سفر با «ژنرال» سلیمانی
به گزارش خبرنگار سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، با اینکه جسم حاج قاسم دیگر در میان ما نیست؛ اما روح و یاد و خاطرهاش هیچگاه از یادها فراموش نخواهد شد. او کسی بود که هزاران نفر میخواستند دربارهاش بنویسند و یاد او را با ابزار مادی ماندگار سازند؛ اما یاد او با عنایت الهی در یادها ماند. یکی از این کتابها به نام «ژنرال» کتابی است که توسط محمد مردانیان تألیف و جمع آوری شده است.
کتاب ژنرال اثری است که مؤلف در آن با مطالعه بیش از 2000 صفحه کتاب، سخنرانیها و بیانات سردار سلیمانی و با جمع آوری خاطرات نزدیکان و همکاران سردار سلیمانی پیش روی مخاطب قرار دارد. نمیتوان گفت که این کتاب مخاطب را از خواندن سایر منابع مطالعاتی درباره سردار حاج قاسم سلیمانی بینیاز خواهد ساخت. شاید برخی از مطالب این کتاب برای علاقهمندان و افرادی که داستان زندگی حاج قاسم را دنبال کنند، کهنه و تکراری به نظر برسد؛ اما خواندن دوباره آنها لطفی است. برخی دیگر از مطالب نیز از حاج قاسم، مطالب تازه و قابل توجهی است که شاید مخاطب کمتر درباره آنها شنیده یا خوانده باشد.
برای مثال برای مخاطب شگفت آور خواهد بود یکی از آخرین کسانی که در نزدیکی شهید عماد مغنیه بود یا ضلع سوم مشاورتی جنگ 33 روزه لبنان و یا یکی از عاملان اصلی تأمین امنیت عمقی در مناطق کرمان و سیستان و بلوچستان حاج قاسم سلیمانی بوده است. خواننده وقتی با این مطالب روبرو شود، شگفتیهایی از حاج قاسم خواهد دید که درخور توجه است. همچنین یکی دیگر از نکات قابل توجه، احترام و عشقی است که حاج قاسم تا آخر عمر نسبت به پدر و مادرش داشت. شگفتی دیگر آن را نیز میتوان به کراماتی که از حاج قاسم سلیمانی و برخی اطرافیان او ثبت شده، اشاره کرد.
این کتاب حاوی متن بیانات و نگاشتههای حاج قاسم سلیمانی، خاطرات اطرافیان حاج قاسم از شیوه زندگی و شیوه اقتدار او و ... است. در بیان مزیتهای این کتاب میتوان به فونت و چینش اندازه خوب کتاب اشاره کرد که چشمهای مخاطب را آزار نمیدهد. تلاش برای ارائه بهترین جملات و ویراست خوب را میتوان نکته دیگر حائز اهمیت برای آن دانست. دغدغه مؤلف و ناشر یعنی نشر مانیان برای در اختیار گذاشتن تصاویر رنگی از حاج قاسم سلیمانی و اتفاقات کتاب، قابل تقدیر است. نکته دیگری که نباید از آن غافل شد، حجم کتاب و نوع چاپ آن در قطع مناسب است. در پایان نیز میتوان به طراحی و انتخاب خوب عکس جلد این کتاب اشاره کرد که هر کسی که آن را میدید، طالب تورق و خواندنش میشد.
البته یکی از نقدهای قابل توجه به این کتاب، نداشتن دسته بندی و معیار خاصی برای چینش تربیتی مطالب بود. مؤلف میتوانست با چینش ترتیبی مطالب با توجه به خط زمان تاریخی، نظم خاصی را در مطالب این کتاب حکمفرما سازد. برای مثال از دوران مبارزات انقلابی حاج قاسم شروع میکرد، به دوران فرماندهی او در دفاع مقدس میپرداخت، سپس وارد دوران حکمفرمایی امنیتی او در منطقه کرمان و سیستان و بلوچستان میشد، بعد از آن موضوع مبارزات مستقیم حاج قاسم در خط اول نبرد با صهیونیسم و استکبار جهانی را مطرح میکرد و در آخر به مبارزات حاج قاسم در دو جبهه یکی با استکبار جهانی و دیگری با تکفیریهایی که توسط استکبار جهانی تغذیه میشدند؛ یعنی داعش و سایر گروههای تروریستی عراق و سوریه را مطرح کند.
اشکال دیگری که به نظر میرسد یک نکته در یکی از پاورقیها بود. صفحه 60 این کتاب که سخنرانی معروف از حاج قاسم سلیمانی در تهدید ترامپ را آورده است، حاج قاسم اشاره به مسیح علی نژاد میکند که شبکه به شبکه تلاش میکند بیعفتی را در میان زنان پاکدامن و عفیف ایران رقم بزند. اما به اشتباه نام مریم رجوی در این پاورقی ذکر شده است. امید است که این اشکال در چاپهای بعدی برطرف شود؛ زیرا مریم رجوی تنها از طریق رسانههای خود با مردم صحبت میکند و چندان اقبال رسانهای از سوی شبکههای معاند برای او وجود ندارد؛ اما این مسیح علی نژاد است که توسط تلویزیونهای معاندین بسیار دعوت میشود، سخن میگوید، از فلان سازمان امنیتی دشمن نیز حقوق دریافت میکند و قاتلان حاج قاسم در آن زمان با او عکس یادگاری انداختند.
در پایان نکته قابل تقدیر نیز این است که مؤلف کتاب، شماره تماس خود را در انتهای کتاب قرار داده است تا علاقهمندان هم برای دریافت هدیه این کتاب و نیز برای تبادل نظرات درباره آن مستقیم با مؤلف ارتباط برقرار سازند. دو اثر دیگر مؤلف نیز به نامهای یک و بیست دقیقه بامداد و کتاب 72 ساعت آخر زندگی سردار سلیمانی، آثار قابل توجهی هستند.
بخشی از کتاب را تقدیم نگاههایتان میکنیم:
«وصیت کرده بود همینجا دفنش کنند، بغل یوسف اللهی. زمین را کندیم و رفتیم پایین. فضای بین دو قبر خیلی کم بود. مجبور شدیم از دو طرف بیشتر بگیریم تا بشود پیکر را دفن کرد. از لحدها تراشیدیم. رفتیم سمت لحد قبر یوسف اللهی. داشتیم میتراشیدیم که یکی از آجرها کنار رفت. نگاهم به داخل قبر افتاد. بعد 34 سال پلاستیک روی کفن و کفن سالم بود. حتی رنگشان هم تغییر نکرده بود. انگار شهید را همین حالا دفن کرده باشند. خوب که دقت کردم، حجم بدن داخل کفن معلوم بود. نشستم کف قبر، شروع کردم به عاشورا خواندن. حالم دست خودم نبود.»