با دعای رزمندگان باران میگرفت
این جانباز دفاع مقدس، افزود: نیمه شب در کمینهای طلائیه که بیرون آمدن از آن و تردد به راحتی امکانپذیر نبود، دو نفر از رزمندگان برای آوردن آذوقه و تسلیحات از کمین چهارم بیرون آمده و به کمین دوم رفتند.
ما که در کمین سوم قرار داشتیم و شاهد تردد این دو رزمنده بودیم، ناگهان با صدای ناله یکی از رزمندهها به خود آمده و فهمیدیم که زخمی شدهاند.
یکی از آنان که چندان زخمی برنداشته بود به سنگر ما آمد و از حال وخیم رزمنده دوم خبر داد که به همراه رزمنده دیگر با حمل برانکارد، به سمت آن رزمنده که هر دو پایش ترکش خورده بود، دویده و وی را به طرف سنگر هدایت کردیم.
یکی از امدادگران در سنگر حاضر شد و با مداوای سطحی رزمنده زخمی شده، گفت «رزمنده مجروح را باید هرچه سریعتر به پشت جبهه منتقل کرده و آنجا مداوا شود».
بیسیم زده و از قایقی برای بردن این رزمنده به پشت سنگرها درخواست کمک کردیم که گفتند نزدیک صبح است و نمیتوانند به کمینها بیایند، چرا که با کوچکترین حرکتی توسط نیروهای دشمن شناسایی شده و بمباران خواهند شد.
رزمندهای که هدایت قایق را به عهده داشت، گفته بود «تنها راه حرکت قایق آن است که یا شب باشد و یا هوا بارانی شود و عراقیها از سنگرهای خود بیرون نیایند».
نزدیک صبح بود و رزمندگان هنوز بر سر سجادههای عبادت به قرائت قرآن و ذکر دعا مشغول بودند که با شنیدن این خبر، همگی حالشان منقلب شد و هریک از خداوند متعال خواستار فرجی شدند.
در این هنگام یکی از رزمندگان که نگهبانی میداد، آمد و با صدای بلند گفت که سریع بیسیم بزنید، قایق بیاید و زخمیها را به پشت سنگرها هدایت کند.
بله! اتفاقی که باید، افتاده بود. با دعای بچهها، ابری آمد و باران شدیدی شروع به باریدن کرد./919/د102/ن