نخستین پرتاب موشکهای ایرانی
به گزارش سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، شب گذشته دقایقی پس از آغاز عملیات وعده صادق 2، تصویری که بین ایرانیان در شبکههای مجازی میچرخید، تصویر مرد موشکی ایران شهید حسن طهرانی مقدم بود، مردی که یادش را گرامیمی داشتند، طلایهدار وعده صادق بود.
شهید طهرانی مقدم دانشمند و فرماندهای بود که اکثریت مردم نام او را بعد از شهادتش در سال 1390 شنیده و یا او را شناختند. او در گمنامی و به دور از هیاهوی رسانه ، بزرگترین فعالیت در زمینه تولید موشک را به سرانجام می رساند و جمهوری اسلامی را در توان دفاعی تجهیز می کرد.
شهید طهرانی مقدم در سکوت و گمنامی مشهورترین و پرسرو صداترین قدرت بازدارندگی را برای جمهوری اسلامی و گروه های مقاومت رقم زد که بارها با اسرائیل مواجه می شوند. او فقط آرزوی نابودی اسرائیل را نداشت بلکه برای تحقق آن تلاش بسیاری کرده بود.
شهید حسن طهرانی مقدم در پاییز 1360 طرح ساماندهی آتش پشتیبانی (خمپارهاندازها) را بهصورت مدون تقدیم حسن باقری کرد. آبان سال 1362 مأموریت راهاندازی و سازماندهی "فرماندهی موشکی زمین به زمین سپاه" به او محول شد و به این ترتیب 21 اسفندماه 1363 اولین موشک ایران به کرکوک شلیک شد.
شهید مقدم در سال 1364 به سِمت فرماندهی موشکی نیروی هوایی سپاه منصوب شد. عمده کارهای تحقیقاتی ساخت موشک «شهاب3» را شهید مقدم انجام داده بود. او در اول مهر سال 84 بهعنوان جانشین سردار علی زاهدی در نیروی هوایی سپاه پاسداران منصوب شد. در 25 آذرماه سال 85 بهعنوان مشاور فرماندهکل سپاه در امور موشکی و رئیس سازمان خودکفایی سپاه انتخاب شد.
شهید طهرانی مقدم یگان موشکی سپاه را با کمترین امکانات وقت تاسیس کرد و جوانانی را آنجا برای راه اندازی پروژه های بزرگ موشکی آموزش داد تا جهادخودکفایی سپاه پا بگیرد و کم کم به جایی برسد که هر سال از موشک های جدید ساخت سپاه با افتخار رونمایی شود. و به دنبال آن بازتاب های جهانی تکنولوژی دفاعی ایران در سال های تحریم سند استقلال و توانایی کشور در این زمینه باشد.
طهرانی مقدم اهدافش فراتر از پر شدن دست جمهوری اسلامی از اقتدار موشکی بود. او دورتر را می دید و برای روزگاری برنامه ریزی می کرد که بزرگترین مسئله جهان اسلام یعنی مسئله فلسطین را به راه حل نهایی خود یعنی نابودی رژیم اشغالگر قدس نزدیک کند.
کتاب «مرد ابدی» نوشته معصومه سپهری کاملترین و جامعترین اثری است که درباره این شهید منتشر شده است، این کتاب حاصل قریب 12 سال، مصاحبه و معاشرت با اصلیترین افرادی است که حسن طهرانیمقدم در برابر چشم آنان رشد کرد و «حسن» شد!
این کتاب روایتی مستند از زندگی پدر موشکی ایران، شهید والامقام سردار حسن طهرانی مقدم است که از سوی انتشارات تسنیم و با همکاری انتشارات شهید کاظمی منتشر شده و در مدت زمان محدود پس از انتشار با استقبال خوب مخاطبان مواجه شد.
در بخشی از این کتاب با عنوان روایت پرتابهای همزمان میخوانیم:
«خورشید روز نهم اسفند 1366 هنوز غروب نکرده بود که چند انفجار پیدرپی تهران را لرزاند و با تأخیر، صدای آژیرِ قرمز بلند شد. غلامرضا جعفری، که تازه به خانه رسیده بود همراه همسرش به پشت بام رفت. همسرش در دوران زندگی در کرمانشاه آنقدر بمباران دیده بود که دیگر ترسی نداشت! چشمشان به جستوجوی هواپیمای دشمن به آسمانِ ابری بود. ناگهان غلامرضا دید که از میان ابرها موشکی بیرون آمد و به زمین خورد. او از نیروهای تخصصی موشکی نبود اما بارها صحنه پرتاب موشک را دیده بود و حالا مطمئن بود چیزی که دیده، بمب نیست بلکه «موشک» است. خیلی نگران شد چون تا آن روز، دشمن هیچ موشک اسکادی به تهران نزده بود. بُرد اسکاد_بی 300 کیلومتر بود و فاصله تهران تا عراق بیش از اینها بود! اما اگر تأیید میشد که انفجارهای نهم اسفند ناشی از موشک بوده، مشخص میشد رؤیای صدام در دستیابی به موشک دوربرد محقق شده و این یعنی آغاز فصل جدیدی در جنگ شهرها! با صدور دستور عملیات، گروهی از بچههای فنی به منطقه رفته بودند.
جعفری به مشایخی، مسئول ستاد یگان حدید، گفت: «من به چشم خودم موشکو دیدم!» ـ نه! بمباران بود! ـ آقا جمشید! من یقین دارم موشک بود، بریم جای اصابتو بررسی کنیم! با نظر حسین زاهدی، که آن روزها مسئول اطلاعات عملیات موشکی بود، تیمی محل اصابت را بررسی و تأیید کردند که انفجار، ناشی از موشک است! در اولین موشکباران تهران، که به اطراف میدان هفت تیر و خیابان جمهوری اصابت کرده بود، 15 نفر شهید و 75 نفر زخمی شده بودند. دهها خانه و بخشی از بیمارستان عیوضیزاده هم ویران شده بود.
این اخبارِ دردناک، برای بچههای یگان موشکی نگرانکنندهتر بود. آنها میدانستند که اگر دشمن پاسخ محکمی نگیرد، با موشکهایی که تازه پایشان به تهران و شهرهای عمقی ایران باز شده، مردم بیشماری را به خاک و خون میکشد! سؤالات متعددی برایشان مطرح شده بود اما وقت عمل بود.
از دو روز پیش، در چند نوبت برخی از شهرهای مرزی بمباران شده بود و با حملۀ موشکی به تهران، وقتش رسیده بود دشمن ضرب شست تازهای از ایرانیان بچشد. حسن مدتی پیش به دوستانش گفته بود: «امروز به آقای هاشمی میگم میتونیم سه تا موشکِ همزمان بزنیم!» بچهها تعجب کردند و عبداللّه ادریسی گفت: «حسن آقا! با کی؟!»
ـ با شما!
بلندپروازی حسن همیشه غافلگیرشان میکرد!
ـ حسن آقا! ما که دو تا رو هم بهزور میتونیم همزمان بزنیم!
حسن خندید و چیزی نگفت. این همه فشار را دشمن به آنها دیکته میکرد و حسن حاضر بود خودش و نیروهایش این شرایط طاقتفرسا را تحمل کنند اما تکلیف جنگ یکسره شود!
نیروهایش را سه تیم کرد تا هر کدام، عملیات پرتاب یک موشک از یک سکو را انجام دهند. سکوهای جدیدی که از کره شمالی خریداری کرده بودند دستشان را برای پرتابهای همزمان باز کرده بود. موقعیت ممتازِ پنج پله هم این امکان را به آنها میداد که از روی هر پله یک سکو آمادۀ عملیات شود.
تعدادشان برای این کارِ بزرگ خیلی کم بود. بچهها برای توجیه و هدایت، مرتب بین این سه سکو در حرکت بودند! بالاخره با تلاشی جانانه، در کمترین زمان، موشکها را آماده کردند و پاسخ دو موشکِ عراقی را با سه موشک اسکاد_بی دادند، آن هم در نیم ساعت!
بلافاصله ستاد کل سپاه پاسداران اطلاعیهای صادر کرد: «بسم اللّه الرحمن الرحیم رژیم جنگافروز حاکم بر عراق، درپی استیصال روزافزون خود، طی دو روز گذشته حمله به مناطق غیرنظامی و مسکونی چندین شهر کشورمان را آغاز کرد تا عجز و درماندگی خود در مواجهه با رزمندگان سلحشور اسلام را در پوشش این جنایتِ وحشیانه پنهان سازد. در پاسخ به شرارتهای اخیر رژیم صهیونیستی حاکم بر بغداد و حمله به مناطق غیرنظامی و مسکونی شهرهای میهن اسلامی و به شهادت رساندن جمعی از هموطنان، در ساعات 2:55، 3:05، و 3:25 بامداد امروز، سه فروند موشک زمینبهزمین توسط یگان موشکی نیروی هوایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بهسوی ساختمان رادیووتلویزیون و دو مرکز نظامی در شهر بغداد هدفگیری و شلیک شد.
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بار دیگر به حُکام جنگافروز و جنایتکار هشدار میدهد در صورت تداوم شرارتهای خود، با پاسخی شدیدتر مواجه شده و به حملاتشان به مناطق غیرنظامی کشورمان قاطعانهتر پاسخ داده خواهد شد.»
هنوز تعداد نیروهای تخصصی موشکی به بیست نفر نمیرسید! لیبیاییها، فقط برای پرتاب یک موشک، چهلنفره درگیر کار میشدند اما حالا ایرانیها آنقدر اعتمادبهنفس پیدا کرده بودند که با نصف این تعداد، سه موشک را در کمتر از نیمساعت بهسوی دشمن پرتاب میکردند. سرانِ بعث عراق انتظار چنین واکنشی از سوی ایران را نداشتند. آنها از هر جهت مورد حمایتِ ابرقدرتهای شرق و غرب بودند و کموکسری نیروهایشان را از بیرون تأمین میکردند اما مطمئن بودند که بعد از لیبیاییها، هیچ خارجیای به ایرانیها در پرتاب موشکها کمک نمیکند.
ـ پس ایرانیها این همه توان را از کجا میآورند؟! این، سؤالِ بیپاسخِ دشمن بود. فردای آن روز، تهران در شوک انفجارهای پیدرپی موشک فرو رفت! سیزده موشک روانه تهران شده بود ولی در کمال تعجب، فقط شش موشک عمل کرده بود که سه تا از آنها به نقاط مسکونی اصابت کرده و 20 شهید و 126 مجروح روی دستشان گذاشته بود.
رصدِ بچههای موشکی از موشکهای دوربردِ دشمنْ آنها را به نتایج جدیدی میرساند، بعضی از موشکها در هوا منفجر شده بودند و برخی حتی بعد از اصابت به زمین هم، منفجر نشده بودند! معلوم بود جنگی تمام عیار آغاز شده؛ جنگ موشکها! بچههای موشکی ایران در جادههای خرمآباد و کرمانشاه و در همۀ 1200 کیلومتر مرز مشترک با همسایۀ غربی، بین پادگانها و مواضع پرتاب در آمدورفت بودند. اسفند سرد سال 66، گرچه در جبهههای نبردِ زمینی عملیات بزرگی نبود، اما تنور عملیاتهای موشکی داغِ داغ شده بود! حسن مقدّم با روحیهای شگفت، تصویری از یگان موشکی به فرماندهان مافوقش نشان داده بود که همه فکر میکردند این یگان میتواند پاسخگوی دشمن غَدّار باشد.
دهم تا بیستم اسفندماه(1366)، دشمن 53 موشک بهسوی تهران، قم و اصفهان پرتاب کرد و تلختر از همۀ ویرانیها، داغ صدها شهید و زخمی دیگر را بر دل ایران گذاشت. درمقابل، گروه کوچکِ یگان موشکی ایران بیستویک موشک روانهٔ خاک دشمن متجاوز کردند. تا آن زمان، در هر دورۀ جنگ شهرها، آنها حداکثر ده موشک درطول یک ماه پرتاب کرده بودند، اما حالا گویی فرماندهان دو سوی نبرد، حس میکردند این جنگ طولانی به مراحل پایانی خود رسیده و هرچه در توان داشتند به میدان آورده بودند! جنگ به کارزار سختی رسیده بود. گرچه توانایی موشکی ایران افزایش یافته بود، اما دست عراقیها پُرتَر از روز اول تهاجم بود. گردانهای موشکیاش هم از سه به پانزده گردانِ موشکی رسیده بود! آنها گاهی هفت موشک را همزمان به تهران میزدند! اما منفجر شدن موشکها در آسمان یا اصابتشان با خطای فراوان به کوه و بیابان، و حتی منفجر نشدن هنگام اصابت، نشان میداد اشکالی جدی در ساختار موشکها هست.
بهتدریج اطلاعات ایرانیها از موشکهای جدید عراق کاملتر شد، موشکهایی که دشمن از روی خباثت، نام «الحسین» را رویشان گذاشته بود! این موشکها گرچه بُردشان تا تهران و شهرهای بزرگ ایران میرسید اما کاراییشان کمتر از اسکاد_بی بود. بچههای صنعت پس از بررسی زیاد، مشکل موشکهای الحسین را فهمیدند.
دانشمندان عراقی به کمک خارجیها، تغییراتی در مخزن سوخت و بدنه موشکهای اسکاد به وجود آورده بودند. در واقع بدنه سه موشک اسکاد را بریده و به دو موشک تبدیل کرده بودند. برای افزایش بُرد مجبور شده بودند وزن مواد انفجاری کلاهک را از 780 به 280 کیلو تیانتی کاهش دهند که قدرت تخریب کمتری داشت. دلیل انفجار موشکهای الحسین در آسمان را هم بچههای مهندسی معکوس موشک فهمیدند؛ موشکهای اسکاد برای صد ثانیه پرواز طراحی شده بودند اما حالا زمان پرواز زیاد شده بود و در لحظۀ ورود به جَو، بدنه و کلاهک موشک، بهحدی داغ میشد که به نقطۀ اشتعال میرسید و خودبهخود منفجر میشد!
آن روزها مجید نواب و یکی دو نفر دیگر، کاری به کارهایشان افزوده بودند. هر وقت گزارش اصابت موشک را در تهران دریافت میکردند، بلافاصله به محل اصابت میرفتند و دنبال بقایای موشک میگشتند تا آنها را به صنعت شهید همت منتقل کنند. آن قطعات را درون استخرِ خالی میریختند و مهندسان، بقایای موشک را مطالعه میکردند. همان قطعاتِ پراکنده در راه مهندسی معکوس خیلی کمکشان میکرد. میارزید برای بهدست آوردن بقایای موشک زحمت بکشند. یک بار از طریق چوپانها خبر رسید موشکی بالای ارتفاعاتِ سد کرج خورده، ولی منفجر نشده. مجید نواب و سید مجید موسوی، پنج، شش ساعت در کوه رفتند و گشتند و موشک را پیدا کردند. نه فقط بقایای منهدم شدۀ موشک، بلکه برخی قطعاتِ حساسْ هم که سالم مانده بودند، به درد متخصصان موشکی میخورد!
یک بار خبر رسید موشکی در باغچۀ خانهای فرود آمده ولی منفجر نشده! اینبار مهندس قیامتیون و بچههای همت هم، همراه شدند چون نیاز به خنثی کردن موشک بود. مهندس مرتضی محراببیگی از اولین نفرات صنعت شهید همت در بخش مهندسی معکوس سرجنگی بود و حالا از افرادی بود که خنثیسازی و بیخطرسازیِ سرجنگیهای عملنکرده موشکهای عراقی خیلی کمک میکرد.
به خانه کوچکی که اتفاقا منزل شهید بود، رفتند. پدر پیر شهید میگفت: «فقط دیدم چیزی مثل بخار آمد سمت باغچه!» موشک در عمق باغچه فرو رفته بود و چیزی از آن پیدا نبود. شش متر باغچه را کندند و به عمق رفتند تا بالاخره به موشک رسیدند! با اضطراب فراوان و کاری حساس و طولانی، بالاخره موشک را از دل خاک بیرون کشیدند و خنثایش کردند! زمانی که نیروهای اورژانس دنبال پیکرِ مردم زیر آوار بودند، مجید نواب دنبال قطعاتی از موشک بود!
کار او و دوستانش در نظر بچههای سپاه که مراقب منطقه بودند کاملاً نامفهوم بود. اما مجید، برخی قطعات موشکهای عراقی را که سالم مانده بودند باز میکرد و برای استفادۀ خودشان میبرد!
او بارها خط عربی را روی کاغذهایی که با چسب شیشهای روی کابلها زده بودند دیده بود! معلوم بود موشکهای الحسین در شرایط خاص و با سرعت زیادی درست شدهاند!
مجید نواب متوجه شده بود که مواد سوپاپهای موشکهای کرهای به محض تماس اکسیدایزر، گیرپاچ میکند، اما در موشکهای الحسین گاهی سوپاپها سالم میماندند. او با یک کیفِ سوپاپ، میرفت سراغ موشکهای عراقی. همه دنبال زخمیها و شهدا بودند، او دنبال سوپاپ و برخی قطعات دیگر که از موشکهای عراقی باز میکرد و بعد میبستند روی موشکهای خودشان و دوباره میفرستادند عراق! این هم از طنزهای روزگار بود!