اصطلاحات عرفانی در شعر هیأت
باشگاه نویسندگان حوزوی خبرگزاری رسا، علی مؤیدی
هیأت بستر تجلّی بزرگترین شعار شیعه، یعنی هیهات منا الذّلّه حسین(ع) است. آن هم نه هر هیهات منا الذّلّهای؛ بلکه آن هیهات منا الذّلّهای که از زبان حسین بن علی (علیه السلام) جاری است؛ بنابراین ما در هیأت، با یک شعار بزرگ روبهرو هستیم. لازمه شعار بودن، فریاد کردن است و لازمة فریاد کردن، واضح و متمایز بودن. فریاد کردن یک امر مبهم، تناقضآمیز است. ابهام، نتیجه پنهانسازی است. امر مبهم امر پنهان است و پنهانسازی با فریاد کردن جمع نمیشود. از این مقدمه کوتاه میتوان نتیجه گرفت که رسالت اصلیِ هیأت، فریاد کردن یک شعار بزرگ است، آن هم به نحوی واضح و متمایز. [1]
امّا هیأتهای ما و نوحهها و عزاداریهای ما، همواره با شعر گره خورده است. "شاید" بتوان گفت که عرصه شعر عرصه وضوح و تمایز نیست. عرصه رنگآمیزی واقعیت، و چند بُعدی ساختن آن است. یک شعر خوب، شعری نیست که موضِع خودش را به وضوح فریاد بزند؛ بلکه یک شعر خوب، به گونهای سخن میگوید که صاحبان اندیشههای متضاد بتوانند به آغوش گرمش پناه ببرند. در حقیقت، هرچه گستره مخاطبان یک اثر هنری بیشتر باشد، آن اثر موفّقتر، و "شاید" بتوان گفت زیباتر است. سؤالی که در این جا میتوان پرسید این است که: «آیا این با رسالت هیأت، که همانا اعلام صریح موضع است، ناسازگار نیست؟».
در پاسخ میتوان گفت: یک شعر "خوب"، البته با توضیحی که پیش از این درباره شعر خوب عرضه کردم، احتمالاً با رسالت هیأت در تضاد است! این سخن شاید کمی عجیب به نظر برسد، امّا با قدری تأمّل میتوان به صحّتش پی برد. در شعر هیأت، نمیتوان موضع را در لابلای کلّیگویی و پیچیدهسرایی مخفی کرد. هرچند که میتوان از "برخی" ظرفیّتهای شعر، همچون موسیقی و وزن و برخی آرایهها بهره بُرد، امّا، نمیتوان در آنها غرق شد!
اگر شاعری بتواند هم از آرایهها به نحو تام بهره بگیرد و هم به شکلی واضح و متمایز مراد را بیان کند، بهترین شعر هیأت را سروده است، هرچند که این امر تا حدّی محال مینماید. بنابراین، برای هیأت سرودن به معنای بیبهره ماندن از آرایههای ادبی نیست، به معنای شعر بد سرودن نیست، بلکه به معنای توجّه اصیل به اعلام موضِع، و توجّه تبعی به زیباییهای شاعرانه است. وقتی ما به شعرهایی که در گذشته و امروز در هیآت خوانده میشده مینگریم، به این نکته برمیخوریم که شعرها بسیار ساده و بیپیرایه سروده شدهاند. در آنها خبری از بازیهای عجیب و غریب زبانی و معنایی نیست. هرچند که توجّه به حضور مخاطب عام در کشاندن سرایندگان به سرایش اینگونه شعرها مؤثّر بوده است، امّا باید دانست که آگاهانه یا ناآگاهانه این شعرها، متناسب با رسالت هیأت سروده شدهاند.
در آثار عرفانی، ما با جهانی از مفاهیم و اصطلاحات مرموز روبهروییم؛ خصوصاً زمانی که آن مفاهیم، لباس شعر به تن میکنند. آن مفاهیم و اصطلاحات اگر توسّط عارفان قلم به دست توضیح داده نمیشدند، شاید برای همیشه سربسته باقی میماندند. با عنایت به مقدمهای که پیش از این در باب هیأت و شعار بیان شد، میتوان پرسید که «آیا حضور بیمحابای اصطلاحات شعرهای عرفانی در شعر هیأت، به رسالت آن ضربه نمیزند؟»
مفاهیم عرفانی به دلایلی، چون فقر واژگانی و اغراض شخصی و... همواره در پرده ابهاماند، پس از آنکه عارف، برای بیان آن مفاهیم به عالَم شعر پناه میبرد، آنها را در لایهای دیگر میپیچد و به ابهامشان میافزاید. بله، خواندن آثار شعری برای مخاطب از خواندن آثار حکَمی و عرفانی آسانتر است، اما به همان اندازه از مراد متکلّم فاصله گرفته است. برای شفّافتر شدن موضوع بحث، مثالی میآورم: ما در اشعار عرفانی، به مفهوم «دیوانگی» برمیخوریم. چه خوش گفت حضرت حافظ که «عقل دیوانه شد آن سلسله مشکین کو، دل زما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست؟». حال تصوّر کنید که این مفهوم را در شعر هیأت خرجش کنیم. به گمانتان چه اتّفاقی خواهد افتاد؟ آیا مخاطب عام ما، که باید روحش با رسالت هیأت دربیامیزد، معنای عرفانیِ دیوانگی را دریافت میکند؟ مسلّماً نه! او همان معنای مشهور دیوانگی را در نظر میآورد و خود را در «عشق اباعبدالله الحسین علیه السلام» دیوانهای زنجیری میپندارد! کسی که خود را دیوانه پنداشته، آیا تن به منطق و فلسفه و جهانبینی اسلام خواهد داد؟ بعید است! در فضا و شعر هیأت، چنین سوء تفاهمهایی، که نتیجه ابهامسازی و دوری از وضوح و تمایز است، نباید رخ دهد، زیرا نقض غرض و خلاف رسالت شعر هیأت است. بله، اگر مخاطب را با ادبیّات عرفانی آشنا کنیم و به او بیاموزیم که دیوانگی در ادبیّات عرفانی، به معنای از دست دادن عقل نیست بلکه به معنای فراتر رفتن از عقل است، آنگاه شاید بتوان از چنین ادبیّاتی در محافل خاصّی بهره برد.
پس، بهرهگرفتن از ادبیات عرفانی در هیأت، منوط به پرورش مخاطب است. زمانی که مخاطب، با ادبیات عرفانی ما آشنا باشد، آنگاه است که آن مفاهیم از تاریکخانه رمزآلودشان بیرون میآیند و به مرتبه "وضوح و تمایز" نزدیک میشوند؛ اینجاست که میتوان مطمئن شد که به رسالت هیأت، نزدیکتر شدهایم.
نتیجه نوشتار این است که، رسالت اصلیِ هیأت فریاد کردن شعاری بزرگ است. شعار، یعنی بیان یک حقیقت، به نحو واضح و متمایز. چنین رسالتی ما را مجبور میسازد که با احتیاط به سراغ شعر یا هنر برویم. هر شعر یا هنری که برای فریاد کردن یک شعار به کار گرفته میشود، باید به مرز وضوح و تمایز نزدیک گردد تا از غرضمان به دور نمانیم. وقتی یک اصطلاح عرفانی شاعرانه را به کار میگیریم، باز وضع به همین منوال است. اگر بخواهیم به شعر هیأت، رنگ و بوی شعر عرفانی بدهیم باید بدانیم که به وضوح و تمایز نیازمندیم؛ چنین وضوح و تمایزی، تنها از طریق تعلیم و پرورش مخاطب حاصل میشود و الّا شعارمان نارسا خواهد ماند.
یادآوری دو نکته را در اینجا لازم است: ۱) من این مباحث را در باب «شعر هیأت» به نگارش درآوردم نه در باب «شعر آئینی» یا «شعر دینی»؛ بنابراین، ممکن است که در شعر آئینی یا دینی به دنبال تحلیل دیگری باشیم. ۲) مبنای سخن ما، تعریف هنر و زیبایی بر اساس گستره مخاطب است، امّا آیا تعاریف حقیقیتری میتوان برای هنر یا زیبایی به دست داد؟ باید اندیشه کرد./918/ی701/س
[1]این اصطلاح را از «دکارت» به عاریت گرفته ام. مراد دکارت از "وضوح و تمایز"، ۱۸۰ درجه با آنچه مراد من است تفاوت دارد؛ اما تعبیر گویا و رسایی است.