۲۶ شهريور ۱۴۰۴ - ۱۲:۴۸
کد خبر: ۷۹۱۴۴۱
رئیس مرکز فقهی ائمه اطهار مطرح کرد؛

خطر انحراف دین؛ تهدیدی جدی برای اصالت معارف اسلامی

خطر انحراف دین؛ تهدیدی جدی برای اصالت معارف اسلامی
آیت الله فاضل لنکرانی ضمن اشاره به سیره امام خمینی(ره) در مواجهه با انحرافات دین تصریح کرد: گاه دیده می‌شود که پاره‌ای گفتار‌ها به نام دین عرضه می‌شود که یا از دایره دین بیرون است یا بخشی از حقیقت دینی در آن نادیده گرفته می‌شود، خطر چنین رویه‌ای آن است که حق با غیر حق سنجیده شود.

به گزارش سرویس سیاسی خبرگزاری رسا، آیت الله محمد جواد فاضل لنکرانی رئیس مرکز فقهی ائمه اطهار(ع) در آغاز دروس خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم سال تحصیلی ۱۴۰۴ هجری شمسی در جمع شاگردان خود به موضوع کیفیت تعلیم صلوات بر پیامبر رحمت در نهج البلاغه پرداخت.

رئیس مرکز فقهی ائمه اطهار(ع) در بخش از سخنان خود تصریح کرد: افسوس که در روزگارِ ما، نمودهای باطل کم نیست؛ حتی در نسبت با قرآن کریم، گاه ترجمه‌ها و قرائت‌هایی عرضه می‌شود که با لغزش‌های آشکار همراه است. در برابرِ چنین انحراف‌هایی باید ایستاد و خطا را بی‌پرده اصلاح کرد. نمونه‌ای روشن از این سیره در عصر معاصر، موضعِ امام خمینی رضوان‌الله‌تعالی‌علیه است؛ آن‌گاه که در کتابِ «کشف‌الاسرار» به شبهاتی که در «اسرارِ هزارساله» طرح شده بود پاسخ گفتند. بنا بر نقل‌های مختلف، ایشان چند ماه از تدریس بازایستادند تا این وظیفه را به انجام رسانند؛ نشانِ آنکه هرگاه «وظیفه» در دفعِ باطل احراز شود، تقدّم با همان است و باید تمامِ همّت را بر اقامه حق متمرکز کرد.

متن کامل سخنان آیت الله فاضل لنکرانی بدین شرح است:

به مناسبت تقارن آغاز مباحث با میلاد فرخنده پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و امام صادق علیه‌السلام، شایسته می‌دانیم فرازی از نهج‌البلاغه را مرور کنیم که به تعلیم صلوات بر پیامبر اکرم می‌پردازد. این فراز در خطبه هفتاد و دوم نهج‌البلاغه (با عنوان «کیفیت تعلیم صلوات بر پیامبر») نقل شده است و در آن حضرت، شیوه درود فرستادن بر پیامبر را به مؤمنان می‌آموزند.

فرازِ «اَللَّهُمَّ دَاحِيَ اَلْمَدْحُوَّاتِ» و سنت توسعهٔ الهی

حضرت در آغاز می‌فرمایند: «اللَّهُمَّ دَاحِيَ الْمَدْحُوَّاتِ».[1] واژه «داحی» از ریشه «دَحْو» است؛ همان ریشه‌ای که در تعبیر «دحوُ الأرض» به معنای گسترده‌شدن زمین و برون‌آمدن آن از دل آب به‌کار رفته است. «المدحوات» جمعِ «مَدْحُوّة» است و به هر آنچه قابلیت بسط و گسترش دارد اطلاق می‌شود. اگرچه در بعضی از ترجمه‌های نهج‌البلاغه این واژه به «زمین» تفسیر شده است، لکن بر اساس ظاهر کلمات، منحصر در زمین نیست؛ بلکه هر پدیده‌ای که استعداد توسعه دارد، تحت شمول این عنوان قرار می‌گیرد.

یکی از شاخص‌ترین مصادیق این توسعه، «علم» است؛ حقیقتی الهی که حدّ و نهایت نمی‌پذیرد و انسان به هر اندازه که به توفیق الهی پیش می‌رود، بر دانایی او افزوده می‌شود. «معنویت» نیز چنین است؛ سلوکِ الی‌الله مرزی ندارد و هر که در این راه قدم نهد، خداوند بر نورانیت او می‌افزاید. در مقابل، دلبستگی به دنیا و مظاهر آن، همواره با محدودیت و تنگی همراه است. از این‌رو، وصف الهیِ «داحی المدحوات» را می‌توان ناظر به سنتی عام دانست که در عرصه‌های گوناگون جریان دارد.

این قاعده در نعمت‌های ظاهری نیز ساری است. قرآن کریم می‌فرماید: «وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ»؛[2] افزونیِ نعمت، منحصر به آخرت نیست؛ در همین دنیا نیز شکرگزاری سبب توسعه و گسترش نعمت می‌شود. این سنت در عرصه‌های اخلاقی نیز جاری است؛ هرچه «صبر» در جان انسان رسوخ یابد، ظرفیّت و ژرفای آن افزون می‌گردد. حاصل آنکه در ساحت‌های مادی، معنوی، علمی و اخلاقی، هر آنچه قابلیت توسعه دارد، تنها به اراده و مشیت الهی گسترش می‌یابد؛ زیرا اوست «داحی المدحوات».

در ادامه همان فراز آمده است: «وَب دَاعِمَ الْمَسْمُوكَاتِ، وَجَابِلَ الْقُلُوبِ عَلَى فِطْرَتِهَا، شَقِيِّهَا وَسَعِيدِهَا»؛[3] «المسموكات» از ریشه «سَمْك» به معنای رفعت و برپاداشتن است و به آسمان‌های برافراشته اشاره دارد. همچنین تصریح به فطرت واحدِ بشر، در عین اختلافِ عاقبتِ «شقی» و «سعید»، یادآور آن است که گرایش‌های فطری در همهٔ انسان‌ها مشترک است و تفاوتِ انجام به اختیار و اکتسابِ انسان بازمی‌گردد.

تحلیل اوصاف نبوی در کلام امیرالمؤمنین

پس از این مقدمه، حضرت این‌گونه درود می‌طلبند: «اِجْعَلْ شَرَائِفَ صَلَوَاتِكَ وَ نَوَامِيَ بَرَكَاتِكَ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَ رَسُولِكَ»؛[4] این تعبیر نشان می‌دهد که صلوات الهی مراتب دارد و اشرفِ مراتب آن ویژه پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله است؛ و از همین‌جا، ادبیات دعا به ما می‌آموزد که در طلبِ رحمت و برکت برای آن حضرت، عالی‌ترین مراتب را مسئلت کنیم. این هم نشانِ عظمتِ اعتقادِ امیرِ مؤمنان نسبت به مقامِ نبوی است و هم بازتابِ عمقِ محبتِ ایشان به آن وجودِ مقدّس.

خاتمیت و گشایشگری

در خطبه هفتاد و دوم نهج‌البلاغه، در ضمن تعلیم صلوات بر پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله، امیرالمؤمنین علیه‌السلام اوصاف بنیادینی را برای آن حضرت برمی‌شمارند. نخست دو عنوانِ محوری چنین است: «الْخاتِمِ لِما سَبَقَ»؛[5] «وَالْفَاتِحِ لِما انْغَلَقَ».[6]

در «خاتمیتِ» نبوی، به نظر ما مقصود نه تنها ختم زمانیِ سلسله انبیاست؛ بلکه افزون بر آن، جامعیت و عصاره‌بودنِ پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله نسبت به همهٔ فضائل و مواریث انبیای پیشین نیز مراد است. آن حضرت وارثِ تمام برکات نبوّت‌های سابق و برخوردار از کمالاتی فراتر از آنان است؛ بدین‌معنا، «خاتم» هم «جمع‌کننده» کامل است و هم «برتر» از مجموعِ آنچه پیش از او بوده است.

عنوان دوم، «الفاتح لما انغلق»، ناظر به کارکرد تاریخی و دائمیِ رسالت است: پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله گره‌های معرفتی و عملی بشر را می‌گشاید؛ اوست که گره‌های فروبسته در وادی‌های عقیده و شریعت و اخلاق را می‌گشاید، و به دست توانای اوست که راه هدایت و کمال در عرصه‌های دانش و عمل هموار می‌گردد. این گشایش منحصر به عصر بعثت نیست؛ تا قیامت نیز کلید حلّ همه انسدادها نزد او و در دینی است که آورده است.

رسالتِ اعلانِ حق

سپس عناوین دیگری در شأن پیامبر می‌آید که هر یک بُعدی از رسالت را می‌نمایاند و محورِ روشیِ رسالت چنین ترسیم می‌شود: «وَالْمُعْلِنِ الْحَقَّ بِالْحَقِّ»؛[7] مقصود آن است که هم محتوایِ دعوتْ حق است و هم شیوه و معیار اعلان آن؛ نه حقّی که با سازوکار باطل عرضه شود. این بیان دلالت دارد که هم محتوا حق است و هم شیوه اعلان و اقامه آن؛ نه آنکه حق، با معیار یا ابزارِ باطل عرضه شود. این آموزه برای ما که خود را سالکانِ طریقِ انبیا می‌دانیم، تکلیف‌آور است. به‌موجبِ روایتِ مشهور: «العُلَماءُ وَرَثَةُ الأَنْبِياءِ»؛ هرچند مرتبه حقیقیِ این وراثت ویژهٔ اهل‌بیتِ معصومین علیهم‌السلام است، اما عالمانِ دین در مرتبه‌ای نازل‌تر عهده‌دار و حاملِ همین رسالت‌اند: رساندنِ «تمامِ حق» با «تمامِ حق». انبیا آنچه را خداوند به آنان وحی کرد، بی‌کم‌وکاست و بی‌افزونی به مردم ابلاغ نمودند؛ و ما نیز باید در حدّ طاقتِ خویش به همین سیره ملتزم باشیم.

گاه دیده می‌شود که پاره‌ای گفتارهاحتی در میان اهلِ علمبه نامِ دین عرضه می‌شود که یا از دایره دین بیرون است یا بخشی از حقیقتِ دینی در آن نادیده گرفته می‌شود. خطرِ چنین رویّه‌ای آن است که «حق» با «غیرِ حق» سنجیده شود. ازاین‌رو، باید از خداوند بخواهیم دین را درست بشناسیم و همان‌گونه که هست، بی‌زیاده و نقصان، به مردم برسانیم. این خصلتِ اصیل در وجودِ پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله متحقّق بود و بر ماست که در مرتبه‌ای فروتر، خود را به آن متخلّق سازیم.

پیامبر؛ دافعِ هیاهوی باطل

بر همان سیاقِ «وَالْمُعْلِنِ الْحَقَّ بِالْحَقِّ» که روشِ اقامه حق را تبیین می‌کرد، امیرالمؤمنین علیه‌السلام در ادامه خطبه ۷۲ می‌فرمایند: «وَالدَّافِعِ جَيْشَاتِ الْأباطِيلِ»؛[8] «جَيْشات» از ریشه «جَيْش» به‌معنای خیزش‌ها، غوغاها و هیمنه‌های پرخروش است؛ نشانی از باطل که معمولاً با جنجال و فریبِ صوتی و تصویری همراه می‌شود. در مقابل، حق در سکینه و استواری ظهور می‌کند؛ حقیقت محتاجِ غوغا نیست و کارِ ما تنها «بیانِ حق» و «اقامه آن» است.

فرازِ پسین چنین است: «وَالدَّامِغِ صَوْلاَتِ اَلْأَضَالِيلِ»؛[9] «دامغ» از «دَمْغ» به‌معنای درهم‌شکستنِ صولت و هیمنه است؛ همان معنایی که قرآن کریم ترسیم می‌کند: «بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ»؛[10] بر این مبنا، مواجههٔ ما با باطل باید قاطعانه و بی‌مجامله باشد؛ در برابرِ حمله‌های ضلالت، ملاحظه‌کاری و رودربایستی جایگاهی ندارد. در عین حال، قاطعیتْ باید ذیل همان قاعده «إعلانِ حق، به حق» اعمال شود؛ یعنی صراحتِ بیانی و استحکامِ استدلال، همراه با عدالت در روش، امانت در نقل و پرهیز از وسایلِ ناروا. تقیّد به این میزان‌ها، هم سیرهٔ نبوی است و هم شرطِ اثرگذاریِ حقیقی در دفعِ اباطیل.

افسوس که در روزگارِ ما، نمودهای باطل کم نیست؛ حتی در نسبت با قرآن کریم، گاه ترجمه‌ها و قرائت‌هایی عرضه می‌شود که با لغزش‌های آشکار همراه است. در برابرِ چنین انحراف‌هایی باید ایستاد و خطا را بی‌پرده اصلاح کرد. نمونه‌ای روشن از این سیره در عصر معاصر، موضعِ امام خمینی رضوان‌الله‌تعالی‌علیه است؛ آن‌گاه که در کتابِ «کشف‌الاسرار» به شبهاتی که در «اسرارِ هزارساله» طرح شده بود پاسخ گفتند. بنا بر نقل‌های مختلف، ایشان چند ماه از تدریس بازایستادند تا این وظیفه را به انجام رسانند؛ نشانِ آنکه هرگاه «وظیفه» در دفعِ باطل احراز شود، تقدّم با همان است و باید تمامِ همّت را بر اقامه حق متمرکز کرد.

حاملِ رسالت و روشن‌گرِ راه

در امتداد آنچه درباره «إعلانِ حق، به حق» و «دفعِ اباطیل» گذشت، امیرالمؤمنین علیه‌السلام در همان خطبه اوصاف دیگری از پیامبر خاتم صلی‌الله‌علیه‌وآله را می‌نمایاند: «وَالدَّامِغِ صَوْلاتِ الْأَضَالِيلِ كَمَا حُمِّلَ فَاضْطَلَعَ قَائِمًا بِأَمْرِكَ»؛[11] «اضطلاع» دلالت بر برکشیدنِ بارِ سنگین با توانمندی و استقامت دارد؛ تصویری از عهده‌داریِ بی‌تعطیلِ مسئولیتِ رسالت. در وصفِ شتابِ قدسیِ این عهده‌داری آمده است: «مُسْتَوْفِزًا فِي مَرْضَاتِكَ»؛[12] واژه «مستوفِز» آمادگی، چابکی و حضورِ دائم در میدانِ تکلیف را می‌رساند. این همان الگوست که ما نیز باید به قدرِ وسعِ خود در طلبِ رضای الهی محقق سازیم.

سپس می‌فرماید: «غَيْرَ نَاكِلٍ عَنْ قُدُمٍ»؛[13] در تعبیرات عربی، «قدم» کنایه از پیش‌قدمی و جهش به صفِ نخست است؛ یعنی پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در انجامِ رسالت، هرگز عقب ننشست و پیوسته پیش‌گام بود. پس از آن آمده است: «وَلَا وَاهٍ فِي عَزْمٍ»؛[14] این فراز برای ما اهلِ علم و تبلیغْ تذکری روشن است: نه در عرصه تحصیل و نه در میدانِ هدایت، سستی روا نیست؛ البته پایداریِ حقیقی جز با توفیق الهی میسور نمی‌شود و ازاین‌رو باید پیوسته از خداوند نشاط و همّتِ علمی و عملی را طلب کنیم. در روایات نیز منشأ این نشاطْ مقدّر و موهوبِ الهی دانسته شده است.

در ادامه خطبه می‌خوانیم: «وَاعِيًا لِوَحْيِكَ، حَافِظًا لِعَهْدِكَ»؛[15] این دو وصف، ستون‌های رسالت‌اند: فهمِ درستِ وحی و وفای کامل به میثاقِ ربانی. سپس آمده است: «وَأَضَاءَ الطَّرِيقَ لِلْخَابِطِ»؛[16] «الْخَابِط» کسی است که چون بی‌چراغ در ظلمت رود، دست به هر سو می‌زند؛ رسالت، چراغِ راهِ اوست. نیز می‌فرماید: «وَهُدِيَتْ بِهِ الْقُلُوبُ بَعْدَ خَوْضَاتِ الْفِتَنِ وَالآثَامِ»؛[17] «خَوْضات» جمعِ «خَوْضَة» است و بر غوطه‌وری‌های مکرر در گردابِ بلاها و لغزش‌ها دلالت دارد؛ هدایتِ نبوی، دل‌ها را از این گرداب‌ها بیرون می‌کشد. در ادامه می‌خوانیم: «وَأَقَامَ بِمُوضِحَاتِ الأَعْلَامِ وَنَيِّرَاتِ الأَحْكَامِ»؛[18] «الأعلام» پرچم‌ها و نشانه‌های راه است، و «نَيِّراتِ الأحكام» بر احکامِ نورانی و زنده‌ای دلالت دارد که مسیرِ عملِ دینی را روشن می‌سازد.

فرازِ خاتمه، سیمای جامعِ آن حضرت را چنین ترسیم می‌کند: «فَهُوَ أَمِينُكَ الْمَأْمُونُ، وَخَازِنُ عِلْمِكَ الْمَخْزُونُ، وَشَهِيدُكَ يَوْمَ الدِّينِ، وَبَعِيثُكَ بِالْحَقِّ، وَرَسُولُكَ إِلَى الْخَلْقِ»؛[19] این تصویرِ جامع، رسالتِ خاتمی را در سه ساحتِ امانت، علم و شهادت می‌نمایاند و بر رسالتِ ابلاغیِ او مهرِ نهایی می‌نهد. برآیند این اوصاف آن است که رسالت خاتمی، هم جامعِ همه فضائل پیشین است و هم گشاینده همه انسدادهای بعدی؛ هم حقیقت را بی‌کم‌وکاست می‌نمایاند و هم تهاجمات باطل و ضلالت را دفع و درهم می‌شکند. ما نیز در مرتبه‌ای فروتر، باید این اوصاف را در حدّ ظرفِ وجودیِ خود محقق سازیم: تعهّد به ابلاغِ بی‌نقصان، شتاب در رضای الهی، پایداری در عزم، و پاسداری از عهد. 


[1]- ترجمه: «پروردگارا، گسترندهٔ گسترده‌ها!»

[2]- ابراهیم: ۷.

ترجمهٔ: «و [به ياد آوريد] آنگاه كه پروردگارتان اعلام كرد: اگر شكرگزارى كنيد، قطعاً بر [نعمتِ] شما مى‌افزايم، و اگر ناسپاسى كنيد، بى‌گمان عذاب من سخت است».

[3]- ترجمه: «و آفرینندهٔ برافراشته‌ها [آسمان‌های برافراشته] و قراردهندهٔ دل‌ها بر فطرتشان، چه تیره‌بختشان و چه سعادتمندشان».

[4]- ترجمه: «بر محمد، بنده و رسولت، برترین و شریف‌ترین درودهایت را قرار ده».

[5]- ترجمه: «پایان‌بخشِ آنچه پیش از او [از رسالت‌ها] بوده است».

[6]- ترجمه: «و گشایندهٔ آنچه بسته و فروبسته شده بود».

[7]- ترجمه: «و آشکارکنندهٔ حق، به حق».

[8]- ترجمه: «و دفع‌کنندهٔ یورش‌های سپاه باطل‌ها».

[9]- ترجمه: «و درهم‌کوبندهٔ حملاتِ گمراهی‌ها».

[10]- الأنبياء: ۱۸.

ترجمه: «بلكه ما حق را بر باطل مى‌افكنيم، پس آن را درهم مى‌كوبد، و ناگاه آن نابود مى‌گردد».

[11]- ترجمه: «و [او] درهم‌کوبندهٔ یورش‌های گمراهی‌هاست؛ چنان‌که چون بار [رسالت] بر او نهاده شد، به‌پا خاست و در کار تو استوار ایستاد».

[12]- ترجمه: «شتابنده در طلبِ خشنودیِ تو».

[13]- ترجمه: «نه واپس‌نشین از پیشروی».

[14]- ترجمه: «و در اراده، هرگز سست‌نشد».

[15]- ترجمه: «[او] آگاه به وحیِ تو و پاسدارِ پیمانِ تو بود».

[16]- ترجمه: «و راه گمشدگان در ظلمت شب را روشن ساخت».

[17]- ترجمه: «و دل‌ها پس از فرورفتن‌های پیاپی در فتنه‌ها و گناهان، به‌وسیلهٔ او هدایت شد».

[18]- ترجمه: «و [او] نشانه‌های آشکارِ حق را برافراشت و احکامِ روشنِ الهی را به‌پا داشت».

[19]- ترجمه: «پس او امینِ موردِ اعتمادِ توست، و خزانه‌دارِ دانشِ نهفتهٔ تو، و گواهِ تو در روزِ دین، و برانگیختهٔ تو به‌حق، و فرستادهٔ تو به سوی خلق».

ارسال نظرات