دین و روابط اجتماعی
خبرگزاری رسا ـ از واژه دین، تعریفهای مختلفی در کتب لغت آمده است؛ امّا آنچه که مىتوان از مجموع آنها در اینجا ارائه داد، این است که دین «عبارت از مجموعه اعتقادات مورد قبول در باب روابط انسانی و... و التزام بر سلوک و رفتار بر مقتضاى آن عقاید است. به عبارت بهتر، دین مجموعه قواعد و اصولى است که انسان را به پروردگار نزدیک مىکند.»
دین اسلام، شامل عرصههاى مختلف مدیریت زندگى است. تنها در قرآن کریم بیش از 2000 آیه به این موضوعات اختصاص دارد. امّا به دلیل محدودیت و ناکار آمدى علوم بشرى در ارائه برنامهاى همه جانبه براى زندگى این جهانى و از سوى دیگر ارتباط دنیا و آخرت و ضرورت تامین سعادت دو جهان، دین از جایگاه والایى در عرصههاى مختلف مدیریت زندگى بشر برخوردار و کارکردهاى سیاسى و اجتماعى نظیر ارائه کاملترین خط و مشى، قوانین، تربیت انسان، گسترش فضایل، اصلاح جامعه، مبارزه اصولى با مفاسد و حل اساسى بحرانهاى بشرى و در نهایت تأمین سعادت دنیا و آخرت به همراه دارد. امّا نقش دین در روابط اجتماعی بسیار اثر گذار است؛ لذا در این نوشتار به برخی از این موارد اثر گذار اشاره میکنیم.
تعریف دین
از واژه دین، تعریفهای مختلفی در کتب لغت آمده است؛ امّا آنچه که مىتوان از مجموع آنها در اینجا ارائه داد، این است که دین «عبارت از مجموعه اعتقادات مورد قبول در باب روابط انسانی و... و التزام بر سلوک و رفتار بر مقتضاى آن عقاید است. به عبارت بهتر، دین مجموعه قواعد و اصولى است که انسان را به پروردگار نزدیک مىکند.» [1]
ایجاد همبستگى میان افراد جامعه
«همبستگى و وفاق، اساس یک زندگى اجتماعى است و از بین رفتن آن باعث فرو ریزى اساس جامعه و از هم پاشیدگى حیات اجتماعى میشود.» [2] از طرفى، هر فردى بر طبق غریزه خود دوستى، به دنبال منافع خود است؛ گر چه منجر به ضرر دیگران شود. البته این حالت غریزى، موجب اختلاف و درگیرى هم میشود.
دین با تبیین زندگانی دنیوى و مقدمه خواندن آن براى زندگى اُخروى و نیز دعوت به گرایشهاى معنوى و تربیت خاص اخلاقى، زمینه این وحدت و همبستگى اجتماعی را مهیا مىکند.
برخى از جامعه شناسان معتقدند که دین، پیوستگىهاى اعضاى جامعه و الزامات اجتماعى را که به وحدت و یکپارچگی آنان کمک مىکند، افزایش میدهد.
اگوست کنت، «جامعه را نیازمند انسجام و یکپارچه مىداند و دین را نیز مهمترین عامل این انسجام معرفى مىکند؛ بنابراین به نظر او هیچگاه نمىتوان جامعه را بدون انسجام و از این رو بدون دین تصور کرد و مادامى که جامعه وجود دارد، دین نیز وجود دارد. لذا نظم و انسجام اجتماعى که اصلیترین دغدغه کنت است، مهمترین عامل نظم بخشى و انسجام جامعه مىداند.» [3] علاوه بر اگوست کنت، دورکیم نیز دین و دیندارى را موجب انسجام و همبستگى نهادها و گروههاى اجتماعى و افراد آن مىداند. [4]
دین، انسان را موجودى اجتماعى و رابطه انسانها با یکدیگر را امرى اجتناب ناپذیر مىداند؛ به طوری که خدای متعال فرموده: «وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا سُخْرِیًّا؛ و بعضى از آنها را بر بعضى، مراتبى برترى دادیم تا یکدیگر را به خدمت گیرند [و چرخه زندگى بگردد].» [5]
دین، براى چگونگى روابط انسانها با یکدیگر نیز برنامههایى دارد و از سویى برخى روابط موجود میان انسانها را تأیید و برخى را رد مىکند. دین با پایه ریزى، جامعهاى مبتنى بر ارزشهاى انسانى و معنوى، نقش محورى و اساسى در ترسیم ساختارهاى اجتماعى دارد.
دین، در مورد اجتماع و جامعه، به دنبال پىریزى جامعهاى است که در آن ارزشها و باورها، اصول انسانى و معنوى حاکم باشد و این ارزشها و اصول در روابط اجتماعى افراد از کوچکترین واحد اجتماع یعنى خانواده تا سطح کلان جامعه تبلور پیدا کند.
آموزههای دینی، جامعهاى را ترسیم مىکنند که در کنار تأمین نیازهاى مادى انسانها، به نیازهاى روحی و معنوى آنها نیز توجه شود و پیشرفت مادى و معنوى را براى افراد جامعه به ارمغان آورد. براى رسیدن به این اهداف، لازم است ساختارهاى اقتصادى، فرهنگى و اجتماعى متناسب و همسو با اهداف و آرمانهاى جامعه شکل بگیرد.
بنابراین دین در پایه ریزى و شکل گیرى و جهت دهى اجتماعى در یک جامعه دینى که محور روابط اجتماعى بر اساس آرمانها و اهداف ترسیم شده است، براى جامعه تأثیرى محورى و اساسى دارد.
نقش دین در تمدن و فرهنگ انسانى
ادیان الهى و آسمانى به ویژه دین اسلام، در ترویج فضایل، آرمانها، آداب مثبت، خصلتهاى نیکو و علم، نقش مؤثرى داشتهاند. اسپنسر در این باره معتقد است: «بیان آداب و فضایل جامعه که پایه تمدن آنهاست، نشأت گرفته از دین است.» [6]
نقش دین در وضع یا تشریع قوانین
از آنجا که خدای متعال به بهترین شکل ممکن، به مصالح فردى و اجتماعى آگاه است، روابط اقتصادى انسانها با یکدیگر را تشریح کرده و برخى از روابط موجود را امضا کرده است؛ چنانکه خدای متعال فرموده: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ إِلاّ أَنْ تَکُونَ تِجارَهً عَنْ تَراضٍ مِنْکُمْ؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید، اموال همدیگر را به ناروا مخورید، مگر آنکه داد و ستدى با تراضى یکدیگر، از شما(انجام گرفته) باشد.» [7] و برخى را نفى مىکند؛ «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ ذَرُوا ما بَقِىَ مِنَ الرِّبا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید، از خدا پروا کنید و اگر مؤمن هستید، آنچه از ربا باقى مانده است، واگذارید.» [8]
از طرفی، از جمله معاملاتى مانند بیع، اجاره، مضاربه و مزارعه را در مورد مسائل اقتصادى جایز دانسته و ربا و رشوه را حرام مىداند.
در حوزه روابط انسانى نیز، ازدواج دائم و موقت را مسیر رابطه مردان با زنان نامحرم دانسته و هر گونه رابطه غیر مشروع را جایز نمىداند.
حل تنازعات و تعارضات میان انسانها
دین با شناختى که از انسان دارد و او را در موارد مختلف به عجول بودن «وَ کانَ اْلإِنْسانُ عَجُولاً؛ و همواره انسان شتابکار است.» [9] و آزمند بودن «إِنَّ اْلإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعًا؛ به راستى که انسان سخت آزمند [و بىتاب] خلق شده است.» [10] توصیف کرده است. خدای متعال براى حل اختلافات ممکن بین انسانها، قوانینى را جعل کرده است که اگر اختلافى پدید آمد، حل شده و نزاع و دعوا از میان برداشته شود.
حمایت از اخلاق
گر چه بر مبناى حُسن و قُبح عقلى، عقل توانایی درک کُلیات حُسن و قُبح بعضی از امور را دارد، ولى به هر حال بشر در بخش مهمّى از مصادیق حُسن و قُبح به شریعت و دین نیازمند است.
علاوه بر این، احکام اخلاقی دین، نقش تقویت کنندهای در مُدرکات عقل دارد؛ به طوری که اعتقادات و باورهاى دینى، پشتوانه و ضامن اجرایى اخلاق هستند. از طرفی دین در پیدا کردن هویت اخلاقى به افراد یاری مىرساند. «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَى الْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ تَراهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللّهِ وَ رِضْوانًا؛ محمد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم فرستاده خداست و کسانى که با او هستند، بر کافران سختگیر [و] با همدیگر مهربانند. [همواره] آنها را در رکوع و سجود مىبینى که فضل و خشنودى خدا را مىجویند.» [11]
به جرأت میتوان گفت که باید بهترین روش رفتار با دیگران و جلب محبت را از سخنان پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله آموخت که حضرت فرمود: «هیچ یک از شما مؤمن نیست، جز اینکه براى دیگرى آن را بخواهد که براى خود مىخواهد.» و یا در جاى دیگر فرمود: «دست خود را بر سر هر کس که مىخواهى بگذار و براى آن بخواه که براى خود مىخواهى.» [12]
بر طبق آموزههای دینی و اسلامی، انسان و مسلمان واقعى فردی است که نسبت به همه انسانها، بلکه نسبت به همه موجودات عالم، خیر خواه و با محبت باشد و اگر توان داشته باشد به آنان نیز خدمت کند.
نتیجه
در خصوص اینکه «دین تنها در حوزه خصوصى و فردی کاربرد دارد.» باید گفت: اگر چه برخى نظریه پردازىها و برخى مکاتب، مانند بودیسم بر این اساس تعریف شدهاند، اما حداقل درباره شریعت اسلام به طور یقین مىتوان گفت این گونه نیست.
علاوه بر آیات متعددى که در قرآن کریم، درباره دستورات ویژه روابط اجتماعى، اقامه قسط و عدل، امر به معروف و نهى از منکر، اجراى حدود و... موجودند، علاوه بر این، شواهد تاریخى به خوبى بیانگر آن است که پیامبران الهی براى نجات مستضعفان از شر فرعونیان، خانه به دوش بودند و در پى آن بودند که حکومتى بر اساس قوانین الهى بر پا کنند.
تنها توجه به زندگى پر ماجرا و آمیخته با هجرت و سفرهای متعدد حضرت ابراهیم علیهالسلام، حضرت موسى، حضرت عیسى علیهماالسلام و حضرت محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم گواه روشنى بر این واقعیت است و اگر کاستى در متولیان دین هست، باید اصلاح شود، نه آن که دین از عرصه جامعه برداشته شود و اشتباه دوره رنسانس تکرار گردد. اشتباه دوره رنساس این بود که به بهانه شورش بر علیه کلیسا، دین را از جامعه کنار گذاشتند و در حکومتدارى به سکولاریسم روى آوردند. از طرفی پیشرفتهاى اقتصادى و تکنولوژى نباید پوششى براى بحرانهاى اخلاقى و اجتماعى و معنوى شود؛ همچنان که در جوامع غربى این گونه بحرانها رو به افزایش است.
همچنین درباره روابط پسر و دختر که چه بسا تصور شود در جوامع غربى مسأله حل شده است و پیامدهاى منفى را از بین بردهاند، امّا مشکلات بالا رفتن سن ازدواج، آمار طلاق، افسردگى و... بسیار بیشتر از جوامع شرقى است و اگر در آن جوامع مشکلات اقتصادى و بحرانهاى اجتماعى کشورهاى جهان سوم را داشتند، به طور یقین بحرانهاى آنها بسیار فراوانتر خواهد بود؛ در مقابل، اگر پیشرفتهاى اقتصادى همراه با فرهنگ اصیل اسلامى همراه شود، بسیارى از ناهنجارىهاى فعلى جامعه ما رو به کاهش خواهد گذاشت.
منبع:
[1]. مصاحب، غلامحسین دایره المعارف، ج 1، ص 1527
[2]. فرهنگ علوم اجتماعى، ترجمهى باقر ساروخانى، ص 64-65
[3]. اقتباس از بختیارىهمان، ص 61
[4]. بختیارى همان، ص 109
[5]. زخرف، آیه 32
[6]. المنار، شیخ محمد عبده،، تقریر رشید الرضا، ج 4، ص 429
[7]. نساء، آیه 27
[8]. بقره، آیه 278
[9]. اسراء، آیه 11
[10]. معارج، آیه 19
[11]. فتح، آیه 29
[12]. بحارالانوار، ج 71، ص 234
[1]. مصاحب، غلامحسین دایره المعارف، ج 1، ص 1527
[2]. فرهنگ علوم اجتماعى، ترجمهى باقر ساروخانى، ص 64-65
[3]. اقتباس از بختیارىهمان، ص 61
[4]. بختیارى همان، ص 109
[5]. زخرف، آیه 32
[6]. المنار، شیخ محمد عبده،، تقریر رشید الرضا، ج 4، ص 429
[7]. نساء، آیه 27
[8]. بقره، آیه 278
[9]. اسراء، آیه 11
[10]. معارج، آیه 19
[11]. فتح، آیه 29
[12]. بحارالانوار، ج 71، ص 234
عقیل مصطفوی مجد
975/702/ر
ارسال نظرات