چرا حزب توده با دستگیری قطب زاده خوشحال شد؟
در 17 فروردین 1361 صادق قطبزاده، عضو شورای انقلاب، سرپرست رادیو و تلویزیون (بهمن 1357-آذر 1358) و وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی (آذر 1358-شهریور 1359) به اتهام طرح کودتا بازداشت و در 24 شهریور ماه اعدام شد. در سالروز بازداشت او نقش حزب توده در کودتای یاد شده را بررسی کردهایم.
کودتای قطبزاده
در 16 آبان 1359 صادق قطبزاده، عضو شورای انقلاب، سرپرست رادیو و تلویزیون (بهمن 1357-آذر 1358) و وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی (آذر 1358-شهریور 1359)، پس از شرکت در یک مناظره تلویزیونی در شبکۀ دوم که طی آن نگرانی خود را از «حاکمیت فاشیسم» ابراز کرده بود، به دستور اسدالله لاجوردی، دادستان دادگاه انقلاب مرکز، بازداشت شد.
گرچه قطبزاده پس از چند روز آزاد شد[1]، بنابر تصریح حجتالاسلام محمد محمدی ریشهری، رییس دادگاه انقلاب ارتش، از آن پس «اخباری مستند و گاه غیرمستند که حکایت از فعالیت ایشان علیه جمهوری اسلامی ایران مینمود، به دست میرسید»[2]. از جمله پس از دستگیری اعضای گروه پارس (پاسداران رژیم سلطنت)، عسگر مهاجر، یکی از اعضای این گروه در بازجویی 27 خرداد 1360 به ارتباط با قطبزاده اقرار کرد.
پس از دستگیری اعضای گروه سلطنتطلب رضازاده، یکی از اعضای این گروه به نام سرهنگ صیرفی در بازجویی 5 مهر 1360 به نقل از «یکی از همکاران قطبزاده» گفت: «قطبزاده به همراه تعدادی نظامی میخواهند حکومتی تشکیل بدهند که او نخست وزیر باشد»[3]. ری شهری بی آنکه به هویت این نظامیان اشاره کند نوشت: «تا اینکه تعدادی از عناصر نظامی و غیرنظامی که قطبزاده می خواست با آنها همکاری کند (و در این رابطه مبالغ زیادی پول جهت همکاری به آنها داده بود)، مسئولین را در جریان فعالیت گستردۀ وی در رابطه با براندازی جمهوری اسلامی ایران قرار دادند»[4]. او همچنین از «نوارهایی که از جلسات آقای قطبزاده در دست هست»[5] سخن گفت اما به نحوۀ ضبط این نوارها نیز نپرداخت.
پس از دستگیری قطبزاده در 17 فروردین 1361، حجتالاسلام سید حسین موسوی تبریزی، دادستان کل انقلاب در مصاحبه با روزنامۀ اطلاعات، هویت نظامیان همکار قطب زاده را «یکی دو نفر از ارتشیان اخراجی، یک نفر از ارتشیان اخراجی، یک نفر نیز ارتشی شاغل» ذکر کرد[6]. حجتالاسلام ناطق نوری، وزیر کشور، نیز در تبریز از نقش «بعضی عوامل نفوذی و باقیماندههای رژیم گذشته در ارتش» در این کودتا سخن گفت[7]. این قطب زاده بود که در جریان دفاعیاتش از این دو افسر به نامهای کامبیزی و حبیبزاده یاد کرد[8].
اما هویت واقعی این نظامیها چه بود؟
سالها بعد در دهه 1370 نورالدین کیانوری، دبیر اول کمیتۀ مرکزی حزب توده در ایران (1357-1362)، در مقالهای ضمن اشاره به اقدامات خصمانه قطبزاده بر ضد منافع شوروی در زمان تصدی وزارت امور خارجه تصریح کرد که «کشف و جلوگیری از اجرای این توطئه [کودتای قطبزاده] مانند کودتای نوژه، طبس و ... منحصرا بوسیلۀ حزب تودۀ ایران عملی گردید». او دربارۀ جزییات این اقدام چنین آورد: ماجرا زمانی آغاز شد که «یکی از اعضای حزب ما توانسته بود در دفتر قطبزاده رفت و آمد کند. او به ما گزارش داد که قطبزاده به یاران خود وعده میدهد بزودی در کشور اوضاع عوض خواهد شد». اما از آنجا که این عضو حزب در مقام و موقعیتی نبود که بتواند از قطبزاده اطلاعات دقیقتری دربارۀ نقشههایش بدست آورد»، حزب تصمیم میگیرد که سرهنگ کبیری را که در زمان حکومت پهلوی، معاون فرمانده کل هوانیروز بود و به همین خاطر «در میان ضد انقلابیون از اعتبار ویژهای برخوردار بود به قطبزاده نزدیک کند». به علاوه سرهنگ كبیری که «پس از آغاز فعالیت حزب، پس از پیروزی انقلاب از اولین افسرانی بود، كه با حزب ارتباط گرفت و توانست نقشههای كودتائی چندین گروه را خنثی كند»، از جمله گروه سلطنتطلب نیما، با حجتالاسلام ری شهری كه در آن زمان دادستان نظامی ارتش بود، در ارتباط بود.
به هر رو «حزب به سرهنگ كبیری ماموریت داد تا مستقیما با "ری شهری" كه در آن زمان دادستان نظامی بود رابطه بگیرد و كارهای خود را با او هماهنگ كند. مقامات سپاه هم كه احتمالا قطبزاده را زیر نظر داشتند كاملا وارد جریان بودند». قطبزاده نقشۀ خود را با کبیری در میان گذاشت، بدین شرح که: «من در نظر دارم با تدارك دقیق و با كمك دوستانم قدرت را در دست بگیرم و نقشه كارم چنین است: من در شمال خانه محل سكونت "امام" در جماران، در جائی كه كاملا مشرف به خانه امام است و از آنجا حتی امام در موقع گردش روزانه قابل دیدن است، خانهای را اجاره كردهام و به كمك دوستان چند خمپاره انداز و مقدار كافی مهمات به آنجا خواهم برد و در ساعت مقرر خانه امام را با خاك یكسان خواهیم كرد و در همان زمان خانههای سایر مسئولین درجه اول را با ساكنینش داغان خواهیم كرد. بلافاصله خودم به دستگاه رادیو تلویزیون میروم و اعلام میكنم كه حزب توده در صدد كودتا برآمده و امام و دیگر مسئولان را كشته و مردم را دعوت میكنم كه در همه جا دست بكار شوند و تودهایها را قتلعام كنند.همزمان با این اقدامات اولیه، همه سران حزب توده بازداشت و اعدام شدهاند و به این ترتیب من ناجی جمهوری اسلام شدهام».
قطبزاده از سرهنگ كبیری خواست كه «دیگر دوستانش را بدون آنكه تمام نقشه را به آنها بگوید آماده سازد». در ادامه قطب زاده به کبیری گفت كه «او به افسران ارشدی نیاز دارد كه در درون ارتش نفوذ و اعتبار زیادی داشته باشند و بتوانند در لحظه معین، واحدهای معینی را برای خنثی كردن عمل احتمالی مخالف از سوی واحدهای دیگر ارتش و سپاه وارد عمل كنند. سرهنگ كبیری به ما اطلاع داد، كه در نظر دارد سرهنگ عطاریان را كه مشاور نظامی رئیس جمهور بود و در میان افسران نیروی زمینی نفوذ و اعتبار زیادی داشت برای همكاری دعوت كند. در این وقت، او نمیدانست كه عطاریان هم عضو حزب است. ما موافقت كردیم و سرهنگ كبیری هم این پیشنهاد خود را با ری شهری در میان گذاشت و او هم موافقت كرد». در این زمان بود که به خواست حزب، سرهنگ عطاریان و سرهنگ كبیری از عضویت یکدیگر در حزب توده آگاه شدند.
به نوشتۀ کیانوری «در جریان این تداركات، "ری شهری" مرتباً روند هر روزه كار دارودسته قطب زاده را از طریق رفسنجانی و خامنهای به "امام" اطلاع می داد. همین كه قطب زاده خمپاره اندازها و مهمات را به خانه مشرف به خانه امام برد، رفسنجانی از سوی دیگر مقامات گفت كه دیگر خطر بلافاصله قرار گرفته و نباید صبر كرد و دستور بازداشت قطبزاده داده شد».
او همچنین این واقعیت را افشا کرد که پیش از آن نیز اقداماتی برای به دام اداختن قطبزاده انجام داده بودند، بدین ترتیب که «ما، قبلا چند بار در دیدار با رفسنجانی درباره وابستگی قطب زاده به امریكا صحبت كرده بودیم» اما هاشمی رفسنجانی نپذیرفته بود. در حالی که «همان زمان مقامات شوروی به ما اطلاع داده و از ما خواسته بودند این خبر را به رهبری انقلاب برسانیم که: «آقا شاهی، وزیر خارجه پاكستان در یك جلسه فوقالعاده سری، از توجه خاص رئیس جمهور امریكا و سازمان "سیا" نسبت به "قطبزاده" صحبت كردهاست»[9].
در سال 1395 محمد مهدی پرتوی، رییس شبکۀ مخفی حزب توده ایران (1358-1362)، ضمن گفتگویی جزییات بیشتری را درباره نقش سرهنگ بیژن کبیری و نیز نقش سرهنگ هوشنگ عطاریان در میان گذاشت. به گفتۀ او: «از اعضای شبکۀ مخفی نظامی حزب خواسته شده بود هرگونه تحرک هستههای ضد انقلاب و به اصطلاح برانداز را در یگان خود رصد کرده و گزارش دهند. اما از آنجا که این گزارشها را نمی توانستیم از کانال کیانوری به جمهوری اسلامی اطلاع دهیم، زیرا معلوم میشد که در ارتش نفوذی داریم، از اعضای شبکۀ مخفی خواسته شد به عنوان یک افسر هوادار انقلاب با مقامات مربوطه تماس بگیرند و ایشان را در جریان توطئه قرار دهند».
او دربارۀ سرهنگ کبیری که در این شبکه فعال بود، تصریح کرد «از کبیری خواستم با آقای ری شهری که رییس دادگاه نظامی ارتش بود تماس بگیرد و اطلاعات خود را در اختیار ایشان بگذارد». بر این اساس کبیری از زمان کودتای نوژه تا زمان دستگیری در سال 62 به همکاری با حجتالاسلام ری شهری برای خنثی کردن کودتاهای قریب الوقوع در ارتش پرداخت. بدین ترتیب که «کبیری در این شبکهها نفوذ میکرد و بعد از اعتمادسازی اطلاعات ایشان را به گروه ضربت میداد و بعد از بازداشت آن افراد به ظاهر کبیری تحت تعقیب و فراری میشد». کبیری با چنین شیوهای توانست نقش موثری در کشف و خنثیسازی موارد متعددی توطئه در ارتش طی سال 1359 ایفا کند. چنین نقشی باعث شد کبیری احساس خطر کند. از همین رو نخست «باهماهنگی» حجتالاسلام ریشهری، با حکم محرمانه از ستاد ارتش به دادگاه نظامی ارتش منتقل شد. سپس برای عادی جلوه دادن فراری بودن او نزد شبکههای کودتاچی، یک مجتمع گاوداری در جنوب تهران در نظر گرفته شد تا با هویت جعلی به ظاهر در آن مخفی شود. در اینجا بود که کبیری با جریانی فعال در عبور دادن غیرقانونی افراد از مرزهای غربی کشور آشنا شد. افراد این جریان او را به قطبزاده معرفی کردند. بدین ترتیب کبیری راهی دیدار با قطبزاده شد.
از آنجایی که قطبزاده در دیدار نخست به کبیری اعتماد نداشت و تنها به ذکر این نکته بسنده کرده بود که «ما نیز نقشههایی داریم»، پرتوی از او خواست که در دیدار بعدی، خود را عضو ارشد یک سازمان مخفی درون ارتش معرفی کند. پس از آنکه قطبزاده برای دیدن رییس چنین سازمانی ابراز علاقه کرد، سرهنگ عطاریان به توصیه پرتوی به عنوان رییس فرضی آن تشکیلات به قطبزاده معرفی شد. به تصریح پرتوی «کبیری گزارش این دیدارها را هم به من و هم به آقای ری شهری می داد». گرچه عطاریان هم به توصیه پرتوی با ری شهری ارتباطاتی داشت و مانند کبیری مورد اعتماد او بود، هیچکدام از ارتباط دیگری با شبکۀ مخفی حزب آگاه نبودند[10]. کبیری به توصیه پرتوی، عطاریان را به منظور دیدار با قطبزاده به عنوان رییس فرضی سازمان نظامی مخفی به ریشهری نیز معرفی کرد.
هنگامی که کبیری و عطاریان به دیدار قطبزاده رفتند، موقعیت بالای عطاریان در ستاد ارتش، زمینهساز اعتماد قطبزاده به آنان شد. قطبزاده نقشه خود را با کبیری و عطاریان در میان گذاشت. آنان هم این اطلاعات را در اختیارحجت الاسلام ری شهری قرار دادند. ری شهری این اطلاعات را به امام خمینی منتقل کرد اما او از ری شهری خواست که برای چنین اطلاعاتی سند متقن بیاورد. از همین رو تیم ضربت ری شهری کیف دستی حامل ضبط صوت در اختیار کبیری و عطاریان قرار دادند تا در دیدار دوباره حرفهای قطبزاده را ضبط کنند. مشکل دستگاه سبب شد آنان در دیدار نخست موفق به ضبط صدای قطبزاده نشوند اما به هر رو در دیدار دوم صدای او را ضبط کرده و به ری شهری تحویل دادند. بدین ترتیب قطبزاده بازداشت شد.
با این حال به گفتۀ پرتوی، نقش کبیری به اینجا ختم نشد. از آنجا که قطبزاده در بازجویی اقرار نمی کرد، کبیری را در هیئت زندانی با او روبرو کرده، مجبور به اعترافش کردند. حتی ماموران دادستانی ارتش برای عادی جلوه دادن موضوع چند سیلی محکم به گوش کبیری نواختند.
به تصریح پرتوی «وقتی گزارش ماجرا را به کیانوری دادم در پوست خود نمی گنجید. گفت بهتر است گزارشی از موضوع تهیه کنی و به رفقای شوروی بدهی. من گزارشی تهیه کردم و به سعید آذرنگ که در اتباط با حسین افسر ک.گ.ب بود دادم.»[11]
بنابر این روایتها، سرهنگ بیژن کبیری با نام مستعار کامبیزی و سرهنگ هوشنگ عطاریان با نام سازمانی حبیب[12] و با نام مستعار حبیبزاده به قطبزاده نزدیک شدند. کیانوری مدعی است قطبزاده طراح کودتا بود، اما از سخن پرتوی می توان دریافت نخست این سرهنگ کبیری بود که در گفتگوی با قطبزاده سخن از کودتا یا فعالیت نظامی بر ضد حکومت به میان آورد. قطبزاده تصریح کرد که این دو افسر نقشۀ کودتا را چیدند[13]. به هر رو آنان با ارائه نقشۀ کودتا یا با نشان دادن همراهی و توانایی تامین تجهیزات برای دریافت جزییات نقشه، او را در دام کودتای صوری انداختند که احتمالا قطبزاده هم بدان فکر می کرد. حجت الاسلام ری شهری در جریان این اقدامات بود بی آنکه از وابستگی سازمانی آنان مطلع باشد.
منابع:
[1] علی بابایی، داوود، بیست و پنج سال در ایران چه گذشت؟، تهران: امید فردا، 1386، ج7، ص39، 42.
[2] محمدی ریشهری، محمد، خاطرهها، جلد اول، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چ5، پاییز 1399، ص403.
[3] همانجا.
[4] همانجا.
[5] همان، ص404.
[6] علی بابایی، ج7، ص20.
[7] همان، ص53.
[8] محمدی ریشهری، جلد اول، صص223، 224.
[9] کیانوری، نورالدین، «تودهایها برای انقلاب 57 از هیچ جانفشانی دریغ نكردند! (9 اردیبهشت 1378)»، در:
https://www.rahetudeh.com/rahetude/kianoori/HTML/kiya-bakhse-3.html
[10] علی ملیحی، «آرمانشهر کیانوری کابوس شهر بود، گفتگو با مهدی پرتوی از تاسیس گروه نوید و عضویت در حزب توده تا رهبری سازمان مخفی، ارتباط با ک.گ.ب. ماجرای بازداشت در سال 1362 و اعتراف سران حزب»، اندیشه پویا، ش38، مهر و آبان 1395، ص87.
[11] همان، ص88.
[12] محمدی ری شهری، محمد، خاطرهها (جلد دوم) «نفوذیهای حزب توده در نیروهای مسلح»، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چ4، 1399، صص129، 131.
[13] محمدی ری شهری، جلد اول، ص224.