ساخت فکری و رفتاری نیروی قدس در مواجهه با «اشغال» و «ترور»
به گزارش خبرگزاری رسا، عملکرد نیروی قدس طی سالهای اخیر، نام آن را با مقوله «مقابله با اشغالگری» و «مهار تروریسم» پیوند زده است و از این رو بهخلاف گذشته، طی دو سه سال اخیر، کمتر از واژههایی نظیر «مداخله نامشروع» درباره این نیرو استفاده شده و جای آن را واژگانی نظیر «توسعهدهنده نفوذ جمهوری اسلامی» گرفته است. بیشک بدون نقشآفرینی منطقهای نیروی قدس، شرایط منطقهای وضعی بسیار متفاوت از آنچه امروز شاهد آن هستیم، پیدا میکرد؛ چه اینکه اشغال کشورها و سقوط دولتهای سوریه و عراق توسط یک جریان بینالمللی با محوریت آمریکا یا یک جریان رسمی منطقهای با محوریت عربستان و ترکیه یا یک جریان غیررسمی منطقهای با محوریت «داعش» سبب تحول عمدهای در وضع سایر دولتهای غرب آسیا و شمال آفریقا میشد و این مسئله بهخصوص حیات و اقتدار جمهوری اسلامی را که در منطقه پرتلاطم ما، نقش ثباتبخشی دارد، بهطور جدی تحت تأثیر قرار میدهد. این مقاله در پی آن است تا تأثیر نیروی قدس در شکست اشغالگری و پروژه دفع تروریسم را مورد بررسی قرار دهد و چشمانداز این نیرو را تا اندازهای که در چارچوب یک پژوهش محدود میگنجد، ترسیم کند.
مقدمه
تولد نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با تشدید مداخلات نظامی آمریکا در منطقه همزمان شد. پس از آنکه صدام حسین در 11 مرداد 1369 (دوم آگوست 1990) کویت را بهتصرف خود در آورد، آمریکا بهمنظور بازسازی محوریت خود در تحولات جهانی و به نمایش گذاشتن آن در شرایط فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی که نشانههای آن بروز کرده بود و یک سال بعد در آگوست 1991 محقق شد، حمله عراق به کویت را بهانه قرار داد و با تکیه بر قطعنامه 26 دی ماه شورای امنیت سازمان ملل یک «ائتلاف عملیاتی بینالمللی» تشکیل داد.
ائتلاف آمریکا ترکیبی از 22 کشور بود که البته تنها نیمی از آن کشورها موضوعیت داشتند. کشورهای عضو اصلی ائتلاف شامل آمریکا و کانادا از قاره آمریکا، انگلیس، فرانسه و اسپانیا از قاره اروپا، مصر از قاره افریقا و ترکیه، عربستان و پاکستان از قاره آسیا بودند. ائتلاف آمریکا در این اقدام 814064 نیروی نظامی را پای کار آورد که سهم این کشور 575 هزار نیرو و سهم اروپا 60663 نفر بود. به عبارتی سهم آمریکا و دول غربی همراه آن حدود 78 درصد بود و سهم عربستان، ترکیه، مصر و پاکستان به عنوان متحدان منطقهای آمریکا هم 500/142 نفر معادل 5/17 درصد بود. حدود 4 درصد باقی مانده از سوریه، کویت، امارات، مراکش، بنگلادش، عمان، نیجر، بحرین، سنگال، چکسلواکی، هلند، هندوراس و افغانستان تأمین شدند که به طور نمادین در این ائتلاف حضور داشتند و در مجموع 31401 نفر بودند.
تعداد نیرو و مجموعه امکانات نطامی که در این مواجهه به کار گرفته شد بیانگر آن است که آمریکایی ها در نظر داشتند عملیات آزادسازی کویت را به عملیات اقتدار آمریکا تبدیل کنند و از این طریق موانع را از سر راه سیطره مطلق آمریکا بر جهان بردارند؛ چنان که در همین سال جرج بوش اول در اظهارنظری که روی عرشه یک ناو آمریکایی در اقیانوس هند کرد از در پیش بودن قرنی آمریکایی خبر داد.
آمریکا برای آنکه بتواند یک «موفقیت شگرف» را شکل دهد، در جریان آزادسازی کویت، همه ظرفیت رهبری نظامی خود شامل کالین پاول، رئیس ستاد مشترک ارتش، پل ولفووویتز، معاون وزیر دفاع، و نورمن شوارتسکف، فرمانده مشهور آمریکایی را پای کار آورد؛ این در حالی که در مقابل آنان ارتشی فرسوده، منزوی و غیرمحبوب قرار داشت و از این رو چند هزار نیرو برای عقب راندن ارتش صدام از کویت کفایت می کرد. آمریکا در این عملیات بخش جنوبی عراق تا رود فرات را به اشغال در آورد، 175 هزار نیرو عراقی را به اسارت گرفت و دست کم 20 هزار نفر از آنان را به قتل رساند.
اقدامات جرج بوش اول بعدها در دوره بوش دوم و حتی باراک اوباما دنبال شد و این نشان میدهد که سیطره بر جهان و تک قطبی کردن آن یک «تصمیم همه جانبه» در آمریکا بوده است. در این میان اوباما هم که با ادبیات انتقادی نسبت به وضعیت دهه 2000 روی کار آمد و سیاست های دوره بوش را به باد انتقادات تند گرفت، این خط اصلی را رها نکرد. او در دومین مراسم تحلیف خود در اول بهمن 1391 (21 ژانویه 2013) از بی مرز بودن آمریکا و ظرفیت بی انتهای آن برای خطر کردن خبر داد و گفت که نیروهای نظامی آمریکا در جهان رقیب و هماوردی ندارند و اضافه کرد که آمریکا قصد دارد نهادهایش را برای افزایش ظرفیت و اداره بحران ها در فرامرزها گسترش دهد. او گفت: «ما صاحب همه کیفیت های لازم برای برآوردن نیازهای بی مرز جهان امروز هستیم؛ جوانی و شوق، تنوع فرهنگی و اشتیاق و ظرفیت بی انتها برای خطر کردن به ما در این راه کمک می کنند. .. مردان و زنان آمریکایی که یونیفورم نیروهای مسلح آمریکا را به تن دارند و در نبردها آبدیده شده اند، رقیب و هماوردی ندارند. .. ما نهادهایمان را برای افزایش ظرفیت و اداره بحران ها در فرامرزهایمان گسترش خواهیم داد. .. سخنان مارتین لوترکینگ را به یاد آرید که می گفت آزادی های فردی ما با آزادی های هر موجود زنده ای پیوند ناگسستنی دارد»
لشکرکشی آمریکا به عراق و شکل دهی به ائتلافی جهانی و منطقه ای و نوع ادبیاتی که آمریکایی ها در آن مقطع و پس از آن به کار می بردند، تهدیدی مهم برای جمهوری اسلامی ایران نیز به حساب می آمد؛ زیرا از یک سو گستره تهدید در جنوب و غرب ایران بود و از سوی دیگر، در آن مقطع، ایران تنها مانع مهم سر راه سیطره مطلق آمریکا به حساب می آمد.
در ایران این موضوع نگرانی هایی را به دنبال داشت. اعلام آماده باش نظامی و اعزام چندین لشکر سپاه و ارتش ایران به سمت مرزهای جنوب غربی که نزدیک یک سال به درازا انجامید، از عمق نگرانی های ایران حکایت می کرد. در این میان رهبر معظم انقلاب اسلامی با برآورد دامنه و عمق تهدید، دستور تشکیل دو نیروی مقاومت و قدس را صادر کرد. نیروی مقاومت با فلش داخلی و نیروی قدس با فلش خارجی، ابتکار عمل استراتژیک به حساب می آمد. وقتی امروز با گذشت بیش از دو دهه از رسیدن نظام به تصمیم استراتژیک، به وقایع این دوران نگاه می اندازیم، می توانیم ارزش آن را بهتر درک کنیم.
چارچوب نظری
کارامدی سازمان با توانایی آن در مواجهه با «رخدادهای غامض» محک زده می شود. یک سازمان کارامد درون خود ظرفیت هایی دارد که در مواجهه با امور غیرمترقبه از آن استفاده می کند. در این شرایط یک سازمان کارآمد تلاش می کند ابتدا موضوع را «درست» و «مطابق واقع» بفهمد و پس از آن امکانات خود را برای مدیریت آن آماده و سازماندهی کند و برای حل آن یک چشم انداز به گونه ای که مراحل آن رتبه بندی و اولویت گذاری شود، ترسیم کند.
براساس نظریه های سازمانی، سازمان ها به لحاظ هدف گذاری و رویه به طور کلی به دو دسته تقسیم می شوند: سازمان هایی که هدف گذاری و رویه آنها به طور متمرکز و ریاستی تعیین می شود و سازمان هایی که هدف گذاری و رویه آنان تابع اراده جمعی است و به صورت شورایی انجام می شود. سازمان های دسته اول هدف گذاری معین و الزامی دارند و در این میان تشخیص رأس بر قاعده و بدنه رجحان دارد. این گونه سازمان ها شکلی «هرم گونه» دارند و بدنه و قاعده، بخش های زیرین و عملیاتی آن را تشکیل می دهند.
سازمان های دسته دوم هدف گذاری معین و الزامی ندارند و عمدتاً تابع «ضرورت ها» هستند. در این سازمان ها، رأس سازمان به نمایندگی از جمع عمل می کند و صلاحیت و کارامدی آن با «رضایت بدنه» سنجیده می شود. در این سازمان ها شکل مدور حاکم است؛ در عین حال برای اینکه از مزیت اصول ثابت برخوردار باشند، نوعاً دست به تدوین «منشور» یا «میثاق» می زنند و هر از گاهی آن را تجدید می کنند.
ساختار سازمانهای انقلابی
یک گونه از ساختارها که نه از نوع دسته اول ریاستی و نه از نوع دسته دوم شورایی هستند، ساختارهای سازمانی انقلابی هستند. در این ساختارها فرد از سوی بدنه یا از سوی نهادهای بالادستی برگزیده می شود و صلاحیت او تابع موفقیتی است که حین انجام وظیفه کسب می کند. در این نوع سازمان ها، فرد مسئول باید بتواند با سرعتی که لازمه یک سازمان فعال و دینامیک است، تصمیم گیری کند. حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در بخشی از خطبه 21 نهج البلاغه می فرمایند: «تخفَّفوا تلحقوا، فانما ینتظِرُ باوّلکم اخرکم». سبکبال شوید و به مقصود برسید. ذیل این فراز گفته شده است: «حرکت زندگی با آگاهی به هدف اعلای آن، بسیار سبک و رها از علایق مادیات، آن چنان سریع است که گویی مافوق زمان قرار گرفته است» (جعفری، 1378: 213).
براساس این نگرش، مدیر انقلابی تابع شرایط علی و معلولی نیست؛ به این معنا که اسباب و علل مادی و معنوی او را از یافتن راه های نو بازدارد و اسیر قوانین عادی شود. از این رو بعضی حکمای اسلامی معتقدند: «رابطه حیات با پدیده ها و فعالیت هایش، رابطه علیت نیست، بلکه هر یک از آنها جزء تحول یافته ای از حیات است که در سطح عمیق روان [روح] به صورت ناب پایدار می ماند» (جعفری، 1378: 95).
براساس ساختار سازمان انقلابی، فرد کار خود را در نقطه «کمال» به انجام می رساند و بر اسباب و علل غلبه می کند. از این رو گفته شده است: «وفای به عهد انجام کار در نقطه کمالی دو انگیزه دارد: انگیزه یکم همان ضرورت امن و اطمینان در زندگی اجتماعی است که خداوند متعال مانند یک قانون طبیعی در جوامع حکمفرما کرده است و انگیزه دوم، عامل الهی است که احترام و ایفای تعهد را اطاعت خداوندی و تخلف از آن را معصیت و جرأت به آن مقام ربوبی معرفی می کند.
احترام و ایفای تعهد بر مبنای انگیزه اول معلول جبر زندگی اجتماعی است که داخل در منطقه ارزش های والا نیست؛ ولی احترام و ایفای تعهد بر مبنای انگیزه دوم که جنبه الهی دارد، در منطقه عالی ترین ارزش های انسانی قرار دارد» (جعفری، 1378: 345).
بر مبنای سازمان انقلابی، فرد پس از پالایش و یافتن انگیزه ای خالصانه، اصلاح محیط پیرامونی را بر مبنای ارزش های الهی و انسانی، هدف خود قرار می دهد. در این ساختار، یک قلب وجود دارد که مکتب و ارزش های آن است و یک نقطه کمالی دارد که «ایصال الی الحق» است. مابین مکتب و نقطه کمال مسیری تو در تو وجود دارد که یک توی آن خود فرد و یک توی آن جامعه است و از اینجاست که بر مبنای بینش اسلامی، جهاد شکل می گیرد که به شکل جهاد با خود (جهاد با نفس) و جهاد برای جامعه (جهاد با دشمنان و موانع) تجلی پیدا می کند. اما این دو توأمان صورت می گیرند بدون آنکه از نظر زمانی، تقدم و تأخری داشته باشند. هر چند از نظر ارزشی، جهاد با نفس، گرامی تر از جهاد با دشمن است. از منظر مکتب، آن کس که با خود در جهاد نباشد، نمی تواند صحنه جهاد با دشمن را ببرد هر چند در آن پیروز شده باشد؛ چنان که آن کس که جهاد با دشمن را در سر نداشته باشد، در جهاد با خود به بن بست رسیده است هر چند اهل مناسک و مستحبات باشد.
مأموریت نیروی قدس
نیروی قدس بخشی از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و سپاه بخشی از ساختار سیاسی و دفاعی کشور است و از آنجا که مأموریت برون مرزی سپاه در نیروی قدس تعین و سازمان می یابد، این نیرو تحقق بخش اصلی آن بخش از مأموریت های جمهوری اسلامی است که ناظر به ارتقای سطح «امت اسلامی» و «مستضعفان جهان» است.
در بند 16 از اصل سوم قانون اساسی جمهوری اسلامی ذیل عنوان «وظایف دولت جمهوری اسلامی» آمده است: «16. تنظیم سیاست خارجی کشور براساس معیارهای اسلام، تعهد برادرانه نسبت به همه مسلمانان و حمایت بی دریغ از مستضعفان جهان».
در اصل یازدهم قانون اساسی کشور نیز آمده است: «به حکم آیه شریفه إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنا رَبکمْ فاعْبُدُونِ، همه مسلمانان یک امت اند و دولت جمهوری اسلامی ایران موظف است سیاست کلی خود را بر پایه ائتلاف و اتحاد ملل اسلامی قرار دهد و کوشش دیگر به عمل آورد تا وحدت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جهان اسلام را تحقق بخشد.»
یک وجه دیگر نیروی قدس مقابله با تهدیدهای خارجی جمهوری اسلامی است؛ البته نه به این معنا که این مأمویت، تنها برعهده این نیرو قرار دارد. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در اصل 176 ذیل وظایف «شورای عالی امنیت ملی» آورده است: «بهره گیری از امکانات مادی و معنوی کشور برای مقابله با تهدیدهای داخلی و خارجی».
با این وصف، نیروی قدس بخشی از ساختار تمدنی و دفاعی جمهوری اسلامی است و صلاحیت آن به طور رسمی در ساخت حقوقی جمهوری اسلامی آمده است و از آنجا که ذیل یکی از قوای سه گانه قرار نمیگیرد و مستقیماً زیر نظر «ولایت فقیه» قرار دارد، از مشروعیتی جامع و کامل برخوردار است و حد مشروعیت آن از نهادهای مشابهی که در ذیل یکی از قوا قرار دارد، بالاتر است و دقیقاً به همین جهت اداره پرونده های راهبردی در حوزه سیاست خارجی کشور، آنجا که به «تمدن» و «امت» و «امنیت کشور» بازمی گردد، به این نیرو سپرده شده است.
اتصال نیروی قدس به ولایت فقیه و عدم انقیاد در ذیل یکی از قوای جمهوری اسلامی، گاهی توأم با سوءتعبیرهایی بوده است. بعضی از ناظران سیاسی آن را کارکردی متمایز از دستگاه رسمی سیاست خارجی و دستگاه هایی که مأمویت مکمل در حوزه خارجی دارند، نظیر سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی و وزارت اطلاعات معرفی کرده و نوعی دوگانگی را به تصویر کشیده اند. این تلقی تا آنجا که به کشورهای خارجی برمی گردد، به منظور غیرمشروع معرفی کردن فعالیت نیروی قدس صورت گرفته است. طبعاً وقتی یک سازمان و فعالیت آن غیرمشروع معرفی شود، مواجهه با آن آسان تر می باشد. اما واقعیت این است که نیروی قدس یک نیروی فراقانونی و خودمختار نیست بلکه بخشی از ساختار رسمی نظام جمهوری اسلامی است و نفی صلاحیت آن با هدف نفی صلاحیت نظام در انجام فعالیت اصلاح گرایانه در محیط بین الملل صورت می گیرد.
مواجهه نیروی قدس با اشغال کشورهای مسلمان
در دوره حیات نیروی قدس هفت اشغال سرزمینی در قلمرو کشورهای اسلامی اتفاق افتاده است. اشغال افغانستان توسط نیروهای ائتلاف غرب با محوریت آمریکا در سال 2001، امتداد اشغال لبنان از سوی رژیم صهیونیستی در سال های 1982 تا 2000، امتداد اشغال فلسطین از سوی رژیم صهیونیستی در سال های 1948 تاکنون، اشغال بخش هایی از عراق از سوی ائتلاف غرب با محوریت آمریکا در سال های 1990 تا 1993، اشغال عراق از سوی ائتلاف غرب با محوریت آمریکا در سال های 2003 تا 2011، اشغال بوسنی هرزگوین توسط صرب ها و اشغال بحرین از سوی عربستان سعودی.
اشغال های یادشده نوعاً با دو کارکرد، توأم بوده است. نقض تمامیت ارضی یک کشور مسلمان و محروم شدن شهروندان آن از امنیت و حقوق شهروندی و از سوی دیگر تهدید امنیت مرزهای جمهوری اسلامی ایران. براساس اصول یادشده از قانون اساسی، نیروی قدس موظف بوده تمام ظرفیت و صلاحیت خود را برای رفع اشغال از کشورهای مسلمان یاد شده و اعاده امنیت و حقوق شهروندی آنان به کار گیرد.
1. مقابله با اشغال فلسطین
نام گذاری نیروی برون مرزی جمهوری اسلامی به نیروی قدس، ارتباط مستقیمی با تعهد ایران به آزادسازی فلسطین از اشغال صهیونیست ها دارد. کما اینکه این نیرو در میان پرونده های مختلف، روی فلسطین تمرکز بیشتری داشته است، تلاش این نیرو برای شکل دهی به کتائب فلسطین و تلاش گسترده برای رفع اختلاف میان گروه های مختلف فلسطینی که حل اختلاف فتح و حماس در مقاطع مختلف، از جمله آنهاست، از این موضوع حکایت می کند.
تعهد به آزادسازی فلسطین از سوی جمهوری اسلامی بر پایه یک استراتژی برتر قرار گرفته است. این استراتژی برتر، تقابل بنیادین با آن دسته از روندهای جهانی است که شکل دهنده به پدیده هایی مانند اشغال یک کشور مستقل می باشند. حضرت امام خمینی بر این اساس فرموده است: «ما در صدد خشکانیدن ریشه های فاسد صهیونیزم، سرمایه داری و کمونیزم در جهان هستیم. ما تصمیم گرفته ایم به لطف و عنایت خداوند بزرگ، نظام هایی را که براساس این سه پایه استوار گردیده اند، نابود کنیم و نظام اسلام رسول الله را در جهان ترویج نماییم» (امام خمینی، ج 21: 81).
بر این اساس نیروی قدس ظرفیت های ملی و منطقه ای را برای آزادسازی فلسطین، همگرا و عملیاتی کرده است.
توانمندی فلسطینیها در جریان مواجهه و انتفاضه
تلاش نیروی قدس در حوزه فلسطین اولین بار در جریان فرار صهیونیست ها از نوار غزه بروز و ظهور پیدا کرد. کمک به مقاومت فلسطینی سبب شد که اسرائیلی ها غزه را غیرقابل تحمل بدانند. یکی از سران صهیونیستی در ایامی که غزه در اشغال اسرائیل بود، گفت: «دوست دارم یک روز که از خواب بیدار می شوم، بشنوم که غزه در دریا غرق شده و اثری از آن بر جای نمانده است» (www. Radiozamanen.com). این رژیم، غزه را «جهنم سوزان» می دانست (www.Radiozamanen.com) و در نهایت در سال 2005 کلیه نیروهای خود را از غزه بیرون برد و بدین گونه اولین بخش فلسطین آزاد گردید.
جنگ 22 روزه رژیم صهیونیستی که از توانایی فزاینده غزه در بعد نظامی و امنیتی به وحشت افتاده بود، عملیات سنگین زمینی، هوایی و دریایی موسوم به سرب گداخته علیه غزه اتخاذ کرد. این عملیات ششم دی ماه تا بیست و نهم این ماه در سال 1388 به طول انجامید اما اسرائیل نتوانست به اهداف خود، نابود کردن مقاومت در غزه و حتی تضعیف توانایی نظامی مقاومت دست پیدا کند. این جنگ با اعلام یک جانبه آتش بس از سوی رژیم صهیونیستی به پایان رسید و روزنامه آمریکایی «یو اس ای تودی» نوشت: «آگاهان نظامی معتقدند نیروی نظامی حماس بعد از جنگ تضعیف نشده و پابرجاست» (یواس ای تودی، 2009: 4).
جنگ 8 روزه رژیم صهیونیستی در روز 24 آبان 91 پس از ترور «احمد الجعبری» جنگ جدیدی را تحت عنوان «ستون ابرها» علیه غزه شروع کرد و تا روز اول آذر این سال ادامه داد. ارتش این رژیم در پایان جنگ اعلام کرد که 980 سامانه شلیک موشک، 140 تونل، 42 اتاق عملیات و 26 پایگاه ساخت و ذخیره تجهیزات نظامی مقاومت اسلامی فلسطین را نابود کرده و تعدادی از فرماندهان مقاومت شامل احمد الجعبری، حابس مسامح، احمد ابوجلال، خالد الشاعر، اسامه القاضی و رامز حرب را به شهادت رسانیده است.
آمار ارائه شده توسط ارتش اسرائیل به خوبی از توانایی مقاومت فلسطین در عرصه نظامی امنیتی حکایت می کند. در عین حال گردان های مقاومت اعلام کردند که در خلال جنگ 8 روزه، 1500 گلوله موشک و توپ را به سمت مناطق اشغالی شلیک کرده و فعالیت های عادی اجتماعی و اقتصادی این رژیم را مختل کرده و باعث شده اند که حدود پنج میلیون شهروند اسرائیلی به پناهگاه ها بروند. در این میان رمضان عبدالله شلح رهبر جنبش جهاد فلسطین اعلام کرد که آنچه در این جنگ از گلوله تا موشک به سمت اسرائیل شلیک شده، متعلق به جمهوری اسلامی ایران بوده است.» (حامیان قدس، 1392). این جنگ با میانجی گری دولت وقت مصر و پذیرش آتش بس از سوی طرفین به پایان رسید.
جنگ 51 روزه یک بار دیگر رژیم صهیونیستی در رمضان 1393 علیه نوار غزه وارد جنگ شد این جنگ 51 روز به درازا کشید و در نهایت ارتش رژیم اسرائیل در حالی که در معرض بارانی از موشکهای مقاومت قرار گرفته بود، به پایان جنگ تن داد. در این جنگ نزدیک به سی هزار موشک و گلوله توپ به مناطق مختلف اسرائیل از جمله تل آویو و دیمونا شلیک شد و هزاران شهروند غاصب برای همیشه فلسطین را ترک کردند.
این جنگ در حالی به پایان رسید که بسیاری از مقامات نظامی و سیاسی ایرانی از جمله فرمانده کل سپاه پاسداران با صراحت از نقش ایران در تجهیز نظامی مقاومت فلسطین سخن گفتند اما مهم تر از اینها، رهبر معظم انقلاب اسلامی به صورت علنی و در جمع سفرای خارجی مقیم تهران که به مناسبت عید فطر در حسینیه امام خمینی گرد آمده بودند از تلاش ایران برای تجهیز نظامی کرانه باختری سخن گفت.
2. توانمندسازی نظامی امنیتی مقاومت لبنان
تأسیس حزب الله لبنان در سال 1363 ریشه در مأموریت برون مرزی سپاه پاسداران و تعهد ایران در قبال آزادی فلسطین و محو صهیونیسم داشت. حزب الله در جریان نبرد نامتقارن با اشغالگران اسرئیل در لبنان در سال 1375 ارتش اسرائیل را وادار کرد که از بیروت و سایر مناطق تا پشت نهر لیتانی حد فاصل استان های لبنانی صیدا و صور عقب نشینی کند و 4 سال بعد یعنی در سال 79 با قربانی کردن مزدوران خود موسوم به ارتش جنوب به فرماندهی سرهنگ لبنانی آنتوان لحد لبنان را تا پشت مرزهای جنوبی آن ترک گوید.
جنگ 33 روزه این جنگ در تاریخ 21 تیر ماه 1385 به بهانه پاسخ به اقدام حزب الله لبنان علیه یک یگان نظامی اسرائیل در حومه روسای مرزی لبنان عیتا الشعب شروع شد. اسرائیل که گمان می کرد می تواند با بهره گیری از اطلاعات جاسوسی خود، رهبران؛ فرماندهان و مراکز حزب الله لبنان را نابود کند و به پرونده حزب الله در لبنان مهر خاتمه بزند، از زمین، دریا و هوا به لبنان حمله کرد ولی علیرغم 33 روز درگیری و برخورداری از «حمایت مطلق آمریکا»، نتوانست به اهداف خود برسد و در حالی به قطعنامه 1701 شورای امنیت سازمان ملل تن داد که هیچ آسیب جدی به نفرات و تجهیزات حزب الله وارد نشده بود. در این جنگ حزب الله از حمایت مطلق ایران و سوریه برخوردار بود.
درگیری مزرعه الامل در استان سوری قنیطره اسرائیل در اثنای جنگ ارتش و نیروهای مقاومت سوریه و حزب الله لبنان با تروریست ها، با شلیک چند موشک به یک ستوان نظامی حزب الله در منطقه مزرعه الامل واقع در شش کیلومتری منطقه اشغالی جولان حمله کرد که به شهادت 6 نفر از رزمندگان حزب الله و یک نفر از فرماندهان سپاه شهید الله دادی منجر شد. این عملیات در تاریخ 28 دی ماه صورت گرفت. 10 روز پس از آن، حزب الله، عملیات تلافی گرانه مشابهی را در تاریخ 8 بهمن ماه علیه یک ستون نظامی اسرائیل در مزارع اشغالی شبعا واقع در نزدیکی مرزهای جنوب لبنان روستای مارون الراس انجام داد که در جریان آن دست کم 20 نظامی اسرائیل کشته شدند. عملیات حزب الله در شرایط هوشیاری آماده باش رسمی اسرائیل صورت گرفت ولی در عین حال این رژیم نتوانست ضربه سومی وارد نماید و پرونده این درگیری بسته شد. مقامات رسمی اسرائیل در روزهای عملیات متقابل اسرائیل و حزب الله اعلام کرده اند که توانایی این جریان بعد از جنگ تابستان 85 موسوم به نبرد تموز از جمله در بحث موشکی به چند برابر رسیده است. در این میان اظهارات صریح مقامات ایرانی به خوبی نقش ایران و به تبع آن نیروی قدس را در حمایت از حزب الله نشان داده است.
3. جنگ افغانستان
آمریکا به بهانه نقش داشتن طالبان و القاعده در حمله 11 سپتامبر 2001 به برج های دوقلو در نیویورک، در 15 مهر 1380 7 اکتبر 2001 به افغانستان حمله کرد. این حمله به سقوط دولت طالبان منجر شد. براساس گزارش سازمان ملل متحد تا پایان سال 2009 دست کم 9500 نفر جان باخته اند که سهم طالبان 1400 نفر بوده و بقیه به دست نیروهای ایساف موسوم به نیروهای نظامی بین المللی کشته شده اند (http://newsbbc.com). طبق اطلاعاتی که پروفسور «مارک هرولد» در روزنامه انگلیسی گاردین منتشر کرد، فقط در سه سال اول جنگ، بیش از 4000 نفر کشته شده اند که سهم بمب های دست ساز و مین های کنار جاده ای 1054 نفر بوده است (http://enterfilets.com).
در جریان اشغال افغانستان، نقش نیروی قدس به شکل کمک به نیروهای جهادی برای آزادسازی کشورشان از اشغال نظامی صورت گرفته است از سوی دیگر این نیرو ارتباطات منظمی را با مقامات افغانستان شامل حامد کرزای رئیس جمهور سابق و اعضای دولت و مجلس این کشور برقرار کرد تا در صورت آمادگی آنان به توانمندسازی نیروهای نظامی و انتظامی و امنیتی افغانستان مدد برساند که در مواردی عملیاتی شده است.
4. جنگ دوم عراق
دولت بوش حدود یک سال و نیم پس از اشغال افغانستان، در تاریخ 29 اسفند 1381 به بهانه آنکه «رژیم عراق طرح تولید گاز اعصاب و سیاه زخم و سلاح های اتمی را به مدت یک دهه دنبال کرده است و هم چنان درصدد است دشمنی خود را به آمریکا نشان دهد و از ترور حمایت کند» (عکافان، 1388) به عراق حمله کرد و 20 روز بعد رژیم به شدت منزوی و منفور و خسته صدام حسین ساقط گردید و این کشور رسماً به اشغال نظامی آمریکا و انگلیس درآمد.
پس از فروپاشی نظم سیاسی عراق، آمریکایی ها یک سرفرماندهی نظامی به رهبری «جی گارنر» به وجود آوردند و او درصدد بود تا بدون دخالت مستقیم عراقی ها، این کشور را مطابق الگوی «کشور اشغال شده» اداره نماید. گارنر که یک ژنرال بازنشسته بود و در نظر داشت تا در سطح معاونین وزرا از نیروهای عراقی به تعبیر او فاقد تشخیص حزبی استفاده کند، بدون آنکه ذیحق دیده شوند. آنان در واقع در نظر داشتند مدلی مشابه ژاپن پس از اشغال در سال 1945 را در عراق پیاده نمایند (کاظمی قمی، 1392: 50).
مدت کمی بعد از اشغال عراق مرداد ماه 1382 شرایط تغییر کرد و فرماندهی نظامی آمریکایی ناچار شد نقش عراقی ها را جدی بگیرد از این رو بود که «شورای حکم» با حضور نزدیک به 35 نفر از شخصیت های عراقی معارض رژیم سابق شکل گرفت. اهم مصوبات این شورا عبارت بود از انحلال حزب بعث، تشکیل کمیته ریشه کنی حزب بعث و انحلال ارتش، استخبارات، سازمان امنیت عراق و سازمان امنیت عمومی (کاظمی قمی، 1392: 52).
در این میان نیروی قدس نقش مهمی در هدایت نیروهای عراق در استیفای گام به گام حقوق خود داشت. بدین گونه بود که عراق 8 سال پس از اشغال از سوی آمریکا در تاریخ 24 آذر 1390 (15 دسامبر 2011) آزاد شد. در این آزادی ایران بیش از هر کشور دیگری ایفای نقش کرد و از این رو منتقدان آمریکایی بارها بوش را به خاطر انعقاد قرارداد خروج و نیز عمل به توصیه های شورای حکم در انحلال ارتش عراق و ترد نیروهای بعثی سرزنش کردند (www.radiovoa.com).
5. جنگ بوسنی
بوسنی و هرزگوین با اکثریت نسبی مسلمان در فاصله 16 فروردین 1371 تا 23 آذر 1374 (5 آوریل 1992 تا 14 دسامبر 1995) درگیر نسل کشی ظالمانه ای بود که توسط صرب ها به رهبری میلوشویچ انجام شد صرب ها، مسلمانان را که در دهه 1370 نزدیک به 45 درصد جمعیت 6 میلیون نفری بوسنی در مقابل 30 درصد صرب و 25 درصد کروات تشکیل می دادند، به غیراروپایی بودن متهم می کردند و در این راه از حمایت کشورهای غرب نیز برخودار بودند. در این میان ارتش که در اختیار صرب ها قرار داشت نه تنها مسلمانان بلکه حتی هر صرب حامی مسلمان را نیز به قتل می رساندند (فرگوسن، 2009: 633 626).
بیل کلینتون رئیس جمهور وقت آمریکا در مصاحبه با برانچ تایلور می گوید: «متحدان اروپایی ایالات متحده با شکل گیری یک کشور مسلمان در قاره اروپا مخالف بودند و آن را غیرطبیعی می دانستند. آنان از تداوم تحریم ها حمایت می کردند چون به ضرر بوسنی بود. فرانسوا میتران رئیس جمهور وقت فرانسه خیلی صریح می گفت بوسنی به اروپا تعلق ندارد و مقامات رسمی انگلیس نیز از بازسازی دردناک اروپای مسیحی سخن می گفتند» (Taylor , 2009: 31).
در جریان جنگ بوسنی که دست کم به قتل عام مظلومانه 100 هزار مسلمان منجر گردید، نیروی قدس از ظرفیت خود برای کمک به مردم مظلوم بوسنی استفاده کرد این کمک ها شامل انواعی از کمک های غذایی، دارویی و دفاعی می شد و توانست تا حد زیادی جلوی وارد شدن ضایعات بیشتر به این مردم مظلوم را بگیرد. مایکل هرش معتقد است: «نیروی قدس در مقایل دیگر گروه های مسلمان که به کمک مسلمانان بوسنی شتافتند، نقش بیشتری داشت و به تجهیز مبارزان مسلمان در جنگ یوگسلاوی می پرداخت» (هرش، 2007: 25).
6. اشغال بحرین
اشغال بحرین از سوی عربستان پس از آن صورت گرفت که رژیم بحرین نتوانست انقلاب مردمی بحرین که از 14 فوریه شروع شده بود را مهار نماید. عربستان در تاریخ 22 اسفند 89، پنج هفته پس از آغاز قیام مردم، بحرین را با اعزام بیش از 1000 نیروی نظامی زبده اشغال کرد. به گفته یک مقام رسمی سعودی در مصاحبه 23 اسفند 1389 با خبرگزاری فرانسه این نیروها در قالب سپر جزیره نیروی نظامی شورای همکاری خلیج فارس شبانگاه وارد بحرین شده اند (خبرگزاری فارس، 23 اسفند 89).
بحرین اگرچه در فاصله 1971 تاکنون در معرض تبدیل جمعیتی از شیعه به سنی بوده اما کماکان شیعیان دست کم 70 درصد جمعیت نزدیک به یک میلیون نفری این کشور را به خود اختصاص داده اند و در عین حال فاقد آزادی عمل کافی و نیز فاقد نقش در حکومت می باشند. انقلاب 14 فوریه 2011 بحرین به صورت مسالمت آمیز شروع شد و تا امروز به شکل مسالمت آمیز استمرار یافته است ولی رژیم بحرین و نظامیان سعودی با توسل به خشونت سعی در ناکام گذاشتن آن داشته اند در این میان تاکنون نزدیک به 150 نفر از مردم این کشور به وسیله گلوله و در حین تظاهرات کشته شده اند. اشغال یک کشور به درخواست رژیمی که با اعتراض فراگیر مردمش مواجه است به هیچ وجه نمی تواند قانونی تلقی شود و استناد به درخواست دولت برای ادامه اشغال نظامی این کشور طبعاً با مبانی حقوق بین الملل و حقوق ملی بحرینی ها در تضاد می باشد.
در این میان نیروی قدس براساس ملاحظات محیطی بر جنبه مدنی انقلاب بحرین تأکید داشته و مردم را به صبوری فراخوانده و از این رو غربی ها بر نبود نشانه های هدایت گر در نقش آفرینی ایران تأکید کرده اند. (دویچه، 2011). مقامات بحرینی نیز اگرچه برای توجیه سرکوب مردم خود سعی کرده اند آنان را وابسته به ایران معرفی نمایند اما در عین حال بارها تأکید کرده اند که ایران نقشی در تحولات بحرین ندارد از جمله شیخ عیسی بن حمد پادشاه بحرین یک ماه پس از حضور نیروهای نظامی عربستان در منامه در شورای همکاری خلیج فارس تصریح کرد ایران نقشی در بحرین ندارد. (مشرق، 1390: 21 فروردین).
7. مواجهه نیروی قدس با تروریسم
نیروی قدس و گروه های مقاومتی که در سطح منطقه فعالیت می نمایند، از ابتدای تأسیس خود متهم بوده اند که از روش های تروریستی استفاده می کند. بعضی از سایت های مخالف انقلاب اسلامی هم نیروی قدس را متهم کردند که القاعده را از نظر نظامی تجهیز می کند (یزدان پناه، 1390).
اما عملکرد نیروی قدس در مواجهه با تروریسمی که امروزه یک تهدید عمومی و حتی جهانی خوانده می شود، این تبلیغات را به حاشیه برده است و از این رو در کنار ادامه اقدامات تبلیغاتی وهم انگیز علیه نیروی قدس شاهد اعترافات فراوان و فراگیر نسبت به قانونی عمل کردن نیروی قدس و فرمانده نام آشنای آن هستیم. مجله «وایرو»، نیروی قدس و فرمانده آن را «خطرناک ترین برای منافع و برنامه های آمریکا» نامیده است (http://www.wired.com). نیویورکر این نیرو را «تأثیرگذارترین» خوانده است (http://www.npr.org). نیویورک تایمز، فرمانده نیروی قدس را به «دشمنی که مورد تنفر و هم مورد تحسین است» تعبیر کرده و از قول «جان مگوایر» افسر سابق سازمان سیا نوشته است «او قوی ترین مأمور مخفی در خاورمیانه است» (newyorker, 2014). هفته نامه نیوزویک ضمن چاپ تصویری از سردار سلیمانی روی جلد خود و با اشاره به موفقیت های سردار در مبارزه با تروریسم، نوشت: «اول با آمریکا می جنگید، الان داعش را درهم می کوبد، او فرد باهوش و عاشق جنگ است و خود او هم می داند که زبده این کار است» (http://Radiofarda.com).
عملکرد نیروی قدس در مواجهه با تروریسم، مهار گروه هایی نظیر داعش، جبه هالنصره و ارتش آزاد را در پی داشته است. این گروه ها در سوریه درصدد بودند از طریق اقدامات تروریستی و با بهره مندی از کمک کشورهایی نظیر آمریکا، انگلیس، فرانسه، عربستان، قطر و ترکیه حکومت را در این کشور به دست بگیرند. اگر منطق این گروه های شبه نظامی در سوریه به نتیجه می رسید، دامنه ی اقدامات خشونت آمیز، همه کشورهای اسلامی را دربرمی گرفت. کما اینکه در طول دو سال گذشته، این گروه ها لیبی، مصر، اردن، یمن، نیجریه، سومالی و لبنان را دستخوش اقدامات تروریستی کردند و کشورهای مسلمان دیگر شامل عربستان، پاکستان و افغانستان را تهدید به اقدامات تروریستی کردند و بدین منظور گروه های شبه نظامی را در این کشورها فعال نمودند.
در این میان نیروی قدس از طریق سازماندهی نیروهای مردمی در سوریه و سپس در عراق مانع تحقق اهداف تروریست ها شد. امروز در این کشورها نیروهایی تربیت و تجهیز شده اند که در کنار ارتش، امنیت را تا حد زیادی بر کشور خود حاکم کرده اند. بر این اساس امروز نیروی قدس در سطح منطقه به عنوان نیرویی بازدارنده، تعادل بخش و امنیت آفرین شناخته می شود و هر جا ناامنی پدید می آید به این نیرو به عنوان یک نقطه امید نگریسته می شود. فارین پالیسی در این باره نوشته است: «منابع غربی معتقدند نیروی قدس نقش مهمی در دادن قدرت نظامی به حزب الله لبنان، عقب راندن اسرائیل از جنوب لبنان، جنگ افغانستان، شکل دهی به فضای سیاسی عراق پس از سرنگونی رژیم صدام، تغییر روند جنگ داخلی سوریه و مقابله با داعش در عراق داشته است» (foreignploicy, 2014).
نحوه عمل نیروی قدس
عمل نیروی قدس براساس «جهاد»، بنا گذاشته شده است این جهاد دارای دو جنبه جهاد با نفس و جهاد با دشمنان مردم است. درباره معنا و دایره جهاد گفته شده است: «به طور کلی هر حرکتی که با اعتقاد به مفید و یا ضروری بودن آن و یا به انگیزه دفع ضرر از خود و یا انسان های دیگر، که مورد خواست خداوندی است، توأم باشد، جهاد نامیده می شود» (جعفری، 1378: 56).
امیرمؤمنان درباره حرکتی که اساس آن بر تقوا عمل به دستورات الهی گذاشته شده است، فرموده اند: «لا یهتک علی التقوی سنخ اصل و لا یظمأ علیها زرع قوم» (اصل ریشه ای که بر تقوا روییده، هلاک نمی شود و زراعت قومی که در زمین تقوا کاشته شده، از تشنگی نخواهد خشکید) (خطبه 16، ص 61، صبحی صالح).
حضرت امام خمینی حرکت جهادی بر مبنای تقوا را به طور قطعی نتیجه بخش و پیروزمند دانسته و ورود حرکت جهادی به فضای بین الملل را وظیفه ای اسلامی برشمرده اند: «ما به تمام جهان تجربه هایمان را صادر می کنیم و نتیجه مبارزه و دفاع با ستمگران را بدون کوچک ترین چشمداشتی به مبارزان راه حق انتقال می دهیم و مسلماً محصول صدور این تجربه ها، جز شکوفه های پیروزی و استقلال و پیاده شدن احکام اسلام برای ملت های دربند نیست» (امام خمینی، 1367: 352). حضرت امام از سوی دیگر معتقد بودند عدم انجام وظیفه در حوزه بین الملل، انقلاب ایران را با شکست مواجه می گرداند: «اگر ما در محیطی دربسته بمانیم، قطعاً با شکست مواجه خواهیم شد» (امام خمینی؛ 1360: 202).
نیرویی که با انگیزه جهادی وارد میدان می شود به مقتضیات رسیدن به «کمال موفقیت» تلاش می کند و ظرفیت های لازم را به وجود می آورد. خود این مسئله نیمی از پیروزی را رقم می زند کما اینکه خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: «وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَیلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّ اللّه وَعدُوَّکمْ» (انفال/60). بر این اساس علامه محمدتقی جعفری می گوید: «عظمت حیات تکاملی در این است که همواره با موانعی از عوامل طبیعی و هم نوعان مزاحم مواجه می شود. تکاپوگر راه کمال، برای ایجاد مقتضیات و شرایط بایستی تلاش جدی کند و تن پروری و لذت جویی و هواپرستی را به حساب عدم قدرت نیاورد. هم چنین نباید در برابر موانعی که قدرت مقاومت خود را از سست عنصری و ضعف اراده تأمین می کند، بدون سنجش و ارزیابی قدرت به زانو می آید.» (جعفری، 1378: 567).
ساختار عملیاتی نیروی قدس
ساختار نیروی قدس براساس آنچه در عمل مشاهده شده است بر مبنای «عمل استراتژیک» استوار می باشد به این معنا که شناخت دقیق موقعیت و سپس فراهم کردن زمینه ها و اقدامات متناسب و در نهایت «عمل بهینه» اجزاء اصلی عمل این سازمان به حساب آمده است. درباره ویژگی های تصمیم گیری استراتژیک به سه عنصر اساسی اشاره می شود: «نادر بودن»، «نتیجه محور بودن» و «هدایتگر بودن» (hichson: 2003: 87)؛ در عین حال درباره مراحل مدیریت استراتژیک به چهار مرحله اشاره و گفته می شود:
«مدیریت استراتژیک عبارت است از بررسی محیطی، تدوین استراتژی، اجرای استراتژی و ارزیابی و کنترل» (هانگر، 1368: 15).
یکی از مزیت های مهم نیروی قدس، وجود نیروی ماهر و تجربه دیده است. از این رو سازمان این نیرو «چابک» یا «کیفی» دیده شده است. کم نیستند کسانی که گمان می کنند نیروی قدس برای مهار تروریسم پیچیده و تودرتوی سوریه و عراق از هزاران نیرو استفاده و در این راه میلیاردها دلار هزینه می نماید. اما واقعیت این است که این نیرو کارهای بسیار بزرگ را با کمترین نیرو و هزینه انجام می دهد. استراتژیست ها وجود نیروی زیاد و هزینه هنگفت را یکی از عوامل ناکامی ارزیابی کرده اند. در این میان «هانگر» و «ال ویلن» معتقدند: «مهم ترین رکن مدیریت منابع انسانی، استفاده از نیروهای ماهر که آموزش های مختلف و متعدد دیده اند، می باشد، این نیروها با افزایش پیچیدگی، بهتر می توانند کار کنند. تحقیقات نشان می دهد که بهره گیری از چنین گروه های کاری منجر به افزایش کیفیت و کارآیی می شود.» (هانگر، 1386: 194).
نیروی قدس بر مبنای اصلی ترین شاخص های مدیریت استراتژیک روی آموزش و کسب تجربه تأکید زیادی دارد. بر این اساس درباره توانمندی این نیرو در مهار بحران داعش گفته شده است: «در حالی که ائتلاف بیش از 40 کشور به رغم برخورداری از منابع و امکانات عظیم، نتوانست حرکت داعش را مهار کند، مبارزات نیروی قدس و فرماندهی آن نه تنها منجر به تحمیل شکست های گوناگون بر داعش گردیده است بلکه منطقه و جهان نیز به نقش برتر و مؤثرتر ایران پی برده اند» (سایت ممری اسرائیل).
با توجه به تجربه عملیاتی نیروی قدس در سوریه و عراق می توان گفت این نیرو به خوبی رموز موفقیت در عملیات را دریافته است. به جز آموزش و نیروهای مجرب، «زمان شناسی» نیز در این نیرو از اهمیت ویژه ای برخوردار است. یک نیروی ماهر و با تجربه اگر در ورود به موضوع دجار تأخیر یا تعجیل گردد به موفقیت نمی رسد و حتی ممکن است موقعیت های استراتژیک را نیز از دست بدهد.
امیرمؤمنان علیه السلام در بخشی از نامه 53 نهج البلاغه با همه اطمینانی که به شخصیت استراتژیک حکومت خود مالک بن حارث اشتر نخعی دارد، خطاب به او می نویسد: «اِیاک وَالعَجَلةَ بِالامُور قَبلَ اَوِانِها او التَّسقُّطَ فِیها عِنَد اِمکانِها اَوِ اللَّجاجَه فیها اِذا تنَکرتُ اَوِ الوَهنَ عنها اِذا اسْتَوضَحَتْ فَضَعْ کلَّ امرٍ مَوضعهُ وَ اَوقَع کلَّ امرٍ مَوقِعهُ» (مبادا هرگز در کاری که وقت [انجام] آن نرسیده است، شتاب کنی یا [در انجام] کاری که وقت آن رسیده است، سستی ورزی یا در [رد یا پذیرش] چیزی که حقیقت آن روشن نیست، ستیزه جویی نمایی یا در [انجام] کارهای واضح و آشکار کوتاهی کنی. تلاش کن تا هر کاری را در جای خود و در زمان مخصوص به خود انجام دهی (دشتی، 1381: 591 - 590).
انجام کار در وقت خود یک اصل استراتژیک است و زمانی که یک نیرو در محیط فرامرزی عمل می کند و عمل او باید پس از هماهنگی با نیروها در محیط بومی دنبال شود، از اهمیت بیشتری برخوردار می شود. بعضی از افرد بدون در نظر گرفن این اصل، در جریان هجوم داعش به عراق و سوریه بر این نیرو خرده گرفته و آن را به «غفلت» متهم می کردند و حال آنکه در میدان عمل باید ابتدا این باور در فضای بومی شکل بگیرد تا نیروی فرامرزی بتوا ند کار خود را با اطمینان انجام دهد.
فرماندهی نیروی قدس
بدون تردید موفقیت های نیروی قدس در تأمین منافع ملی جمهوری اسلامی و منافع جهان اسلام با خصوصیات فرمانده آن گره خورده است. سردار «قاسم سلیمانی» به عنوان یک نفر میتوانست به گونه های مختلفی عمل کند و در نتیجه در اثر هر گونه عملکردی نتیجه خاصی به دست آید. یکی از ویژگی های مهم تحولات منطقه خاورمیانه که اولین و مهم ترین محیط عمل نیروی قدس است، سرعت آن می باشد بر همین اساس توانایی های فردی که سکان نیروی قدس را در دست دارد، تأثیر فروانی در انتقال این تحولات از وضعیتی به وضعیت دیگر دارد.
«سلیمانی»، دوره جوانی و میانسالی خود را در «کوران حوادث» سپری کرده و هیچ گاه از کانون آن دور نبوده است. دوره مبارزه با گروهک های مسلح، دوره 8 ساله دفاع مقدس، دوره مبارزه با اشرار و دوره 10 ساله جنگ های منطقه خاورمیانه، تجربه ها و توانایی های فراوانی را فراراه او قرار داده است. نبوغ خدادادی او در فهم موقعیتها و تجزیه و تحلیل دقیق تحولات و قدرت سازماندهی نیروها و امکانات و رفع موانع داخلی و خارجی و قدرت انتخاب تاکتیک های مناسب و اعتماد بالای او به خداوند و آموزههای مکتبی و ایمان بالای وی به دقت و صحت رهنمودهای میدانی رهبر معظم انقلاب و قدرت او در ایجاد رابطه خاص معنوی بین راس، مسئولان و بدنه سازمان و توانایی تطبیق و همراه کرده اجزاء و کل در سازمان تاکتیک ها و راهبردها در سازمان و نوآوری و خلق فرصت های جدید در صحنه عملیات و برخورد منسجم و متداوم با مسایل و موضوعات و وقت گذاری زیاد و پذیرش خطرات ناشی از یک ابتکار راهبردی و روحیه قوی عبادی و معنوی، اتصال جدی و روزانه به شهدا و ایثارگران، شهادت طلبی، صبوری و اغماض نسبت به زیردستان از ویژگی های «قاسم سلیمانی» است.
درباره اهمیت «مدیریت استراتژیک» گفته شده است: «یک دلیل مهم موفقیت یک سازمان در اجرای استراتژی خود، شیوه رهبری آن است که از طریق اهداف عملیاتی شفاف و مشخص و ترویج فرهنگ کارگروهی اعمال می گردد. .. و تجربیات تمام کارمندان و مدیران را به یکدیگر متصل می کند» (هانگر؛ 1386: 237).
درباره نقش باورهای دینی در کسب موفقیت های شگرف، موضوع مهم انتقال از کاستی هایی که هر انسان به لحاظ شخصی و اجتماعی، مادی و معنوی با آن مواجه است به موقعیت های الهی است که در آن هیچ نوع ضعف و کاستی راه ندارد این حرکت از ضعف به کمال، انسان را به تعدیلی مؤثر می رساند و از این رو بعضی از حکما و عرفای اسلامی گفته اند: «این تعدیل مقدس حرکت از «من» طبیعی به هر چه جز من انسان را در هر لحظه ای از قطب مثبت به منفی و از منفی به مثبت رو به بالا خواهد کشید. مقصود از مثبت، موقعیت فعلی است که در زندگی در جهان هستی به دست آورده است، مقصود از منفی نفی همین موقعیت برای کشش به موقعیت جدیدتر است. در این مرحله از تعین است که رابطه انسان با خدا به حد اعلای خود می رسد و تاریکی ها و مشکلات و ابهام های گوناگون که در تصور رابطه مزبور است، از میان می رود زیرا در این مرحله، دریافت های الهی خود را با «من طبیعی» درهم نمی آمیزد.» (جعفری، 1378: 344 - 343).
از آنجا که در مدیریت استراتژیک، روحیات فردی که محور عمل استراتژیک است، تعیین کننده می باشد، به آن توجه ویژه ای شده است. در بینش الهی نیز نقش یک مدیر توانمند که جز کسب رضای خدا به چیز دیگری نمی اندیشد، بسیار تعیین کننده تلقی می شود. امیرالمؤمنین علیه السلام در نامه 13 نهج البلاغه خطاب به دو نفر از نیروهای میدانی شاخص خود زیاد بن نصر و شریح بن هانی درباره دلیل لزوم تبعیت تام رزمندگان از «مالک اشتر نخعی» می نویسند: «فانه ممن لایخاف وهنه ولا سَقَطَتُه ولا بطؤه عما الاسراع الیه احزم ولا اسراعه الی ما البطء عنه امثل» (مالک را چونان زره و سپر نگهبان خود برگزینید زیرا که نه سستی به خرج داده و نه دچار لغزش می شود نه در آنجایی که شتاب لازم است، کندی دارد و نه آنجا که کندی پسندیده است، شتاب می گیرد) (دشتی، 1381: 493 - 492).
امیر مؤمنان سلام الله علیه درباره تأثیر موقع شناسی فرمانده در ایجاد موقعیت های پیروز در شرایط بحرانی و در زمان هایی که وحشت بر دیگران حکمفرماست و هر رونده ای را از حرکت بازمی دارد و شعله های بحران را به هر سو می پراکند، می فرمایند مرد چنین میدان هایی کسی مثل مالک اشتر است. ایشان در سال 38 هجری، آنگاه که وی را به عنوان استاندار مصر گسیل کرد، خطاب به مردم آن نوشت: «اما بعد فقد بعثت الیکم عبداً من عبادالله، لا ینام ایام الخوف و لا ینکل عن الاعداء ساعات الروع اشد علی الفجار من حریق النار و هو مالک بن حارث» (من بنده ای از بندگان خدا را به سوی شما فرستادم که در روزهای وحشت نمی خوابد و در لحظه های ترس از دشمن روی نمی گرداند. بر بدکاران از شعله های آتش تندتر است. او مالک پسر حارث مذحجی است.) (دشتی، 1381: 545 - 544).
این آموزه امام علی علیه السلام و شهادت او درباره فرماندهی نظیر مالک اشتر را می توان در صحنه های امروز هم از همان سلاله مشاهده کرد. سایت اسرائیلی «ممری» در رابطه با تأثیر فرمانده نیروی قدس در میدان نوشته است: «قاسم سلیمانی از شمال عراق تا مرکز آن و هر جا که درگیری و جنگی بود و پیروزی حاصل شد، حضور داشت و نیروهای عراقی، حضور وی و نیروهایش را عامل پیروزی خود می دانستند» (www.memory.com).
نتیجهگیری
شکل گیری نیروی قدس سپاه در دوره ای نزدیک به 25 سال، تأثیر تعیین کننده ای در مقابله جهان اسلام با دو مقوله «اشغالگری» و «تروریسم» داشته است. آزاد شدن لبنان از اشغال رژیم صهیونیستی، آزادی غزه، شکست رژیم صهیونیستی در جنگ های 33 روزه، 22 روزه، 8 روزه و 51 روزه، وادار شدن آمریکا به انعقاد قرارداد با دولت عراق و عملی شدن خروج نظامی غرب از عراق، شکست پروژه «تروریسم تحت الحمایه» در دو کشور سوریه و عراق، بخشی از موفقیت های بزرگ نیروی قدس طی این دوره به حساب می آید.
موفقیت های نیروی قدس در حوزه فرامرزی به این موارد محدود نمی شود اما همین مقدار هم برای استراتژیک دیدن آن کفایت می کند. نیروی استراتژیک براساس استانداردهایی که در گزاره ها و استشهادات این متن به آنها اشاره شد، «حجیم» و «پرهزینه» نیست و پرفایده بودن آن، هزینه ها و ملزومات ویژه ای را بر شانه های کشور قرار نداده است و از آن سو موفقیت های این نیرو در توسعه عمق نفوذ سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و امنیتی جمهوری اسلامی در محیط بین الملل و به خصوص در محیط منطقه ای، تأثیر ماندگاری برجای گذاشته و به شکل گیری یک «بلوک نیرومند منطقه ای» با محوریت جمهوری اسلامی ایران منتهی شده است.
بازشناسی تجربه یک نسله نیروی قدس، نیازمند بازشناسی روحیات، ساختار، بنیان های فکری، راهبردها و روش های به کار گرفته شده در این نیروست. تمرکز بیشتر موفقیت های این نیرو در دوره مسئولیت «سردار سلیمانی» بازشناسی و غور در خصوصیات فرمانده این نیرو را ضروری می سازد.
بدون شک براساس توجهی که به نقش آفرینی این نیرو در محیط منطقه ای و بین المللی به وجود آمده است، باید در انتظار موقعیت های جدید ماند. این موقعیت ها بدون شک با دو موضوع اساسی پیوند خواهد خورد؛ افزایش امنیت و مهار جریانات و روندهای امنیت ستیز در جهان اسلام و وسعت یافتن عمق استراتژیک جمهوری اسلامی در محیط منطقه ای و توجه به راه حل های آن.
این مقاله می تواند یک «مقدمه» در جهت تجزیه و تحلیل رفتار و موقعیت نیروی قدس تلقی شود و طبعاً جای آن دارد که اندیشمندان حوزه و دانشگاه و پژوهشگران وارد میدان شوند و ابعاد این تجربه را به عنوان راهی فراروی ملت ها تبیین نمایند./847/ب
سعدالله زارعی/تسنیم