«جان پدر کجاستی»؛ مجموعه شعر شاعران فارسیزبان در آستانه انتشار
به گزارش سرویس کتاب و نشر خبرگزاری رسا، حمله تروریستی داعش به دانشگاه کابل و کشته و زخمی شدن جمعی از دانشجویان، موجی از واکنشها را در میان فارسیزبانان به همراه داشت. در این میان جمله «جان پدر کجاستی؟» به نمادی برای همدردی میان فارسیزبانان تبدیل شد؛ جمله پدری نگران که پس از 142 بار تماس با فرزندش، دنیا بر سرش خراب میشود.
حمله تروریستی به مؤسسه کوثر دانش و پس از آن به دانشگاه کابل، اگرچه واقعهای غمانگیز و خونبار بود، اما بار دیگر پیوندهای فرهنگی و همدلی میان فارسیزبانان به ویژه ایرانیان و افغانستانیها را نشان داد. در روزهای پس از این جنایت، اهالی قلم و فرهنگ بسیاری با انتشار تازهترین آثار خود، با همزبانان افغانستانی اظهار همدلی و همدردی کردند.
حالا خانه ادبیات افغانستان با همکاری مؤسسه فرهنگی درّ دری در نظر دارد تا مجموعهای از سرودههای شاعران فارسیزبان درباره حملات تروریستی به دانشگاه کابل را جمعآوری و منتشر کند.
در ادامه تعدادی از این آثار منتشر میشود:
علیرضا قزوه
جرم تو چیست نازنین؟ صدق و صفا و راستی
ای که تو از خدای خود غیر خدا نخواستی
ای به فدای خنده ی زخمی و دلشکسته ات
شکر خدا که همچنان سرخوشی و به پاستی
کابل زخم خوردهام! وقت برای گریه نیست
گریه با تبسمی، گم شده در خداستی
کابل جان خسته ام! شانهی ما پناه تو
چشم و زبان پارسی! نور دو چشم ماستی
کابل جان چه میکشی؟ از دست حرامیان
کابل بی پناه من! قبله ی عشق و راستی!
دختر شعر فارسی! کابل من ! چه می کنی؟
حرف بزن! عزیز من! "جان پدر! کجاستی؟!"
***
عبدالرحیم سعیدیراد
کابل مهربان من! جان پدر کجاستی؟
دخترک جوان من! جان پدر کجاستی؟
زنگ زدم به گوشیت، آه از این خموشیت
روح من و روان من! جان پدر کجاستی؟
خانه خراب گشته ام نقش بر آب گشته ام
ای مه آسمان من! جان پدر کجاستی؟
موج ز خود رسته منم قایق بشکسته منم
ساحل بیکران من! جان پدر کجاستی؟
شامِ من و پگاهِ تو؛ چیست مگر گناهِ تو؟
آه از امتحان من! جان پدر کجاستی؟
وای از این دام بلا، داغ تو می کُشد مرا
کابل قهرمان من! جان پدر کجاستی؟
بین من و باد خزان، حرف تو آمد به میان
ای گل در خزان من! جان پدر کجاستی؟
***
فاطمه رحمانی
... جان پدر بگو کجاستی که
اینجا خبر سراسرش درداست
جان پدر به لب رسید آخر
اخبار هم امروز نامرد است
جان پدر بگو کجاستی که
همسایه می گیرد سراغت را
گویا همه فهمیده اند امروز
این ماجرای تلخِ داغت را
تنها من از تو بی خبر ماندم
بردار گوشی را که دل، تنگ است
بردار گوشی را که بی تابم
بین من و اخبار و دل، جنگ است.../826/