دلی که با خیانت کیمیاییها خون شد
به گزارش خبرنگار سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا، «خون شد» آخرین ساخته مسعود کیمیایی، یک فیلمفارسی به تمام معنا و ظهور دوباره قیصرش بود. این فیلم کلکسیونی از ضعفها و نقصهایی بود که مخاطبین حتی رغبت نداشتند تا انتها بیننده این آش شورکیمیایی باشند.
تعجب بیشتر مردم، آشفتگی و هرج و مرجی بود که فیلم را به بازار شام تشبیه میکرد و مخاطبانش را به این سو و آن سو میکشاند و از همان قصه جدا میکرد. نه روایت قدرتمندی داشت و نه شخصیتهای فیلم به خوبی معرفی شده بودند. گویی نویسنده به هر شخصیت، نوکی میزد و طعمه را نگرفته، شخصیت بعدی را زخمی میکرد.
کیمیایی، این کارگردان پرسابقه هنوز در سینمای ماقبل انقلاب متوقف شده و نیاز به یک ریاستارت جدی دارد. دیالوگها آنقدر ثقیلند، که قیصرها در فهمش نیاز به زیرنویس دارند. بیچاره دهه نودیهای بیگانه با ادبیات لوتیوار و کوچه بازاری دهه 30 تاریخ ایران که علاوه بر تصویر با صدای فیلم هم بیگانه اند.
تخریب دین و نمادهای دینی در سراسر فیلم
شروع فیلم با یک قهرمان تازه از زندان آزاد شده با بدنی پر از خالکوبی و سیگاری در دست است که تا انتهای فیلم از دستش نمیافتد. یک مشروب خور بی خدا، که نه نمازی میخواند و نه اعتقادی به دین و مذهب دارد، اما منجی تمام اعضای پراکنده شده خانه میشود.
تخریب منظوردار تمام ریشوهای فیلم، به عنوان افرادی رذل، زنباره یا دیوانهای که جملگی از عقل و انصاف تهی هستند. از نانوای ریشوی فروشنده شیشه گرفته تا مرد ریشوی چند زنهای که دو زن چادری و معتاد دارد و از آنها بیگاری میکشد. در یکی از سکانسها لذت زندگی را در ارتباط با دختربچه ده ساله میداند (نقدی بر کودک همسری).
برادر فیضی ریشو هم دیوانه ایست که به جز دیوانگی کاری از دستش بر نمیآید. ریشوی بعدی پدری بیغیرت است که با سوء مدیریتش جمع خانواده را از بین برده. دخترانش را به اسیری بردهاند و بیگانگان در خانهاش سکنی گزیدهاند. او خانه را به کشور تشبیه کرده و پدر بیتدبیر و بیغیرت را همان رهبر، او را با ریش سفید، عشق سه تار زدن با دستی معیوب و منقلی نشان میدهد.
عجیب است که به این فیلم مجوز داده میشود
عجیب است که قشر خاکستری عمق فاجعه را فهمید و مسئولین نفهمیدند، مجوز دادند و در جشنواره فیلم فجر انقلاب به نمایش درآمد.
متأسفانه خیانت کیمیایی به این حد محدود نمیشود؛ او فاحشهها و بیبند و بارها را در فیلم، چادریهایی با اسامی مذهبی همچون فاطمه معرفی میکند. دقیقا با همان فرمان تخریب ظاهر مذهبی مردها، نمادها و ظاهر زنان مذهبی هم زده شد. شما چادر را فقط روی سر زنان معتاد و هرزه میبینید و آنقدر این چادرها کثیف و آغشته به خاک و چروک هستند که انزجار و تنفر شما نسبت به مقدسترین ارثیه بانوی بهشتی تکمیل میشود.
از اختصاص یک سکانس به مشروبخوری قهرمان و منجی فیلم به همراه برادرش که بگذریم، از تخریب نمادهای مذهبی، ریش و چادر که عبور کنیم، به تخریب اذان میرسیم. اذان در بدترین زمان ممکن زمانی پخش میشود که همه در خوابند، نه مسجدی نشان داده میشود نه جمعیتی که برای نماز راهی مسجد شوند. اذان برای شهری در خواب فرو رفته پخش میشود؛ اذانی که حتی برای قهرمان فیلم بود و نبودش فرقی نمیکند.
تزریق نا امیدی و سیاهی در سراسر فیلم
در سراسر فیلم، موجی از ناامیدی، هرج و مرج و آشفتگی وجود دارد. دلار و ارز زیر پای مردم است. عدهای ناشناس به مغازههای طلافروشی شلیک میکنند و زنان از فرصت استفاده کرده و طلاها را سرقت میکنند. عدهای از آنها با همان طلاها در حال غسل کردن هستند. در دست همه چاقوی ضامن دار است و مردم یکدیگر را بدون دلیل با چاقو میزنند. پلیس و قانون اصلاٌ وجود ندارند و آنجا هم که هستند صرفاٌ جنبه نمایشی دارند.
همین هرج و مرج و نبود قانون، فیضی را وادار میکند تا خود، قانون را به سبک خودش پیاده کند. آیا کیمیایی میخواهد این پیام را به مخاطب الغا کند که در تقابل با مخالفین، به جای مراجعه به قانون و قانونگزار، چاقوی ضامندار ضمانت حیات شما و خانواده شماست؟
خانه قدیمی همان کشور ایران
نویسنده و کارگردان خیلی رو بازی کردهاند و ابایی هم ندارند تا همه چیز بر علیهشان آشکار شود. وقتی پدر خانواده به فیضی میگوید همین که ما دور هم هستیم بس است، فیضی میگوید از افراد خانه مهمتر، سند خانه است که باید آن را دوباره به دست بیاورم. اصالت دادن سند خانه نسبت به اعضای خانه و پدری که در بالا وصفش را گفتیم. پدری که صرفاٌ جایگاهی تشریفاتی دارد و بیگانگانی که با قلدری تمام، اتاقهایی را در خانه تصاحب کردهاند و فیضی در قدم اول آنها را از خانه بیرون میکند.
جهان بینی مالک اثر
مردان ایرانی همگی ظالمند و همسر خوب در هیچ کجای فیلم نمیبینید. همه به زنان ظلم میکنند و از زنان استفاده ابزاری میکنند. اگر چه این ادبیات فمینیستی است؛ اما علاوه بر توهین به جامعه زن ایرانی، به مردها نیز توهین شده بود. نمیدانم کیمیایی برای خوش رقصی مقابل کدام کشور حاضر به فروش شرافت ملت ایران و دین و مذهبش شده است؟
این بود یادداشتی بر قصه پر غصه هنرمندان وطن فروش که نه شروع خیانتشان متعلق به امروز است و نه پایان خیانتشان محدود به فرداها است. /882/ 702/
محمدرضا ترتیفی زاده