تو که شهیدبشو نیستی، غسل شهادت نکن!
وقتی که رزمندگان عازم جبهه میشدند، خودشان را آماده اسارت، جانبازی و شهادت میکردند و راضی بودند به آنچه که خداوند برایشان مقدر میکند. شهید «سلطانعلی آشوغ» یکی از شهدای روستاهای اطراف استان سیستان و بلوچستان است که قبل از شهادتش در شرایط سخت و سرما غسل شهادت میکرد تا آماده شهادت شود. روایت همرزم وی «علیرضا جامی» در این باره را که در کتاب «عموسلطان» آمده است در ادامه میخوانیم.
اسفندماه سال ۱۳۶۵ من و عمو سلطان در عملیاتی با هم شرکت داشتیم. یک شب را در موضع انتظار ماندیم. هوا خیلی سرد بود و عمو سلطان با آب سرد، غسل شهادت انجام داد. با خنده و شوخی به او گفتیم: «تو شهید نمیشوی، با آب سرد غسل نکن؛ سرما میخوری و نمیتوانی دفاع کنی.» در طول مسیر از موضع انتظار تا خط مقدم، شهید مدام به شهادت فکر میکرد و میگفت: «اگر شهید نشدم دلم میخواهد یک جایی دور از همهی مردم و تعلقات مادی زندگی کنم.»
به خط مقدم که رسیدیم، در داخل چند سنگر که کاملاً در تیررس عراقیها بود، مستقر شدیم. لحظاتی گذشته بود که متوجه شدم عمو سلطان از سنگرش خارج و به سمت سنگر ما میآمد و در بین راه پیکر شهیدی که صورتش بر اثر اصابت گلوله از بین رفته بود را در آغوش گرفت و شروع به صحبت با آن شهید کرده و اشک میریخت. من سریعاً خود را به او رساندم؛ که با دیدن من، همدیگر را به آغوش کشیدیم. عمو سلطان همانجا به من گفت: «اگر من زودتر شهید شدم و تو سالم بودی، پیکر مرا به عقب ببر و به خانوادهام برسان.»
باهم به سنگر رفتیم. آتش دشمن خیلی شدید شد و من که آرپیجیزن بودم، بلند شدم تا به طرف دشمن شلیک کنم؛ که همزمان با بلند شدن من، تیر دشمن به من اصابت کرد و به داخل سنگر افتادم. عمو سلطان سریعاً چفیهای را روی زخم من بست؛ و به همراه دیگر مجروحین به عقب منتقل شدم. چند روز بعد، برادرم و شهید غلامحسن میرحسینی به عیادت من و جانباز اسفندیار میر، که در تخت کنار من بود آمدند. آنجا بود که از شهادت عمو سلطان با خبر شدم.