مقاومت قجهای و یارانش نبود خرمشهر فتح نمیشد
حسین قجهای، فرمانده گردان از بس آرپیجی زده بود چرک و خون از گوشش بیرون میآمد. در آن گرداب آتش، رزمندگان ما حتی خاکریز هم نداشتند تا در پشت آن پناه بگیرند طوری که با پرتاب هر نارنجک تفنگی دشمن، چندین نفر از بچههای گردان به زمین میافتادند، اما بقیه همچنان مقاومت میکردند. این بچههایی که اینچنین مردانه میجنگیدند و مقاومت میکردند فکر میکنید چطور نیروهایی بودند. کماندوهای درشتهیکل؟ نه! اصلاً اینطور نبود
به گزارش خبرگزاري رسا، شهید حسین قجهای و رزمندگان گردان سلمان فارسی در مرحله اول عملیات الی بیتالمقدس یکی از بزرگترین حماسههای تاریخ دفاع مقدس را رقم زدند. این گردان با کمترین امکانات روی جاده اهواز- خرمشهر به مدت یک هفته مقاومت بسیار شدیدی را مقابل نیروهای زرهی دشمن انجام داد و اجازه نداد منطقه دوباره به دست بعثیها بیفتد. به گفته گلعلی بابایی، اگر قجهای این مقاومت را انجام نمیداد، مشخص نبود سرنوشت عملیات الی بیتالمقدس به کجا میرسید و خرمشهر چه زمانی آزاد میشد. در این عملیات گردان سلمان در نوک پیکان نبرد با دشمن قرار داشت و بههیچوجه تسلیم نشد. در نهایت حسین قجهای در ۱۵ اردیبهشت ۱۳۶۱ در منطقه گرمدشت در جاده اهواز- خرمشهر که منطقهای مهم و حساس برای جبهه خودی بود، در سن ۲۴ سالگی به شهادت رسید. این فرمانده کشتیگیر از زمان خدمت در کردستان مردانگی را معنا کرده بود و در جریان عملیات الی بیتالمقدس یک بار دیگر شجاعت و مردانگیاش را نشان داد. او حتی در جواب فرمان عقبنشینی گفته بود اینقدر مقاومت میکنیم که یا منطقه را نگه میداریم یا من هم مثل این بچهها شهید میشوم. این اولین بار بود که رزمنده زرینشهری روی حرف فرماندهانش حرف میزد. در سالروز شهادت فرمانده گردان سلمان، با گلعلی بابایی از نویسندگان و پژوهشگران دفاع مقدس گفتوگویی انجام دادیم تا بیشتر در جریان جزئیات عملکرد رزمندگان گردان سلمان قرار بگیریم.
شهید حسین قجهای و گردان سلمان فارسی چطور در موقعیت منطقه گرمدشت قرار گرفتند و آن مقاومت سخت را انجام دادند؟
شهید حسین قجهای و گردان سلمان فارسی چطور در موقعیت منطقه گرمدشت قرار گرفتند و آن مقاومت سخت را انجام دادند؟
گردان سلمان فارسی هدفش رسیدن به جاده اهواز- خرمشهر بود. حرکتش را شروع کرد و به هدفش هم رسید، اما مشکل این بود که یگانهای مجاور نتوانستند برسند. نیروهای گردان سلمان در یک تله گیر کردند. تلهای که پشت جاده اهواز- خرمشهر قرار داشت. منطقه مهم و حیاتیای بود و باید آن جای پا حفظ میشد. در حقیقت هدف عملیات در مرحله اول این بود که به این جاده برسند و جاده را نگه دارند و خاکریز بزنند تا بعد بتوانند عملیات را ادامه بدهند و به سمت دژ مرزی بروند. اگر شهید قجهای و نیروهای گردان سلمان این منطقه را نگه نمیداشتند نیروهایمان باید عقبنشینی وحشتناکی میکردند. یعنی دوباره به سمت لب کارون برمیگشتند. حتی از کارون هم باید عقبتر میآمدند و از ساحل غربی کارون به سمت ساحل شرقی، یعنی پشت رودخانه میآمدند. نیروها آنجا تقریباً یک هفته مقاومت سختی را انجام میدهند. از دهم تا هفدهم اردیبهشت نیروها در منطقه مقاومت کردند و شهید قجهای با زبان و عمل و هر چه در توان داشت، نیروهایش را نگه داشت. خودش هم در کنار نیروهایش همه کار میکرد. آرپیجی میزد، تیراندازی میکرد و جلوی خاکریز با دشمنان درگیر میشد. با این عملش بقیه نیروها را ترغیب میکرد تا مقاومت کنند. نتیجه این مقاومت جانانه این شد که پس از یک هفته عملیات سخت و مقابله سخت با تانکها و کماندوهای عراقی خط تثبیت میشود. آقای محسن رضایی فرمانده وقت سپاه درباره این مقاومت میگوید اگر ما این جای پا را نداشتیم و این اتفاق در جاده اهواز- خرمشهر نمیافتاد و آن ایستگاه گرمدشت را گردان شهید قجهای نگه نمیداشت چه بسا کل عملیات به هوا میرفت و ادامه عملیات امکانپذیر نبود. یک هفته مقاومت حسین قجهای و یارانش باعث شد جا پایی که در مرحله اول عملیات بیتالمقدس ایجاد کرده بودیم بتواند برای مراحل بعدی کارساز باشد.
گویا دستوری هم برای عقبنشینی گردان صادر شده بوده که شهید قجهای قبول نمیکند به عقب برگردد.
وقتی وضع نیروها خیلی خراب میشود شهید همت و حاجاحمد متوسلیان، برای اینکه یک مقدار از انبوه آتش دشمن کمتر شود به فرماندهشان میگویند شما یک گام عقبتر بیایید و یک جایی که خاکریز محکمتری داشت را پدافند کنید. شهید حسین قجهای هم در جوابشان میگوید من چطور به عقب بیایم، وقتی بچههایی که من بهشان گفتم بجنگید و جلوی دشمن بایستید جلوی من پرپر شدند، خیلیهایشان زخمی هستند و من نمیتوانم اینها را رها کنم و عقب بیایم؛ اینجا هستم و آنقدر مقاومت میکنیم که یا این منطقه را نگه میداریم و آزاد میکنیم یا من هم مثل این بچهها شهید میشوم.
کسی هم از گردان سلمان زنده میماند؟
تعدادی از نیروهای گردان زنده میمانند و به عقب برمیگردند. البته تعدادشان خیلی کم بود، ولی اینگونه نبود که اصلاً کسی برنگشته باشد. شهید همت در همین رابطه صحبتهای جالبی دارد که از روی نوار یکی از مصاحبههایشان پیاده شده است. شهید همت درباره عملکرد گردان سلمان در مرحله اول عملیات الیبیتالمقدس میگوید: گردان سلمان فارسی در مرحله اول عملیات از سمت چپ اصلاً پوشش نداشت. طوری که نیروهای دشمن در پنج متری جاده آسفالت اهواز- خرمشهر حضور داشتند و به آنها ضربه میزدند. وضعیت طوری شده بود که حسین قجهای، فرمانده گردان از بس آرپیجی زده بود چرک و خون از گوشش بیرون میآمد. در آن گرداب آتش، رزمندگان ما حتی خاکریز هم نداشتند تا در پشت آن پناه بگیرند طوری که با پرتاب هر نارنجک تفنگی دشمن، چندین نفر از بچههای گردان به زمین میافتادند، اما بقیه همچنان مقاومت میکردند. این بچههایی که اینچنین مردانه میجنگیدند و مقاومت میکردند فکر میکنید چطور نیروهایی بودند. کماندوهای درشتهیکل؟ نه! اصلاً اینطور نبود. این بچهها آنقدر ریزه میزه و کمسن و سال بودند که قبل از عملیات حسین قجهای پیش حاجاحمد متوسلیان رفت و گفت: حاجیجان این نیروهایی که به من دادهای همه کوچک و کم سن و سال هستند، با اینها که نمیشود عملیات به این بزرگی را انجام داد. حاجی به او گفت برو با آنها کار کن تا آماده شوند، این نیروها همه به خدا ایمان دارند و برای او به جبهه آمدهاند. اگر با آنها خوب کار کنی همه بچهها معجزه میکنند. حالا شهید همت برگشتن نیروهای گردان سلمان را چنین توصیف میکند: خدا شاهد است به شرف حضرت زهرا (س) قسم، همین بچهها در عملیات الی بیتالمقدس آخرین نیروهایی بودند که از جاده به عقب آمدند. وقتی بچهها به اردوگاه تیپ در انرژی اتمی رسیدند به والله من خجالت کشیدم. آخر قیافههایی را دیدم که تمام سر و صورتشان خونی و لباسهایشان پاره پاره بود. با خودم گفتم این بچهها چطور توانستند مقابل آن همه فشار دشمن دوام بیاورند. در حقیقت اینها مجذوب شهامت، شهادت، خشوع، خضوع، مردانگی، اخلاص و ایثار فرماندهشان بودند که وقتی قجهای هم شهید شد آنها راضی نشدند از آن موضع عقبنشینی کنند. این یعنی اقتدار و محبوبیت فرماندهی.
در آن یک هفته به هیچ وجه امکان الحاق نیرو به رزمندگان گردان سلمان فارسی وجود نداشت؟
یگان مجاور به منطقه نرسید که یکی از دلایل نرسیدن آن شدت آتش دشمن بود. دیگری هم به باتلاقی بودن زمین منطقهای که تیپ ۷ ولیعصر میخواست عمل کند، برمیگردد. اینها به همین خاطر نرسیدند و روز سیزدهم یا چهاردهم خودشان را میرسانند و الحاق برقرار میشود، ولی زمانی بود که نیروها چهار، پنج روز در حال جنگیدن بودند. جنگ نابرابری هم بود. رزمندگان گردان سلمان یک کلاشینکف، آرپیجی و تیربار داشتند و سنگینتر از این سلاح همراهشان نبود، ولی سمت مقابل تانک و تجهیزات زرهی داشت. مقاومتشان خیلی عجیب بود. شهید همت میگوید وقتی این بچهها دیدند این بچهها فرماندهشان چطوری جانفشانی میکند آنها هم روحیه گرفتند و جلوی دیواره آتش دشمن ایستادند.
اگر مقاومت گردان سلمان نبود، سرنوشت عملیات الی بیتالمقدس تغییر میکرد؟
سرنوشت عملیات عوض میشد. اگر این گردان این منطقه را رها میکرد ادامه عملیات بیتالمقدس منتفی میشد و فرماندهان باید به عقب برمیگشتند تا برنامهریزی دیگری برای ادامه کار صورت بگیرد. چون نیروها مجبور بودند تا دم کارون عقب بیایند. نیروها تا شب قبل حدود ۱۶، ۱۷ کیلومتر پیاده رفته بودند تا به این منطقه برسند. هم گردان سلمان و هم گردانهای دیگری که در محورهای دیگر بودند این پیادهروی را انجام میدهند و مسافت زیادی آمده بودند. فقط از لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص) شش یا هفت گردان عمل کردند. گردانها این مسیر را پیاده آمدند. از کارون که رد شدند، حاشیه غربی کارون را آمدند تا به جاده اهواز- خرمشهر برسند. طی کردن این مسیر تا ساعت ۳ بامداد طول کشید. از آن به بعد ابتدا که جاده را گرفتند و بعد تازه دشمن فهمید از کجا خورده است. چون عراقیها فکر نمیکردند ایران از این مسیر بزند. آنها فکر میکردند ایران از سمت هویزه و رودخانه کرخه که شمال جاده میشد، بزند. اما ایران از این سمت زد و برای فرماندهان عراقی قابل باور نبود. همین باعث شده بود که در شب اول به راحتی تا آن منطقه بروند. نیروها ۱۷ کیلومتر را بدون درگیری طی کرده بودند. صبح که دشمنان فهمیدند چطور غافلگیر شدهاند، تازه شروع کردند به پاتک زدن. آنهم آن پاتکهای زرهی و پاتکهای وحشتناکی که زمین و زمان را بههم میدوختند.
شهید قجهای در عملیات قبلی چه عملکردی داشت؟
در عملیات فتحالمبین شب اول سه گردان توپخانه عراق را با ۱۸۰ توپ میگیرند. گردان حبیب بن مظاهر با فرماندهی شهید محسن وزوایی، گردان حمزه سیدالشهدا با فرماندهی شهید رضا چراغی و گردان سلمان فارسی با فرماندهی شهید حسین قجهای سه گردانی بودند که در عملیات فتحالمبین آن کار بزرگ را انجام دادند. یکی از فتحالفتوحهای شهید قجهای در عملیات فتحالمبین بود که شب اول توپخانه را میگیرد. قبل از آن هم در مریوان با حاجاحمد بود و مسئولیت محور دزلی را برعهده داشت که خودش ماجراهایی دارد./1360/
منبع: روزنامه جوان
ارسال نظرات