بیشعوری
به گزارش خبرگزاري رسا، بيشعوري، عنوان کتابي با مضمون طنز است که به «تجاوز حماقتآميز اما آگاهانه به حقوق ديگران» در عصر معاصر اشاره دارد، اما با کمال تاسف بايد گفت، اين طنز تلخ، گاهي در جامعه مصداق عيني دارد و ما حيران مانده ايم از اين همه حماقت و بيشعوري برخي از آدمها که نمي دانند جايگاه شوخي و خنده کجاست و اساسا وجدان و انسانيت چه معنايي دارد. ما بايد خطاب به آنها بگوييم، لطفا بيشعور نباشيد، لطفا کمي وجدان و انسانيت را براي روز مبادا در ظرف وجودتان نگه داري کنيد. لطفا کمي تفکر کنيد، لطفا کمي عقل مبارکتان را به کار بيندازيد، باور کنيد با رعايت اين مسائل نه تنها چيزي از شما کم نمي شود بلکه اضافه خواهد شد و حداقل در مي يابيد کجا چگونه بايد رفتار کنيد….
اين حجم از عصبانيت نگارنده خطاب به مرد جواني است که پسرک نوجواني را درون سطل زباله انداخت. نمي دانم شماهم اين کليپ را ديده ايد يا نه، اما توصيه مي کنم ببينيد، تا عمق فاجعه را بهتر درک کنيد. البته بايد همين جا متذکر شوم که متاسفانه برخي انسان ها از مسئوليت پذيري فاصله گرفته اند و بعضا اين فاصله آنقدر عميق شده که آدمي متوجه خطاهاي فاحش خود نيست و هرچيزي را مي خواهد به باد استهزاء و تمسخر بگيرد؛ در اين ميانه وجدان و انسانيت را هم مثل آب خوردن ذبح مي کند.
روز گذشته به طور اتفاقي در کليپي تکان دهنده که در شبکه هاي اجتماعي دست به دست مي چرخيد، پسرکي زباله گرد مشغول کار خود بود که مرد جواني ناگهان از پشت سر، او را به داخل سطل انداخت و ما بينندگان از تماشاي اين طنز تلخ و مسخره، مات و متحير مانده بوديم که چنين رفتاري چگونه از جانب فردي عاقل و بالغ سر مي زند و اصلا اين چه شوخي زشت و زننده اي است؟ گو اينکه هنوز در قرن ۲۱ بسياري از مضامين و مفاهيم انساني اهميت خودشان را از دست داده اند و يا در آستانه فراموشي هستند.
البته نمي توانيم در اين چرخه معيوب، تمام تقصيرها را به صورت صد درصدي به گردن جامعه بيندازيم، مسئولان بالادستي هم کم تقصير ندارند. آنها اگر به وظايف خود به درستي عمل مي کردند، امروز افرادي براي گذران زندگي ناچار به زباله گردي نبودند و سرشان را در سطل هاي متعفن زباله خم نمي کردند. بر اساس محاسبات «خط فقر مطلق» براي يک خانواده چهار نفره شهري حدود چهار ميليون تومان است و با اين مبنا ۳۳ درصد جمعيت کشور دچار «فقر مطلق» و ۶ درصد زير «خط گرسنگي» هستند.
به هر روي بحث ما حول محور اقتصاد نمي چرخد بلکه حرف ما اين است که انسانيت و وجدانمان را کجا جا گذاشته ايم، چه بر سرمان آمده که با هم نوع خودمان شوخي هاي زشت و زننده مي کنيم؟ آن هم در شرايطي که با چشمهاي خودمان مي بينيم که پسرک، در ميان خرده ريزهاي سطل زباله، دنبال درآمدي براي تامين معاش خانواده است. گويا در اين روز و روزگار که اتفاقات عجيب و غريبي به وقوع مي پيوندد بايد شاهد مصائب عظيم تري باشيم، گويا آن مرد جوان که پسرک را درون سطل آشغال انداخت، براي اينکه اداي چيزي را در بياورد يا براي اينکه شوخي مسخره اش را به نمايش بگذارد، احتياج داشته، کسي نگاهش کند، انگار در آن لحظه، درعقل و وجدانش را باهم بسته بود و قفلش را هم قورت داده بود.
قبول دارم که سياستگذاري هاي مسئولان و دست اندرکاران آنقدر فاجعه آميز بوده که امروز شوخي هاي زشت و غيراخلاقي در دل جامعه رواج پيدا کرده اما بخشي از اتفاقات اينگونه به خود ما هم باز مي گردد، به اينکه مي خواهيم با هر مسئله اي ولو جدي، شوخي کنيم اما فراموش کرده ايم هر سخن جايي و هر نکته مکاني دارد.
شوخي کردن با فردي مظلوم که سطلهاي زباله را ميکاود و بطريهاي پلاستيکي، کيسههاي مشمايي، کاغذ و مقوا را از دل کيسههاي زبالهاي که در سطلها رها شدهاند بيرون ميکشد و در گوني چرک و تيره رنگي که همراه دارد مياندازد، شوخي به جايي نيست، بي ترديد هر تکه از زبالهاي که در خانه شهروندان حکم يک وسيله دور انداختني، زائد و متعفن را دارد، براي آن زبالهگرد به اندازه يک اسکناس آبي ،سبز يا قرمز ميارزد.برخي از اين زباله گردها موفق به انباشت پساندازي شدهاند، يک سهچرخ خريدهاند و سهچرخ براي يک زبالهگرد، حکم طلا را دارد زيرا هم ميتواند مقدار زباله بيشتري جمع کند و هم تنوع بيشتري از مناطق را پيشرو داشته باشد، آنگاه بلانسبت شما، شهروندي فاقد شعور با زيرپا گذاشتن خصيصه هاي انساني، همانند يک چهارپا رفتار مي کند و حتي نمي داند که جايگاه شوخي و نگاه طنازانه به ماجرا کجاست؟
براساس گزارش های دریافتی و اعلام رئیس ستاد امر به معروف و نهی از منكر ، فرد خاطی از سوی دادستانی استان البرز دستگیر شده است./1360//101/خ