۱۲ مهر ۱۳۹۷ - ۰۸:۲۰
کد خبر: ۵۸۰۹۵۸
آیت‌الله میرباقری تشریح کرد؛

تسبیح خداوند در مراحل توحید و درگیری با کفر

مدرس حوزه علمیه قم می‌گوید: حضرت در این عالم یک میدان درگیری عظیم دارد که یک طرف جبهه شیطان با تمام قوا است و یک طرف هم این وجود مقدس است و ایشان می‌خواهند عالم را راهبری کنند و به سمت خدای متعال سیر بدهند.
میرباقری

به گزارش خبرگزاری رسا، متن زیر سخنرانی شب اول محرم آیت‌الله سیدمحمدمهدی میرباقری، مدرس سطح خارج حوزه علمیه قم و رییس فرهنگستان علوم اسلامی قم است که ۱۹ شهریورماه ۹۷ در هیأت ثارالله در مدرسه فیضیه قم ایراد شده است.

او در این بحث با اشاره به معیت و همراهی ما با طرح نبی اکرم اشاره می‌کند که این طرح که همان جریان وحی است که برای محقق شدن توحید به دست حضرت است، در سوره جمعه و منافقون به شکلی تبیین شده است و دشمنی دشمنان حضرت برای بهم زدن این طرح را توضیح می‌دهد. سوره جمعه جریان تسبیحی بر محور یک بعثت است که در میان «امیین» داده است. امی به معنای اهل ام القری و مکه است که مادر قریه‌هاست و از اینجا جریان توحید می‌جوشد و بقیه قریه‌ها سرریز می‌شود. رسول هم اهل این شهر است و این شهر یک کالبد و جسم نیست بلکه تناسب با جریان توحید دارد، و الا هرکسی که در مکه است امی نیست. بقیه هم باید به این امیین ملحق شوند. ممکن است کسی در مکه هم نباشد ولی امی و اهل این ام القری باشد. مشروح سخنرانی آیت‌الله میرباقری به شرح زیر است:

ظرفیت عظیم نبی اکرم در سیر انسانها تا قرب الی الله

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدالله رب العالمین و صلی و سلم علی خاتم انبیائه و صلی الله علی اهل بیته المعصومین واللعنه علی اعدائهم اجمعین. بحثی را سال گذشته در همین محفل محضر عزیزان و اساتید خودم تقدیم کردم اگر خدای متعال توفیق بدهد کمی بحث را دنبال کنیم. عنوان بحث طرح وجود مقدس نبی خاتم صلی الله علیه و آله و سلم بود و عرض کردیم که وجود مقدس ایشان دارای یک برنامه و یک طرح جامع برای هدایت همه عوالم هستند. شخصیت ایشان شخصیتی است که می‌تواند همه رحمت الهی در وجود او سر ریز بشود و بقیه سر سفره او بنشینند و از سفره او برخوردار باشند و ایشان هم شفاعت همه عالم را بکنند. ما بحثمان در عالم انسانی است و ظرفیت ایشان هم ظرفیتی است که می‌تواند همه عالم انسانی را سیراب کند و لذا خدای متعال رزق و رحمت خود را بر سفره ایشان می‌ریزد و بقیه هم بر سر این سفره مهمان هستند.

این وجود مقدس یک برنامه و طرح جامع عظیمی را برای احیای نفوس انسان‌ها و عبور جوامع مومنین از عالم دنیا و سختی های این راه تا عالم قرب الهی برزخ و قیامت دارند. جبهه مقابل ایشان هم جبهه شیاطین هستند و آنها هم در ظرف وجودی خودشان امداد و نصرت و کمک می‌شوند. آنها هم یک طرح پیچیده سنگینی دارند و اینطور نیست که نقشه هایشان نقشه های کوچکی باشد. شیاطین جن و انس هم دارای نقشه و طرح هستند. ما در عالم دنیا بین این دو نقشه و طرح قرار گرفتیم و سختی عالم دنیا هم همین است که ما باید در یک مجاهدتی از آن تعلقات شیطانی فاصله بگیریم و بیاییم در جبهه حضرت و در عالم با حضرت سیر کنیم. قرآن می­فرماید «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّـهَ وَکُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ»(توبه/۱۱۹)، خدای متعال به ما دستور تقوا داده است. تقوا یعنی با صادقین با معصوم با وجود مقدس نبی اکرم راه رفتن، و یکی از معانی این آیه شریفه هم همین است. این آیه ذیل سوره مبارکه توبه است که خدای متعال در آغاز سوره به حضرت دستور می‌دهد «برَاءَةٌ مِّنَ اللَّـهِ وَرَسُولِهِ إِلَى الَّذِینَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِکِینَ»(توبه/۱) یعنی شما از مشرکین اعلام برائت و درگیری و صف بندی تان را با آنها رسمی کنید.

بعد از این صف بندی که حضرت می‌کنند یک اتفاق عظیمی در عالم می‌افتد که این هم بستگی به ظرفیت وجود مقدس نبی خاتم صلی علیه و آله و سلم دارد. این وجود بزرگ وقتی صف بندی شان را علنی می‌کنند سه جبهه شکل می‌گیرد: جبهه مومنین، منافقین و کفار و در این سوره خدای متعال برنامه جبهه نفاق و کفر را به وضوح توضیح می‌دهد و جبهه ایمان را موانع همراهی با حضرت و آنچه ما را کمک می‌کند که در این درگیری عظیم همراه حضرت باشیم را توضیح می‌دهد. در اواخر سوره خدای متعال می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّـهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ» (توبه/۱۱۹) در این درگیری و این برنامه عظیم، شما اهل تقوا باشید تقوا هم یعنی با امام و با وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم راه رفتن.

معنای تقوا و معیت با نبی اکرم

گاهی ما مفاهیم را آنقدر سخت می‌کنیم که عمل کردن به آن ناممکن می‌شود؛ از لغت شروع می‌کنیم تقوا یعنی پروا کردن و دامن را حفظ کردن و آنقدر متکثرش می‌کنیم که نشدنی می‌شود. حاصل معنا یک کلمه بیشتر نیست: تقوا یعنی با امام راه رفتن؛  و بقیه تفصیل این کلمه است. بی تقوایی هم یعنی از امام جدا شدن، خدای متعال امام فرستاده است و متقی آن کسی است که با امام راه برود.  بی تقوا هم کسی است که با امام حرکت نکرده است. به دنبال این دستور هم خدای متعال می‌فرماید «مَا کَانَ لِأَهْلِ الْمَدِینَةِ وَمَنْ حَوْلَهُم مِّنَ الْأَعْرَابِ أَن یَتَخَلَّفُوا عَن رَّسُولِ اللَّـهِ وَلَا یَرْغَبُوا بِأَنفُسِهِمْ عَن نَّفْسِهِ»(توبه/۱۲۰) مردم مدینه و اعرابی که دور و بر مدینه هستند حق ندارند که از وجود مقدس نبی اکرم تخلف بکنند و حق ندارند جوری خودشان را دوست بدارند و به خودشان تعلق پیدا کنند که غافل از جان پیامبر بشوند؛ بلکه باید جان خودشان را رها کنند و متوجه پیغمبر باشند و جان خودشان را پیش روی پیغمبر قرار بدهند نباید از حضرت غافل بشوند و حق ندارند یک رغبتی به خودشان پیدا کنند که مانع رغبت به پیامبر بشود. باید همراه حضرت حرکت کنند و جان خودشان را سپر حضرت قرار بدهند. بعد می­فرماید «ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ لَا یُصِیبُهُمْ ظَمَأٌ وَ لَا نَصَبٌ وَ لَا مَخْمَصَةٌ فِی سَبِیلِ اللَّـهِ وَ لَا یَطَئُونَ مَوْطِئًا یَغِیظُ الْکُفَّارَ وَ لَا یَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَّیْلًا إِلَّا کُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ انَّ اللَّـهَ لَا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ»(توبه/۱۲۰) و این هم به خاطر این است که هیچ تشنگی و سختی و گرسنگی و قحطی ای در راه خدا برایشان پیش نیاید و هیچ جایی پا نمی گذارند که این قدمشان موجب غیض کفار بشود و دسترسی به دشمن پیدا نمی کنند و در مقابل همه اینها برایشان عمل صالح نوشته می‌شود. و خدای متعال اجر محسنین را ضایع نمی کند. معیت یعنی در این درگیری عظیمی که حضرت دارند انسان جانش را سپر حضرت کند و از حضرت تخلف نکند؛ نه این که به خودش توجه کند و از حضرت غافل بشود.

آنچه که در سال گذشته عرض کردیم همین بحث معیت بود. معیت یعنی همراهی در طرح. حضرت حق یک برنامه ای برای این پیغمبر بزرگوارشان معین کردند و قرآن همان برنامه است. ما در این برنامه باید همراه حضرت باشیم و این همراهی هم صرفاً یک همراهی عرفانی باطنی نیست؛ گرچه آن هم در جای خودش محفوظ و محترم است. حضرت در این عالم یک میدان درگیری عظیم دارد که یک طرف جبهه شیطان با تمام قوا است و یک طرف هم این وجود مقدس است با همه اسماء حسنای الهی که در وجود ایشان تجلی کرده و آن خلق عظیمی که خدای متعال به ایشان داده و ایشان می‌خواهند عالم را راهبری کنند و به سمت خدای متعال سیر بدهند.

اگر خدای متعال توفیق بدهد در جلسات امسال یک مقداری برنامه حضرت و برنامه جبهه مقابل یعنی شیاطین انس و جن را به تفصیل از منظر بعضی از آیات و سور قرآن تقدیم می‌کنم و ان شاء الله خدای متعال توفیق بدهد عمدتاً روی دو سوره تمرکز می‌کنم: یکی سوره مبارکه جمعه و یکی سوره مبارکه منافقون است که در یک سوره خدای متعال تکلیف مومنین را معین می­کند. در روایت فرمودند که خدای متعال در این سوره مومنین را مورد اکرام خودش قرار داده و در سوره دوم هم صفات منافقین و طرح منافقین را توضیح داده است؛ البته غرضم تفسیر کلمه به کلمه آیات نیست چون یک بحث دیگری است و خیلی با منبر تناسب ندارد چون باید بحث لغوی و بحث ادبی بشود و اقوال ذکر بشود در این جلسات فقط می‌خواهم یک مروری بر این دو سوره داشته باشیم و براساس این دو سوره طرحی را که وجود مقدس نبی اکرم دارند و برنامه ای که خدای متعال به وسیله این پیغمبر عظیم الشأن اجرا می‌کنند و طبیعتاً نقشه جبهه مقابل و وظیفه ای که برای ما خدای متعال در این دو طرح معین می‌کند و این که شما کجای کار باید بایستید را توضیح می­دهیم.(۱)

فرازهای سه گانه سوره جمعه

سوره مبارکه جمعه تقریباً سه فراز دارد که این سه فراز هم به هم مرتبط هستند. سوره جمعه از مسبحات است که با تسبیح الهی آغاز می‌شوند و خیلی هم بر خواندنش تأکید شده است. نقل شده وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم قبل از خواب این مسبحات را تلاوت می‌کردند و می‌فرمودند که در این سور آیاتی است که از هزار آیه بهتر است. در فضیلت این سور هم فرمودند که اگر کسی مداومت بر این مسبحات بکند خاصیتش این است که وجود مقدس امام زمان علیه السلام را درک می‌کند. خود این سور مسبحات با هم مرتبط هستند و یک سیری دارند و یک مجموعه هستند؛ در تفسیر مسبحات است که انسان وقتی این سوره را دید در کنار بقیه مسبحات با همین سور مرور بکند چون یک مجموعه معارف به هم پیوسته است ولی خود این سوره جمعه به حسب ظاهر سه یا چهار فراز اصلی دارد:

فراز اول چهار آیه اول است: «یُسَبِّحُ لِلَّـهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ * هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِّنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِن کَانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ * وَ آخَرِینَ مِنْهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ * ذَلِکَ فَضْلُ اللَّـهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ وَ اللَّـهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ»(جمعه/۱-۴) ابتدائاً طرح بعثت نبی اکرم را توضیح می‌دهد که این طرح به گفته بعضی برنامه امت سازی است که چطور بر محور وجود مقدس نبی اکرم و ام القرا یک امتی شکل می‌گیرد و چرا این امت و با این خصوصیات است و برای این که یک امت شکل بگیرد چه اتفاقی می‌افتد.

در فراز دوم یک مثلی از بنی اسرائیل می‌زنند که «مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا»(جمعه/۵) یعنی آنهایی که ما کتاب تورات و این کتاب الهی را به سمت آنها فرستادیم و زمینه حمل این کتاب را برایشان فراهم کردیم. هیچ وقت این کار صحیح نیست که آدم از پیش خودش بخواهد برود و شانه زیر بار دهد. اگر آدم بدون این که خدای متعال مأموریتی به انسان بدهد شانه زیر بار بدهد حتماً زمین می‌خورد. از کارهای کوچک تا کارهای بزرگ، مثلاً ممکن است یک انسان را خدای متعال در یک شرایطی قرار بدهد با یک نامحرم بعد یک سال خلوت کند، این کار خداست و اگر خدای متعال این بار را روی دوش کسی گذاشت؛ به فرموده قرآن «لَا یُکَلِّفُ اللَّـهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا»(بقره/۲۸۶)‌ لذا حتماً می‌تواند و باید تلاش کند چون از عهده کار بر می‌آید؛ ولی خودش حق ندارد مثلاً با نامحرم ولو یک ساعت خلوت کند و جایز نیست. ما حق نداریم برای خودمان بار درست کنیم ولی وقتی خدای متعال بار روی دوش می‌گذارد ظرف او است باید تحمل کند.

در این سوره مثلی از یهود می‌زند که «حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ» یعنی بستر حمل این کتاب الهی را که قرآن توصیف با عظمتی از آن می‌کند، برای اینها آماده کردیم ولی بار آن را نکشیدند و آن کتاب در آنها محقق نشد و به این کتاب عمل نکردند و مقامات این کتاب در این امت محقق نشد؛ پس مثلشان مثل حماری است که فقط بارکش کتاب است و کتاب را بار می‌کند. بعد داستان آنها را توضیح می‌دهد که چرا اینها اینطور شدند. این مثل هم برای خودش یک نکته لطیفی دارد که چون حضرت فرمود هرچه در قوم یهود واقع شده در امت من هم واقع خواهد شد، بنابراین یک فراز سوره هم می‌پردازد به این مثلی که «بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّـهِ»(جمعه/۵)؛ و می‌فرماید بد مثلی است این مثل و در امت حضرت هم هست. آیه نمایی از اتفاقی که در امت می‌افتد توضیح می‌دهد و در فراز آخر دستور می­دهد به صلات جمعه و تجمع حول حضرت و تلاشی که شیاطین برای  پراکنده کردن و شکستن این تجمع می‌کنند.

این سه فراز باید ان شاء الله به ترتیب توضیح داده بشود. حضرت یک برنامه ای دارند و ما باید تجمعی حول حضرت داشته باشیم و تمام زندگی مان حول این تجمع شکل بگیرد و دشمن هم اولاً دنبال رقابت است و می‌خواهد آن مسیر را خودش قبضه بکند؛ و این مثل قوم یهود است که در این امت اتفاق می‌افتد و در قدم بعد هم بنای به هم زدن این تجمع را دارد که این در سوره منافقون هم توضیح داده شده است. ان شاءالله باید یک گفتگویی در باب طرح حضرت و وظیفه ای که ما در قبال حضرت داریم بشود.

جریان تسبیح خداوند متعال در مسئله طرح نبی اکرم و بعثت

آغاز سوره با تسبیح خداست. بسم الله هر سوره هم بزرگان فرمودند تناسب با معانی سوره دارد. خدا رحمت کند امام بزرگوار را در تفسیرشان می‌فرمودند که بسم الله هر سوره ای مربوط به آن سوره است مانند: بسم الله یسبح؛ بسم الله الحمدالله رب العالمین.

«یُسَبِّحُ لِلَّـهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ»(جمعه/۱) همه مخلوقاتی که در سماوات و ارض هستند، تسبیح خدای متعال را می‌گویند. اینکه تسبیح چیست را بزرگان خیلی بحث کردند که تسبیح حقیقی است و واقعاً تسبیح می‌گویند؛ چنانچه قرآن می­فرماید «وَ إِن مِّن شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لَـکِن لَّا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ»(اسراء/۴۴) همه  مخلوقات در ظرف خودشان تسبیح می‌گویند؛ اما ما فقهی نسبت به آن تسبیح نداریم. تسبیح واقعی است. خدای متعال منزه است و همه ما فی السماوات و ما فی الارض او را تسبیح می‌گویند این تسبیح هم از نظر قرآن یک معنی خاصی دارد: «سُبْحَانَ اللَّـهِ وَ تَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ»(قصص/۶۸) سُبْحَانَ اللَّـهِ عَمَّا یَصِفُونَ * إِلَّا عِبَادَ اللَّـهِ الْمُخْلَصِینَ»(صافات/۱۵۹-۱۶۰) خدا از هر توصیف منزه است؛ از هر گونه شریکی که برای او داده بشود منزه است چه شرک خفی یا جلی باشد. این تسبیح معنایش این است. «سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى عَمَّا یَقُولُونَ عُلُوًّا کَبِیرًا»(اسراء/۴۳) خدای متعال از توصیف‌ها و از آنچه در باب او گفته می‌شود و از هر شرکی که در باب او فرض بشود و شریکی که در نظر گرفته بشود، منزه است. «یسبح لله»؛ یعنی خدای متعال منزه است و هیچ عیب و نقصی در کار حضرت حق نیست. اوست که همه عالم را اداره می‌کند و در این اداره هم هیچ عیبی نیست. نمی خواهم تفسیر بگویم چون بزرگان خود این آیه را موضوع قرار داده اند و بحث های پردامنه ای هم کردند

سپس چهار صفات برای خدای متعال ذکر می‌کند الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ؛ یعنی الهی که ملک است و حاکم بر همه کائنات ملک است و ملک کائنات در اختیار اوست قدوس است منزه است از هر عیبی قدس و پاکی محض است. عزیز الحکیم یعنی نفوذ ناپذیر است و هیچ موجودی نمی تواند در اراده او نفوذ کند و طرح او را به هم بزند و نقشه او را خراب کند و به هیچ وجه ولو همه کائنات دست به دست هم بدهند و بندگی کنند یا عصیان کنند هیچ تأثیری در او ندارد و نفوذ ناپذیر است. عزیز یعنی فقط براساس اراده خودش عمل می‌کند. ارض عزیز به زمینی می‌گویند که محکم و نفوذناپذیر است و آب در آن نفوذ نمی کند. هیچ چیز در اراده خدای متعال و در برنامه او تغییر نمی تواند ایجاد کند و کسی نمی تواند بر او غالب بشود. این ذکر «یَفْعَلُ‏ اللَّهُ‏ مَا یَشَاءُ بِقُدْرَتِهِ‏ وَ یَحْکُمُ‏ مَا یُرِیدُ بِعِزَّتِهِ» برای قبل از خواب است و در روایت فرمودند سه مرتبه این ذکر را بگویید برابر با هزار مرتبه نماز است: خدای متعال هرچه را مشیتش تعلق بگیرد انجام می‌دهد چون به قدرت قادر است و هرچه را اراده کند انجام می‌دهد و آنچه خودش اراده می‌کند حکم می­کند و بر طبق اراده دیگری حکم نمی کند چون عزیز است. یکی از شئون عزیز این است که هرچه اراده کند حکم می‌کند و هیچ کسی نمی تواند حکم او را به هم بریزد و دخالت بکند و برنامه او را خراب کند یا در حکم دخالت کند او یحکم ما یرید است. این صفات حکیم هم هست؛ یعنی تمام افعال او براساس حکمت الهی دارای استواری و استحکام و برخودار از حکمت است. این یک اجمال از آیه اول است.

حال این آیه چه ربطی به سوره دارد؟ سخن از یک بعثت است که این بعثت یک فراز و نشیب های بسیار سنگینی دارد. در مسیر بعثت، درگیری های سنگینی است: داستان سقیفه هست، داستان عاشورا هست، و سختی هایی که می­دانید. بعثت کار این خداست که صفاتش «یسَبِّحُ لِلَّـهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ * هُوَ الَّذِی بَعَثَ» این هو یعنی این فعل، کار این خدای متعال با این صفات است و هیچ عیب و نقصی در این فعل نیست و این فعل الهی مورد تسبیح همه عوالم است که بازگشتش به مالکیت و قدوسیت و عزت و حکمت حضرت حق است. این خدای عزیز حکیم قدوس ملک که همه کائنات او را تسبیح می‌کنند و شایسته تسبیح است و هیچ عیب و نقصی در او نیست «هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ» اوست که بعث کرده و برانگیخته این کار اوست و بنابراین کاری است که ناشی از همه اسماء حسنای الهی است. آن عزت و حکمت پشتیبان اوست آن مالکیت و قدوسیت پشتیبان اوست. هم از همه عیبی منزه است و هم حتماً به مقصد می‌رسد؛ زیرا خدای عزیز و ملک این بعث را انجام داده و الهی که حکیم است این کار را انجام داده و این کار کاملاً براساس حکمت است و هیچ عیبی در آن نیست.

خدای متعال در واقع در این سوره می‌خواهد یک فعلی را بیان بکند که مقدمه اش و به قول آقایان براعت استهلالش این آیه شریفه «یُسَبِّحُ لِلَّـهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ» است این فعل از این اسمای حسنا و از این ذات مقدس بر می‌خیزد و «هو» این فعل برای آن مقام هویت است. «هو»ی که همه آن اسماء و صفات فرع بر اوست. این فعل «بعث فی الامیین» است یعنی در بین امیین بعثی انجام داده که اولاً در امیین است و ثانیاً رسولی از طرف حضرت حق آمده و رسالت دارد و از طرف او بار هدایت او را برمی دارد. آن کسی را که بعث کرده است رسول اوست. در امیین یک رسولی را از بین خودشان بعث کرده است. این کاری که براساس حکمت و عزت و قدوسیت حضرت حق است براساس ملک بودن او و دور بودن از هرگونه عیبی است. این رسول سه کار انجام می­دهد: «یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ»(جمعه/۲) آیات را تلاوت می‌کند و در این فضای بعث است که آیات قابل تلاوت هستند و بیرون آن فضا هیچ آیه ای قابل تلاوت نیست. خودشان را پاک می‌کند. او خدای مسبحی است. او شریک ندارد و به فرموده قرآن «سبْحَانَ اللَّـهِ و تَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ»(قصص/۶۸) است.

فضل الهی در انتخاب رسول و دعوت الی الله نبی اکرم و جانشین ایشان

این پیامبر کارش این است که عالم انسانی و این امیین را از هر گونه شرکی پاک می‌کند و خالص و موحدشان می‌کند. در سوره مبارکه یوسف آمده «قُلْ هَـذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَى اللَّـهِ عَلَى بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی»(یوسف/۱۰۸) بگو راه من این است. بعد از این که در پایان سوره که سراسر آن درس توحید است خدای متعال می‌فرماید که «وَ مَا أَکْثَرُ النَّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِینَ»(یوسف/۱۰۳) اکثر مردم هر چقدر هم شما تلاش بکنید و بخواهید، اینها ایمان نمی­آورند و آنهایی هم که ایمان می‌آورند «وَ مَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّـهِ إِلَّا وَ هُم مُّشْرِکُونَ»(یوسف/۱۰۶) یعنی؛ آن یک عده ای هم که ایمان می­آورند اکثرشان خالص نیستند؛ در روایت است که خالص نیستند یعنی مومن هستند اما شرک در طاعت دارند و نه شرک در عبادت.(۲)

ولی در سوره یوسف خطاب به پیغمبر می­فرماید: بگو این راه من است من نمی­گویم: دنیا و خدا؛ بلکه من می‌گویم: فقط خدا و داعی هستم که «إِلَى اللَّـهِ عَلَى بَصِیرَةٍ» دعوت می‌کنم؛ و البته که می‌بینم چه کار می‌کنم و آن کسی هم که پا جای من می‌گذارد در مقامات من سیر می‌کند و هر کجا می‌روم او هم می‌آید که وجود مقدس امیرالمومنین هستند که هر کجا حضرت رفتند ایشان هم رفتند. «مَنِ اتَّبَعَنِی» یعنی آنها هم کارشان همین است. «أَدْعُو إِلَى اللَّـهِ عَلَى بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی وَ سُبْحَانَ اللَّـهِ وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ» یعنی فقط به خدا دعوت می­کنم چون اولاً خدای متعال منزه است و شریکی ندارد تا من دعوت به او بکنم و ثانیاً نه من مشرک هستم و نه او شریک دارد. تمام دعوت من از اول تا آخر دعوت الی الله است اگر می‌خواهم جامعه بسازم اگر می‌خواهم دعوت به معیشت می‌کنم اگر دعوت به تجارت می‌کنم در عرض خدا به هیچ چیز دعوت نمی کنم. می‌خواهم بازارتان توحید باشد؛ می‌خواهم مدرسه و همه جا توحید باشد؛ می‌خواهم خانه تان خانه توحید باشد.

این پیامبر کارش این است که آیات را تلاوت می‌کند که و پاکشان می‌کند و بعد از این که پاک شدند «وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِن کَانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ»(جمعه/۲)؛ زیرا انسانی که تزکیه نشده قابل تعلیم کتاب و حکمت نیست. این امت منهای این پیغمبر در ضلال هستند. ضلال یعنی گمشدگی، و انسان تا به رسول نرسیده در گمشدگی است. وقتی به امام و رسول می‌رسد؛ در واقع به چراغ هدایت می‌رسد و از گمشدگی بیرون می­آید.

بنابراین داستان این است که یک جمعی که در ضلال هستند اینها را با یک بعثی خدای متعال می‌خواهد از ضلال بیرون بیاورد و به مقام تزکیه و تعلیم برساند. «وَ آخَرِینَ مِنْهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ»(جمعه/۳) یک عده دیگری هم هستند که آنها هم به اینها ملحق می‌شوند در بین امیین خدای متعال رسولی را بعث کرده که آخرین است و یک جمع دیگری هم هستند هنوز به ایشان ملحق نشده اند ولی الحاق پیدا می‌کنند و دوباره تکرار می‌شود که آن کسی که این کار را می‌کند عزیز و حکیم است. این تکرار عزت و حکمت به این معنا است که حتماً به نتیجه می‌رسد چون بعث عزیز و حکیم است و اینطور نیست که تحت تأثیر دیگری انجام داده یا کار غیر محکم باشد؛ بلکه این کار یک کار صد در صد برخوردار از احکام و استحکام است و حکمت و ریشه در عزت الهی دارد و حتماً هم به مقصد می‌رسد.

«ذَلِکَ فَضْلُ اللَّـهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ وَ اللَّـهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ»(جمعه/۴) این بعث و اینکه کسی را پیغمبر بکنند و بار هدایت را روی دوش او بگذارند و با او از امی‌ها یک امت بسازد و آنها را تزکیه کند و کتاب و حکمت به آنها تعلیم بدهد و اینها را از ضلال بیرون بیاورد، از فضل خداست و این طور نیست که یک عده ای از قبل یا از بعد بخواهند برای آن نقشه بکشند و بگویند: ما باید پیغمبر باشیم. همان چیزی که قرآن می­فرماید «أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّـهُ مِن فَضْلِهِ»(نساء/۵۴)

خیلی‌ها وقتی آن داستان را می‌بینند طمع می‌کنند که آنها امام یا رسول باشند. ولی اینطوری نیست و خدای متعال می­فرماید که دست شما نیست که قوم یهود می­گویند: ما صاحب تورات هستیم و به ما تورات داده شده و باید پیغمبر از بین ما باشد؛ بلکه آن کسی را که خدای متعال پیغمبر می‌کند باید یک شخصی باشد که بشود او را بعث کرد و بشود سفره را برای او پهن کرد و همه عالم را بتواند سر سفره خودش بنشاند و بتواند بار عالم را بکشد و بتواند شفاعت کند و رنج هدایت عالم را ببرد. اینطور نیست که خدای متعال هر کسی را پیغمبر می‌کند بلکه به فرموده قرآن «اللَّـهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ»(انعام/۱۲۴) خیلی‌ها طمع دارند؛ اما اینطور نیست که طمع های آنها موجب بشود حالا که اینها طمع دارند و نقشه می‌کشند، خدای متعال کار را به هم بزند و اینها را پیغمبر کند؛ بلکه این فضل الهی است و هر کسی شایسته نیست که بتوانند این فضل را بردارند؛ بلکه خدای متعال به مشیت خودشانجام می­دهد و حتی به یک معنایی بحث عدل هم نیست که بگوییم: به شما می‌دهیم ظلم می‌شود؛ بلکه فضل الهی است ان کسی که نقطه مشیت قرار می‌گیرد می‌تواند همه عالم را سر سفره خودش بنشاند و می‌تواند بار هدایت همه عالم را به دوش بکشد؛ می‌تواند عاشورا را تحمل کند و می‌تواند صحنه های ثبت عالم را برساند. این که یهود بگوید: باید از ما باشد، اینطور نیست. این فضل از آن فضل های با عظمت خدا است؛ این بعث و رسالت فضل با عظمت الهی است که دقیقاً در آن مرکزی که خدا می‌خواهد می‌نشیند.

«مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ» مثل یهود است که عیناً در امت ما هم واقع شده و شاید علت ذکرش هم همین است. خدا این اسماء حسنا را دارد و همه عالم و مخلوقات او را تسبیح می‌کنند و همه عالم هم داستان با این طرح هستند و چیزی در مقابل این طرح نیست. این خدایی که قدوس و عزیز و حکیم است ملک است، «بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا» و کار ایجاد یک امت از اینجا که بعث یک رسول است شروع می‌شود. اینطور نیست که وقتی می‌خواهند یک جامعه ای بسازند شرایط اقتصادی آن را عوض کنند و به قول بعضی از مکاتب مادی مثلاً روابط تولیدیش و تکنولوژیش را تغییر دهند؛ اینطوری امت ساخته نمی شود.

قرآن و معارف ما هم همین را می‌گویند. امیرالمومنین در خطبه قاصعه شرایط قبل و بعد از بعثت را در جزیره العرب می‌گویند و می‌فرمایند که هیچ اتفاقی نیافتاد که آن جامعه به این جامعه تبدیل شد، بلکه فقط یک رسول آمد و این کار اوست. اوست که می‌آید در عالم می‌دمد و عالم را تغییر می‌دهد. نه این که بسترهای اجتماعی رسول را درست می‌کنند بلکه «هو الذی بعث» یعنی این کار اوست. البته بعث در بستر فی الامیین است؛ ولی این بعث الهی است و بعث رسولی است که ظرفیت دارد و می‌تواند در امیین بیاید اینها را از ضلال نجات دهد و یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ و این کار الهی است.

معنای امی و ام القری در جریان بعثت و طرح حضرت

یک معنایی از امیین را روایات ما نفی می‌کند البته بعضی از مفسرین به خصوص مفسرین عامه گاهی روی این تأکید کردند که امی یعنی بی سواد بود و نمی توانست بخواند و این را روایات ما به شدت تکذیب می‌کند. پیغمبر خدا به هفتاد و دو یا سه زبان حرف می‌زد و می‌توانست بنویسد و می‌فهمید. امی را دو جور معنا کردند و هر دو معنا هم روایت دارد اما معارض با هم نیست. یک معنایش را که مرحوم علامه بزرگوار طباطبایی هم این معنا را انتخاب کردند و من به وسیله آن معنا آیه را ترجمه می‌کنم روایتی است که ظاهراً از وجود مقدس امام جواد علیه السلام هست و مرحوم صدوق این حدیث را در معانی الاخبار از امام جواد نقل کردند؛ از امام جواد سوال شد «أنّه سئل عن ذلک فقال ما یقول الناس قیل یزعمون أنّه انّما سمی اَلْأُمِّیَّ  لأنّه لم یحسن أن یکتب فقال کذبوا علیهم لعنة اللّه انّى ذلک و اللّه یقول هو الذی بعثنی فِی اَلْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ اَلْکِتابَ وَ اَلْحِکْمَةَ  فکیف کان یعلمهم ما لا یحسن و اللّه لقد کان رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و سلم یقرأ و یکتب باثنین و سبعین أو قال بثلاث و سبعین لساناً و انّما سمِّی اَلْأُمِّیَّ  لأنّه کان من أهل مکّة و مکّة من أمّهات القرى و ذلک قول اللّه عزّ و جلّ لِتُنْذِرَ أُمَّ اَلْقُرى وَ مَنْ حَوْلَه»(۳) یعنی چرا به این پیامبر امی می‌گویند؟‌ حضرت اول سوال کردند که مردم و عامه چه می‌گویند؟ عرض شد: امی است برای این که منصوب به ام است و مثل کسی که از مادرش متولد شده هیچ نمی دانست و بلد نبود بنویسد و نسبت به نوشتن و کتابت بی سواد است. ایشان فرمودند چطور نمی توانست بنویسد در حالی که خدای متعال می‌فرماید که تعلیم کتاب و حکمت می‌کند؛ پس چگونه بلد نیست کتاب نویسد و بخواند و چطور چیزی را که بلد نیست تعلیم می‌کرد.

ایشان هفتاد و سه زبان را می‌نوشت و می‌خواند ایشان امی بود یعنی حضرت اهل مکه بودند و مکه از نظر قرآن من امهات القری است؛ یعنی یک قرائی هستند که نسبت به بقیه قراء مثل مادر هستند و همه بر محور آن قراء شکل می‌گیرند. یک قریه و شهری است که محور شهرهای دیگر است و این می‌شود ام القراء و مکه ام القرا است. در قرآن می‌فرماید «وَ لِتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا»(انعام/۹۲) حضرت مبعوث شدند که ام القراء و آن کسانی که حول ام القرا هستند را انذار بکنند.

پس چون ایشان اهل ام القراست که مکه است، به ایشان می‌گویند: امی. علامه بزرگوار طباطبایی هم این معنا را برگزیدند. حالا ما هم اگر بخواهیم بگوییم امیین یعنی آنهایی که اهل ام القرا هستند، خدای متعال در بین امیین یعنی اینهایی که اهل مکه هستند یک رسولی از خودشان برانگیختند این امیین و اهل مکه چه کسانی هستند؛ آیا هر کسی در مکه زندگی می‌کند اهل ام القراست؛ یا نه ممکن است یک کسی در مکه زندگی کند اما اهل این ام القرا و جزو امیین و منسوب به این ام القرا نباشد. یک کسی هم آن طرف عالم زندگی کند اما اهل این ام القرا باشد. ممکن است یک کسی در قم زندگی کند اما اهل نیویورک باشد چون ام القرایش آنجا است و با فرهنگ آنها زندگی می‌کند و براساس فرهنگ آنها می‌اندیشد.

یک کسی هم ممکن است در خود نیویورک باشد اما در نیویورک نباشد ولو همانجا متولد شده باشد اما یک فرهنگ دیگری دارد. قریه‌ها متفاوت هستند یک قریه یا شهر یا بلدی است که بر محور فرهنگ توحید ساخته می‌شود و کسی اهل این شهر است که در این فرهنگ زندگی می‌کند؛ شهرهایی تابع این شهر هستند که بر محور این فرهنگ ساخته می‌شوند و ممکن است این طرف دنیا یک شهری ساخته بشود اما قبله اش بیت و کعبه و حرم و کربلا باشد لذا ام القرایش در واقع کربلا است و حول او ساخته شده است. مردمی که اینجا زندگی می‌کنند فرهنگی که با آن زندگی می‌کنند و نوع خورد و خوراک و سبک زندگی شان همه تابع کربلا است و این مردم اهل آن ام القرا هستند. یک کسی هم ممکن است در خود مدینه الرسول زندگی بکند اما اهل آن مدینه نباشد. پس امیین و اهل ام القرا آنهایی که اهل مکه و اهل این شهر هستند کسانی هستند که با فرهنگ این شهر زندگی می‌کنند.

این شهر را خدای متعال درست کرده است «إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبَارَکًا»(آل عمران/۹۶) اولین خانه ای است که خدا برای مردم قرار داده ولی در اختیار پیامبر است. این امکان و موقعیت و موقفی است که خدای متعال در اختیار این پیامبر قرار داده و می‌تواند بر محور این ام القرا یک جامعه ایجاد کند و یک امتی بسازد که براساس کعبه می‌اندیشند. شما می‌توانید یک امت بسازید که قبله آن مکه یا کربلا باشد. به اصطلاح امروزی یک تمدنی بسازید و محور و ام القرایش کعبه و مکه باشد؛ و یا می‌توانید یک تمدنی بسازید که ام القرایش شهرها و بلاد کفار است. این دو جور ام القراست و هر کدام هم برای خود اهلی دارند؛ لذا در یک روایت فرمودند که امیین یعنی ما اهل بیت و خدای متعال پیغمبر را بین ما مبعوث کرد و او فرد کامل این ام القری است، ما هستیم که اهل این کعبه هستیم و این کعبه برای ما ساخته شده است.(۴)

بنابراین یک امر القرایی است به نام مکه که شهری است که بلد امن است لذا در روایات فرمودند که این شهر پیکره و جسمش مقصود نیست؛ این شهر یک روحی دارد و شما اگر این روحش را از آن بگیرید دیگر مکه نیست. در سوره بلد خدای متعال در آیه اول می‌فرماید «لَا أُقْسِمُ بِهَـذَا الْبَلَدِ * وَ أَنتَ حِلٌّ بِهَـذَا الْبَلَدِ»(بلد/۱-۲) من قسم نمی خورم به این شهری که تو در آن حرمت نداری، این آیه چند جور معنا شده و یک معنا که مفسرین کردند همین است که این شهری که شما در آن حرمت نداری و حرمت تو شکسته می‌شود این شهر قابل قسم خوردن نیست. کعبه که یکی از حرمات الله است به تعبیر روایات بدون امام سنگ است و از همین کعبه گاهی اوقات در روایات ما تعبیر به سنگ می‌شود.

در روایت فرمودند که مردم مکلف شدند بیایند و دور این احجار بچرخند و این طواف حول ماست تا بیایند و با ما بیعت کنند؛ کعبه نشان به سمت ما است. در بعضی روایات هم می‌فرماید حرمات الهی سه عدد است یکی کعبه است. مکه ای ام القراست که خدای متعال آن را برای پیغمبر خلق کرده و بلد امین است و وقتی این شهر بلد امین است که فرهنگ نبی اکرم و روح نبی اکرم در آن جاری باشد و الا بلد امین نیست. لذا در روایات متعدد حضرت فرمودند که این بلد امین یعنی چه؟ گفتند: یعنی مکه، حضرت فرمودند که آیا واقعاً آنهایی که در مکه هستند امن هستند؛ و مواردی را ذکر کردند که این اتفاقات و این قتل عام‌ها در مکه افتاده است. وقتی مکه بلد امین است که ولایت امام در آن جاری بشود؛ محیط ولایت امام محیط امن است.(۵)

یک شهر و قریه ای است که ام القراست و بناست حول او یک شهرهایی شکل بگیرد. این شهرها فقط یک فیزیک و یک تجسد ندارند که خانه هایی باشد که مردم در آن زندگی می‌کنند؛ بلکه شهر دارای یک فرهنگ و یک روح است و شهر بر محور مردم و امام شان شکل می‌گیرد. مردم صبغه امام شان را دارند و شهر صبغه مردم را دارد. اگر مردمی هستند که امام شان مادی است و دنبال ایجاد یک زندگی شهوانی و مادی است ارواح مادی می‌شوند و شهر هم شهری است که تجسد همان نیازهای مادی است. شما هر کجای شهر نگاه می‌کنید این روح مادی گری را می‌بینید؛ روح حرص به دنیا روح توجه به دنیا روح استغراق در دنیا را می‌بینید.

شهری هم هست که حول امام درست می‌شود و مردم آن مردمی هستند که بر محور امام هستند و تفکرشان نیازشان احساس شان خواسته هایشان همان خواسته های امام شان است و روح امام در آنها تجلی دارد. اینها شهری می‌سازند که نماد همین روح‌ها است. پیکره شهر موحدین پیکره توحیدی است؛ همه چیزش برمحور عبادت و بندگی و مسجد و بر محور کعبه است. شهر کفار هم همه چیزش بر محور شهوات و حرص به دنیا و تحریک است. پس یک ام القرا داریم که خصوصیاتی دارد. بر اساس روایات کعبه محاذی بیت المعمور است و بیت معمور محاذی عرش است. روایتی پردامنه است که خصوصیات شهر مکه و کعبه را می‌گوید. خدای متعال این شهر را برای پیامبر قرار داده این شهر یک اهلی دارد که امی و منسوب به این شهر و اهل این شهر هستند؛ در فرهنگ این شهر زندگی می‌کنند و حول این شهر یک قرایی شکل می‌گیرد که قبله آنها کعبه است.

امیرالمومنین در خطبه قاصعه و در روایات دیگر فرمودند که خدای متعال خانه خودش را در یک منطقه کویری قرار داده است؛ می‌توانست ببرد در یک سرزمین آباد و قریه های به هم متصلی که سراسر خرمی باشد؛ اما برده در لابه لای دره های خشک قرار داده؛ برای این که مردم بیایند اینجا به مقام بندگی برسند. نقطه مختصاتش برای بندگی ساخته شده و این شهر شهری است که محور عبادت و بندگی است. حضرت از اینجا عالم را شکل می‌دهند و به بستر بندگی تبدیل می‌کنند؛ که البته باطنش بهشت است. در این ام القرا و در بین مردمی که اهل این ام القرا هستند که به این معنا همه انبیاء و همه مومنین و موحدین امی هستند، رسولی را از جنس خودشان مبعوث کرد که این رسول اولاً ظرفیت دارد و می‌تواند محور تجمع باشد و دور او جمع بشوند و بر محور این رسول بر مدار این رسول یک ام القرا و و یک شهرهایی شکل بگیرد تا یک امت بزرگ ساخته بشود. امتی که در تاریخ هم امتداد دارد آنجا که می­فرماید «وَ آخَرِینَ مِنْهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ» که باید ملحق به آن بشوند.

بنابراین ما دو جریان در عالم داریم: یک جریانی که بر محور این پیغمبر و این ام القرا شکل می‌گیرد. خدای متعال ام القرایی و امیینی قرارداده و در بین این امیین و این ام القرا پیامبری را برمی انگیزد که امتی را می‌سازد و یک امت هم در طرف مقابل است که این امتها امتداد تاریخی دارند و ما می‌توانیم هم به این امت و هم به آن امت ملحق بشویم. داستان این امت از یک بعث در یک ام القرا و در بین امیینی آغاز می‌شود که همراه با تلاوت و تزکیه و تعلیم  کتاب و حکمت است. و این هم فضل الهی است.

این فراز اول سوره است که برنامه خدای متعال برای ایجاد یک امت اسلامی و برای ایجاد یک تجمع حول این وجود مقدس است. این تجمع بر محور بعثت است؛ یعنی اگر بعثتی نبود این پیامبر احدی را دعوت نمی کرد. این کار براساس بعث الهی و براساس ظرفیتی است که خدای متعال به ایشان داده است. کتاب و حکمت و علم داده و ایشان با این امکانات در این ام القرا امیین و آنهایی که اهل مکه هستند در هر کجای عالم و هر کجای تاریخ باشند تربیت می­کند «وَ لِتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَ مَنْ حَوْلَهَا»(انعام/۹۲).

یک چنین طرحی را خدای متعال دارد که ادامه آن به داستان یهود و مثل یهود می‌رسد که ان شاء الله تقدیم می‌کنم. بحث سوره دنبال خواهیم کرد تا برسیم به این نقطه که این برنامه ای که خدای متعال دارند و طرحی که حضرت دارند و طرح جبهه مقابل چیست و وظیفه ما در این بین که دشمن دنبال پراکنده سازی و شکستن این انسجام حول حضرت است چیست. دشمن می‌خواهد این تجمع و این یوم الجمعه را به هم بزند؛ ما باید در مقابل او چه کار کنیم؟ که قرآن می­فرماید «فَاسْعَوْا إِلَى ذِکْرِ اللَّـهِ»(جمعه/۹) ما باید یک تلاشی کنیم و از حول او برویم و در عالم منتشر شویم. السلام علیک یا اباعبدالله...

_____________________

پی نوشت ها:

(۱) الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏۳، ص: ۴۲۵

(۲) الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏۲، ص: ۳۹۷

(۳) معانی الأخبار، النص، ص: ۵۴

(۴) تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، ص: ۶۶۷

(۵) الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏۷، ص: ۴۵۰

/۹۶۹//۱۰۲/خ

منبع: فارس

ارسال نظرات