یادکردی از جلال آل احمد در ایام درگذشتش؛
برای او که جلال آل قلم بود
خبرگزاری رسا ـ رهبر فرزانه انقلاب درباره شخصیت جلال آلاحمد میفرمایند: او کسی است که روزی جریان روشنفکری اصیل و مردمی را از غربت درآورد و من بهترین سالهای جوانیام با محبت و ارادت به آن جلال آل قلم گذشته است.
به گزارش سرویش اندیشه خبرگزاری رسا، نام جلال آل احمد با حقایق و وقایعی پیوند خورده است که شاید بتوان مهمترین و ارزشمندترین ویژگی مشترکشان را حرکت در مسیر «شدن» و تلاش برای فهم و شناخت از اصالت هستی و پشتکاری عمیق و بیانی آتشین در راستای انسان بودن دانست.
نویسندهای آزاده و صریح اللهجه
جلال آل احمد یک نویسنده خوش قریحه و صریح اللهجه بود که قلم ستیهندهاش را با اندیشهای ژرف و نگاهی ظریف و بیانی رسا و تأثیرگذار پیوند زده بود. جلال گر چه از متن سنت روشنفکری بیرون آمده بود، اما ریشهای دینی و شریعت مدار داشت و تا آستانه درس طلبگی هم ورود کرده بود. جلال شخصیتی آزاده و بیتعلق به زخارف پست دنیوی بود و همین ویژگیاش هم او را در مسیر روشنفکری و نویسندگی، به سلامت و صلابت رسانده بود.
نه درگیر ابتذال شبه روشنفکری و نه در قید جمود و ارتجاع
جلال نه در گیر و دار ابتذال مأنوس و مألوف جریان شبه روشنفکری درست و پا زد و نه با جمود و دگم اندیشی میانهای داشت. او آزاده و رها، تنها گویا و جویای آن چیزهایی بود که دل دیوانهاش درک میکرد و کیست که نداند جامعه ایران آن دوران و این دوران، کمتر مجالی برای رشد و رونق چنین کسی باقی میگذارد. اما زهی خجستگی که جلال، به درستی، اثرگذارترین و ماندگارترین نویسنده معاصر ما لقب گرفت و این حقیقت آن قدر ناب و تابناک است که میتوان زیر شعاع اصالت و حقانیتش، بالهای ذهن، دل، امید و آینده قلم را مرتب کرد.
روشنفکری که بر آستان زعامت دینی و ولایت فقیه زانو زد
جلال آل احمد روشنفکری بود که در آستانه زعامت دینی و ولایت فقیه زانو زد و معلوم است که چنین رفتاری در ادبیات و سنت روشنفکری آن دوران تا چه حد غیر قابل قبول و منجر به تکفیر او از جانب دیکتاتوری روشنفکری قلابی میگردد. بیتردید نامه جلال به حضرت امام خمینی(ره) رقم زننده یکی از زیباترین برهههای زندگی او و سندی بر اوج وارستگی و آزادگی اوست. جلال آل احمد در سفر حج، نامهای برای امام(ره) ارسال کرد که بعدها ساواک این نامه را در منزل امام خمینی(ره) پیدا کرد. متن آن نامه بدین شرح است:
«مکه- روز شنبه 31 فروردین 1343 - 8 ذی الحجه 1383»
آیت اللها! وقتی خبر خوش آزادی آن حضرت، تهران را به شادی واداشت، فقرا منتظرالپرواز(!) بودند به سمت بیت الله؛ این است که فرصت دست بوسی مجدد نشد، اما این جا دو سه خبر اتفاق افتاده و شنیده شده که دیدم اگر آنها را وسیلهای کنم برای عرض سلامی بد نیست. اول اینکه مردی شیعه جعفری را دیدم از اهالی الاحسا- جنوب غربی خلیج فارس، حوالی کویت و ظهران- میگفت 80 درصد اهالی الاحساء و ضوف و قطیف شیعهاند و از اخبار آن واقعه مؤلمه پانزده خرداد، حسابی خبر داشت و مضطرب بود و از شنیدن خبر آزادی شما شاد شد. خواستم به اطلاعتان رسیده باشد که اگر کسی از حضرات روحانیون به آن سمتها گسیل بشود، هم جا دارد و هم محاسن فراوان.
دیگر این که در این شهر شایع است که قرار بوده آیة الله حکیم امسال مشرف بشود، ولی شرایطی داشته که سعودیها دو تایش را پذیرفتهاند و سومی را نه. دوتایی را که پذیرفتهاند، داشتن محرابی برای شیعیان در بیت الله و تجدید بنای مقابر بقیع و اما سوم که نپذیرفتهاند، حق اظهار رأی و عمل در رؤیت هلال. به این مناسبت حضرت ایشان خود نیامدهاند و هیأتی را فرستادهاند، گویا به ریاست پسر خود. خواستم این دو خبر را داده باشم. دیگر اینکه گویا فقط دو سال است به شیعه در این ولایت حق تدریس و تعلیم دادهاند؛ پیش از آن حق نداشتهاند.
دیگر این که کتاب «غرب زدگی» را در تهران قصد تجدید چاپ کرده بودم با اصلاحات فراوان. زیر چاپ جمعش کردند و ناشر محترم متضرر شد. فدای سر شما. دیگر اینکه طرح دیگری در دست داشتم که تمام شد و آمدم، درباره نقش روشنفکران میان روحانیت و سلطنت و توضیح این که چرا این حضرات همیشه در آخرین دقایق طرف سلطنت را گرفتهاند و نمیبایست. اگر عمری بود و برگشتیم، تمامش خواهم کرد و به حضورتان خواهم فرستاد. علل تاریخی و روحی قضیه را گمان میکنم نشان داده باشم. مقدماتش در «غرب زدگی» ناقص چاپ اول آمده. دیگر این که امیدوارم موفق باشید؛ والسلام. جلال آل احمد
بعد التحریر: «همچنانکه آن بار در خدمتتان به عرض رساندم، فقیر گوش به زنگ هر امر و فرمانی است که از دستش برآید. دیده شد که گاهی اعلامیهها و نشریاتی به اسم و عنوان حضرات در میآمد که شایستگی و وقار نداشت. نشانی فقیر را هم حضرت صدر میداند و هم این جا مینویسم: تجریش آخر کوچه فردوسی.
نامه جلال به امام(ره) سندی بر شرافت و حریت و شریعت خواهی او
آری، این سند که گویای خرد ناب و آزادگی اصیل و توجه و تنبه جلال به روحانیت و زعامت و ولایتش، آن هم در اوج استیلا و البته استیصال همزمان اهالی روشنفکری قلابی غرب آمال است، به حقیقت نشانگر دلبستگیهای اصیل و قلبی جلال آل احمد به حقیقت روحانیت و روحانیت حقیقی است و به جاست تا در اینجا اشاره کنیم به دلبستگی و توجه عالمانه و جدی و زیبای رهبر معظم انقلاب به جلال آل احمد که با توجه به شناخت عمیق و دقیق و تسلط منسجم و متفکرانه ایشان بر عرصه قلم و ادبیات و حوزه روشنفکری و اندیشه، قابل تأمل است و خواندنی.
گلگفتههای ناب و دلنواز رهبر انقلاب درباب جلال آل قلم
یکی از کسانی که با اندیشه و سلوک جلال آل قلم، مأنوس بوده و توجهی عمیق و دقیق به آثار و زندگی این نویسنده و روشنفکر حقیقی ایران زمین داشته، مقام معظم رهبری است. بیانات و نقل خاطرات ایشان در این باب، کاملا گویا و رسا و بسیار خواندنی و تأمل برانگیز و درس آموز است؛ «جلال آلاحمد کسی است که روزی جریان روشنفکری اصیل و مردمی را از غربت درآورد». «من که بهترین سالهای جوانیام با محبت و ارادت به آن جلال آل قلم گذشته است...»
دو کتاب غربزدگی و دستهای آلوده جزو قدیمیترین کتابهایی است که از او دیده و داشتهام. اما آشنایی بیشتر من به وسیله و برکت مقاله «ولایت اسرائیل» شد که گله و اعتراض من و خیلی از جوانهای امیدوار آن روزگار را برانگیخت. آمدم تهران و تلفنی با او تماس گرفتم و مریدانه اعتراض کردم. با این که جواب درستی نداد، از ارادتم به او چیزی کم نشد. این دیدار تلفنی برای من بسیار خاطرهانگیز است. در حرفهایی که رد و بدل شد، هوشمندی، حاضرجوابی، صفا و دردمندی که آن روز در قلّه «ادبیات مقاومت» قرار داشت، موج میزد.
نویسندهای که هم محقق بود و هم عنصر سیاسی
«جلال قصهنویس است(اگر این را شامل نمایشنامهنویسی هم بدانید) مقالهنویسی کار دوّم اوست. البته محقّق و عنصر سیاسی هم هست. اما در رابطه با مذهب، در روزگاری که من او را شناختم، به هیچوجه ضد مذهب نبود؛ بماند که گرایش هم به مذهب داشت. بلکه از اسلام و بعضی از نمودارهای برجسته آن به عنوان سنتهای عمیق و اصیل جامعهاش، دفاع هم میکرد. اگر چه به اسلام به چشم ایدئولوژی که باید در راه تحقق آن مبارزه کرد، نمینگریست، اما هیچ ایدئولوژی و مکتب فلسفی شناختهشدهای را هم به این صورت جایگزین آن نمیکرد.»
عمق مذهب در متن و بطن تربیت خانوادگی جلال
«تربیت مذهبی عمیق خانوادگیاش موجب شده بود که اسلام را اگر چه به صورت یک باور کلی و مجرد همیشه حفظ کند و نیز تحت تأثیر اخلاق مذهبی باقی بماند. حوادث شگفتانگیز سالهای 41 و 42 او را به موضع جانبدارانهتری نسبت به اسلام کشانیده بود و این همان چیزی است که بسیاری از دوستان نزدیکش نه آن روز و نه پس از آن، تحمّل نمیکردند و حتی به رو نمیآوردند!» «بخش مهمی از شخصیت جلال و جلالت قدر او همین عبور از گردنهها و فراز و نشیبها و متوقّف نماندن او در هیچ کدام از آنها بود. کاش چند صباح دیگر هم میماند و قلههای بلندتر را هم تجربه میکرد.»
«اگر هر کس را در حال تکامل شخصیت فکریاش بدانیم و شخصیت حقیقی او را آن چیزی بدانیم که در آخرین مراحل این تکامل بدان رسیده است، باید گفت در خدمت و خیانت روشنفکران، نشاندهنده و معیّنکننده شخصیت حقیقی آل احمد است.»
توبه روشنفکری، آینهای که حقیقت جلال را مینمایاند
در نظر من، آلاحمد، شاخصه یک جریان در محیط تفکر اجتماعی ایران است. تعریف این جریان، کار مشکل و محتاج تفصیل است. امّا در یک کلمه میشود آن را «توبه روشنفکری» نامید؛ با همه بار مفهوم مذهبی و اسلامی که در کلمه «توبه» هست. «جریان روشنفکری ایران که حدوداً صد سال عمر دارد با برخورداری از فضل» آل احمد توانست خود را از خطای کجفهمی، عصیان، جلافت و کوتهبینی برهاند و توبه کند؛ هم از بدفهمیها و تشخیصهای غلطش و هم از بددلیها و بدرفتاریهایش. «آلاحمد، نقطه شروع» فصل توبه بود و کتاب «خدمت و...» پس از غربزدگی، نشانه و دلیل رستگاری تائبانه. البته این کتاب را نمیشود نوشته سال 43 دانست. به گمان من، واردات و تجربیات روز به روز آل احمد، کتاب را کامل میکرده است. در سال 47 که او را در مشهد زیارت کردم؛ سعی او را در جمعآوری مواردی که «کتاب را کامل خواهد کرد» مشاهده کردم. خود او هم همین را میگفت.
سهم جلال در نهضت انقلابی ملت ایران
«به نظر من سهم جلال بسیار قابل ملاحظه و مهم است. یک نهضت انقلابی از فهمیدن و «شناختن» شروع میشود. روشنفکر درست آن کسی است که در جامعه جاهلی، آگاهیهای لازم را به مردم میدهد و آنان را به راهی نو میکشاند و اگر حرکتی در جامعه آغاز شده است، با طرح آن آگاهیها، بدان عمق میبخشد. برای این کار لازم است روشنفکر اولاً جامعه خود را بشناسد و ناآگاهی او را دقیقاً بداند. ثانیاً آن «راه نو» را درست بفهمد و بدان اعتقادی راسخ داشته باشد. ثالثاً خطر کند و از پیشامدها نهراسد. در این صورت است که میشود «العلماء ورثة الانبیاء».
آل احمد، آن اولی را به تمام و کمال داشت(یعنی در فصل آخر و اصلی عمرش). از دوّم و سوّم هم بیبهره نبود. وجود چنین کسی برای یک ملّت که به سوی انقلابی تمامعیار پیش میرود، نعمت بزرگی است و آل احمد به راستی نعمت بزرگی بود. حداقل، یک نسل را او آگاهی داده است و این برای یک انقلاب، کم نیست.»
اگر جلال هم چند سال دیگر میماند... افسوس!
«مسکوت ماندن جلال، تقصیر شماست؛ شمایی که او را میشناسید و نسبت به او انگیزه دارید. از طرفی مطهری و طالقانی و شریعتی در این انقلاب، حکم پرچم را داشتند، همیشه بودند، تا آخر بودند. چشم و دل مردم(و نه خواص) از آنها پر است و این همیشه بودن و با مردم بودن، چیز کمی نیست. اگر جلال هم چند سال دیگر میماند... افسوس.*
مروری بر زندگی و سلوک جلال آل احمد*
جلال الدین سادات آل احمد، معروف به جلال آل احمد، فرزند سید احمد حسینی طالقانی در محله سید نصرالدین از محلههای قدیمی شهر تهران به دنیا آمد. او در سال 1302 پس از هفت دختر متولد شد و نهمین فرزند پدر و دومین پسر خانواده بود. پدرش در کسوت روحانیت بود و از این رو جلال دوران کودکی را در محیطی مذهبی گذراند. تمام سعی پدر این بود که از جلال، برای مسجد و منبرش جانشینی بپرورد. جلال پس از اتمام دوره دبستان، تحصیل در دبیرستان را آغاز کرد؛ اما پدر که تحصیل فرزند را در مدارس دولتی نمیپسندید و پیش بینی میکرد که آن درسها، فرزندش را از راه دین و حقیقت منحرف میکند، با او مخالفت کرد.
«دبستان را که تمام کردم، دیگر نگذاشت درس بخوانم که برو بازار کار کن» تا بعد ازم جانشینی بسازد و من رفتم بازار. اما دارالفنون هم کلاسهای شبانه باز کرده بود که پنهان از پدر اسم نوشتم.» پس از ختم تحصیل دبیرستانی، پدر او را به نجف نزد برادر بزرگش سید محمد تقی فرستاد تا در آنجا به تحصیل در علوم دینی بپردازد؛ البته او خود به قصد تحصیل در بیروت به این سفر رفت، اما در نجف ماندگار شد. این سفر چند ماه بیشتر دوام نیاورد و جلال به ایران بازگشت.
در «کارنامه سه ساله» ماجرای رفتن به عراق را این گونه شرح میدهد: «تابستان 1322 بود، در بحبوحه جنگ، با حضور سربازان بیگانه و رفت و آمد وحشت انگیز U. K. C. C و قرقی که در تمام جادهها کرده بودند تا مهمات جنگی از خرمشهر به استالینگراد برسد. به قصد تحصیل به بیروت میرفتم که آخرین حد نوک دماغ ذهن جوانیام بود و از راه خرمشهر به بصره و نجف میرفتم که سپس به بغداد و الخ...؛ اما در نجف ماندگار شدم. میهمان سفره برادرم. تا سه ماه بعد به چیزی در حدود گریزی، از راه خانقین و کرمانشاه برگردم. کله خورده و کلافه و از برادر و پدر.»
پس از بازگشت از سفر، آثار شک و تردید و بیاعتقادی به مذهب در او مشاهده میشود که بازتابهای منفی خانواده را به دنبال داشت. «شخص من که نویسنده این کلمات است، در خانواده روحانی خود، همان وقت لامذهب اعلام شده دیگر مهر نماز زیرپیشانی نمیگذاشت. در نظر خود من که چنین میکردم، بر مهر گلی نماز خواندن نوعی بت پرستی بود که اسلام هر نوعش را نهی کرده، ولی در نظر پدرم آغاز لا مذهبی بود و تصدیق میکنید که وقتی لامذهبی به این آسانی به چنگ آمد، به خاطر آزمایش هم شده، آدمیزاد به خود حق میدهد که تا به آخر براندش.» جلال آل احمد
سیر تطور پرفراز و نشیب اندیشمندی در مسیر تکامل
آل احمد در سال 1323 به حزب توده ایران پیوست و عملاً از تفکرات مذهبی دست شست. دوران پر حرارت بلوغ که شک و تردید لازمه آن دوره از زندگی بود، اوج گیری حرکتهای چپ گرایانه حزب توده ایران و توجه جوانان پرشور آن زمان به شعارهای تند و انقلابی آن حزب و درگیری جنگ جهانی دوم عواملی بودند که باعث تغییر مسیر فکری آن احد شدند. همه این عوامل دست به دست هم داد تا جوانکی با انگشتری عقیق با دست و سر تراشیده، تبدیل به جوانی مرتب و منظم با یک کراوات و یکدست لباس نیمدار آمریکایی شود.
در سال 1324 با چاپ داستان «زیارت» در مجله سخن به دنیای نویسندگی قدم گذاشت و در همان سال، این داستان در کنار چند داستان کوتاه دیگر در مجموعه «دید و بازدید» به چاپ رسید. آل احمد در نوروز سال 1324 برای افتتاح حزب توده و اتحادیه کارگران وابسته به حزب به آبادان سفر کرد. «در آبادان اطراق کردم. پانزده روزی. سال 1324 بود، ایام نوروز و من به مأموریتی برای افتتاح حزب توده و اتحادیه کارگران وابستهاش به آن ولایت میرفتم و اولین میتینگ در اهواز از بالای بالکونی کنار خیابان.»
آل احمد که از دانشسرای عالی در رشته ادبیات فارسی فارغ التحصیل شده بود، او تحصیل را در دوره دکترای ادبیات فارسی نیز ادامه داد؛ اما در اواخر تحصیل از ادامه آن دوری جست و به قول خودش «از آن بیماری(دکتر شدن) شفا یافت.» به علت فعالیت مداومش در حزب توده، مسؤلیتهای چندی را پذیرفت. خود در این باره میگوید: «در حزب توده در عرض چهار سال از صورت یک عضو ساده به عضویت کمیته حزبی تهران رسیدم و نمایندگی کنگره... و از اوایل 25 مأمور شدم زیر نظر طبری.» ماهنامه مردم را راه بیندازم که تا هنگام انشعاب 18 شمارهاش را درآوردم؛ حتی شش ماهی مدیر چاپخانه حزب بود.
در سال 1326 به استخدام آموزش و پرورش درآمد. در همان سال، به رهبری خلیل ملکی و 10 تن دیگر از حزب توده جدا شد. آنها از رهبری حزب و مشی آن انتقاد میکردند و نمیتوانستند بپذیرند که یک حزب ایرانی، آلت دست کشور بیگانه باشد. در این سال با همراهی گروهی از همفکرانش طرح استعفای دسته جمعی خود را نوشتند. آل احمد با نثر عصیانگرش اینگونه میگوید: «روزگاری بود و حزب تودهای بود و حرف و سخنی داشت و انقلابی مینمود و ضد استعمار حرف میزد و مدافع کارگران و دهقانان بود و چه دعویهای دیگر و چه شوری که انگیخته بود و ما جوان بودیم و عضو آن حزب بودیم و نمیدانستیم سر نخ دست کیست و جوانیمان را میفرسودیم و تجربه میآموختیم. برای خود من اما روزی شروع شد که مأمور انتظامات یکی از تظاهرات حزبی بودیم(سال 23 یا 24) از در حزب خیابان فردوسی تا چهارراه مخبرالدوله با بازوبند انتظامات چه فخرها که به خلق نفروختم! اما اول شاه آباد چشمم افتاد به کامیونهای روسی پر از سرباز که ناظر و حامی تظاهرات ما کنار خیابان صف کشیده بودند که یک مرتبه جا خوردم و چنان خجالت کشیدم که تپیدم توی کوچه سید هاشم و...»
در سال 1326 کتاب «از رنجی که میبریم» چاپ شد که مجموعه 10 قصه کوتاه بود و در سال بعد «سه تار» به چاپ رسید. پس از این سالها آل احمد به ترجمه روی آورد. در این دوره، به ترجمه آثار «ژید» و «کامو»، «سارتر» و «داستایوسکی» پرداخت و در همین دوره با دکتر سیمین دانشور ازدواج کرد. «زن زیادی» نیز به این سال تعلق دارد. در طی سالهای 1333 و 1334 «اورازان»، «تات نشینهای بلوک زهرا»، «هفت مقاله» و ترجمه مائدههای زمینی را منتشر کرد و در سال 1337 «مدیر مدرسه» «سرگذشت کندوها» را به چاپ سپرد. دو سال بعد «جزیره خارک- در یتیم خلیج» را چاپ کرد. سپس از سال 40 تا 43 «نون و القلم»، «سه مقاله دیگر»، «کارنامه سه ساله»، «غرب زدگی» «سفر روس»، «سنگی بر گوری» را نوشت و در سال 45 «خسی در میقات» را چاپ کرد و هم «کرگدن» نمایشنامهای از اوژان یونسکورا. «در خدمت و خیانت روشنفکران» و «نفرین زمین» و ترجمه «عبور از خط» از آخرین آثار اوست.
آل احمد در صحنه مطبوعات
نکتهای که در زندگی آل احمد جالب توجه است، زندگی مستمر ادبی او است. اگر حیات ادبی این نویسنده با دیگر نویسندگان همعصرش مقایسه شود، این موضوع به خوبی مشخص میشود. جلال در سالهای فرجامین زندگی، با روحی خسته و دلزده از تفکرات مادی به تعمق در خویشتن خویش پرداخت تا آنجا که در نهایت، پلی روحانی و معنوی بین او و خدایش ارتباط برقرار کرد. او در کتاب «خسی در میقات» که سفرنامه حج اوست، به این تحول روحی اشاره میکند و میگوید: «دیدم که کسی نیستم که به میعاد آمده باشد که خسی به میقات آمده است...» این نویسنده برجسته و تأثیرگذار در اواخر عمر، به کلبهای در میان جنگلهای اسالم پناه برد. جلال آل احمد، در شهریور ماه سال 1348 در چهل و شش سالگی دار فانی را وداع گفت.
آثار
آثار جلال آل احمد را به طور کلی میتوان در پنج مقوله یا موضوع طبقه بندی کرد:
الف- قصه و داستان. ب- مشاهدات و سفرنامه. ج- مقالات. د- ترجمه. ه- خاطرات و نامهها.
قصه و داستان
1- دید و بازدید 1324
نخست شامل ده داستان کوتاه بود. در چاپ هفتم دوازده داستان کوتاه را در بردارد. جلال جوان در این مجموعه با دیدی سطحی و نثری طنز آلود اما خام که آن هم سطحی است، زبان به انتقاد از مسایل اجتماعی و باورهای قومی میگشاید.
2- از رنجی که میبریم 1326
مجموعه هفت داستان کوتاه است که در این دو سال زبان و نثر داستانهای جلال به انسجام و پختگی میگراید. در این مجموعه تشبیهات تازه، زبان آل احمد را تصویری کرده است.
3- سه تار 1327
مجموعه سیزده داستان کوتاه است. فضای داستانهای سه تار لبریز از شکست و ناکامی قشرهای فرو دست جامعه است.
-4 زن زیادی 1331
حاوی یک مقدمه و نه داستان کوتاه است. قبل از جلال، صادق چوبک و بزرگ علوی به تصویر شخصیت زنان در داستانهای خود پرداختهاند. زنان مجموعه زن زیادی را قشرهای مختلف و متضاد مرفه، سنت زده و تباه شده تشکیل میدهند.
-5 سرگذشت کندوها 1337
نخستین داستان نسبتاً بلند جلال است با شروعی به سبک قصههای سنتی ایرانی، «یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود» این داستان به بیان شکست مبارزات سیاسی سالهای 29 تا 31 حزبی پرداخته است.
-6 مدیر مدرسه 1337
این داستان نسبتاً بلند به نوعی میان خاطرات فرهنگی آل احمد است. خود او در این مورد گفته است: «حاصل اندیشههای خصوصی و برداشتهای سریع عاطفی از حوزه بسیار کوچک اما بسیار موثر فرهنگ و مدرسه.» مدیر مدرسه، گزارش گونهای است از روابط افراد یک مدرسه با هم و روابط مدرسه با جامعه. آل احمد در مدیر مدرسه، به نثر خود اعتماد کامل دارد. قلم دیگر در دستش نمیلرزد و چنین مینماید که اندیشههایش نیز، در چارچوبی خاص، شکل نهایی خود را یافته است. به رغم این تکوین اندیشه، جلال شکست را باور کرده است؛ لذا به دنبال گوشهای خلوت میگردد.
-7 نون والقلم 1340
یک داستان بلند تاریخی که حوادث آن مربوط به اویل حکومت صفویان است. زبان نون والقلم به اقتضای زمان آن نسبتاً کهنه است.
-8 نفرین زمین 1346
رمانی روستایی است که بازتابی از جریانهای مربوط به «اصلاحات ارضی» در آن بیان شده است.
-9 پنج داستان 1350
دو سال پس از مرگ آل احمد چاپ شده است.
-10 چهل طوطی اصل(با سیمین دانشور) 1351
مجموعه شش قصه کوتاه قدیمی از «طوطی نامه» که با تحریری نو نگاشته شده است.
آل احمد در نامهای خطاب به حبیب یغمایی، مدیر مجله ادبی یغما مینویسد: «و من که جلال باشم وقتی خیال دکتر شدن و ادبیات را در سر داشتم به اینها دسترسی یافتم. قرار بود درباره» هزار و یک شب «و ریشههای هندی و ایرانی قصههایش چیزی درست کنم به رسم رساله، که نشد...»
-11سنگی بر گوری 1360
رمانی است کوتاه و آخرین اثر داستانی آل احمد محسوب میشود. موضوع آن فرزند نداشتن اوست.
مشاهدات و سفرنامهها
اورازان 1333، تات نشینهای بلوک زهرا 1337، جزیره خارک، درٌ یتیم خلیج فارس 1339، خسی در میقات 1345، سفر به ولایت عزرائیل چاپ 1363، سفر روس 1369، سفر آمریکا و سفر اروپا که هنوز چاپ نشده اند.
مقالات و کتابهای تحقیقی
گزارشها 1325، حزب توده سر دو راه 1326، هفت مقاله 1333، سه مقاله دیگر 1341، غرب زدگی به صورت کتاب 1341، کارنامه سه ساله 1341، ارزیابی شتابزده 1342، یک چاه و دو چاله 1356، در خدمت و خیانت روشنفکران 1356، گفتگوها 1346.
ترجمه
عزاداریهای نامشروع 1322 از عربی، محمد آخرالزمان نوشته بل کازانوا نویسنده فرانسوی 1326، قمارباز 1327 از داستایوسکی، بیگانه 1328 اثر آلبرکامو(با علی اصغر خبرزاده) ، سوء تفاهم 1329 از آلبرکامو، دستهای آلوده 1331 از ژان پل سارتر، بازگشت از شوروی 1333 از آندره ژید، مائدههای زمینی 1334 اثر ژید(با پرویز داریوش)، کرگدن 1345 از اوژن یونسکو، عبور از خط 1346 از یونگر(با دکتر محمود هومن)، تشنگی و گشنگی 1351 نمایشنامهای از اوژن یونسکو؛ در حدود پنجاه صفحه این کتاب را جلال آل احمد ترجمه کرده بود که مرگ زودرس باعث شد نتواند آن را به پایان ببرد؛ پس از آل احمد دکتر منوچهر هزارخانی بقیه کتاب را ترجمه کرد.
خاطرات و نامهها
نامههای جلال آل احمد(جلد اول 1364) به کوشش علی دهباشی، چاپ شده است که حاوی نامههای او به دوستان دور و نزدیک است.
*پی نوشت:
*بیانات مقام معظم رهبری درباره جلال آل احمد از پاسخهای رهبر انقلاب به پرسشهای انتشارات رواق است که در سال 1358 و در تبیین منش فکری و عملی جلال آلاحمد مرقوم کردهاند.
*برگرفته از زندگینامه خودنوشت جلال آل احمد و سایر منابع
محمد قمی
/1327/703/ر
ارسال نظرات