نفوذ نرم تفکر فرانسوی در ایران
به گزارش سرویس سیاسی خبرگزاری رسا، در ایران، مسائل و چالشهای فرانسه را عمدتاً با نامهای «توتال»، «رنو» و «پژو» میشناسیم و آن را از مؤثّرترین کشورها در حوزههای صنعت نفت و خودروساری در اقتصاد ایران میدانیم؛ و این یعنی مدیران ملّی ما، میان مهمترین منبع درآمد ملّی (نفت) و مهمترین چرخهی صنعت اشتغالزا (خودروسازی) با تدابیر و تصمیمسازیهای کشور فرانسه، «پیوندهای سیستماتیک و نظاممند و دیرینه» برقرار کردهاند؛ و این یعنی حضور محوری و کلیدی فرانسه در اقتصاد ایران؛ عرصهای که در این سالها - به تعبیر رهبر معظّم انقلاب اسلامی - مهمترین تقابلهای جبههی مقاومت با جبههی استکبار جهانی در آن رخ داده است؛ و در این فضا، باید به یاد آورد رکبها و زخمهایی که فرانسویان در تنگهها و معرکهها بر ما نواختهاند و خواهند نواخت. (برای نمونه: به یاد آورید رفتار و هجوم شرکتهای فرانسوی را به ایران، چند ماه مانده به پذیرش برجام؛ و جنگ روانی و خدعهی این شرکتها را برای پذیرش سریعتر برجام در ایران.)
جالب است بدانید کشور فرانسه، علاوه بر اقتصاد، در حوزههای کلیدی دیگری نیز در ایران تأثیرگذار است. مهمترینِ این عرصهها، عرصهی سیاسی است که هم دولتِ آقای روحانی و هم دولتهای غربی، در تفاهمی نانوشته و بهطور عملی، فرانسه را به عنوان میانجی در مناقشات فیمابین برگزیده بودند (یعنی تدابیر فرانسویان، نقش و عاملی کلیدی در گشایشها و فروبستگیهای سیاسی ما خواهد داشت).
در اینجا به جنبههای مهم و کمتر مورد توجّه، دربارهی «نفوذ نرم» تفکّر فرانسوی (یا آنچنان که در بعضی متون دانشگاهی آمده: نظریهی فرهنگی فرانسوی) اشاره میکنم:
ــ یک. فرانسهی جدید، مبنای فکری خود را در سکولاریسم و عرفیگرایی (و قراردادهای اجتماعی) بنیان گذارده است؛ بنابراین دست بلندی در تجربهی قانونگذاری دارد؛ از اینرو با توجه به پیشینهای که میدانیم، منطقِ فکری دانش حقوق در فرانسه، در سیستم حقوقی و قضایی ایران، درز کرده و کاملاً زنده و پویا است.
به عنوان نمونه، هنوز که هنوز است، ما در حال استفاده از قانون تجارت مصوّب سال 1311 شمسی هستیم و «امکان» پیدا نمیکنیم قوانین ناب اسلامی بر مبنای فقه اجتهادی و جواهری را طرّاحی و مصوّب کنیم! (البته مدعا، مدعای بزرگ و گزافی است!)
شاید یک علّتِ از این معضله را باید در همین «عقلانیّتِ فرانسوی» واکاوی کنیم. بسیار شنیدهایم برخی از استادان دانشگاهی در علم حقوق، مدام از دخالتهای فقهی ناله میکنند و پیوسته به دانشجویان میگویند: نظام حقوقی ایران، نظامی دوگانه است و به سرانجام نمیرسد؟!
ــ دو. اندیشمندان فرانسوی، در کشاکش تحوّلات علوم انسانی، نگاهی دیگر به مسائل جامعه داشتهاند و مانند آنگلوساکسونها، کمتر از «فیزیک اجتماعی» سخن گفتهاند؛ و به نوعی تفکّر فرانسوی، خاستگاه دانشهای «مردمشناسی» و «انسانشناسی» بوده است؛ بر همین اساس است که میبینیم فضای فکری جامعهشناسی ایران، گاه در اختیار طرفدارانِ این گرایش فکری است.
چهارچوبها و نظریهها، الگوها و مدلها را میسازند…
ــ سه. اندیشهی انقلاب اسلامی، نوعی اندیشهی هنجارشکن برای فضای عمومی جهانِ غربی محسوب میشود؛ و معمولاً متفکّرانِ لیبرالیسم کلاسیک در ایران، با چالشهایی مواجه بودهاند؛ چراکه با وجود تعارضهای مختلف نظری و کاربردی، خیلی زود دستِ آنها «رو» میشود؛ امّا در این فضا، اندیشههای «پُستمدرن» و گاه، منتقدِ مدرن، خصوصاً با محوریّت «میشل فوکو» امکانِ رشد عجیبوغریبی در ایران یافتهاند. این اغراق نیست که بگوییم فوکو - همجنسگرایی که به مرض ایدز مُرد و چندین نفر را نیز به این بیماری دچار کرد - فضای فکری علم سیاست و جامعهشناسی سیاسی ما را درنوردیده است و عدّهی (نسبتا) کثیری از استادان و دانشجویان، به نوعی اندیشههای او را «بازترجمه» و «کاربردی» میکنند.(به عنوان نمونه، نک : آثار و تألیفات محمّدرضا تاجیک؛ همچنین برای «کاربردی کردن» آنها، نک : همو، «چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما؟»).
در اینجا تاکید میکنم که فوکو اندیشمند مهمی است… بسیار مهم و خواندنی.
ــ چهار. از جنبههای مهم و قابل توجّه، تأثیر اندیشمندان فرانسوی در سطح فکری و تکنیکی هنرمندان ماست؛ جالب است بدانید در قرن بیستم و با رشد دانش نشانهشناسی (semiology، همچنین semiotics) در فرانسه و افزایش دانشآموختگان ایرانی در این رشته، دورهها، کلاسها و همایشهای رسمی و غیر رسمی بسیاری در ایران و در این حوزه در حال برگزاری است. این حوزهی دانش، بحثها و سخنان نوینی را در آفرینش، بازشناسی و تحلیل متن، تصویر، فیلم و نمایش مطرح میکند و با رسوخ مبنای فکری پساساختارگرایی و پسانوگرایی (پست مدرنیسم) و روش اندیشهی واسازی (شالودهشکنی، به فرانسوی: Déconstruction) در اهل هنر، آنها را به «نسبیگرایی» و عدم اعتقاد به «مبنا، ذات و حقیقت ثابت» میرساند و پیوسته آنها را در فضای تفکّر فرانسوی نگه میدارد.
(البته بگذریم که خواندن و فهم بسیاری از این بحثها، مثلا دریدا، بسیار دشوار است و عملا چون این بحثها، جا نمیافتد، اتفاق خاصی هم نمیافتد… نهایتا نوعی تجددمآبی رشد میکند.)
ــ پنج. در حوزهی سینما، ما عمدتاً از «جشنوارهی کَن» چیزهایی شنیدهایم. سینما با تولّد دوربین فیلمبرداری شروع شد. طُرفه آنکه این برادران لومیر در فرانسه بودند که با اختراع این دوربینها، سینما را پایهگذاری کردند؛ بنابراین فرانسویها، خود را پدر نخستینهی تکنیک سینما میدانند؛ از سویی اندیشهی رهاییبخش و آزادیخواهانهی آنها و فلسفههای فکری و مکاتب هنری متعدّد در تفکّر فرانسوی، جنبهی دیگری است که در کنار تکنیک سینما، به طور متداوم برای هنرمندانِ ما طرح میگردد. علاوهبر اینها، سیاستگذاریهای متنوّع فرهنگی و سینمایی در قالب جشنوارههای فیلم کَن، سهقارّه، اَنِسی، لومیر، اثر زندگی، وزول، توس کورتس و کِلرمون فران مهمترین زمینههایی هستند که برای سینماگران ایران «معیار» و «الگو» میسازند.
جالب است بدانید در برخی از (اسناد) این جشنوارهها، آنها حتّی برای یک فیلم انیمیشن کوتاه هم برنامهریزی و سیاستگذاری کردهاند؛ و «هر هنرمندی» با هر میزان از تولیدِ هنری، امکانِ تعامل با آنها را دارد.
علاوهبر عرصههای سیاست و اقتصاد ایران، چهار نظام مهم و تأثیرگذارِ حقوق، علوم سیاسی، جامعهشناسی و هنر نیز در ایران به شدّت تحتتأثیر آشکارِ تفکّر فرانسوی هستند.
سکولاریسم، عرفیگرایی (عرفیگرایی غیر از سکولاریسم است)، نسبیگرایی و ضدّمبناگروی (اینکه هیچ حقیقت و ذات ثابتی وجود ندارد)، رهاورد طرفداران و دانشآموختگانِ این حوزه است.
بعید نیست ما در «مغزافزار» نیز آلوده شده باشیم؛ و هنر بزرگِ برخی از نخبگانِ ایرانی این است که - به تعبیر عبّاس کیارستمی - با خلّاقیّتهای نابِ خود، این مفاهیم را «بومیسازی، پنهان و همهفهم» میکنند؛ و «ترجمهی فرهنگی» یعنی همین؛ بنابراین رشحات غربی و اینگونه آلودگیها (سکولاریسم و…)، به طرز عمیقی، پنهان میماند و نظام رصدِ ما نیز حتّی اگر آن را ببیند، به این مقوله با عنوان نکتهای «فاقد اولویّت و حسّاسیّت» مینگرد.
(در اینجا بسیار تاکید میکنم که کاملا موافق نگرشهای میانفرهنگی و… هستم؛ مستحضرید دارم یک بحث آسیبشناسانه را تقدیم میکنم. اخیرا مقالهای نوشتهام دربارهی مطالعات گفتمان و فقه! معتقدم از بحثهای فوکو حتی برای توسعه فقه و اصول فقه هم میتون بهره برد.)
امّا از جنبهی موقعیّتی (و قرائن حالیّه) نیز این نکته جای تأمّل دارد که فرانسه در ایران، سابقهی مؤثّر استعماری ندارد (بجز بازنمایی چند حادثه در کتابهای درسی و مرسوم، مثل درگیریهای ناپلئون با انگلستان در خلیجفارس در عهد فتحعلیشاه قاجار و همچنین فعّالیّتهای محدود باستانشناسانه و غارت اشیاء تاریخی ایران)؛ و آنچنان نقش مؤثّری از فرانسه در جنایتهای اصلی استعمارگران در ایران معاصر (آمریکا و انگلیس و روس) برای افکار عمومی و حتی نخبگان ما، گزارش نشده است.
در سدهی گذشته، مواجههی اصلی رهبران و مردم انقلابی، عمدتاً تقابل با انگلیس و آمریکا و شوروی بوده است؛ و همین فضای تقابلی که در چهار دههی گذشته، به درستی با «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر انگلیس» خود را نشان داده، فضا را برای میدانداری فرانسه بازگشوده است؛ بنابراین، حریف، حریفِ زیرک، پرتجربه و غدّاری است و باید سازوبرگِ هماوردی را با یالوکوپال او فراهم کرد.
دکتر سعید اشیری