۲۶ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۲:۱۹
کد خبر: ۷۸۸۸۰۳
حجت الاسلام محمدجواد مهری:

هر ملتی که هزینه مقاومت را نپردازد، هزینه نابودی را با جان و خاکش می‌پردازد

هر ملتی که هزینه مقاومت را نپردازد، هزینه نابودی را با جان و خاکش می‌پردازد
تجربه تاریخی ایران نشان می‌دهد سازش با غرب همیشه خسارت‌آور بوده؛ در مقابل، مقاومت هوشمندانه امنیت، تمامیت ارضی و عزت ملی را حفظ کرده و مسیر امروز کشور را برای ایستادگی و اقتدار روشن می‌سازد.

به گزارش خبرنگار سرویس سیاسی خبرگزاری رسا حجت‌الاسلام والمسلمین محمدجواد مهری، پژوهشگر مسائل نظام دفاعی اسلام، در سومين نشست تخصصی «امنیت ملی و چالش‌های نوین» به تحلیل ابعاد «هزینه تسلیم، در قیاس با هزینه مقاومت» پرداخت و گفت: با توجه به الگوی ثابت رفتاری آمریکا در قبال کشورهای دارای برنامه هسته‌ای (لیبی: حمله پس از تعطیلی برنامه، عراق: اشغال پس از بازرسی‌های گسترده، برجام: خروج یکجانبه از توافق) و تأکید مقامات آمریکایی بر نگرانی‌های فراهسته‌ای (موشکی، منطقه‌ای)، کنار گذاشتن حق هسته‌ای صلح‌آمیز ایران  باعث صلح با آمریکا نمی شود.

نویسنده کتاب «فقه مقاومت و احکام دفاع»، در این نشست تخصصی با تحلیل جامع ابعاد زمینه‌های تاریخی این موضوع، به 8 سوال اساسی و کلیدی در این زمینه پاسخ داد.

1.     چرا ما با آمريكا صلح نمي كنيم؟ همان گونه كه آقاي پزشكيان اخيراً در يكي از سخنراني هايش با اشاره به بخشي از نامه ۵۳  نهج‌البلاغه امام علي (ع) به اين موضوع تصريح مي كند؟

توجه داشته باشيم كه استناد آقاي رئیس جمهور به این بخش از کلام اميرالمونين (ع) دقیق و درست نبود. امام علی علیه‌السلام در نامه ۵۳  نهج‌البلاغه می‌فرمایند: وَ لاَتَدْفَعَنَّ صُلْحاً دَعَاکَ إِلَيْهِ عَدُوُّکَ وَ لِلَّهِ فِيهِ رِضًى فَإِنَّ فِي الصُّلْحِ دَعَةً لِجُنُودِکَ وَ رَاحَةً مِنْ هُمُومِکَ وَ أَمْناً لِبِلاَدِکَ؛ هرگز صلحى را که از جانب دشمن پيشنهاد مى‌شود و رضاى خدا در آن است رد مکن؛ چرا که در صلح براى سپاهت آرامش و براى خودت مايه راحتى از همّ و غمها و براى کشورت موجب امنت است. بررسی سخن حضرت امیر(ع) نشان می‌دهد که پذیرش درخواست صلح از سوی دشمن، «مطلق» نیست؛ بلکه شرایطی دارد؛ اين كه مي گويم استناد رئیس جمهور به این بخش از کلام حضرت دقیق نیست؛ به چند دليل است: اولاً؛ تعبير «وَ لِلَّهِ فِيهِ رِضًى» اشاره به صلحی است که «مورد رضایت خداوند» باشد که معمولا باید چهار شرط داشته باشد: 1. «عادلانه» باشد 2. مصالح مسلمین و حکومت اسلامی را تامین کند 3. سبب سرشکستگى و ناامیدی ملت اسلام نشود 4. سبب تسلط کفار بر حکومت اسلامی و مسلمین نشود و ... اما تجربه صلح و مذاکره با آمریکا، چيز ديگري را نشان می‌دهد؛ هیچ یک از این موارد در مذاکره و صلح ادعایی با او تامین نمی‌شود. نظام استکبار در صدد صلح عادلانه با نظام اسلامی نیست و به هیچ وجه دنبال تامین مصالح حکومت اسلامی نمی‌‌باشد. تمامی بدعهدی‌ها و نقض‌ عهدهای گذشته آمریکا، پیش‌روی ماست. ثانياً؛ امام علي (ع) در ادامه می‌فرمایند: فَإِنَّ فِي الصُّلْحِ دَعَةً لِجُنُودِکَ وَ رَاحَةً مِنْ هُمُومِکَ وَ أَمْناً لِبِلاَدِکَ. بررسی رفتار منافقانه و فریبکارانه آمریکا نشان می‌دهد در صورتی که صلحی با این رژیم جنایتکار صورت گیرد، هیچ یک از مواردی که حضرت در اینجا بیان کردند، تامین نمی‌شود یعنی نه نیروهای نظامی به آرامش می‌رسند، نه این مذاکره و توافق، برای حاکمیت مايه راحتى از همّ و غم می‌شود و نه براى کشور امنت می‌آورد. چرا که هر لحظه احتمال نقض عهد و غافلگیری و حمله از سوی آمریکا و رژیم صهیونیستی وجود دارد. پس در واقع «صلحی» صورت نمی‌گیرد؛ بلکه همچنان در «وسط جنگ» خواهیم بود. ثالثاً؛ تعبیر دیگری که باید مورد توجه قرار گیرد این بخش از کلام حضرت است که می‌فرمایند: «وَلَکِنِ الْحَذَرَ کُلَّ الْحَذَرِ مِنْ عَدُوِّکَ بَعْدَ صُلْحِهِ، فَإِنَّ الْعَدُوَّ رُبَّمَا قَارَبَ لِيَتَغَفَّلَ، فَخُذْ بِالْحَزْمِ وَاتَّهِمْ فِي ذَلِکَ حُسْنَ الظَّنِّ: اما سخت از دشمنت پس از صلح با او برحذر باش، زيرا دشمن گاه نزديک مى شود که غافلگير سازد، پس دورانديشى را به کار گير و در اين مورد خوش بينى را کنار بگذار.» بنابراين باید توجه داشت که این هشدار بسیار جدّی حضرت در رابطه با احتمال نقض عهد دشمن نسبت به صلحی است که امتیازات و ویژگی‌هایی که امام(ع) فرمودند را داشته باشد یعنی مورد رضایت خداوند باشد، آرامش نیروهای نظامی و حاکمیت را برآورده سازد و برای کشور امنیت بیاورد. اما همانطور که بیان شد صلح و مذاکره‌ای که با آمریکا صورت می‌گیرد، اساسا صلح نیست، بلکه ذاتش تله جنگ است و چهره دیگری از سلطه آمریکاست. در این صورت تمامی این هشدارهای حضرت امیر(ع) در این بخش از نامه، نه ناظر به بعد از صلح، بلکه باید معطوف به «خود صلح مورد ادعای آمریکا» باشد و از آن حذر کرد؛ مگر اینکه این قدرت استکباری، حاضر به پذیرش شرایط عادلانه صلح و تامین بخشی از مصالح نظام اسلامی باشد.

2.     بنابر آنچه گفته شد، اساساً امکان صلح پایدار بین ایران و آمریکا وجود ندارد، چون اختلافات ریشه‌دارتر از آن است که با یک توافق هسته‌ای حل شود؟

بلي! همين طور است. البته برخی معتقدند کنار گذاشتن برنامه هسته‌ای ایران می‌تواند به صلح با آمریکا منجر شود. اما من معتقدم با استناد به شواهد تاریخی و اسناد بین‌المللی، تسلیم شدن، نه‌تنها درگیری‌ها را پایان نمی‌دهد، بلکه به طور قطع و یقین ایران را آسیب‌پذیرتر میکند؛ به چند دليل: دليل اول؛ تجربه تاریخی در کشورهای دیگر نشان می‌دهد کنار گذاشتن برنامه‌های تسلیحاتی، امنیت را تضمین نمی‌کند. به چند نمونه از اين كشورها اشاره كنم:  1- لیبی را ببينيد معمر قذافی در ۲۰۰۳ برنامه هسته‌ای لیبی را در ازای وعده رفع تحریم‌ها تسلیم کرد. اما در ۲۰۱۱، ناتو به لیبی حمله کرد، قذافی سرنگون شد و کشور در هرج‌ومرج فرو رفت. 2- عراق هم همين طور شد، صدام حسین در دهه ۱۹۹۰ و اوایل ۲۰۰۰ با بازرسی‌های آمریکا همکاری کرد، اما در ۲۰۰۳، آمریکا با ادعای واهی تسلیحات کشتار جمعی، عراق را اشغال کرد. 3- در شوروی هم همين اتفاق افتاد. میخائیل گورباچف در دهه ۱۹۸۰ با کاهش تسلیحات هسته‌ای و اعتماد به آمریکا موافقت کرد، اما این به فروپاشی اقتصادی و سیاسی شوروی منجر شد. پس اعتماد به غرب به وابستگی و نابودی انجامید. دليل دوم اين است كه اظهارات مقامات آمریکایی نشان می‌دهد که نگرانی‌هایشان به برنامه هسته‌ای محدود نیست، بلكه فراتر از مسائل هسته‌ای است و شامل نفوذ منطقه‌ای و توان موشکی ایران می‌شود: دونالد ترامپ در ۲۰۱۸ پس از خروج از برجام گفت این توافق به "رفتارهای خبیثانه" ایران، مانند حمایت از گروه‌های منطقه‌ای و موشک‌های بالستیک، توجه نکرده است. پس حتی توقف برنامه هسته‌ای، فشارها را پایان نمی‌دهد. بنیامین نتانیاهو از ۱۹۹۲ ادعا کرد ایران در آستانه بمب هسته‌ای است. در ۲۰۱۲، با نمایش کارتونی در سازمان ملل، گفت ایران تا بهار بعد به غنی‌سازی نهایی می‌رسد. اما گزارش‌های اطلاعاتی اسرائیل در ۲۰۱۲ نشان داد ایران تسلیحات هسته‌ای تولید نمی‌کند. پس ادعاها، بهانه‌ای برای فشارهای گسترده‌تر است. دليل سوم؛ عدم پایبندی آمریکا به تعهدات است. خروج یک‌جانبه آمریکا از برجام در ۲۰۱۸، علی‌رغم پایبندی ایران، اعتماد به آمریکا را تضعیف کرد. آمریکا همچنین از معاهداتی مانند ABM ۲۰۰۲ و توافق پاریس (۲۰۱۷) خارج شده است. پس آمریکا در توافقات غیرقابل اعتماد است. دليل چهارم اِستانداردهای دوگانه هسته‌ای است. ایراني كه امضاکننده NPT است حق غنی‌سازی صلح‌آمیز ندارد، اما آمریکايي که از تسلیحات هسته‌ای در جنگ (هیروشیما و ناکازاکی) استفاده کرده و زرادخانه گسترده‌ای دارد. و اسرائیل بدون امضای NPT، دارای زرادخانه هسته‌ای و مورد حمایت غرب ، چنین حقی دارد. پس استانداردهای دوگانه، مشروعیت فشارها را زیر سؤال می‌برد.

3.     علاوه بر تجربه تاریخی کشورهای لیبی، عراق و شوروی، تجربه مشابه شکست را در داخل ایران و در دوره سه دولت متوالی (دولتهای سازندگی، اصلاحات و اعتدال) شاهد بوده ایم، در این زمینه چه توضیحی دارید؟

برای پاسخ به این سوال لازم است به سه پرده از تراژدی سازش در ایران اشاره كنم: پرده اول سراب خوش‌بینی دولت سازندگی در سال (۱۹۹۰) است. آقای هاشمی رفسنجانی، همکاری در پروژه «آزادی جنازه گروگان‌های آمریکایی در لبنان» را روزنه‌ای برای عادی‌سازی روابط خود با غرب می‌دید، اما هنگامی که گروگان‌ها با وساطت ایران آزاد شدند، آمریکا زیر تمام وعده‌هایش زد. آرزوهای دولت سازندگی برای «آزادی پول‌های بلوکه‌شده» و «سرمایه‌گذاری غرب با چراغ سبز آمریکا» نقش بر آب شد. دومین سونامی بدعهدی غرب، در مذاکرات سعدآباد سال (۲۰۰۳) بود. در این مذاکرات، با دستور مستقیم رئیس‌جمهور وقت (خاتمی) مبنی‌ بر لزوم «جلوگیری از شکست مذاکرات تحت هر شرایطی»، ایران تعلیق کامل فعالیت‌های هسته‌ای را پذیرفت. در این بازی، اروپایی ها نقش «پلیس خوب» را ایفا کردند و خود را مخالف سیاست‌های آمریکا نشان ‌دادند تا مسئولان ایرانی را مجاب کنند که با این توافق، از ارجاع پرونده به شورای امنیت جلوگیری خواهند کرد. اما شورای حکام، شدیدترین قطعنامه را علیه ایران صادر و کشور را در آستانه تحریم‌های فصل هفتم قرار داد. سومین و مهم‌ترین شکست جریان سازش، در توافق برجام (۲۰۱۵)  به اوج خود رسید. دولت یازدهم تمام مسائل اقتصادی و معیشتی کشور را به توافق با آمریکا گره زده ‌بود. حسن روحانی در روز توافق وعده داد: تمام تحریم‌ها یک‌باره لغو خواهد شد و نه تعلیق. دولت او برای اثبات حسن نیت، بدون دریافت هیچ ضمانت اجرایی، تمامی تعهدات ایران را یک‌طرفه اجرا کرد. نتیجه قابل پیش‌بینی بود: آمریکا نه‌تنها تحریم‌ها را لغو نکرد، بلکه با خروج یک‌جانبه از برجام، سیاست «فشار حداکثری» را کلید زد. بزرگ‌ترین خسارت این اعتماد بی‌جا، تحمیل سازوکار خطرناک «مکانیسم ماشه» بود. بندی که به هر عضو ۱+۵ اجازه می‌دهد تنها با یک ادعا، تمام تحریم‌های بین‌المللی را بدون حق وتو علیه ایران بازگرداند.

حال با اين شواهدي كه اشاره شد؛ سه دولت اصلاح طلب، هر سه برای تفاهم با امریکا لحظه شماری می کردند؛ ولی چیزی برای ملت و کشور ایران جز (تجربه شکست‌) به ارمغان نیاوردند: 1- تعطيل شدن هسته‌ای در دولت خاتمی، و محور شرارت  خواندن ايران توسط جرج بوش 2- وضع شدن بیشترین تحریم ها در دولت روحانی، و پاره كردن تفاهم نامه برجام  توسط ترامپ و ترور محبوب‌ترین و برجسته‌ترین فرمانده نظامی ایران به دستور ايشان در عراق 3- حمله واقعی امریکا و سگ هار منطقه‌ایش در دولت پزشکیان و بمباران زیرساخت ها و سایت های هسته‌ای، و بخاک و خون کشیده شدن صدها نفر از هموطنان و فرماندهان ارشد نظامی و دانشمندان هسته‌ای.

4.     برخی معتقدند هزینه تسلیم یا تعامل با غرب، در قیاس با هزینه مقاومت، کمتر است. تحلیل شما در این زمینه چیست؟

من معتقدم کسانی که این مباحث را مطرح می کنند یا مغرض و پادوی دشمن در داخل کشورند و یا سواد ندارند، چون اگر سواد می داشتند و راهبرد مقاومت و سازش که تعیین‌کننده سرنوشت کشورهاست، را در منطقه می دیدند، اذعان می کردند هزینه عقب نشینی از استقلال، به مراتب بیش‌تر از هزینه ایستادگی است. شما نگاه کنید؛ ایران و لیبی دو الگوی متضاد در مواجهه با فشار غرب را تجربه کردند: ایران با دیدگاه آینده نگر «مقاومت هزینه دارد، اما سازش هزینه‌بردارتر است»؛ علیرغم تحریم‌های کمرشکن، با حفظ استقلال عمل، امروز به یک قدرت تأثیر گذار منطقه‌ای تبدیل شد؛ اما لیبی که مسیر سازش با واگذاری تسلیحات هسته‌ای را انتخاب کرد، دچار فروپاشی حاکمیت ملی شد. این تقابل، پارادوکس هشداردهنده‌ای را آشکار می‌کند: سازش با غرب نه تنها امنیت نمی‌آورد، بلکه زمینه تجزیه کشورها را فراهم می‌کند. در لیبیِ قذافی، انتخاب راه سازش با غرب، سرانجامی جز سقوط دولت مرکزی و ورود کشور به دایره‌ی هرج و مرج و جنگ داخلی نداشت. قذافی پس از واگذاری تمامی اهرم‌های دفاعی و پذیرش بدون قید و شرط خواسته‌های غرب، نه‌تنها ثبات نیافت، بلکه کشورش تجزیه و به صحنه نبرد قبایل مسلح و شبه‌نظامیان خارجی تبدیل شد. ایران با پرداخت هزینه‌های کوتاه‌مدت مقاومت (تحریم، تورم)، امروز به هسته قدرت ژئوپلیتیک شرق تبدیل شده، درحالی که سازش‌کنندگان حتی استقلال جغرافیایی خود را حفظ نکرده‌اند. بنابراین با مقایسه این دو الگو می توان اثبات کرد که هزینه عقب‌نشینی از استقلال، به مراتب بیش‌تر از هزینه ایستادگی است.  علاوه بر این دو الگوی متضاد (ایران و لیبی) در مواجهه با فشار غرب؛ اگر یک نگاه به تاریخ ۷۴ ساله کشور ایران یعنی از سال ۱۲۹۳ شروع جنگ جهانی اول تا ۱۳۶۷ پایان جنگ تحمیلی صدام بر علیه ایران داشته باشیم باز می بینیم؛ هزینه سازش و تسلیم، به مراتب بیش‌تر از هزینه ایستادگی و مقاومت است. بر اساس آمارهای تاریخی، هزینه‌های ملیِ سیاست تسلیم در جنگ‌های جهانی (قحطی، اشغال، ۱۳ میلیون قربانی) ۱۲۰ برابر هزینه‌های مقاومت در دفاع مقدس 8 ساله بوده است. مستندات سه جنگ بزرگ ایران ثابت می‌کند:  تسلیم در جنگ جهانی اول، ۹ میلیون کشته، در جنگ جهانی دوم، ۴ میلیون کشته و مقاومت در دفاع مقدس کمتر از ۲۰۰ هزار شهید بوده است. با توجه به این نتایج فاجعه‌بارِ راهبرد تسلیم در دو جنگ جهانی (۱۳ میلیون کشته و اشغال کامل کشور) در مقابل دستاوردهای مقاومت در دفاع مقدس (حفظ تمامیت ارضی و تلفات ۱۲۰ برابر کمتر)، چگونه ادعای «کاهش هزینه از طریق سازش» قابل توجیه است؟ استدلال طرفداران «کاهش هزینه از طریق تعامل و تسلیم» بر چه پایه‌ای استوار است؟ پشتوانه نظریه «هزینه پایین‌تر سازش» چیست؟ اگر سازش کم‌هزینه‌تر است، چرا در تسلیم: ۱۳ میلیون ایرانی مُردند؟ اما در مقاومت 8 ساله، کشور زنده ماند و پیروز شد؟ چرا این افراد؛ هزینه‌های راهبرد بی‌طرفی در جنگ جهانی اول که قحطی و اشغال بود، نمی بینند. چرا پیامدهای تسلیم بدون مقاومت در جنگ جهانی دوم که فروپاشی اقتصادی بود نمی بینند. چرا دستاوردهای مقاومت فعال در دفاع مقدس که حفظ تمامیت ارضی و اقتصاد مقاومتی بود نمی بینند. بلی! نتیجه‌ تسلیم؛ مرگ دسته‌جمعی، اشغال و قحطی است. اما نتیجه مقاومت جانانه؛ حیات ملی، عزت و پیشرفت است. خلاصه این هشدار تاریخی را از یاد نبریم که «هر ملتی که هزینه مقاومت را نپردازد، هزینه نابودی را با جان و خاکش می‌پردازد».

5.     لطفاً تحلیل تاریخی عمیق‌تری از پیامدهای سه جنگ بزرگ در ایران (۱۲۹۳-۱۳۶۷) ارائه بفرمایید؟

همان طور که مستحضرید، ایران در طول ۷۴ سال ( ۱۲۹۳ش شروع جنگ جهانی اول تا ۱۳۶۷ش پایان جنگ تحمیلی) ۳ جنگ بزرگ را در خود دید. اولین جنگ؛ جنگ جهانی اول است که 8 روز بعد از تاج گذاری احمد شاه قاجار درسال ۱۲۹۳ جنگ شروع شد. در این جنگ ایران اعلام بی‌طرفی کرد؛ ولی با این حال از غرب کشور: آلمان و عثمانی؛ و از شمال: روس‌ها به ایران حمله کردند و زمین ایران صحنه درگیری بین دو طرف جنگ شد. هر کجا وارد می‌شدند، گندم و محصولات را آتش می‌زدند تا به دست طرف مقابل نیفتد. درگیری دوطرف به تهران رسید، احمدشاه می‌خواست پایتخت از تهران به اصفهان انتقال دهد. اما نمایندگان روس و انگلیس اجازه ندادند. انقلاب اکتبر روسیه شد، روس‌ها ایران را ترک کردند، تمام ایران تحت اشغال کامل انگلیس شد. انگلیسی‌ها باعث ایجاد قحطی و بیماری شدند، مردم ایران قُوت لایموت هم نداشتند. مردم به علوفه خوردن روی آوردند، کار به خوردن مردار رسید، به گفته داناهو در «کتاب ماموریت به پرشیا» قحطی به زنده‌خواری و بچه‌خواری رسیده بود. یک خروار گندم(۱۰۰کیلوگرم) از ۴ تومان به ۴۰۰ تومان در یک سال رسید. (تورم ۱۰هزار درصدی). حدود ۹ میلیون نفر از جمعیت ایران (۴۰ درصد جمعیت ایران) از بیماری و گرسنگی از دنیا رفتند.

هر ملتی که هزینه مقاومت را نپردازد، هزینه نابودی را با جان و خاکش می‌پردازد

 

دومین جنگ؛ جنگ جهانی دوم است که شهریور ۱۳۲۰ سفیران روس و انگلیس به خانه حسنعلی منصور(نخست وزیر) رفتند و گفتند کشور ایران توسط ما اشغال شده است. حسنعلی منصور رضا شاه را خبر کرد. رضا شاه گفت: ما که حاضر بودیم هر چه می‌خواهند در اختیارشان بگذاریم، چرا این کار را کردند.(راهبرد تسلیم تحقیر آمیز) رضا شاه حتی حاضر به شلیک یک گلوله نشد.(تسلیم، سکوت، عدم مقاومت، سازش) حدود ۴ میلیون نفر از جمعیت ایران در  جنگ جهانی دوم بر اثر قحطی و گرسنگی و بیماری از دنیا رفتند. قحطی و شرایط بد اقتصادی تا ۱۰ سال بر ایران مرتب ادامه داشت. یعنی از سال ۱۳۲۰ش تا ۱۳۳۰ش. سومین جنگ؛ جنگ صدام در سال 59 بر علیه ایران بود. راهبرد انقلاب نوپای اسلامی، مقاومت و دفاع مقدس بود، که منجر به جنگ تحمیلی ۸ ساله شد؛ در شرایطی که  ایران با ابرقدرتها در حال قطع ارتباط بود، انتظار می‌رفت شرایط اقتصادی بسیار بدی داشته باشیم. هر کس هرچه داشت برادرانه و خواهرانه برای کمک به جبهه خالصانه کمک می‌کرد. خانواده‌ها فرزندانشان را به جبهه می‌فرستادند. خانم‌ها لباس و دستکش و... برای جبهه می‌دوختند، عده‌ای دیگر نان می‌پختند. حتی کودکان عیدی‌های خودشان را به جبهه کمک می‌کردند. در این سه جنگ بزرگ؛ جنگ جهانی اول حدود ۴ سال، جنگ جهانی دوم حدود ۶ سال و جنگ با صدام ۸ سال طول کشید. یعنی طولانی‌ترین جنگ قرن بیستم، و دومین جنگ طولانی در قرن حاضر بود.

در جنگ جهانی اول و دوم حتی یک گلوله به سمت دشمنان شلیک نشد و شعار مرگ بر انگلیس و روس و آلمان نبود. یعنی راهبرد حاکمان؛ تسلیم، سکوت و سازش بود. اما در دفاع مقدس 8 ساله، ایران ۱۹ عملیات بزرگ، ۱۹ عملیات متوسط و ۱۲۵ عملیات کوچک  انجام داد. چون راهبرد نظام ولایت فقیه؛ مقاومت فعال بود.

تلفات انسانی ایران در جنگ اول جهانی ۹ میلیون نفر(سالانه ۳ میلیون نفر)، در جنگ دوم جهانی ۴ میلیون نفر(سالانه ۲ میلیون نفر) و تعداد شهدای دفاع مقدس 8 ساله، کمتر از ۲۰۰ هزار نفر(سالانه ۲۵ هزار نفر) بود. پس تلفات زمان سازش و تسلیم ۱۲۰ برابر زمان مقاومت فعال بوده است.

در جنگ جهانی اول و دوم در ایران قحطی، بیماری و وضعیت نابسامانی اقتصادی بود، اما در دفاع مقدس 8 ساله، مردم زندگی عادی داشتند و خودشان کمک‌های مالی و ... به جبهه می‌کردند.

در جنگ جهانی اول و دوم تمامیت ارضی ایران اشغال شد و سرزمین هایی از ایران جداشدند، اما در دفاع مقدس 8 ساله، حتی یک وجب از خاک ایران جدانشد.

در جنگ جهانی اول و دوم، بین مردم تفرقه و اختلاف و درگیری بود، اما در دفاع مقدس 8 ساله، برادری، ایثار، از خود گذشتگی و... بین مردم برقرار بود.

هر ملتی که هزینه مقاومت را نپردازد، هزینه نابودی را با جان و خاکش می‌پردازد

 

6.     در سخنان خود به تجزیه کشورها که نتیجه تسلیم، سازش و سستی حاکمان و بی‌تفاوتی مردمان بود، اشاره کردید و یادآور شدید ایران امروز نیز روزگاری تجزیه تاریخی را تجربه کرده است. در این زمینه چه تحلیلی دارید؟

اگر یک مروری به تاریخ گذشته کشور داشته باشیم می بینیم در ۲۰۰ سال گذشته چقدر از خاک ایران جدا شده؟ در زمان قاجار: قفقاز، ارمنستان، افغانستان و بخش‌های بزرگی از آسیای میانه را از دست دادیم: 1- حدود ٢١۱ سال پیش در زمان فتحعلی‌شاه قاجار به‌موجب قرارداد ننگین گلستان در سال ۱۱۹۲ شمسی (۱۸۱۳ میلادی) کشورهای فعلی: «قفقاز، ارمنستان، گرجستان، داغستان، چچن و اینگوش و سواحل ارزشمند دریای کاسپین» به مساحت حدود ۲۳۰ هزار کیلومترمربع از ایران جدا شده و به روسیه تزاری تقدیم گردید. 2- حدود ١٩۶ سال پیش، باز هم در زمان فتحعلی‌شاه قاجار به‌موجب قرارداد ننگین ترکمنچای در سال ۱۲۰۷ شمسی (۱۸۲۸ میلادی)، منطقه«ایروان، نخجوان و بخش‌هایی از تالش و آذربایجان» و در مجموع حدود ۳۰ هزار کیلومترمربع دیگر از ایران جدا شد و باز هم به امپراتوری روسیه تقدیم شد. 3- حدود ١۶۸ سال پیش در زمان ناصرالدین‌شاه قاجار به‌موجب معاهده ننگین پاریس در سال ١٢٣۵ شمسی (۱۸۵۶ میلادی) مناطق: «هرات و افغانستان و بلوچستان و مکران» به مساحت ٩٧۵/۲۲۵ کیلومترمربع با فشار انگلیس از ایران جدا شد. 4- حدود ١۵۳ سال پیش، باز هم در زمان ناصرالدین‌شاه قاجار به‌موجب قرارداد ننگین حکمیت «گلد اسمیت» در سال ١٢۵٠ شمسی (۱٨٧١ میلادی)، و باز هم تحت‌فشار انگلیس مناطقی از: «پاکستان و سیستان» به مساحت ٣۵٠/۰۰۰ کیلومترمربع از ایران جدا شد. 5- حدود ١۴۳ سال پیش باز هم در زمان ناصرالدین‌شاه قاجار به‌موجب «پیمان آخال» در سال ۱۲۶٠ شمسی (۱۸۸۱ میلادی) کشورهای فعلی: «ترکمنستان، ازبکستان، تاجیکستان، قرقیزستان و قزاقستان» به مساحت ۱/۲۲۶/۵۰۰ کیلومترمربع از ایران جدا شده و باز هم به امپراتوری روسیه تقدیم شد. 6- حدود ۱۰۵ سال پیش در سال ۱۲۹۸ شمسی (۱۹۱۹ میلادی) در زمان احمدشاه قاجار و دولت وثوق‌الدوله بر اساس پیمان منطقه‌ای مستشاران انگلیس، جزایر نفت‌خیز خلیج‌فارس از جمله کشورهای فعلی: «امارات، قطر، عمان و چند جزیره بسیار ارزشمند دیگر» به مساحت ۴۰۵/۲۸۷ کیلومترمربع رسماً از ایران جدا شد. در زمان پهلوی نیز؛ اروندرود، آرارات، بحرین و جزایر خلیج فارس را تقدیم دیگران کردیم: 1- حدود ۸۷ سال پیش در سال ۱۳۱۶ شمسی (۱۹۳۷ میلادی) در زمان رضاشاه پهلوی با امضای پیمان ننگین سعدآباد با کشورهای همسایه (عراق، ترکیه و افغانستان) بخش‌های عظیمی از ایران با دسیسه انگلیس جدا شد؛ از جمله: «ارتفاعات سوق‌الجیشی آرارات» به ترکیه؛ بخش عظیمی از «اروندرود» و اداره کامل آن را به عراق؛ و «دشت وسیع نااُمید» به مساحت ۳ هزار کیلومتر به افغانستان بخشیده شد. 2- حدود ۷۰ سال پیش در سال ۱۳۳۳ شمسی (۱۹۵۴ میلادی) در زمان محمدرضاشاه پهلوی، بندر راهبُردی «فیروزه» در شرق دریای خزر از ایران جدا و به شوروی واگذار گردید! 3- باز هم در زمان محمدرضا شاه در سال ۱۳۵٠ شمسی (۱۹۷۱ میلادی) با فشار انگلیس، مجمع‌الجزایر بحرین به مساحت بیش از ۷۰۰ کیلومترمربع با انبوهی از مخازن نفت و گاز از ایران جدا شد!

هر ملتی که هزینه مقاومت را نپردازد، هزینه نابودی را با جان و خاکش می‌پردازد

به نظر شما این همه جدایی خاک (بیش از ۳.۵ میلیون کیلومترمربع) چرا اتفاق افتاد؟پاسخ روشن است: سستی در برابر زورگویی بیگانگان! و پذیرش راهبرد تسلیم و سازش. با کمال تأسف باید این حقیقت تلخ را بدانیم که این مقدار تجزیه و جدایی (بیش از ۳ میلیون و ۵۰۰ هزار کیلومترمربع از خاک ایران) در کل تاریخ جهان بی‌سابقه است و ایران امروز با مساحت ۱/۶۴۸/۱۹۵ کیلومترمربع، کمتر از یک‌سوم مساحت ایران بزرگ دویست سال قبل را دارد!

و حال آنکه پس از انقلاب 57 مردم ایران و هشت سال دفاع مقدس، یک سانتیمتر از خاک کشور عزیزمان را هم از دست ندادیم، چرا این تحول بزرگ پس از انقلاب رخ داد، در هشت سال دفاع مقدس با وجود جنگ تمام‌عیار، یک سانتیمتر از خاک ایران جدا نشد!  چون راهبرد نظام ولایت فقیه؛ راهبرد ایستادگی و مقاومت در برابر دشمن است. حال مردم ما مخصوصا نسل جوان بدانند که چه کسی ایران و سرزمین شیران را دوست دارد و آن را با چنگ و دندان و با خون عزیزانش حفظ کرده است؟ ولایت فقیه یا شاهان قاجار و پهلوی؟ همان کسانی که عاملان جدایی تاریخی خاک ایران بودند و امروز در کنار اسرائیل و آمریکا ایستاده‌اند! این را برای فرزندان و اطرافیان‌مان بازگو کنیم! که طرف‌داران قاجار و پهلوی امروز در کنار اسرائیل ایستاده‌اند و آمریکا و این رژیم را تحریک می‌کنند که به ایران حمله کنند. و همچنین پان‌ترک‌ها و پان‌عرب‌ها و پان‌کردها و پان‌بلوچ‌ها و... هم در کنارشان ایستاده‌اند.

هر ملتی که هزینه مقاومت را نپردازد، هزینه نابودی را با جان و خاکش می‌پردازد

7.     چرا سیاست سازش‌طلبی و الگوی تعامل حداکثری با غرب، که در سه دولتِ سازندگی، اصلاحات و اعتدال به تشدید تحریم‌ها و تهدیدها انجامید، کماکان تئوری غالب جریان اصلاحات است؟

بلی! این سوال اکثریت مردم ایران است، که چرا از تداوم الگوی تعامل با غرب؛ علیرغم سه تجربه تاریخی با سه نتیجه مشابه شکست خورده سخن می گویید؟ چرا جریان اصلاحات علیرغم سه شکست مستند در تعامل با غرب - از نقض وعده‌های آمریکا در دولت هاشمی تا تشدید تحریم‌ها پس از برجام - کماکان بر این استراتژی پایبند است؟ چرا پس از نقض مکرر تعهدات، توسط غرب (از مک فارلین تا ترامپ)، بازهم اعتمادسازی توصیه می‌شود؟  شما که می دانید دنبال کردن تکراری این مسیر، پر از تناقض آشکار است؛ آنها قول لغو تحریم دادند، اما تحریم‌ها ماندگار شدند. قول جلوگیری از جنگ دادند، اما ترور سردار سلیمانی (۲۰۲۰) و حمله به سایت‌های هسته‌ای اتفاق افتاد. و کما کان سند بالادستی، یعنی فصل هفتم منشور ملل متحد، به‌عنوان تهدید علیه ایران فعال است. آیا زمان بازنگری در «تئوری تعامل حداکثری» با توجه به الگوی ثابت وعده تحریم نرسیده است؟  آیا می‌توان الگویی را که در ۳ دولت متوالی به تشدید تحریم‌ها انجامید، "راهبرد موفق" نامید؟ چه بگوییم به تعبیر آن شوریده حال باید گفت: داغ دل من که دیدنی نیست سوز جگرم شنیدنی نیست؟!  خداوند این جریان را از خواب غفلت بیدار کند تا آن قدر برای کشور هزینه درست نکنند.

هر ملتی که هزینه مقاومت را نپردازد، هزینه نابودی را با جان و خاکش می‌پردازد

8.     راهبرد جمهوري اسلامي ایران در اين جهان پرآشوب، صلح عزتمند  است یا سازش تحقیرآمیز؟

دو راهبرد کاملاً متفاوت وجود دارد: 1- راهبرد مقاومت هوشمندانه: همان‌گونه که رهبر معظم انقلاب فرمودند: مذاکره آری، ذلت هرگز! كه دستاوردش: افزایش توان موشکی (۷ برابرشدن برد)، رشد فناوری هسته‌ای (۲۰ برابر شدن سانتریفیوژها) و تبدیل شدن به قدرت منطقه‌ای (نفوذ در ۴ کشور)  بوده  است. 2- راهبرد سازش تحمیلی:  كه نمونه اش در منطقه، تجربه تلخ لیبی است با از دست دادن برنامه هسته‌ای و به خاک و خون کشیده شدن مردمانش روبرو شد. و كشور عراق که با پذیرش بازرسی‌های بی‌حد و حصر، مورد حمله قرار گرفت. و نمونه داخلي اش كشور خودمان ايران است كه در دوره سازشكاران با غرب يعني از سال1376 تا ۱۳۹۶؛ افزایش ۳ برابری تحریم‌ها (طبق گزارش FDD) ، کاهش ۳۵% ذخایر ارزی (گزارش بانک مرکزی ۱۳۹۵) و از دست دادن بازارهای منطقه‌ای (سند مرکز پژوهش‌ها)  دستاورد ما بوده است. پس مردم ما بايد بدانند كه هرجا مقاومت کردیم (پس از انقلاب، دفاع مقدس، برنامه هسته‌ای) دارایی افزودیم. هرجا سازش کردیم (گروگان‌ها، تعلیق غنی‌سازی، برجام) بهای سنگین پرداختیم.  این نه شعار، که داده‌های مستند تاریخ معاصر است. پس حقیقت را گم نکنیم! همان طور که مقام معظم رهبری فرمودند: مذاکرۀ آنها برای «حلّ مسائل» نیست، برای «تحکّم» است. می‌گویند مذاکره کنیم تا آنچه را که می‌خواهیم، بر طرفِ مذاکره تحمیل کنیم؛ اگر قبول کرد که چه بهتر، اگر قبول نکرد جنجال راه بیندازیم که اینها از پای میز بلند شدند! (۱۴۰۳/۱۲/۱۸). تنها راه در پیش پای ملّت ایران عبارت است از «قوی‌شدن». پس بیایید با وحدت و هوشیاری، پشت سر رهبري این مسیر پرافتخار را ادامه دهیم.

ارسال نظرات