آبادی این خونه، به دست خودمونه
به گزارش سرویس سیاسی خبرگزاری رسا، رهبر حکیم انقلاب در بیانات نوروزی خویش فرمودند: «انتخاب ملی ما نسبت به جبهه استکبار، ایستادگی بود نه تسلیم؛ استقلال بود نه وابستگی، تقویت درونی بود نه تکیه بیرونی؛ و وقتی به قضایاي جاری و امروزی عالم نگاه می کنیم حقانیت و صدق این انتخاب را درمییابیم».
پیرامون این سخنان روشنگرانه رهبری، مرور چند نکته خالی از لطف نیست:
1_ به نظر میرسد که مغز و جانمایه بیانات حکیمانه ناخدا باخدای انقلاب در امسال و پارسال و پس پیارسال و سالهای گذشته و سالهای آینده آنست که ملت ایران به این فهم از واقعیت نائل آیند که «آبادی این خونه، به دست خودمونه / کِی دیدی غریبه، واسه ما، دل بسوزونه؟». ایشان در سنوات گذشته بر خلاف غربزدگانی که «خواب دیدند صَلاح از طرف بیگانه است» اتفاقا تاکید داشتند که «به خود آییم، نجات همه در این خانه است». مرشد انقلاب با فراخوان عمومی به درسآموزی از آوردگاه جریان غربگرا و عبرتگیری از داستان تلخ دولت «برجام و دیگر هیچ»، به زبان غیرمستقیم اعلان داشتند که «دیدی که به گرگ و توبههاش نیست امیدی / همراهیِ بیگانه، همون بود که دیدی».
در هشت سال گذشته بارها «پیر ما گفت که دشمن به غارت آمد» اما شوربختانه «جریان تحریف» با ایجاد اختلال در دستگاه محاسباتی مدعیان اصلاحات و سازندگی و اعتدال، ملت را اغوا نموده و «گفته بودند که دشمن به تجارت آمد»!. حکیم انقلاب در پرده و اشارهوار به ملت انذار دادند «آنانکه به غرب می شتابند / خائن به امام و انقلابند» و «از الفبای سیاست و غیرت چیزی نمیدانند»؛ اما اصحاب «مانمیتوانیم» چشمسفیدتر از این حرفها بودند. خیرهسرانه به وارونهنمایی حقایق پرداخته و حل همه مشکلات را موقف به «توافقات برجامی» نموده و با خوشخیالی ابلهانه به وعده و وعید گرگهای متمدننمای غربی، از حقوق هستهای عقب نشینی کرده، در قلب توانمندیهای «هسته ای و موشکی و منطقهای» بتون ریخته، به بزرگنمایی تحریم پرداخته، سنگ آمریکا را به سینه زده، چهره جنایتکار و غدار او را بزک کرده، پنجه فولادین او را در زیر دستکش مخملین ندیدند و در نتیجه خسارات فراوان مادی و معنوی بر کشور تحمیل کردند.
2_ واقعیت آنست که رهبر فرزانه انقلاب از سالها قبل در خشت خام میدیدند و گمان واثق میزدند که نباید به کدخدا اعتماد کرد، نباید به «توافق» و مذاکرات خوشبین بود و بارها به دولت تدبیر و امید (بخوانید تبخیر امید) هشدار دادند که با دخیل بستن به طناب «مذاکره» و حاجت خواستن از امامزادگان کرواتپوش مستقر در «ژنو، لوزان، نیویورک، وین» آبی برای این ملت گرم نخواهد شد، اما متاسفانه خودباختگان داخلی آنچنان مسحور «توافق» و مستسبع در برابر زرق و برق تمدن تهی از معنویت اروپایی و آمریکایی شده بودند که گوششان به این حرفها بدهکار نبود. سوار بر خرِ شیطانِ «توافق» شدند و دسته گلهای فراوانی به آب دادند.
3_ گره زدن همه مشکلات به زلف «تحریم» و سپس «بستن با کدخدا» برای «رفع تحریم» و دلخوش کردن ملت به «توافق» تا آنجا پیش رفت که عدهای را در خیابانهای تهران به رقص و پایکوبی از انجام «توافق» واداشت!. به قول آن شاعر طنزپرداز زبان حال این جماعت متوهم اینگونه گشته بود:
هرکار آسان می شود بعد از توافق / اجناس ارزان می شود بعد از توافق!
هر چند چیزی قبل از این ارزان نمی شد / اما از الان می شود بعد از توافق!
در سالن اجلاس تهران جان کری جان / هر روز مهمان می شود بعد از توافق!
با رفع تحریمِ جهانی خاک ایران / سیراب باران می شود بعد از توافق!
حل می شود بحران آب خوردن ما / هر چشمه جوشان می شود بعد از توافق!
گل می کند هی طبع شاعرهای ایران / کشور گلستان می شود بعد از توافق!
دارد شتر در حالت عادی دو کوهان / اما سه کوهان می شود بعد از توافق!
می گفت مشتی ممدلی با همسر خود / این ده چو تهران می شود بعد از توافق!
مادر بزرگ مادرم دندان ندارد / دارای دندان می شود بعد از توافق!
در سفره ما جای چایی هست خالی / پرقند قندان می شود بعد از توافق!
ما که فقط از مرغمان هی بال خوردیم/ شکر خدا ران می شود بعد از توافق!
گفته است استاندار قم اندازه قم / قدر خراسان می شود بعد از توافق!
4_ متاسفانه در طی هشت سال گذشته لیبرالهای ایرانی، مدعیان «تدبیر و امید»، فرزندان معنوی مهندس بازرگان و تربیت شدگان مکتب نئولیبرالیسم خاماندیشانه یا غرضورزانه، از روی نفوذ یا نفوذزدگی، از باب خیانت یا حماقت، انقلاب را متهم به «قهر با جهان» کردند و از بلاي «انزواي سیاسی» سخن گفتند و نسخۀ «آشتی با جهان» و «عقلانیّتِ دیپلماتیک» و «تنشزدایی» پیچیدند. آمریکا را «دنیا» پنداشتند و نعره لزوم «تعامل با دنیا» زدند!؛ غافل از آنکه انقلاب اسلامی با «جهانخواران» سر جنگ داشت نه با «جهان». ما با مستکبران «تنش» داشتیم نه با مستضعفان؛ ما با اصحاب «زر و زور و تزویر» مشکل داشتیم نه با «دنیا». لذا چه حاجت به «تنشزدایی» و اعتمادسازیهای واهی و خیالی بود!.
متوهمانه و لجوجانه _ و بر خلاف نهی صریح و صحیح رهبری _ توصیههای سند 2030 را بر تخم چشمهای خویش جا داده و خیز برداشتند که با عضویت در FATA ثواب کنند اما کباب شدند!؛ رفتند که در محضر اربابان آمریکایی زانوی تلمذ بزنند و ریش در بیاورند اما سبیلشان را هم باختند؛ همت گماشتند که با کنار گذاشتن «دکترین مقاومت» و «کوتاه کردن دیوار استکبارستیزی» ابروی اقتصادشان را تعمیر کنند اما چشمش را هم کور کردند.
با اعتماد بیجایشان به چشمآبیهای آمریکایی و موطلاییهای اروپایی تیشه به ریشه خود زدند و نهایتا زبان حالشان این شد که «خودم کردم که لعنت بر خودم باد». نهایتا تیرشان به سنگ خورد و همه رشته هایشان پنبه گشت؛ اما وقتی بیدار شدند که کار از کار گذشته و آب رفته دیگر به جوی باز نمیگشت.
5_ اهل فن خوب میدانند که کدخدا خواب تداوم غارت منابع نفتی و گازی ما را می دید و در این سودا بود تا با تسلط دوباره بر منطقه ژئوپلتیک و ژئواستراتژیک این مرز و بوم ، خر را با خور برده و آش را با جایش سر بکشد و با استثمار و استعمار سرمایههای انسانی و اسلامی ما با دمش گردو بشکند و آروغ بدمستی سردهد؛ اما در این بحبوحه غربزدگان داخلی خود را به غفلت یا تغافل زده بودند و با بزرگنمایی «تحریم» و ضریب دادن به آن، علاج مشکلات کشور را در «اعتماد به آمریکا» و «تضمین پنداری امضای جانکری» و تمسک به میز مذاکره میدیدند!.
کیست که نداند چشمآبیهای اروپایی و موطلاییهای آمریکایی بر سر آن بودند که ما را به جای آل سعود (بخوانید آلشکم) ملقب به مدال «گاو شیرده» در منطقه نمایند و از دریای نفت و گاز ایران گهی لپلپ خورند و گهی دانهدانه و گه بشکهبشکه، اما خمینی کبیر سیلی به صورت این رویاپردازان ستمگر زد و کدخدا را با تمام ژست ابرقدرتیاش به زبالهدان تاریخ فرستاد و سگ دستآموزش _انگلیس خبیث_ را به زوزه کشی آغشته به درد واداشت.
آری؛ این بود راز خصومتورزی جهان غرب بر علیه انقلاب و این بود علت کینهجوییهای نظام سلطه و راه انداختن جنگ ارضی و ارزی در این چهل و چند سال. پس برخلاف تصور غربباوران هیچ گونه سوءتفاهمی در کار نبوده و نیست تا نیاز به اتخاذ سیاست ذلیلانه «رفع سوء تفاهم» و «تنشزدایی» و «اعتمادسازی» و بتون ریختن در قلب توانمندیهای هستهای و موشکی و منطقهای بوده باشد!. اما دریغ از ذرهای «غیرت» و «عقلانیت سیاسی» در ذهنهای علیل این جماعت خوابزده و نفوذی.
6_ شوربختانه باید اذعان کرد که شروع به کار «جریان تحریف» و رقم خوردن فعالیتهای اغواگرانه لیبرالهای ایرانی منحصر و محدود به دوران «پریزیدنت روحانی» نبود، بلکه سابقه چوب لای چرخ گذاشتنهای آنان از اوائل انقلاب مسبوق به سابقه است.
به عنوان نمونه خط فکری منسوب به مهندس بازرگان پیش از انقراض رژیم پهلوی درصدد حراست از سلطنت و ابقای شاه بودند اما بحمدالله نتوانستند و اغراض شومشان مقهور انقلابیون گشت. بعد از 22 بهمن 57 نیز عزم خود را جزم کردند تا «جمهوری اسلامی» تصویب نشود بلکه در سودای آن بودند واژههایی همچون «لیبرال دموکراسی» را در عنوانگذاری نظام اسلامی به تصویب برسانند و از این رهگذر مراتب «خودباختگی» و «هیچکس بودن» خود را در برابر چشمآبیهای متمدن نمای غربی به اثبات برسانند، که خوشبختانه با تیزبینی و روشنگریهای حکیمانه امام خمینی باز هم ناکام ماندند.
در ادامه «جریان تحریف» با اغواگری و تغییر محاسبات بسیاری از چهرههای «خوش سابقه اما بدلاحقه» و با حرامخوار پروری «خواص دنیازده» و با دم زدن از لزوم «مانور تجمل» و دست یازیدن به «خصوصیسازیهای بیضابطه» و ... تلاش نمود کلید گشایش اقتصادی را در ترویج «مصرفگرایی» ترویج «زندگی اشرافی»، «عمل به سیاستهای نئولیبرالی» توصیه شده از جانب صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی، پیروی بیچون و چرا از تئوری فریبکارانه «تجارت آزاد»، «وابستگی نفتی»، «واردات بیرویه»، «سرمایهگذاريِ خارجی»، «هضم شدن در هاضمه سیریناپذیر نئولیبرالیسمِ جهانی» و پیادهسازی «اقتصادِ نظامِ سرمایهداري» معرفی کند!.
7_ در پرتو جهل و بی خبری عوامالناس، کار و بار «جریان تحریف» و «نفوذیهای فرصتطلب» تا آنجا رونق گرفت که در دوران «روحانی مچکریم!» رمز عبور از تحریمها و تهدیدها را منوط به «غلتیدن در آغوش مهاجم از ترس هجوم» تلقین نمودند و همه چیز را موقوف به «توافقات برجامی» ساختند!. «اندوختههاي ملّی» و «دستاوردهای دانشمندان هستهای» را در مذاکراتِ بیحاصل فروختند تا به خیال خام خودشان «معیشت روزمرّة مردم» را برآورند و «چرخ اقتصاد» را با «چرخ سانتریفیوژ» همزمان به گردش درآورند. اما در عمل چوب حراج به ذخایر «اورانیوم با غنای بیست درصد» زده، کثیری از سانتریفیوژها را از حیّز انتفاع ساقط ساختند و چرخ کارخانجات داخلی را هم از حرکت انداختند!.
پیامد دیپلماسی «التماسی استرحامی انظلامی» و «تکديگري سیاسی» و «خودکمبینی» و «کوک کردن ساز سازش» و «منفعتگرایی» و «وادادگی» و «بیگانهگُزینی» این شد که چرخهاي ملّی را شکستند، «بیاعتمادِ سیاسی»، «ناامیديِ اجتماعی»، «ناراضی تراشی» و نهایتا «دلزدگی و دلسردی» تودههای مردم از انقلاب و اسلام را به ارمغان آوردند.
اندوختههاي راهبردي را فروختند و مشتی وعدههاي سرخرمن برجامی و پیروزی روی کاغذ خریدند. چشمهای نمکنشناس خود را بر پیروزیهای جریان مقاومت در منطقه بستند و نانجیبانه و طلبکارانه از ترجیح «میدان» بر «دیپلماسی» سخنسرایی کردند. با اینکه همچون درازگوشان در برجام 1 در گِل تپیدند و چوب حرف گوش نکردن به توصیههای رهبری را خوردند و از ندانمکاري و شتابزدگی و اعتماد نابجا به کدخدا ضربهها دیدند، اما متوهمانه باز هم سوداي برجام 2 و 3 را در سر داشتند تا باز هم سرمایهفروشی نموده و این بار بازوان اقتدار موشکی و منطقهای ملت را قطع نمایند تا تبدیل به کودن ترین سیاستمداران قرن گشته و برنده مدال سیمرغ بلورین سادهلوحترین پینوکیوی زمانه شوند.
8_ بحمدالله در آستانه انتخابات 1400 مردم بیدار شدند و فهمیدند که هشدارها و توصیهها و پیشبینیهای ناخدا باخدای انقلاب صحیح و صریح و واقعی و مبتنی بر تجربیات تاریخی بود، نه متوهمانه و خیالبافانه. آری؛ تنگتر شدن سفره معیشت مردم در هشت سال گذشته و تداومِ توقفِ چرخ اقتصاد و چرخ هستهای و مشاهده خندههای مستانه و تحقیرآمیز آمریکا به ریش دولتمردان غربزده بعد از آنکه خرش از پل گذشت، سبب شد که عقل سیاسی و حافظه تاریخی برخی خواص گمراه و عوام اغواشده سر جا بیاید. صبر مثالزدنی و روشنگریهای مداوم رهبر انقلاب برای بصیرت پیدا کردن ملت بالاخره جواب داد و سبب شد که انتخابِ سیاسی مردم چرخشی 180 درجهای پیدا کرده، عقربه قطبنمای سیاسی که روی غرب قفل کرده بود به سمت داخل تغییر وضعیت داده، و باعث شد که خوابزدهها تجدید نظری در رای و انتخاب و سلیقه سیاسی خود کنند.
مردم اینبار تلاش کردند که «تفکر انقلابی» با رویکرد «مقاومت، استقلال، خودباوری، نگاه به درون، اعتماد به جوانان وطن» را بر «تفکر لیبرال» با رویکرد «سازش، وابستگی، خودتحقیری، نگاه به بیرون، اعتماد به کدخدا» ترجیح دهند.
خدا را شکر مردم از عمق جان دریافتند که:
«آبادی این خونه، به دست خودمونه / کِی دیدی غریبه، واسه ما، دل بسوزونه؟
با دست کسی این گرهها باز نمیشه / بالی نزنی، فرصت پرواز نمیشه
دیدی که به گرگ و توبههاش نیست امیدی / همراهیِ بیگانه، همون بود که دیدی
دامِ، توی هر دونه که میریزه برامون / میترسه یه وقت، باز بشه، بال و پرامون»
رسول رضایی