روزی که سعید حجاریان خبر کشف کودتای نقاب را به ریشهری داد
کودتای نوژه حدود یک سال و نیم پس از پیروزی انقلاب اسلامی، برای بازگرداندن محمدرضا پهلوی، شاه مخلوع، و بختیار طراحی شد. این کودتا دو بخش نظامی و سیاسی داشت که البته به مرحلهی اجرا نرسید؛ چون در ۱۸ تیرماه ۱۳۵۹ مصادف با ۹ ژوئیه ۱۹۸۰ با دستگیری و کشتهشدن تعدادی از عوامل آن فاش شد.
نخستین نقطهی روشن کشف کودتا، اطلاعاتی بود که توسط یک خلبان نیروی هوایی که قرار بود در شاخهی نظامی کودتا، اقدام به بمباران صداوسیما کند؛ در اختیار آیتاللّه خامنهای قرار گرفت. این خلبان در آن زمان در پایگاه هوایی نوژه خدمت میکرد و از ماهها قبل تحت نظر کودتاچیان قرار داشت و در نهایت هم او جزو تیم عملیات میشود اما این خلبان دو سه روز مانده به اجرای عملیات کودتا، ماجرا را برای مادرش تعریف میکند و در نهایت به توصیهی مادرش ماجرا را از طریق تماس با کمیته، به اطلاع آقای خامنهای می رساند و ایشان نیز موضوع را به مسئولان منتقل کرده و سرانجام این کودتا که قرار بود طی آن، خانهی امام خمینی در جماران و ساختمان صداوسیما بمباران شود، خنثی شد.
حجت الاسلام محمد محمدیریشهری در کتاب خاطرهها که از سوی مرکز اسناد انقلاب اسلامی چاپ شده است، توضیح داده است که چگونه از ماجرای این کودتا باخبر میشود. طبق گفتهی ریشهری که در آن زمان شاغل در سازمان قضایی ارتش بود، سعید حجاریان او را در جریان کودتا قرار میدهد.
حجاریان اواخر سال ۵۷ وارد ادارهی دوم ارتش شد. این اداره بیشتر بر امور مربوط به جاسوسی و جلوگیری از وقوع کودتا متمرکز بود. مطابق مسئولیتی که سعید حجاریان داشت، جاسوسهای نظامی را برای بازجویی و تشکیل پرونده به او میسپردند.
سعید حجاریان در گفتوگو با نشریهی اندیشهی پویا دربارهی اینکه چطور از کودتای نوژه مطلع شده، میگوید: «تودهایها اطلاع داده بودند... آنان فقط از یک بخش کودتا که شاخهی سیاسیاش بود و هدایتش با نصرالله قادسی بود اطلاع داشتند.»
اما ری شهری ماجرای نحوهی مطلع شدنش از کودتای نقاب را اینطور تعریف کرده است: «چیزی به غروب آفتاب روز ۱۷/۴/۱۳۵۹ نمانده بود که آقای سعید حجاریان به دفتر کارم در سازمان قضایی ارتش (چهار راه شهید قدوسی) آمد، گویا چند نفر در دفترم بودند. او برای اینکه آنان از جریان مطلع نشوند، خود را به من رساند و با هیجان در گوشم گفت: «امشب قرار است کودتایی انجام گیرد!» و پس از گفتوگوی کوتاهی در این زمینه خداحافظی کرد و رفت.
من قبل از اینکه دفتر کارم را ترک کنم، یکی از مسئولین دادستانی کلّ انقلاب را خواستم تا در رابطه با حفاظت ساختمان سازمان قضایی ارتش که دادستانی کل انقلاب و دادستانی ارتش نیز در آنجا مستقر بود، سفارش کنم. اجمالاً به او گفتم و اکیداً سفارش کردم که مأمورین حفاظت دادستانی کل، بدون اینکه از جریان کودتا مطلع شوند، باید از آماده باش کافی برخوردار باشند. قبل از غروب آفتاب، دفترم را به سوی محل اقامتم که در یکی از خانههای سازمانی ارتش در قصر فیروزه بود، ترک کردم. شب عملیات کودتاگران فرا رسید. برای فراغت بیشتر، همسر و بچهها را به منزل پدرم در شهر ری فرستادم و خودم با چند تن از دوستان در قصر فیروزه ماندم. چیزی از شب نگذشته بود که تعدادی از پرسنل نیروی هوایی از گروه ضربت مهدیهی قصر فیروزه آمدند و اسامی عدهای را آوردند که برای همکاری در رابطه با خنثیسازی توطئه، آنها را به ستاد خنثیسازی کودتا معرفی کنم که چنین کردم.»