درس تاریخ: چرا آمریکا محکوم به افول است؟
به گزارش خبرنگار گروه سیره امامین انقلاب خبرگزاری رسا، مطالعه تاریخ صرفاً بازخوانی گذشته نیست بلکه ابزاری راهبردی برای فهم حال و طراحی آینده است. در شرایطی که نظام بینالملل در حال گذار و دگرگونیهای بنیادین است، شناخت ریشههای تاریخی قدرتها بهویژه ایالات متحده آمریکا به مسئولان، نخبگان و افکار عمومی کمک میکند تا تصویری واقعبینانه از آنچه در جهان در حال وقوع است به دست آورند. بدون این شناخت تاریخی، تحلیلها سطحی، تصمیمها پرهزینه و راهبردها ناپایدار خواهند بود.
ایالات متحده آمریکا برخلاف بازنمایی رایج در رسانههای جریان اصلی یک کشور نرمال در نظام بینالملل نیست. این کشور بر بستری از استعمار، حذف، خشونت ساختاری و بهرهکشی تاریخی بنا شده و مسیر تبدیل آن از یک قدرت منطقهای به یک قدرت جهانی، با جنگ، مداخله، کودتا، تحریم و مهندسی امنیتی در مناطق مختلف جهان همراه بوده است. فهم سیاستهای امروز آمریکا بدون شناخت این مسیر تاریخی عملاً ناممکن است.
رهبر معظم انقلاب اسلامی با نگاهی ریشهدار و تاریخی بارها بر همین حقیقت تأکید کردهاند و افول آمریکا را نه یک پدیده مقطعی، بلکه نتیجه یک روند بلندمدت دانستهاند. ایشان تصریح میکنند: «آمریکا رو به افول است. عوامل افول آمریکا هم مربوط به امروز و دیروز نیست که حالا یکی بخواهد بیاید علاجش کند؛ مربوط به طول تاریخ [است]. عامل این وضعیّتی که آمریکاییها دچارش شدند، عامل بلندمدّت است؛ اینها در طول تاریخ وضعیّتی را به وجود آوردند که نتیجهاش همین است و به این آسانیها علاجشدنی نیست. این سنّت الهی است، اینها محکومند به اینکه ساقط بشوند، محکومند به اینکه افول کنند، زایل بشوند از صحنهی قدرت جهانی.» (۱۳۹۷/۰۸/۱۲)
این بیان نه یک موضع احساسی یا شعاری بلکه تحلیلی عمیق از تاریخ قدرت و سنن حاکم بر آن است. تمدنهایی که بر ظلم، تبعیض، استعمار و تحقیر ملتها بنا میشوند، دیر یا زود وارد مسیر زوال میشوند؛ هرچند ممکن است در مقاطعی، نشانههای قدرت ظاهری آنها پررنگ باشد.
آمریکا و طراحی نظم جهانی بر پایه سلطه
پس از جنگ جهانی دوم آمریکا با بهرهگیری از ضعف قدرتهای اروپایی خود را بهعنوان معمار نظم جدید جهانی معرفی کرد. تأسیس نهادهایی چون سازمان ملل، صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی در ظاهر با شعار صلح و توسعه انجام شد اما در عمل ابزارهایی برای تثبیت سلطه آمریکا و متحدانش بود. در همین چارچوب تأسیس رژیم صهیونیستی در سال ۱۹۴۸ نیز باید فهم شود. این رژیم نه یک موجودیت مستقل بلکه بخشی از طراحی امنیتی غرب برای مدیریت و کنترل منطقه غرب آسیاست.
ملت ایران تجربهای عمیق و تلخ از مواجهه با آمریکا دارد؛ تجربهای که محدود به سالهای پس از انقلاب اسلامی نیست. کودتای ۲۸ مرداد، حمایت از رژیم پهلوی، غارت منابع، تحقیر هویت ملی و دخالت در ساختار سیاسی کشور بخشی از حافظه تاریخی مردم ایران است. پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز این روند خصمانه نهتنها متوقف نشد، بلکه با اشکال جدیدتری ادامه یافت.
در بیش از چهار دهه گذشته، جمهوری اسلامی ایران سه تجربه جدی تعامل، توافق یا همکاری با ایالات متحده آمریکا داشته است که هر سه تجربه بهروشنی نشاندهنده الگوی ثابت بدعهدی و رفتار خصمانه طرف آمریکایی است. نخست توافق الجزایر که در دهه ۱۳۶۰ میان ایران و آمریکا منعقد شد؛ توافقی که ایران به تمامی تعهدات خود ذیل آن پایبند ماند اما آمریکا نهتنها مفاد توافق را اجرا نکرد بلکه عملاً علیه همان توافق اقدام کرد و مسیر تخلف و فشار را در پیش گرفت.
دوم برجام که پس از مذاکرات طولانی و پیچیده و پذیرش محدودیتهای گسترده از سوی ایران به نتیجه رسید اما آمریکا کمتر از چند سال پس از اجرای ناقص آن بهصورت رسمی از توافق خارج شد و با بازگرداندن و تشدید تحریمها، سیاست موسوم به فشار حداکثری را علیه ملت ایران اعمال کرد. سومین تجربه نیز به دوره اصلاحات بازمیگردد؛ دورهای که ایران با رویکرد همکاری و حسن نیت از مشارکت در روندهای منطقهای مانند افغانستان و عراق تا ارسال پیامها و انجام مذاکرات غیررسمی تلاش کرد زمینهای برای کاهش تنشها فراهم کند اما پاسخ آمریکا نه تعامل سازنده بلکه قرار دادن ایران در فهرست موسوم به «محور شرارت» و تشدید فشارهای سیاسی و امنیتی بود.
این سه تجربه بهروشنی نشان میدهد که مسئله آمریکا با ایران نه یک سوءتفاهم دیپلماتیک، بلکه یک تعارض بنیادین است. برخلاف ادعای برخی جریانهای سیاسی، ایران «آمریکاستیز» نبوده بلکه این آمریکا بوده که بهصورت مستمر، سیاست ایرانستیزی را دنبال کرده است.
جنگ ۱۲ روزه اخیر نقطه عطفی در آشکار شدن خطاهای دو نگاه راهبردی در سیاست خارجی ایران بود. نخست، توهم جدایی میان آمریکا و رژیم صهیونیستی. برخی گمان میکردند میتوان بین این دو شکاف ایجاد کرد و از آن بهره گرفت. اما واقعیت میدانی و اسناد منتشرشده پس از جنگ از جمله گزارش والاستریت ژورنال نشان داد که طراحی اقدامات نظامی و دیپلماتیک علیه ایران، بهصورت کاملاً مشترک انجام شده است.
توهم دوم باور به امکان گرفتن بهانه از آمریکا از طریق مذاکره و امتیازدهی بود. تجربه نشان داد که مسئله اصلی آمریکا نه پرونده هستهای نه حقوق بشر و نه مسائل منطقهای است؛ بلکه قدرت ایران است. تا زمانی که ایران مستقل، قدرتمند و خارج از پازل نظم امنیتی آمریکا باشد، فشار و دشمنی ادامه خواهد داشت.
افول آمریکا؛ واقعیتی تاریخی و راهبردی
افول آمریکا همانگونه که رهبر معظم انقلاب تأکید کردهاند، یک سنّت تاریخی و الهی است. شکافهای عمیق اجتماعی، بحران مشروعیت سیاسی، افول اقتصادی نسبی، شکستهای مکرر نظامی و از دست رفتن سرمایه اخلاقی در سطح جهانی، همگی نشانههای این افولاند. آنچه امروز مشاهده میشود نه آغاز این روند بلکه آشکار شدن نتایج آن است.
در چنین شرایطی وظیفه نخبگان، مسئولان و جریانهای فکری انقلاب اسلامی، تعمیق نگاه تاریخی، پرهیز از سادهانگاری و طراحی راهبردهایی متکی بر واقعیتهای قدرت است. مطالعه تاریخ، نه برای ماندن در گذشته، بلکه برای مصونسازی آینده ضروری است.
شناخت آمریکا بدون شناخت تاریخ آن ممکن نیست؛ همانگونه که طراحی سیاست خارجی موفق بدون درک سنن تاریخی امکانپذیر نخواهد بود. تجربه ایران نشان داده است که اعتماد به آمریکا، چه در قالب توافق رسمی و چه حسن نیت شفاهی، همواره با بدعهدی و خسارت همراه بوده است. افول آمریکا یک واقعیت تاریخی است، اما عبور موفق از این دوره، نیازمند هوشمندی، ایستادگی و وفاداری به مبانی انقلاب اسلامی است؛ همان مسیری که امامین انقلاب همواره بر آن تأکید داشتهاند.