نشان می‌دهد و اگر پذیرفتی تو را می‌رساند و اگر فاسق شدی و رو برتافتی، دیگر کاری ندارد و رهایت می‌نماید و از هدایت و عهده داری و رساندن تو چشم می‌پوشد.

 

 

مصائبی که بر دوش حاکم معصوم سنگینی می کند

 

گرفتاری اولی که حضرت بر می شمارد با توجه به خطبۀ 96 نهج البلاغه، گرفتاری به ظلم رعیت است، ولقد أصبحت الأمم تخاف ظلم رعاتها، امت هادر صبح زندگی‌شان، از ستم رهبران و زمامدارانشان وحشت دارند و أصبحت اخاف ظلم رعیتی، من بعد از سال‌ها و شب‌های دراز که به حکومت رسیدم، از رعایای خودم وحشت دارم و گرفتار تجاوز و کوتاهی رعیتم هستم.

 

حضرت نمونه‌های این تجاوز و کوتاهی خود را بیان می‌کنند، از شما خواستم برای جهاد حرکت کنید، نکردید به شما پیام‌ها رساندم، گوش ندادید، پنهان و آشکار از شما دعوت کردم، جواب ندادید نصیحت کردم قبول نکردید، من شما را برای درگیری با کسانیکه تجاوز کرده‌اند آماده می‌کنم هنوز به آخر کلامم نرسیده‌ام، می‌بینم همه پراکنده شده ایدبه مجالس خود بر می‌گردید.

 

به خدا قسم دوست داشتم معاویه با من صرف درهم به دینار می‌کرد، ده تا از شما را می‌گرفت و یکی از یاران پا بر جایش را می‌داد. رعات یعنی کسانی که علی (ع) رعایت آن‌ها را می‌کند به آن‌ها توجه می‌کند راعی یعنی کسی که مراعات می‌کند به چوپان هم راعی می‌گویند، و رعیت یعنی کسی که مورد این رعایت است.

 

علی از ظلم این رعیت، خوف دارد، ظلم از رعایا به چه معنا است و چگونه تحلیل می‌شود؟ ترس از ظلم به این معناست که لازمه ظلم، تجاوز و لازمه تجاوز، حدود و حقوق است، یعنی تا حقوق و حدودی مطرح نباشد، ظلمی مطرح نیست ودر نتیجه به طور طبیعی، ترس از ظلمی مطرح نمی‌شود، حضرت در خطبه‌های 34 و 216 ودر نامۀ 15 دو دسته حقوق را مطرح می‌کند ابتدا حقوق مردم بر امام را مطرح می‌کند.

 

حقوق مردم بر امام خویش

 

«فالنصیحة لکم» ؛ نصیحت و دلسوزی والی و دوست داشتن رعیت، یعنی رابطۀ بین حاکم و رعیت، بر اساس محبت است. «وتوفیر فیئکم» ؛ حق دوم مردم بر امام این است که فرد و امکاناتی را که به مردم بر می‌گردد، زیاد کند و باز یافتی‌ها را بالا ببرد، اگر تو دل سوز شدی، امکانات اورا بارور می‌کنی

 

«وتعلیمکم کیلا تجهلوا» ؛ من باید به شما بیاموزم، این آموزش غیر از آموزش علوم و صنایع و حرفه‌هایی است که آدمی با علم و با حس و تجربه‌اش به آن‌ها راه پیدا می‌کند، این آموزش برای تمام زندگی است که بیش از هفتاد سال است، این کافی نیست که حاکم آب و نان مرا بدهد باید به من بینشی بدهد که طرز درست دیدن و شنیدن و درست فکر کردن و معرفت به انسان به غیب به الله و به وحی و به یوم الآخر را نیز بیاموزیم. «وتأدیبکم کیما تعلموا» ؛ من باید شما را آماده و ادب کنم.

 

حقوق امام بر مردم

 

و در مرحلۀ بعد حقوق امام بر مردم، که حضرت می‌فرماید: وأما حقی علیکم فالوفاء بالبیعة، شما خودتان را به خدا فرو رفته‌اید و با این دید با من دست داده‌اید، پس به آن بیعتی که با خدا کرده‌اید به من وفا کنید، بر این اساس و بر اساس آیۀ اطیعو الله و اطیعو الرسول و اولی الامر منکم که بدون قید آمده و معنایش اینست که دست علی دست خدا و دست رسول است، دستی مبارک است والنصیحة فی المشهد والمغیب، در حضور و پنهان دل سوز من باشید.

 

«والإجابة حین أدعوکم» ؛ وقتی تورا صدا می‌زند، جوابش را بدهد،  «والطاعة حین آمرکم» ؛ وقتی دستور می‌دهد، به دنبال دستور و مطیع او باشی. آری؛ ترس علی از این است که بر این حقوق ستم شود و به این حقوق وفا نشود.

 

وحضرت راه مقابله با ظلم توده را در خطبۀ 6 می‌فرمایند که با مقبل به حق، مدبر و فراری را بکوبد، بایدکسانی مثل مالک باشند تابه مقاصد علی روی بیاورند تا پایگاهی باشند و بار علی را سبک کنند و سرداران همراهی باشند که کار علی را سامان دهند.

 

مسأله این است که ما چه قدر این حقوق را می‌خواهیم و بدان آگاهیم؟ لازمه رسیدن به حقوق متقابل این است که تلقّی آدمی از خودش عوض شود؛ مادام که آدمی از خودش همتی ندارد و به کم قانع است و هر حکومتی و هر حاکمی می‌تواند او را فریب دهد، تو می‌توانی با ترس از آن‌ها و یا طمعی که به آن‌ها داری، به سمت خواسته هاشان روی بیاوری.

 

ولی وقتی که به بیّناتی رسیدی و این بیّنات، تلقی تو را از خودت عوض کرده از حاکم توقع جدید داری، این توقع است که تو را به علی نزدیک می‌کند، دیگر کسی مثل مالک در دست‌های معاویه جا نمی‌گیرد، برخلاف عمرو عاص که او مصر را می‌خواهد و با همۀ شیطنتش در دست‌های کوچک معاویه جا می‌شود و با ذلت و حقارت هم اورا جمع می‌کند.

 

علی (ع) می‌فرماید: آخر شما دنبال چه کسی جز من هستید؟ یعنی بهتر از من را می‌طلبید؟ شما خون و جان و هستی‌تان را برای چه کسی می‌دهید؟ به چه روی آورده‌اید؟ چرا سستی می‌کنید؟ اهل دنیا مارا با نقطه ضعف‌هایمان اسیر می‌کند.

 

آن چه ذکر شد مجموعه حقوقی است که علی (ع) دارد و از جمله آن حق اطاعت و اجابت است، که در ایۀ 24 توبه اشاره کردیم که خداوند هشدار می‌دهد به آن‌هایی که دنیا را بر رسولش و جهادش ترجیح می‌دهند.

 

 

کوتاهی‌هایی که در برابر این حقوق شکل می‌گیرد، می‌توان با سخت گیری و با حبس و قتل از آن‌ها جلو گیری کرد و این کاری است که کسانی مانند حجّاج انجام داده‌اند ودر تاریخ آمده که ابن زیاد می‌گفت اِحبِس علی الظنه و اقتُل عَلی التهمة به گمان حبس کن و به تهمت بکش.

 

این برخورد منوط به نوع حکومت است، حاکم اگر صرفا طالب قدرت است، باید رقیب را حتی به جبر و زور و نیرنگ حذف کند، ولی وقتی که اصل قدرت، موضوعیت ندارد مگر برای احیا و احقاق حق، حاکم آدم‌ها انتخاب و انها را در مسیر رشد قرار می‌دهد؛ علی (ع) با این که می‌داند طلحه و زبیر در حال دوری از مسیر حقند و می‌روند، با آن‌ها بیعت می‌کند، و وقتی از علی (ع) خواستند که برای عمره بیرون برود اینجاست که حضرت فرمود: و الله ما یرید ان العمره و انما یرید ان الغدره؛ آیا نمی‌شود آن‌ها را نابود کرد؟

 

که حضرت می‌فرمایند خطبه 41 نهج البلاغه: که آدمی دل بیدار و اگاهی دارد و تحول‌ها و دگر گونی‌ها را دیده، تمامی صورت مکر را می‌بیند و می‌تواند حیله به کار بندد، لکن رهایش می‌کند، چون نمی‌توانی بروی همه چیز پا بگذاری تا به مقاصدت برسی.

 

 

پس حضرت با بیّنات با تربیت نیروهای کار آمد شروع می‌کند، و با داشتن این مهره‌ها کارها را سامان می‌دهد، که خود حضرت فرمودند: اگر چند نفر مثل مالک داشتم، سنگینی شما بر من سبک می‌شد. و در روایات هم نقل است که اگر به جای عباس و عقیل، جعفرو حمزه مانده بودند کار علی به سامان می‌شد و 25 سال زمین گیر نبود، چرا که این‌ها می‌توانند توده ایستاده و متوقف را به حرکت وادار کنند.

 

حسن حامدی

 

/701/830/م

ارسال نظرات