مسجد جامع بازار تهران؛ ویژگی ها و کارکردها
به گزارش سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، در مقاله پیش رو ضمن آشنایی با تاریخچه ساخت مسجد جامع بازار تهران و ارائه اطلاعات جامعی از موقعیت مکانی و جغرافیایی این مسجد تاریخی در تهران؛ با جزئیات شبستان های هفت گانه مسجد جامع بازار تهران و نقش امامان جماعت این مسجد در هدایت مردم آشنا می شویم . همچنین اطلاعات خوبی در باره افراد صاحب نامی که در این مسجد امامت جماعت را بر عهده داشتند و تالیفات آنها ارائه شده است. علاوه بر این فعالیت های فرهنگی و آموزش طلاب علوم دینی به همراه جزئیاتی تاریخی از فعالیت های انقلابی روحانیون مسجد ومردم در دوره حکومت پهلوی اول و دوم ، به مخاطبان ارائه شده است.
اعوذ بالله منالشيطان الرجيم
« و من اظلم ممن منع مساجد الله ان يذكر فيها اسمه و سعي في خرابها اولئك ما كان لهم ان يدخلوها الا خائفين لهم فيالدنيا خزي و لهم فيالاخرة عذاب عظيم»
« و كيست ستمگرتر از كسي كه از مساجد خدا جلوگيري كرد از اين كه نام خدا در آن برده شود و در ويراني آن تلاش نمود؟ سزاوار نيست كه آنان در مساجد وارد شوند مگر بيمناك (از مردم يا از خدا) براي آنها در دنيا خواري و در آخرت عذابي بزرگ رقم خورده است .» سوره بقرة ، آيه 114
دشمنان اسلام در برابر آئين خداوندي دوگونه عمليات را به اجرا گذاردهاند؛ تخريب و تحريف. آنگاه كه توان تخريب داشتهاند و آن را به مصلحت خود دانستهاند لحظهاي از آن فروگذار نكردهاند و آن زمان كه نتوانستهاند و يا به صلاح خود نديدهاند، تحريف را پيشه خود ساختهاند.
قرآن كريم در آية ياد شده به نقش تخريبي و تحريفي دشمنان در مقابل مساجد پرداخته و آنان را ستمگرتر از ديگر ستمكاران ميشمارد و جزاي آنها را تنها به روزآخرت وانميگذارد بلكه عذابي بسان خواري و خفت را در دنيا برايشان حتم ميگرداند. تخريب و تحريف مساجد هر دو يك هدف را نشانه ميگيرند و آن از بين بردن دين و يا بياثر و خاصيت كردن آن است.
تخريب نظر به نابودي و تحريف نظر به بياثر نمودن دارد. منحرف نمودن مساجد از رسالتي كه برعهده دارد و تبديل نقش انسانساز به نقشي بيفايده و يا لااقل كمتأثير و با كاركردي ضعيف و غيرحقيقي از اهداف اساسي تحريف است كه در تاريخ صدر اسلام تاكنون شاهد آن هستيم. مبارزه و دشمني با اين پايگاه اسلام به بلنداي تاريخ است.
دشمنان دين نقش و اهميت اين پرستشگاه عظيم را در عبادت، تزكيه و تطهير جسم و جان، آموزش و تعليم، تجهيز مادي و معنوي مجاهدان و فرزندان اسلام، مشاوره و تبادل آراء، گشايش مشكلات مردم و دخالت در امور اجتماعي، سياسي، اقتصادي، قضايي، فرهنگي و نظامي را نميتوانند نظارهگر باشند، لذا از هيچ كوششي براي نابودي فيزيكي يا از بينبردن و يا كاستن از اثربخشي آن دريغ نورزيدند.
حكومت وابسته رضاخان و پسرش محمدرضا پهلوي نمونه بارز اين تخريب و تحريف در تاريخ معاصر كشورمان هستند. مبارزه بيامان رضاخان براي تعطيل و منهدم كردن مساجد و مقارنات مساجد مانند حسينيهها و مدارس علوم ديني از قضاياي روشن تاريخ است و تلاش محمدرضا پهلوي براي منحرف كردن مساجد از كاركردهاي اصلي و تبديل آن به معابدي مانند كليساها كه جز عبادت فردي نقش ديگري را ايفا ننمايد و كاري به ناهنجاريها و تضادهاي اجتماعي، عقيدتي، سياسي و فرهنگي نداشته باشد، از امور روشن حكومت سيوهفت ساله اوست. و این همه از سیاستهای دیکته شده استعمار غرب بود.
نمونههاي روشن رويارويي را در اسناد مرتبط با مساجد در ساواك مييابيم. اسنادي كه حكايت از تلاش گسترده دشمنان دين در تخريب و تحريف مساجد دارند. يكي از اين مساجد كه شديداً مورد توجه و حساسيت حكومت پهلوي و دستگاه امنيتي، ساواک، بود مسجد جامع تهران است. مسجدي با قدمت زياد و خدماتي فراوان در عرصه تاريخ سياسي اين كشور كه شايد مانند آن در سراسر ايران كم نظير باشد.
معرفي كلي مسجد
مسجد جامع در ضلع جنوبي خيابان پانزده خرداد نرسيده به خيابان پامنار قرار دارد. نزديكترين راه ارتباط به مسجد از خيابان پانزده خرداد و بازار مسجد جامع و كوچه نوروزخان و بازار آن ميباشد كه به علت وجود پله، پله نوروزخان نيز ناميده ميشود، ادامه اين مسير منتهي ميشود به در غربي مسجد جامع كه روبروي مدرسه خان محمديه قرار گرفته و در بزرگ و اصلي ورود به مسجد است و به خاطر وجود مسجد جامع در اين مسير بازار، به بازار مسجد جامع نامیده شد.
از طرف بازار آهنگران كه بعد از پله نورزخان قرار دارد پس از چند پيچ و خم به كوچه مسجد جامع كه به درب شمال شرقي منتهي ميگردد ميتوان ادامه مسير داد. از طرف جنوب شرقي نيز از سمت مدرسه و بازار صندوق سازها و چهل تن به دالان مسجد جامع و درب آن دسترسي ميباشد. بنابراين مسجد جامع داراي سه درِ ورودي غربي، شمال شرقي و جنوب شرقي است.
مسجد جامع با مساحتي حدود 4500 متر مربع و زيربنايي با مجموع حدود 20 هزار متر مربع داراي حياطي در حدود 900 متر مربع و كشيدگي غربي، شرقي، داراي حوض و سقاخانه و هفت شبستان است كه هركدام به عنوان مساجدي مجزا، ولي داخل يك بافت قرار گرفته و در زبان عموم گاه از آن به عنوان شبستان و گاه به عنوان مسجد نام برده ميشود. اسامي و محل جغرافياي آن به قرار زير است:
1ـ مسجد مرحوم آيتالله محمدعلی شاهآبادي در ضلع جنوبي بافت مسجد جامع، به آن شبستان رفيعي قزويني[آیتالله سیدابوالحسن رفیعی قزوینی]، بهاره و عتيق نيز ميگويند.
2ـ مسجد زير گنبد در ضلع جنوبي بافت مسجد جامع، به آن شبستان بزرگ، تابستاني و عتيق نيز ميگويند.
3ـ مسجد گرمخانه در ضلع جنوبي بافت مسجد جامع، به آن شبستان مرحوم آيتالله شیخ غلامحسین جعفري نيز ميگويند.
4ـ مسجد چهلستون در ضلع شرقي بافت مسجد جامع.
5ـ مسجد زيرزمين در ضلع شمالي بافت مسجد جامع.
6ـ مسجد مرحوم آيتالله استرآبادي در ضلع شمالي بافت مسجد جامع.
7ـ مسجد كوچك در ضلع جنوبي در خارج از بافت مسجد جامع پس از عبور از دالان مسجد جامع و بعد از آبريزگاه مسجد.
به سه مورد اول مسجد جامع عتيق نيز ميگويند؛ زيرا قديميترين بناهاي مسجد جامع است. از مسجد جامع به عنوان مسجد جمعه نيز نامبرده شده است. علت اين تسميه بنا به گفته برخي شايد اين باشد كه چون مسجد جامع هر شهر در كشورهاي اسلامي محل برگزاري نماز جمعه است در اينجا نيز گاهي به اين نام خوانده شده است و يا دراثر اشتباه و سهولت در تلفظ چنين شده و يا به خاطر سابقه تاريخي مساجد جامع در برگزاري نماز جمعه در پيش از زمان صفويه به اين شهرت باقي مانده است.
ولي آنچه صحيحتر به نظر ميرسد اين است كه در زمان قاجار، منصب امام جمعهاي يك سمت رسمي بود كه از طرف پادشاه به يك عالم داده ميشد و چون ميرزا زينالعابدين امام جمعه در زمان ناصرالدين شاه در شبستان عتيق آن اقامه جماعت ميكرد و منصب امام جمعهاي را داشت، مسجد جامع به مسجد جمعه شهرت يافته است. مسجد جامع در تاريخ 19/9/1375 به شماره 1793 به ثبت آثار ملي رسيده است.
سابقه ساخت مسجد جامع كهنتر ازشهر تهران
خانم دكتر فرح حبيب مهندس و شهرساز در مورد مسجد جامع مينويسد:
« براي احداث اين بنا تاريخ دقيقي را نميتوان نام برد زيرا در كتابها و نوشتههاي تاريخي موجود اشاره مستندي در اين زمينه به ميان نيامده است ولي آنچه مسلم است بدنههاي آن در مراحل مختلفي شكل گرفتهاند. قديميترين سند موجود در اين رابطه نقشة گيريشمن فرانسوي است كه در سال 1275 هجري قمري از تهران تهيه شده است. در نقشه مذكور بناي مسجد جامع تقريباً به همين صورت فعلي آمده است و ميتوان نتيجه گرفت كه 130 سال پيش [158 سال فعلي] همة شبستانهاي فعلي ساخته شده بودند.
ضمناً در كتاب آثار تاريخي تهران، جلد اول، اماكن متبركه، تأليف سيد محمد تقي مصطفوي، انتشارات انجمن آثار ملي در سال 1361؛ در مورد مسجد جامع تهران نوشته شده است:
ترديدي نميتوان داشت كه مسجد جامع تهران حداقل در قرن نهم هجري موجود و دائر بوده است لكن آنچه درحال حاضر ديده ميشود اثري قديميتر از قرن سيزدهم هجري در مسجد مزبور به نظر نميرسد و امري طبيعي است كه پس از برگزيده شدن تهران به پايتختي بناي مسجد تجديد و توسعه يافته باشد ...»
البته احتمالات و قرايني وجود دارد كه سابقه تاريخي مسجد جامع را به پيش از قرن نهم ميرساند كه به صورت خيلي مختصر به آن اشاره ميشود.
پيامبر گرامي اسلام حضرت محمد مصطفي (ص) و ائمه هدي (ع) و خلفا و حاكمان اسلامي در طول تاريخ اهتمام فوقالعادهاي به ساخت و بهرهبرداري از مساجد داشتند. هجرت پيامبر از مكه به مدينه و توقف سه يا چهار روزه او در منطقه قبا منجر به ساخت مسجد قبا به عنوان اولين مسجد دين مبين اسلام گرديد. همچنين در ادامه مسير از قبا به يثرب و توقف ايشان در ميان قبيلة بنيسالم در روز جمعه و اقامة نماز در آنجا، سبب شد كه محل نماز خواندن او به عنوان مسجدالجمعه شناخته شود. تأكيد همواره پيامبر بر ضرورت و ثواب ساخت پرستشگاههاي الهي به نام مسجد سبب گرديد تا در هر مناسبت و واقعهاي مسلمين به ساخت مسجد در مكان واقعه بنمايند. از طرفي ايشان با گروندگان به اسلام اقامه نماز جماعت را شرط مينمود و اجراي اين شرط مستلزم تأسيس مسجد بود، لذا پس از رحلت آن حضرت نيز همراه با گسترش اسلام و گرايش روزافزون مردمان ساير ممالك به اسلام، مسجد سازي نيز توسعه يافت و گاهي اين مساجد بر ويرانههاي معابد در كشورهاي فتح شده ساخته ميشد. ساخت اولين مسجد در سرزمين ايران مقارن است با فتح تيسفون و مدائن به دست سعد بن ابيوقاص كه بين سالهاي 13 تا 15 ق رخ داد و تا سال 99 ق تقريباً تمام قلمرو ايران تحت سيطره سپاهيان اسلام قرار گرفت. روش لشكر اسلام و مسلمين اين بود كه در هر كجا فرود ميآمدند يا مدتي اقامت ميكردند براي خود و همراهانشان مسجد و محل عبادت بنا ميكردند. قديميترين مساجد ساخته شده در ايران كه همچنان باقيست و جزء آثار كم نظير 1200 تا 1300 سال قبل ميباشد، عبارت است از:
ـ مسجد جامع اسير در مركز بخش اسير از شهرستان مهر استان فارس مربوط به سال 90 ق
ـ مسجد جامع بخارا در سال 94 ق
ـ مسجد آدينه سيستان در قرن اول ق
ـ مسجد فهرج يزد در قرن اول ق
ـ مسجد شهر شوش در قرن اول ق
ـ مسجد تاريخانه دامغان در قرن اول ق. در نزديكي مسجد مذكوركاخي از دوره ساساني يافتهاند كه از نظر شيوه ساختماني با تاريخانه مشابه است و حتي قطر ستونهاي آن بدون اندود با قطر ستونهاي تاريخانه كه اندود بسيار نازكي از ساروج دارد، يك اندازه است.
ـ مسجد يزدخواست در قرن اول ق
ـ مسجد دره شهر در استان ايلام در قرن دوم ق و مربوط به دوران خلفاي عباسي
ـ مسجد جامع اصفهان در قرن دوم ق و مربوط به دوران خلفاي عباسي
ـ مسجد جامع عتيق شيراز ساخته شده درسال 281 ق
همين سنت ساخت مساجد در مسلمين صدر اسلام در مناطق فتح شده ايران نيز رواج داشته و به عنوان يك خصيصه جدايي ناپذير در امت اسلام تا هم اكنون ادامه دارد. منطقه ري و حوالي آن كه شامل تهران نيز بود از اين قاعده جدا نبود.
هرچند قدمت تهران به عنوان يك شهر و به صورت رسمي به آغاز سلطنت آقامحمدخان سر سلسله قاجار در 11 جمادي الاولي 1200 ق كه بر تخت سلطنت جلوس كرد و تهران را پايتخت خود قرار داد، برميگردد ولي تحقيقات و آثاركتبي تاريخي نشان ميدهد كه سابقه آن به عنوان يك قريه قابل توجه و بزرگ به پيش از قرن چهارم ق برميگردد.
كهنترين سند تاريخي معتبري كه نام تهران در آن برده شده كتاب المسالك و الممالك نوشتة ابواسحاق استخري است. وي اثر خود را در تاريخ 340 ق نگاشته و به تفضيل از قريه تهران سخن به ميان آورده است. متعاقب ابواسحاق چهارتن از مورخان اسلامي يعني: ابوالقاسم بن حوقل صاحب كتاب صورة الارض تأليف شده در حدود سال 366 ق؛ راوندي صاحب كتاب راحة السرور و آية السرور تأليف شده به سال 599 ق؛ شهابالدين ياقوت حموي صاحب كتاب معجمالبلدان تأليف شده به سال 621 ق؛ زكريابن محمد بن محمود قزويني متولد 600 ق صاحب كتاب آثار البلاد و اخبار العباد تأليف شده به سال 661 ق، در مورد تهران سخن گفته و شرحي راجع به آن نوشتهاند. مثلاً ابوالقاسم بن حوقل در كتاب صورة الارض در توصيف تهران مينويسد:
« تهران در شمال ري واقع است و داراي باغهاي فراواني است و ميوة آن بسيار متنوع ميباشد. مردم قريه بيشتر اوقات در زيرزمين زندگي ميكنند. »
بنابراين وجود باغهاي فراوان و ميوههاي متنوع حكايت از كثرت نفوس در اين قريه دارد و وجود تعدادي مسلمان در منطقهاي براي احداث و ايجاد مسجد انگيزه كافي بوده هرچند خبر و اثري از آن به ما نرسيده باشد.
مؤلف كتاب راحة السرور و آية السرور در كتاب خود كه محتواي آن تاريخ سلطنت ارسلان بن طغرل است در ذكر وقايع سال 561 ق مينويسد:
« روز شنبه هفتم ماه رجب، والده سلطان و امير سپهسالار كبير مظفرالدوله والدين قزلارسلان از لشكرگاه حركت فرموده و به عزيمت نخجوان و به بالاي تهران فرود آمدند... »
اتراق قزل ارسلان در تهران نيز نشان ميدهد كه اين منطقه داراي امكانات براي استراحت و توقف بوده و ميتوانسته لشكريان را تأمين نمايد.
شرايط اقليمي مناسب و وجود آب و هواي معتدل، باغهاي متنوع، جمعيت قابل توجه و نزديكي به شهر ري و مقبره امامزادگان ثلاث در شهر ري موجب گرديد كه از زمان شاه طهماسب صفوي كه قزوين را پايتخت خود قرار داده بود، تهران توسعه يايد، بهطوري كه توجه سلطان صفوي به اين منطقه برانگيخته شد و دستور داد در تهران بناهاي تازه و كاروانسراها و برج و باروهاي مستحكم بنا كنند.
اين بناها در سال 961 ق به دستور وي ساخته شد و صد و چهارده برج در آن ايجاد گرديد كه مطابق سورههاي قرآن بود. فزون بر برجها و حصارها كه به دور تهران كشيده شده و در حدود شش هزار قدم دورآن بود، براي ساختمان اين حصار عظيم و باروها و برجها از دو منطقه خاكبرداري كردند كه بعدها يكي از مناطق به چال ميدان و ديگري به چال حصار معروف گرديد.
به علاوه اينكه شاهان صفويه خود را پرچمدار نشر و ترويج تشيع در ايران ميشمردند.
از طرفي رونق سه بقعة سيد اسماعيل (در بازار مولوي)، امامزاده يحيي (در خيابان ري در محله عولادجان) و امامزاده زيد (در بازار بزرگ تهران در انتهاي جنوبي بازار بزازان معروف به بازار امير،بين چهارسوق كوچك و انتهاي بازار كفاشها) و آثار به دست آمده در آنها نشان ميدهد كه تشيع پيش از صفويه در تهران رواج داشته و از قراين برميآيد كه قديميترين محلات شهر تا صفويه، از يك طرف نواحي مجاور بقعة سيد اسماعيل تا حوالي بازار آهنگران (نزديك مسجد جامع) در جنوب شرقي شهر در محلة چال ميدان و از طرف ديگر بين بقعههاي سيد اسماعيل و امامزاده يحيي در قسمت شرقي شهر در محلة عولادجان بوده و زيارتگاه چهل تن (واقع در اواسط بازار آهنگران بعد از بازار حضرتي نزديك مسجد جامع تهران) و كوچة آن در بازار بين بقعة سيد اسماعيل و سه راه آهنگران، قديميتر از عهد صفوي ميباشد. به هرحال اين توسعه در زمان سليمان صفوي، شاه سلطان حسين صفوي، شاه طهماسب دوم، نادرشاه افشار، كريمخان زند ادامه يافت تا اينكه آقامحمدخان تهران را پايتخت خود قرار داد.
امين احمد رازي در كتاب خود به نام هفت اقليم كه در سال 1002 ق نگارش آن را پايان برده، تهران را شهر خوانده و در همين زمان در تهران مساجدي هم ساخته شد و به دستور خواهر شاه طهماسب صفوي حمام و مدرسه و تكيه بزرگي در آن ساختند كه به تكية خانم شهرت يافت. بنابراين شهر بودن تهران حدود 200 سال قبل از پايتخت قرارگرفتن آن توسط آقامحمدخان قاجار مسلم است.
در دانشنامه جهان اسلام نيز تاريخ احداث مسجد جامع را به دوران شاه عباس دوم متعلق دانسته و مينويسد:
« مسجد جامع تهران در سال 1072 ﻫ ق احداث شده و از آثار دوره شاه عباس دوم (حكومت از 1052 تا 1077ﻫ ق ) است كه در سال 1252 شيخ رضا آن را مرمت كرد. بعدها شبستان بزرگ و شبستان گرمخانة آن ساخته شد.
پس از چندي حاج ميرزا مسيح تهراني شبستان چهلستون را در مشرق مسجد بنا كرد. دربارة تاريخ بناي اين شبستان، اعتمادالسلطنه نوشته است كه به گفتة بعضي تاريخ اين بنا در 1202 ﻫ ق است.
ولي به گفتة آيتالله حسنسعيد تهراني (متوقي 1374 ش) امام جماعت [چهلستون] تاريخ بناي آن 1226 ﻫ ق است. تاريخ مرمت آن نيز براساس سردر شبستان 1240 ﻫ ق است. گلدسته چوبي قديمي شبستان بزرگ احتمالاً متعلق به قاجار است. به دليل نزديكي مسجد جامع به مسجد امام، فاصله بين آن دو را كه بازار است بينالحرمين (بازار بينالحرمين) ميگويند.»
ممكن است اين ايراد پيش آيد كه حتي اگر پذيرفته شود مسجد جامع متعلق به دوران صفوي و يا كمي پيش از آن است، با توجه به اينكه اولين شاه صفوي يعني شاه اسماعيل اول در سال 907 ق (880 ش) به سلطنت رسيد، رساندن سابقه تاريخي مسجد مذكور به پيش از قرن نهم بعيد است و چنين احتمالي صحيح بهنظر نميرسد. مضافاً اينكه قريه تهران در قديمالايام به منطقهاي از شميران كنوني اطلاق ميشده و ارتباطي با محل و موقعيت جغرافيايي مسجد جامع در محلة عودلاجان و بازار كه پس از توسعه در زمان صفوي ايجاد يا آباد گرديده ندارد.
در پاسخ به ايراد ياد شده علاوه بر آنچه گذشت چند نكته را يادآوري ميكنيم.
1ـ شهر ري از شهرهاي كهن، بزرگ و آباد ايران بلكه جهان است. ابنفقيه در مختصرالبلدان آن را امالبلاد ايران و به سبب قدمتش شيخالبلادش ناميده است. در همين كتاب و احسنالتقاسيم، جهاننامه، معجم البلدان، هفت اقليم و در مجالس المؤمنين از ري به عنوان عروس دنيا نام برده شده است. به عهد اشكانيان ظاهراً بزرگترين شهر سرزمين ماد بوده و در قرون اسلامي نيز ابعاد آن را يك فرسنگ و نيم در يك فرسنگ و نيم نوشتهاند. در شهري به اين وسعت ميتوان گفت كه يك ميليون تا يك ميليون و نيم جمعيت در آن زندگي ميكردند. شهر ري از زمانهاي بسيار دور از سويي مركز تجارت و معبر بازرگانان و قافلهها و بازار تبادل كالاهاي مختلف بوده و از سويي ديگر به سبب آبادي، شهرت، اعتبار و عظمت مورد طمع جهانداران و كشورگشايان مختلف قرار داشته است.
همچنين ديالمة ري شعبهاي از سلسلة آلبويه بود كه از سال 320 تا 420 ق بر ري و نواحي مجاور آن فرمانروايي كردهاند. برخي از آثار به دست آمده در ري قدمت اين شهر را به چهار تا هشت هزار سال قبل از ميلاد ميرساند.
به هرحال شهرري از شهرهايي بوده كه از نقاط دور و نزديك و در تمام فصول سال به آن تردد فراوان وجود داشته است و بيشك اهالي تهران آن زمان نيز در طول سال به خاطر عرضه محصولات يا خريد مايحتاج خود به شهرري رفت و آمد داشتهاند. اهالي شهرري نيز به خاطر دارا بودن هواي گرم و خشك بالاخص تابستانها كه به 42 درجه بالاي صفر ميرسد به مناطق كوهپايهاي شمال شهرري يعني كوههاي واقع در شميران رفت و آمد كرده و به اصطلاح ييلاق و قشلاق مينمودند.
از طرف ديگر منطقه فعلي بازار تهران تقريباً حد وسط شميران و شهرري است و فاصله آن تا شهرري 14 كيلومتر ميباشد و دور از ذهن نيست كه در اين نقطه كه دشت وسيع و خوش آب و هوايي بوده تأسيساتي از قبيل كاروانسرا، مسجد، اصطبل، چاپارخانه و مانند آن ايجاد گرديده بود تا مسافران بين شميران و شهر ري و مسافران نقاط دور كه از اين مسير عبور ميكردهاند در آن بياسايند. همچنين در اين منطقه داراي خانههايي باشند تا كوچ زمستاني و تابستاني خود را به انجام برسانند. بنابراين احتمال دارد پايههاي اوليه مسجد جامع قرنها قبل از حكومت صفويه افراشته شده باشد، منتهي با ابعادي كوچك و محقر و براي نمازگزاران عبوري از اين منطقه. نويسنده مقاله مساجد در جهان، ايران و تهران مينويسد:
«حكومت صفويان در ايران از 907 تا 1135 ﻫ ق ادامه داشت و 459 سال پيش از اين سلسله حكومت آلبويه (320 تا 448 يا 420ﻫ ق) كه شيعه مذهب بودند در ري سكونت گزيده و آنجا را مركز حكومت خود قرار دادند و طبيعتاً ري و روستاها و توابع نزديك و دور آن پررونق و آباد گرديده و اين آباداني شامل احداث مساجد نيز بوده است.»
نويسنده سپس به علاقه آنان به شهرسازي و احداث بناهاي عالي به نقل از آقای دکتر عبدالحسین زرینکوب در كتاب تاريخ مردم ايران در اثبات سخن خود استناد مينمايد.
2ـ در زمان حكومت هخامنشيان براي اينكه دستورات حكومت مركزي به سرعت به مناطق وسيع امپراطوري آن روز ايران انتقال يابد، چاپارخانههايي را در فواصل مختلف بهوجود آورده بودند تا راه طولاني بين شوش و ساير شهرها را پيكها بپيمايند.
با گذشت سالهاي متمادي، چاپارخانههاي شاهي كمكم سبب پيدايش كاروانسراها شدند. در دوران شكوهمند تمدن اسلامي در ايران شبكة راهها گسترش فراوان يافت و به دنبال آن كاروانسراهاي متعددي در فاصلههاي منظم ساخته شدند كه اكنون نيز آثاري از آنها باقي است. فاصله اين كاروانسراها حدود 30 كيلومتر بود كه معادل 10 ساعت حركت كاروان با شتر است.
در دورة سلجوقي به ساختن كاروانسرا اهميت بسيار ميدادند. در دورة صفوي تعداد زيادي كاروانسرا ساخته شد كه به رونق اقتصادي در آن عصر كمك بسيار كرد. كاروانسراها را شهر مينياتوري اسلام هم لقب داده بودند، زيرا تمام آنچه را كه در يك شهر اسلامي وجود داشت همچون: مسجد، حمام، بازار و آب انبار در دل خود جاي داده بود.
در استان تهران نيز هنوز آثار برخي از كاروانسراها باقي مانده است. كاروانسراي ديرگچين در جنوب ورامين مربوط به دورة ساساني؛ رباط كريم در مسير جاده تهران، ساوه مربوط به سال 1240 ق؛ شاه عباسي كرج مربوط به دوران صفوي؛ عين الرشيد در محدوده پارك ملي كوير مركزي ايران در 152 كيلومتري جنوب شرقي تهران؛ قصر بهرام در نزديكي كاروانسراي عينالرشيد، ينگه امام در جاده كرج به قزوين مربوط به دوران شاه عباسي.
البته بسياري از كاروانسراهاي باستاني از بين رفته و اثري از آن باقي نمانده است ولي ميتوان در منطقهاي مانند محل فعلي بازار تهران به همان دلايلي كه در نكته اول گذشت، احتمال داد كه كاروانسرايي با امكانات مناسب كه قطعاً شامل مسجد نيز بوده وجود داشته است.
3ـ پس از فتح مدائن بین سال 13 تا 15 ق اولین مسجد در قلمرو ساسانی ساخته شد. تا سال 99 ق تمام سرزمین ایران تحت فتوحات سپاهیان اسلام قرار گرفت و با گرویدن مشتاقانه بسیاری از ایرانیان به دین اسلام تعداد فراوانی از معابد و آتشکدههای زرتشتیان متروک ماند و به مرور زمان به دست همان گروندگان به مساجد تبدیل گردید.
در واقع معابد همه ادیان شباهتهایی به هم دارند و دارای غرفهها و شبستانها و تأسیسات موردنیاز مراجعه کنندگان است لذا تبدیل آن از حالتی به حالت دیگر آسانتر از ویران کردن و ساختن مجدد است. زیرا شالودة آماده و قابل دسترسی دارد و از جهت مرغوبیت مکانی معمولاً در بهترین و پررونقترین نقطه شهر یا روستا قرار دارد و امکان رفت و آمد راحتر برای اهالی را فراهم میآورد.
درباره مسجد جامع تهران به ویژه شبستان مرحوم شاهآبادی نیز این گمان وجود دارد و بررسی برخی از کارشناسان احتمال آن را قوت میبخشد.
حجتالاسلام حاج محمود سعيدي تهراني، امام جماعت فعلي مسجد چهلستون مسجد جامع و فرزند مرحوم آيتالله شيخ حسن سعيد تهراني ميگويد:
« مسجد جامع يك مسجد جامع عتيق است كه سه شبستان دارد كه ميگويند مربوط به عهد صفويه است. برخي هم ميگويند آثار آتشكده بوده و سپس در طول زمان به مسجد تبديل شده است. قديميها گفتهاند كه در مسجد مرحوم شاهآبادي آثار نوعي دودكش بوده است.
البته در آن زمان تهران شهر نبوده ولي چون محل گذر بوده، كاروانها اتراق ميكردند چون فضا مناسب بوده و آب و هواي خوب داشته، مسجدي نيز در اينجا ساخته شده است. حتي گفتهاند كه در قديمالايام مسجد اهل تسنن بوده است ... در مورد شبستان گرمخانه كه مرحوم آيتالله غلامحسين جعفري در آن نماز ميخواند گفته شده كه محل استراحت مسافرين بوده و بعد اين موقعيت از بين رفته و به مسجد تبديل شده است.»
آقاي محمدحسين ابراهيمزاده از اعضاي هيأت امناي مسجد جامع ميگويد:
«كارشناسان دربارة شبستان آيتالله شاهآبادي گفتهاندكه آتشكده بوده و سپس به مسجد تبديل گرديده است و ظاهراً آثاري از آلبويه در اين مكان نيز بوده است.»
آقاي عبدالزهراء ابراهيمزاده نيز ميگويد:
« مسجد جامع داراي هفت مسجد است كه به نام مساجد سبعه نام برده ميشود. هركدام از اين مساجد يك قدمتي دارد. اولين مسجد اينجا كه مسجد آيتالله شاهآبادي است به روايت باستانشناسان و ميراث فرهنگي مربوط به معابد زرتشتيان و آتشكده بوده است. باستانشناسان ميگويند كه اين قسمت از تهران قبل از ري ابنيهاي داشته و من اين مطلب را به نقل از آقاي دكتر مختاري رئيس احياء و بازسازي تهران قديم ميگويم. وقفنامههايي هم كه موجود است سابقهاي در حدود 500 سال دارد.»
البته وجود ابنيهاي در اين منطقه قبل از ري با توجه به سابقه چهار تا هشت هزار سالة ري درست به نظر نميآيد ولي بازتابي از سابقه تاريخي اين منطقه پيش از اسلام را ميتوان نتيجه گرفت. چنانكه در مقالة نامبرده قدمت مسجد جامع هزار سال عنوان گرديده است.
آقاي حسين قرهخاني كارشناس سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري استان تهران معتقد است كه:
« محلي كه مسجد جامع در آن قرار دارد نخستين هسته شكلگيري بافت تهران به شمار ميرود.»
پژوهشگر دیگری در تحقيقات ميداني خود دربارة مسجد جامع مينويسد:
« پژوهشهاي باستان شناختي كه تاكنون در محل مسجد صورت گرفته و دادههاي آن حاكي از وجود لايههاي زيستي سدههاي 4 ـ 7 ق، 10 ـ 13 م در زيربناي كنوني و استفاده از مصالح آنها از جمله آجرهاي سدة 4 ق در بخشهايي از ساختمان است.
اگرچه باستانشناسان در پژوهشهاي محدود خود به بقاياي معمارياي كه نشاندهندة بناي مسجد باشد، دست نيافتهاند، اما با توجه به سنت مسلمانان در ايران كه در بازسازي و نوسازي مساجد محل آن را تغيير نميدادند و از مصالح و تزئينات آن استفاده ميكردند، ميتوان گفت كه بناي كنوني مسجدجامع تهران (هرچند كه منظر امروزش كهنتر از سدة 13 ق را نشان نميدهد) احتمالاً در محل مسجد اولية كهني برپا شده و طي سدهها تغييراتي اساسي يافته است و از اينرو داراي نقشة مشخص مساجد نيست.»
معرفي شبستانها
1ـ شبستان آيتالله شاهآبادي
اين شبستان اولين مسجد در جبهة جنوبي مسجد جامع و نزديكترين شبستان به در ورودي غربي است. اين شبستان بهخاطر قدمت آن به عتيق و به خاطر نوع معماري آن و دارا بودن بادگيرهايي در پشت بام به شبستان بهاره و به لحاظ اين كه بعد از خاندان مرحوم شاهآبادي، آيتالله سيد ابوالحسن رفيعي قزويني و پسرش در آن اقامه جماعت مينمود، شبستان رفيعي قزويني نيز مينامند. مساحت اين شبستان را 600 و 400 متر مربع گفتهاند، ولي براساس اندازهگيري انجام شده توسط مسئولين مسجد مساحت آن 459 متر مربع (17×27متر) است. همانگونه كه گفته شد شبستان مذكور قديميترين قسمت مسجد جامع است كه در طي ساليان ساخته و بارها مورد بازسازي و تعمير قرار گرفته است. محمد حسن اعتمادالسلطنه دراينباره مينويسد:
« جامع عتيق دارالخلافة تهران يك مرتبه بنا نشده،بلكه آن را به دفعات ساختهاند. ابتدا طرف جنوبي كه ايوان بزرگ و مقصوره در آن واقع است، بنا شده و بعضي گويند كه اين طرف هم يك دفعه ساخته نشده است. به هرحال بنايي است قديمي و از قراين چنين معلوم ميشود كه در عهد شاهعباس ثاني و در سنة 1072 ق به اهتمام رضيالدين نامي ساخته شده و در سنة 1252 ق مرحوم شيخ رضا [كرمانشاهي] اين سمت و بعضي جاهاي ديگر مسجد را مرمت نموده كه در تاريخ اين تعمير در ايوان، در آخر كتيبهاي كه از گچ است، مسطور است. »
اين شبستان داراي يك نمازخانة مردانه در طبقه همكف و نمازخانة زنانه در دو طرف طبقة فوقاني است. نمازخانه زنانه در روزگاري كه اطراف مسجد جامع خانههاي مسكوني بود مورد استفاده قرار ميگرفت ولي از ساليان گذشته كه بافت آن منطقه به تجاري تبديل يافته نمازخانه زنانه كمتر مورد استفاده قرار ميگيرد. آقاي حاج محمدشاه حسيني از افراد قديمي محله و مسجد جامع خاطرات بسياري از زمان كودكي خود كه به همراه مادرش به مسجد شاهآبادي ميآمده، دارد. وي ميگويد:
« من در زماني كه طفل و كودك بودم به همراه مادرم به مسجد ميآمدم و در نماز و دعاي كميل و مراسم شركت ميكردم.»
شبستان ياد شده در طول بناي آن تاكنون امامان جماعت متعددي داشته كه برخي ساليان نسبتاً دراز درآن به اقامة جماعت، ارشاد و هدايت مردم ميپرداختند. متأسفانه اسامي همه آنان در گذر زمان ازيادها رفته و درمكتوبات نوشته نشده است.
تعدادي از آنها عبارتند از:
آقا جمال كه احتمالاً قبل از سلطنت ناصرالدين شاه امام جماعت شبستان بود.
در زمان ناصرالدين شاه، ميرزا زينالعابدين امام جمعه و حاج شيخ جعفر سلطان العلماء در اين شبستان امام جماعت بودند. بعد از او سيد ابوالقاسم طباطبائي يزدي نماز جماعت برپا ميكرد.
پس از او آيتالله محمدعلي شاهآبادي كه در سال 1354 ق ( 1314 ش) به اصرار مردم تهران از قم به اين شهر آمد، ابتدا به مدت دو سال در مسجد امينالدوله واقع در بازار چهلتن اقامه نماز كرد و پس از آن در شبستان مسجد جامع عهدهدار جماعت و هدايت مردم گرديد و تا زمان رحلت در سال 1369 ق (1328 ش) به اين وظيفه ادامه داد. پس از او پسرش حجتالاسلام محمد شاهآبادي و داماد بزرگش آيتالله سيد حسن احمدي اصفهاني و در برخي موارد شهيد حجتالاسلام مهدي شاهآبادي فرزند ديگر آيتالله محمدعلي شاهآبادي اقامه جماعت مينمودند.
بعد از خاندان مرحوم شاهآبادي، آيتالله سيد ابوالحسن قزويني (1353ـ 1268 ش) وسپس فرزندش مرحوم حجتالاسلام سيد محسن بعد از فوت پدرش تا پس از پيروزي انقلاب اسلامي اقامه نماز مينمود. پس از او حجتالاسلام يحيي رسولي از طرف آيتالله محمدباقر محيالدين انواري (متوفي 23/7/91) سرپرست وقت شوراي رسيدگي به امور مساجد به امامت مسجد مذكور برگزيده شد. حجتالاسلام يحيي رسولي پدر دو شهيد ميباشد و در حال حاضر نيز پيشنمازي شبستان مذكور را عهدهدار است.
مروری به زندگی نامه برخی از ائمه جماعت شبستان عتیق (آیت الله شاه آبادی، آیت الله رفیعی قزوینی)
الف- سید زین العابدین ظهیر الاسلام امام جمعه تهران متولد سال 1261 ق (1223 ش) پسر سید ابوالقاسم امام جمعه بود. پس از درگذشت پدرش چون صغیر بود عموی او سید مرتضی کفالت امور امام جمعگی را عهدهدار شد. در سال 1280 ق (1242 ش) که به سن رشد و بلوغ رسید به فرمان ناصرالدین شاه، امام جمعه تهران شد. سید زین العابدین امام جمعه در 11 ذی قعده 1321 ق (7/11/1282 ش) در سن 60 سالگی درگذشت و در مقبره مجللی که برای پدر خود در جنوب شهر تهران نزدیک دروازه سابق حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) (خیابان شوش فعلی) ساخته بود و معروف به سر قبر آقا میباشد به خاک سپرده شد.
ب- حاج شیخ جعفر سلطان العلماء فرزند شیخ محمد از ائمه جماعت مسجد جامع تهران بود و ضمناً تولیت اوقاف مسجد جامع نیز سالها به عهده او بود. نامبرده به واسطه انتساب به زین العابدین امام جمعه دارای شهرت و معروفیت بود و با ناصرالدین شاه و امین السلطان صدر اعظم وقت روابط حسنهای داشت. از کارهای مهم او پذیرائی از روحانیونی بود که از زیارت عتبات عالیات عراق به تهران میآمدند و یا به قصد زیارت حضرت امام رضا (ع) به مشهد میرفتند. این سنت از زمان قبل معمول بود. ناصرالدین شاه برای این نوع هزینهها علاوه بر تولیت موقوفات مسجد جامع، چند تا آبادی در اطراف تهران به عنوان سرمایه این کار به او داده بود. وی در سال 1336 ق (1296 ش) در تهران درگذشت.
ج- آیت الله محمد علی شاه آبادی فرزند آیت الله محمد جواد اصفهانی حسین آبادی (متوفی1312ق- 1273ش) در سال 1253 ش در اصفهان دیده به جهان گشود. مقدمات را در نزد پدر و برخی از علمای اصفهان و از جمله برادرش آیت الله شیخ احمد مجتهد بیدآبادی آموخت.
در سن 12 سالگی به علت تبعید پدرش از طرف ناصرالدین شاه به تهران، همراه خانواده در تهران ساکن شدند و در طول اقامت شانزده ساله در این شهر در نزد بزرگانی مانند: ابوالحسن طباطبائی اصفهانی، میرزا هاشم گیلانی اشکوری، میرزا محمد حسن آشتیانی تلمذ نمود.
در سال 1320 ق (1281 ش) به اصفهان رفت و به مدت دو سال در نزد علامه محمد هاشم خوانساری چهار سوقی تحصل نمود و هم زمان کتاب قانون ابو علی سینا در طب و زبان فرانسه را فراگرفت. در سال 1283 ش به نجف رفت و در حلقه درس آخوند محمد کاظم خراسانی مشهور به صاحب کفایه، شیخ فتحالله شریعت اصفهانی مشهور به شیخ الشریعه و حاج میرزا حسین خلیلی، شرکت کرد. یک سال نیز در سامراء از محضر درس آیت الله میرزا محمد تقی شیرازی (میرزای دوم) بهره برد.
در سال 1330 ق (1290 ش) به اصرار مادرش به ایران باز میگردد. مدتی در اصفهان اقامت میگزیند و سپس به تهران آمده و به سبب سکونت در خیابان شاه آباد (خیابان جمهوری اسلامی فعلی) به شاه آبادی مشهور میگردد. آیت الله شاه آبادی به مدت 17 سال یعنی تا سال 1307 در تهران به نشر و ترویج معارف اسلامی میپردازد. در همین سال به قم هجرت مینماید و تا سال 1314 ش به تدریس و تربیت طلاب همت ميگمارد.
در سال 1314 با اصرار بیش از حد مردم به تهران بازمیگردد و به مدت دو سال در مسجد امین الدوله و سپس در شبستان عتیق مسجد جامع به راهنمایی و ارشاد مردم میپردازد، تا این که در سال 1328 ش دعوت حق را لبیک گفته و به جوار حضرت حق میشتابد.
ایشان قبل و بعد از سلطنت رضاخان به مخالفت و مبارزه با او پرداخت و در اعتراض به جنایات رضاخان به مدت یازده ماه در جوار حرم حضرت عبدالعظیم(ع) به صورت تحصن به سر برد. بسیاری از روحانیون در اثر فشار حکومت رضاشاه مجبور به کنار گذاردن لباس روحانی شدند، اما آیت الله شاه آبادی به منظور مقابله با اقدام او، هفت تن از فرزندان خود را به لباس روحانیت ملبس نمود.
امام خمینی که افتخار شاگردی او را در قم و تهران داشت و همواره از او با تجلیل و تکریم فراوان یاد مینمود درباره شجاعت و مبارزه استادش میفرماید:
«مرحوم آقای شاه آبادی علاوه بر آن که یک فقیه و عارف کامل بودند، یک مبارز به تمام معنی هم بودند»
وی در طول امامت خود در مسجد جامع، به تدریس و وعظ و خطابه میپرداخت و هیچگونه اعتنایی به ممنوعیت منبر و دشمنی رضاخان با این گونه شعائر مذهبی نداشت. از این رو عوامل حکومت وقتی دیدند مشارالیه بر روی منبر علیه آنها سخنرانی و افشاگری میکند به خیال خود برای این که او را از این کار باز دارند، منبر مسجد جامع را ربودند ولی وی هم چنان به بازگویی حقایق علیه جنایت آنان میپرداخت. مؤمنین بارها در تهیه منبر دیگر به ایشان اصرار میکردند ولی آیت الله شاه آبادی میگفت: من ایستاده سخن میگویم تا بدانند منبر سخن نمیگوید.
مرحوم میرزا محمد صادق شاه آبادی برادرزاده آیت الله شاه آبادی میگوید:
« زمانی که رضاخان منبر رفتن را ممنوع کرده بود و روضهخوانی نمیشد و اگر کسی میخواست دهه عاشورا را روضهخوانی راه بیندازد، باید هنگام اذان صبح، پنهانی جلسه عزاداری درست کند و در خانهاش را هم ببندد، درست همان وقت، ایشان در مسجد جامع منبر میرفت و برنامه عزاداری دائر میکرد و رئیس کلانتری بازار هم میآمد جلوی در میایستاد و حرفهای ایشان را گوش میکرد و جرأت نمیکرد که چیزی بگوید و میرفت»
مرحوم آیت الله محمد باقر محی الدین انواری نیز میگوید:
«مرحوم شاهآبادی از افرادی بود که در تهران با قاطعیت در برابر رضاخان ایستاده بود و در شرایطی که رضاخان تمام مساجد و منابر را تعطیل کرده بود، وی هیچگاه مسجد و منبر و سخن گفتنش قطع نشد.»
آیت الله نصرالله شاه آبادی میگوید:
« در زمان رضاخان زمانی قصد کردند نماز جماعت مساجد را تعطیل کنند. در مسجد جامع که ائمه جماعت متعددی داشت، هریک از آنها به دلیلی نیامدند. یکی به مسافرت رفت، دیگری به اصطلاح مریض شد، اما آیت الهک شاه آبادی برای نماز عازم مسجد شدند.
آن روز عوض مردم نمازگزار، عدهای قزاق در مسجد مستقر شده بودند. در راه مسجد یکی از مریدان آقا به ایشان میگوید: در مسجد قزاقها ریختهاند. آقا میفرمایند: خب، قزاق ریخته باشد! و وارد مسجد میشوند. یکی از افراد دولت با لباس شخصی جلو میآید و به آقا میگوید: آقا مگر نمیدانید نماز تعطیل است؟ آقا در حالی که حتی سرشان را بلند نکرده بودند که او را نگاه کنند، به او فرمودند: برو بگو گندهتر از تو بیاد.
آن مامور گفت: من بزرگتر هستم.
آقا فرمودند: اگر با تو حرف بزنم بعداً کسی دیگری نیست که اعتراض کند؟
گفت: خیر
فرمودند: این جا کجاست؟
گفت: تهران
فرمودند: نه این جا که ایستادهای و با تو صحبت میکنم، کجاست؟
گفت: مسجد
فرمودند: من کی هستم؟
گفت: پیشنماز
فرمودند: مملکت چه مملکتی است؟
گفت: ایران
فرمودند: ایران، دینش چیست؟
گفت: اسلام
فرمودند: شاه چه دینی دارد؟- نمیتوانست بگوید مخالف قرآن و نماز و اسلام است-
گفت: شاه مسلمان است.
ایشان فرمودند: هر وقت شاه گبر شد و اعلام کرد که من کافرم و یا یهودی و نصرانی هستم و بالای سر این مسجد ناقوس زدند، من که پیشنماز مسلمانان هستم، میروم و در مسجد مسلمانان نماز میخوانم ولی مادامی که این جا ناقوس نزدهاند و شاه هم اعلام گبریت و کفر نکرده، من پیشنماز مسلمانان باید این جا نماز بخوانم.
پس از این گفت و گو وارد شبستان شدند و با این که کسی برای نماز در مسجد نبود، داخل محراب به نماز ایستادند. یکی از نمازگزاران که ایشان را دیده بود در مسجد فریاد «الصلوه» را بلند کرد. مردم هم که نمازگزار بودند با منع به وجود آمده، مشتاقتر شده بودند و به مسجد هجوم آوردند وبساط شاه و قزاقها به هم خورد.
حاج محمود اخوان از شاگردان ایشان میگوید:
« در روز تاسوعا یا عاشورا، مأمورین رضاخان به مسجد جامع آمدند که مانع برگزاری مراسم عزاداری بشوند و میگفتند باید از وزارت فرهنگ اجازه بگیرید. در این حال آیت الله شاهآبادی، خطاب به آقای سید علی اصغر آل احمد که صدای خیلی خوبی هم داشت، فرمودند که: زیارت عاشورا را بخوان. مرحوم آل احمد هم شروع به خواندن زیارت عاشورا کرد و در اثر آن صداي گريه و ضجّه و عزاداري مردم در تمام بازار بلند شد. بعد هم آيتالله شاهآبادي خطاب به مأمورين رضاخان گفتند: به آن مردک قلدر چاروادار بگو که مانع عزاداری مردم نشود و به وزیر فرهنگ هم بگو که درِ وزارت فرهنگش را ببندد. این جا وزارت فرهنگ ماست. »
آیت الله شاه آبادی شاگردان بسیاری در علم اصول، فقه، تفسیر، عرفان، منطق و فلسفه داشت که از بارزترین آنان میتوان از : امام خمینی، آیت الله سید شهاب الدین نجفی مرعشي، آیت الله میرزا هاشم آملی، آیت الله شیخ محمد رضا طبسی، آیت الله محمد ثقفی تهرانی (پدر همسر حضرت امام خمینی) نام برد.
آن مرحوم داراي تأليفات فراواني است كه معروفترين آن عبارت است از: شذرات المعارف، رشحات البحار، منازل السالکین، مفتاح السعاده فی احکام العباده، حاشیه نجاه العباد، رساله العقل و الجهل ...
این عالم و عارف کامل در ساعت 14 روز پنجشنبه سوم آذر 1328 ش (سوم صفر 1369 ق) در اثر ابتلای ممتد به بیماری قند درگذشت و پس از تشییع هزاران نفر از مردم به حضرت عبدالعظیم(ع) منتقل شده و در مقبره شیخ ابوالفتوح رازی به خاک سپرده شد.
د- آیت الله سید حسن احمدی اصفهانی (علون آبادی) در سال 1326 ق (1286 ش) در روستای علون آباد واقع در 90 کیلومتری اصفهان متولد گردید. ادبیات عرب را نزد آقا شیخ علی مسگر یزدی و فقه و اصول را در محضر میرزا احمد مدرس و سید مهدی درچهای آموخت. در سال 1344 ق (1304 ش) برای ادامه تحصیل به قم رفت و از سال 1307 افتخار شاگردی آیت الله شاه آبادی و هم چنین دامادی او را کسب کرد و از محضر آیات محمد همدانی و سید محمد حجت شیرازی نيز بهره برد. نامبرده از دوستان امام خمینی بود و پس از رحلت آیت الله شاه آبادی به تهران آمده و در شبستان مذکور به اقامه جماعت و ارشاد مردم پرداخت.
اکثر فرزندان او در زمان پهلوی دوم جزء مبارزین بودند و یکی از فرزندان او به نام سید احمد احمدی در سال 1354 در اثر شدت شکنجه دژخیمان ساواک به شهادت رسید. آیت الله احمدی سالهایی از آخر عمر خود را با بیماری، خانه نشینی و از کارافتادگی سپری نمود و در بهمن سال 1357 در حالی که چند روز بیشتر به سقوط رژیم پهلوی و آزادی فرزندانش از زندان باقی نمانده بود، دار فانی را وداع گفت.
ﻫ- آیت الله سید ابوالحسن رفیعی قزوینی فرزند سید ابراهیم در سال 1315 ق (1276 ش)- 1310ق، 1271 ش نیز گفته شده است ـ در یکی از خاندانهای مشهور و روحانی قزوین دیده به جهان گشود. از آنجایی که نام جد او سید میرزا رفیع نام داشت به آل رفیعی و به صورت اختصار به رفیعی شهرت یافتند. مقدمات را در مدرسه صالحیه قزوین نزد ملا علی طارمی و ملا علی اکبر تاکستانی گذراند، سپس به تهران آمد و از درس سید محمد تنکابنی، شیخ مسیح طالقانی و شیخ محمدرضا نوری بهره برد.
در علم حکمت و کلام از محضر میرزا حسن کرمانشاهی، حاج فاضل تهرانی شمیرانی، عبدالنبی نوری و ملا محمد هیدجی زنجانی درس گرفت. در فنون ریاضی شاگرد میرزا ابراهیم زنجانی و در نجوم و هیئت شاگرد شیخ علی رشتی بود. در زمان زعامت حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی به قم رفت و علاوه بر تدریس فقه، اصول و فلسفه در درس شیخ عبدالکریم و شیخ ابوالقاسم کبير قمی شرکت جست.
در سال 1348 ق (1308 ش) با اجازه شیخ عبدالکریم، آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی و آیت الله محمدرضا مسجد شاهی اصفهانی به مقام اجتهاد و نقل روایت نایل گردید و سپس به زادگاه خویش قزوین بازگشت و به مدت سی و دو سال به تدریس علوم عقلی و فقه و اصول پرداخت. در سال 1380 ق (1339 ش) به مدت دو ماه به قم بازگشت و سپس در تهران ساکن شد و در شبستان عتیق مسجد جامع (شاه آبادی) به اقامه نماز جماعت و تدریس خارج فقه و اصول و اسفار اربعه ملاصدرا پرداخت. حوزه درس او در مسجد جامع پر رونق بود و افراد بسیاری از محضر او بهرهمند میشدند. شهرت علمی و اخلاقی او به حدی بود که شبستان مذکور به نام او نامبردار گردید.
علامه رفیعی قزوینی شاگردان بسیاری بالاخص در علم حکمت و فلسفه تربیت کرد که از جمله آنان عبارت است از:
امام خمینی، حسن زاده آملی، محمد باقر محی الدین انواری، سید رضی شیرازی، سید جلالالدین آشتیانی، محمد ثقفی تهرانی، محسن رفیعی (پسر علامه)، مصطفی امام جمعهای و ...
مرحوم علامه علاوه بر تدریس، تالیفات بسیاری در فقه، اصول، فلسفه مشاء و حکمت متعالیه دارد که برخی از آن عبارت است از: حواشی کتاب الصلاه، حج، مکاسب، کفایه الاصول، اسفار اربعه ملاصدرا، اسرار الحکم ملا هادی سبزواری، شرح الاشارات و شفای ابو علی سینا و ...
آیت الله رفیعی قزوینی با تمام اشتغالات علمی و مذهبی، از رسیدگی به امور اجتماعی و سیاسی برکنار نبود و بارها با بیانیهها، اعلامیهها و مذاکرات مختلف در مقابل مظالم و دین ستیزی رژیم پهلوی ایستادگی کرد. حمایت او از نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی قابل توجه و در خور ستایش است.
در پرونده انفرادی وی در ساواک چنین مینویسد:
«خمینی مدت چهار سال نزد آیت الله رفیعی درس خوانده و در حال حاضر از لحاظ علوم دینی و فقه و فلسفه و غیره همتایی ندارد و متقابلاً خمینی از او شنوایی دارد»
در سند ديگري در سال 1338 اعتراض او را عليه موسيقي مبتذل ذكر مينمايد. ايشان در تاريخ 2/8/41 در اعتراض به تصويبنامه انجمنهاي ايالتي و ولايتي تلگرافي به شاه ارسال داشته و خواستار لغو آن ميگردد.
پس از وقوع فاجعه کشتار طلاب در مدرسه فیضیه در فروردین سال 1342، علامه رفیعی اعلامیهای صادر کرده و این جنایت را به شدت محکوم کرده و هدف رژیم را معدوم نمودن جمیع شئون اسلامی میشمرد.
در جریان دستگیری امام و حوادث پانزده خرداد 42، علامه رفیعی در تاریخ 2/5/42 اعلامیهای به طرفداری از امام خمینی و حرکت دست جمعی علما به تهران در اعتراض به بازداشت ایشان صادر نموده و حمایتش از این اقدام روحانیون را اعلام میدارد و خود در تاریخ 19/5/42 به محل حبس امام خمینی رفته و به مدت نیم ساعت با ایشان ملاقات مینماید.
با تبعید امام به ترکیه در 13 آبان 43، آیت الله رفیعی قزوینی با ارسال تلگرامی به سفارت ترکیه، مقام علمی و عملی امام خمینی را یادآوری کرده و مینویسد:
«مهمان عالی قدری که در این ایام قدم به خاک ترکیه نهاده ، یکی از مراجع بزرگ اسلام و نمونه کامل علم و فضیلت و تقوی است »
ساواك در گزارشي به نقل از فرزند آن مرحوم (سيدمحسن) كه بعد از درگذشت آيتالله رفيعي قزويني عهدهدار امام جماعتي گرديد، چنين مينويسد:
« سيد محسن رفيعي اظهار داشته است بعد از پدرم، شخص خودم مقلد خميني هستم و علاوه بر آن پدرم به من دستور دادهاند كه خميني اعلم بر تمام مراجع تقليد است.»
این عالم جلیل القدر پس از عمری مجاهده علمی و عملی در ساعت 24 روز 23 دی 1353 (اول محرم 1395 ق) به علت بیماری قلبی در بیمارستان الوند تهران دعوت حق را لبیک گفت و به جوار او شتافت. شهربانی ابتدا با تشییع جنازه او مخالفت نمود ولی با توجه به نظر ساواک که این مخالفت را به مصلحت ندانست، خانواده، دوستداران و مردم متدین در روز اول محرم، او را تشییع کرده و به قم انتقال دادند و در مسجد بالاسر آستان مقدس حضرت معصومه (س) به خاک سپردند.
مدرسان
در شبستان عتیق که از قدیمیترین بناهای مسجد جامع است همانند سایر مساجد کهن، تعلیم و تدریس جزء برنامههای پیوسته آن بوده، هرچند اطلاع دقیقی از تعداد و نام آنها ضبط نگردیده است، ولی میدانیم که آیت الله شاه آبادی چهار شب در هفته درسهایی در رابطه با موضوعهای اسلامی از جمله عرفان برگزار مینموده که مورد استقبال تعداد زیادی از متدینین، تجار و طلاب قرار میگرفت. آیت الله سید ابوالحسن رفیعی قزوینی نیز در شبستان مذکور تا سال 1352 درس خارج فقه و اصول و شرح و تفسیر فلسفه و حکمت را افاده مینمود. هم چنین حاج شیخ محمد ربيعی (1309- 1273 ش) فرزند آخوند ملا ربیع و آقا شیخ محمد رضا بروجردی نیز از مدرسان مسجد عتیق بودهاند.
علاوه بر افراد یاد شده از مدرسان دیگری نام برده شده که محل تدریس آنها مشخص نشده و صرفاً می دانیم که در مسجد جامع به تدریس و نشر معارف اسلامی میپرداختهاند و با توجه به قدمت شبستان عتیق و زیر گنبد احتمال دارد در یکی از این دو محل به تعلیم شاگردان همت گماشتهاند. مثلاً گفتهاند:
در بین سالهای 1328- 1320 ش در این مسجد حجتالاسلام میرزا ابوالفضل زاهدی قمی به تدریس تفسیر قرآن میپرداخته است.
حجتالاسلام حاج سید محمد علی سبط (سبط الشیخ) از علمای معروف تهران و نوه دختری مرحوم شیخ انصاری از مدرسان مسجد جامع بود.
سید علی بن حسین موسوی حایری تهرانی بهشتی (متولد 1354 ق) مشهور به سید علی مفسر تهرانی، مجلس تفسیر در مسجد جامع داشت. شیخ آقا بزرگ تهرانی درباره ایشان مینویسد: «وی همان مفسر مشهوری بود که در مسجد جامع، تفسیر خویش را موسوم به مقنیات الدور، درس میگفت».
آقا شیخ محمد حسین زاهد نیز از مدرسان این مسجد بوده و شماری از تجار و بازاریان با تقوا و عدهای از علما که هنوز برخی در قید حیات هستند از شاگردان او بودهاند.
حاج حسن نیک بین در مسجد جامع صرف و نحو تدریس میکرد.
واعظان
با توجه به قرار گرفتن مسجد جامع در مرکز تهران و احاطه آن در بازار و محلات قدیمی که بیشترین جمعیت ساکن را در برمیگرفت، این مسجد از مراکز مهم تجمع مردم تهران محسوب میشد و در این میان سه شبستان عتیق (شاهآبادی يا رفيعي قزويني)، گرمخانه و چهلستون از اهمیت بیشتری برخوردار بود. اکثر وعاظ معروف نیز در این سه شبستان منبر رفته و به وعظ و ارشاد مردم و بیان مسائل روز میپرداختند. برخی از وقایع مهم تاریخی و سیاسی و سخنرانان مرتبط با آن وقایع در کتابهای مختلف نام برده شده است. قسمتی از این مطالب در صفحات 146 تا 150 کتاب : مساجد دیرینه سال تهران، درج گردیده و ما از ذکر آن به خاطر اجتناب از تفصیل خودداری میکنیم و صرفاً به آن چه در اسناد ساواک ضبط شده بسنده مینمائیم.
سخنرانی و دعا برای سلامتی امام خمینی توسط فردی به نام جباری در شبستان شاه آبادی در تاریخ 12/11/45.
سخنرانی شهید آيتالله دکتر محمد مفتح درباره تبعید حضرت ابوذر و میثم تمار (سلامالله عليهما) و عدم تمکین به ظلم و جور حکومت و دعا برای امام خمینی بدون نام بردن از او، در تاریخ و مکان فوق الذکر.
سخنرانی نامبرده در تاریخ 29/1/46 و قول مساعد برای نام بردن از امام خمینی (ره) بالای منبر.
سخنرانی مشارالیه در تاریخ 30/1/46 و انتقاد از اوضاع اجتماعی و فساد اداری و نام بردن از امام خمینی(ره).
سخنرانی وی درتاریخ 1/2/46 دردفاع ازمظلوم وحمله به مجلات و جراید منحرف و قوانین خلاف شرع.
سخنرانی نامبرده در تاریخ 8/2/46 در اعتراض به فساد جامعه و گسترش آن از طریق سینما و تطبیق زمان با حکومت بنی عباس و دعا برای امام خمینی بدون نام بردن صریح.
سخنرانی او در تاریخ 11/2/46 در مورد نقشه دشمنان در ایجاد تفرقه بین شیعه و سنی و اقشار مختلف جامعه و دعا برای مرجع مورد نظر.
حجت الاسلام سید مهدی قوام اصفهانی واعظ مشهور تهران که در شبستان مذکور نیز سخنرانی داشت و در بهمن سال 42 درگذشت و تشییع جنازه وی در مسجد جامع انجام پذیرفت.
منبر حجت الاسلام شیخ علی اصغر مروارید در تاریخ 11/2/42 در موضوع حقوق بشر و ترغیب مردم به آموزش فنون نظامی و انتقاد از سوء استفاده نظامیان از سربازان وظیفه برای انجام امور شخصی آنها. البته در متن کتاب اسناد دیگری از سخنرانیهای آقای مروارید ملاحظه خواهید نمود که احتمال دارد برخی از این منابر در شبستان شاه آبادی و برخی در شبستان گرمخانه برگزار شده باشد.
منبرسید عبدالرضاحجازی درتاریخ 27/1/46درموضوع عدالت واجرای آن توسط حضرت امام علی (ع)
2- شبستان زیرگنبد
این شبستان دومین مسجد در سمت جنوبی مسجد جامع است و بین شبستان شاه آبادی و گرمخانه قرار دارد. این شبستان به شبستان تابستانی، عتیق و بزرگ نیز نامیده میشود. مساحت این شبستان را 600، 700، 1100 متر مربع گفتهاند ولي براساس اندازهگيري انجام شده توسط مسئولين مسجد مساحت آن 1161 متر مربع (43×27 متر) است. از لحاظ تاریخ ساخت به دو دوره تقسیم میشود، دوره تیموری - صفوی و دوره قاجار . اعتماد السلطنه تاریخ ساخت آن را به زمان فتحعلی شاه قاجار و بین سالهای 1212 تا 1250 ق نسبت میدهد. این شبستان تقریباً به سبک شبستان اول ساخته شده است. شبستان شامل هجده چهارطاقی در سه ردیف است. این چهارطاقیها روی ده ستون قطور استوارند. در ضلع جنوبی شبستان، گنبد خانه آن واقع شده است.
از جمله امام جماعتهای معروف شبستان زیر گنبد میتوان به میرزای قمی اشاره کرد که بعد از اتمام شبستان به درخواست فتحعلی شاه، نماز جماعت برپا میکرد، وی از برجستهترین مراجع و علمای ایران در قرن 12 و 13 بود. سید محمد باقر شفتی نیز در این زمان با معرفی میرزای قمی در این شبستان نماز جماعت را برپا میداشته است. سید محمد باقر به عنوان نیابت عامه به اجرای حدود نیز میپرداخته و عالمی بسیار عابد و زاهد بود.
در سالهای بعد آقای سبط شیرازی نوه مرحوم میرزای بزرگ صاحب فتوای تنباکو که منزلش نیز در کوچه غریبان بازار بود و عمر طولانی نیز کرد، نماز میخواند. پس از او آقای خلیلی و بعد از او آیت الله مجتبی تهرانی حدوداً بعد از سال 54 ـ 53 كه تا چندي قبل از رحلت ادامه داشت، نماز ميخواندند. البته برخي روزها كه آيتالله تهراني حضور نمييافت، فرزندش حجتالاسلام حسين تهراني نماز بهپا ميداشت. بعد از رحلت آيتالله مجتبي تهراني، نامبرده بهصورت متوالي امامت جماعت را عهدهدار است.
در كتاب مساجد ديرينه سال تهران، صفحه 146، از حجتالاسلام خليلي به عنوان امام جماعت يكي از شبستانها كه معلوم نيست كدام شبستان بوده نام ميبرد و در مورد وي مينويسد:
« در سال 1352 ﻫ . ش نيز در اين مسجد حاج ميرزا حسين خليلي زرندي داماد شيخ عباس تهراني به اقامة جماعت ميپرداخته است. »
ولي با توجه به مصاحبه اين مركز با متوليان و معمرين مسجد جامع و تعدادي از اسناد ساواك، نامبرده امام جماعت شبستان زير گنبد بوده است. ساواك وي را مقلد امام خميني (ره) معرفي ميكند و از او و سيد محسن رفيعي قزويني (فرزند آيتالله سيد ابوالحسن قزويني رفيعي) و شيخ مجتبي تهراني، به عنوان سه نفري نام ميبرد كه به تبليغ و ترويج افكار و انديشههاي امام ميپردازد. حجتالاسلام خليلي از جمله افرادي بود كه پس از فوت آيتالله حكيم در نجف در سال 49 تلگرام تسليتي به امام خميني (ره) ارسال داشته و از او به عنوان مرجع تقليد نام ميبرد. از همينجا معلوم ميشود كه نامبرده قبل از سال 50 امام جماعت مسجد زيرگنبد بوده است.
3ـ شبستان گرمخانه يا زمستاني يا آيتالله جعفري
آخرين شبستان سمت جنوبي مسجد جامع است. گفته شده كه اين شبستان در حدود 350 تا 400 متر مربع مساحت داشته و به شكل مستطيل است ولي براساس اندازهگيري انجام شده توسط مسئولين مسجد مساحت آن 500 متر مربع(25×20متر) است. و در سال 1228 ق (1191 ش) بنا شده و چون فعاليت وسيع آن در زمان امامت مرحوم آيتالله غلامحسين جعفري همداني انجام گرفته به شبستان آيتالله جعفري و به علت استفاده از آن در فصل زمستان، به شبستان زمستاني و گرمخانه شهرت يافته است.
بيشك از زمان استفاده از اين مكان به عنوان محل اقامة نماز، علمايي در آن عهدهدار جماعت بودهاند كه متأسفانه نام و نشاني از آنان به دست نيامد ولي شهرت اصلي آن از وقتي است كه آيتالله جعفري امام جماعت اين شبستان ميگردد و با سخنان تند و صريح سياسي و اجتماعي خود آن را به يكي از پايگاههاي مهم مبارزه عليه رژيم شاه تبديل ميسازد. همچنان كه در مجموعه اسناد اين كتاب مشاهده خواهيد كرد بيشترين حجم نامهها و گزارشهاي ساواك نيز مربوط به همين شبستان و امام جماعت و سخنرانان انقلابي آن ميباشد و از اين نظر در بين ديگر شبستانهاي مسجد جامع، شاخص و ممتاز است. از همينرو لازم است گذري بر زندگي اين عالم مجاهد داشته باشيم.
آيتالله غلامحسين جعفري همداني فرزند محمدتقي در يازدهم آبان 1285 ش در روستاي شاهنجرين از توابع شهرستان همدان به دنيا آمد. تاريخ صدور شناسنامهاش پنجم اسفند 1311 ش و محل صدور آن نجف اشرف است به همين دليل در برخي از اسناد از وي با عنوان غلامحسين نجفي ياد شده است. در سيزده سالگي براي فراگيري علوم ديني راهي شهر همدان شد و پس از گذراندن مقدمات، در سال 1302 به قم رفت.
پس از سه سال تحصيل در قم در سال 1305 و در سن 24 سالگي عازم نجف اشرف گرديد و مدت 23 سال در آن شهر به تحصيل و تدريس پرداخت. در نجف در محضر آيات عظام: ميرزا ابوالحسن مشكيني، سيد ابوالحسن اصفهاني، ضياءالدين عراقي، محمدحسين كمپاني، نائيني، سيدحسين بادكوبهاي، ميرزا احمد آشتياني و شيخ مرتضي طالقاني، علوم فقه، اصول و فلسفه آموخت و به درجات بالايي از علوم ديني نائل و در سال 1328 به ايران آمد و در تهران اقامت گزيد و شبستان متروكه گرمخانه مسجد جامع را احياء و بازسازي نمود و به اقامه جماعت و نشر معارف اسلامي پرداخت. نامبرده خود در منبر مورخ 23/10/43 به اين موضوع اشاره كرده و ميگويد:
« ....من تا به حال مدت شانزده سال است در اين مسجد نماز ميخوانم... »
شروع مبارزه آيتالله جعفري با رژيم شاه با آغاز حركت امام خميني(ره) در مخالفت با لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي در سال 41 شكل گرفته و تا پيروزي انقلاب اسلامي ادامه مييابد. شايد قبل از تاريخ مذكور نيز ايشان در موقعيتهاي مناسب در اعتراض به برنامههاي حكومت اظهارات و اقداماتي نموده باشد ولي انعكاسي از آن در اسناد ساواك ملاحظه نميگردد.
اولين دستگيري و بازداشت او مربوط به حضور وي در جلسة روحانيان در منزل آيتالله حاج شيخ محمد غروي كاشاني در تاريخ 3/11/41 درمخالفت با لوايح ششگانه انقلاب سفيد شاه بود كه به مدت پنج روز ادامه داشت و در تاريخ 8/11/42 آزاد شد.
در تاريخ 17/3/42 به اتهام دخالت و همكاري در حادثه 15 خرداد بازداشت شده و پس از چندي آزاد ميگردد. در تاريخ 23/10/42 به صورت تلفني مورد تهديد ضرب و جرح و قتل با چاقو قرار ميگيرد و فرداي آن روز توسط مأمورين كلانتري 13 به مدت چند ساعت دستگير و مورد بازجوئي قرار گرفته و سپس آزاد ميگردد و گويا از وي التزام به عدم سخنراني ميگيرند، زيرا در تاريخ 28/10/43 بعد از اقامة نماز جماعت، به جمعيت حاضر ميگويد:
« من فعلاً اجازه صحبت كردن ندارم تا بعداً ببينم چه خواهد شد.»
در سال 43 به اتهام اقدام عليه امنيت داخلي دستگير و برابر رأي دادگاه عادي شماره 2 اداره دادرسي نيروهاي مسلح به دو ماه حبس تأديبي محكوم و پس از طي مدت محكوميت از زندان آزاد ميشود. البته اين محكوميت در سند ديگري پنج ماه اعلام شده است و از 30/10/43 تا 27/3/44 ادامه داشته است.
شجاعت و صراحت آيتالله جعفري در بيان حقايق و مخالفت با رژيم شاه و حمايت از نهضت امام خميني(ره) آنچنان گسترده و بيمحابا بود كه بارها منابع ساواك به تأثير فوقالعاده سخنان وي در مردم و تبديل شبستان گرمخانه به پايگاهي براي مخالفين حكومت اعتراف نموده و به مسئولين خود چنين گزارش ميدهند:
« نظريه رهبر عمليات: شيخ غلامحسين جعفري پيشنماز شبستان گرمخانه مسجد جامع كه از روحانيون افراطي و از طرفداران سرسخت خميني ميباشد همه ساله در ماههاي رمضان و محرم از طلاب و وعاظ ناراحت و گمنام دعوت ميكند كه در اين مسجد به منبر بروند و در حقيقت مسجد مزبور را به صورت پايگاهي از مخالفين درميآورد .»
« شيخ غلامحسين جعفري تمام وجودش يك پارچه بغض و كينه است و اكنون كه نام مبارك شاهانه را در مسجد ميبرد و از فرمايشات معظمله مطالبي ميگويد، چنانچه از طريق شهرباني شديداً به جعفري تذكر داده نشود كار عوامفريبي وي به جايي خواهد رسيد كه علناً به هتاكي و تحريك مردم براي بلوا و شورش خواهد پرداخت. »
« با توجه به اين به نظر ميرسد اين مسجد محل تجمع افرادي افراطي است و آيتالله جعفري پيشواي مسجد نيز شخصي است ناراحت و متعصب واقعي در راه دين اسلام و تأثير عجيب در گفتههاي اوست و همچنين بسيار بيآلايش و بيپروا صحبت ميكند، بهتر بود اين مسجد در اول هر ماه رمضان تحت عنوان تعمير تعطيل ميگرديد ... »
نامبرده در تاريخ 16/1/46 پس از نماز جماعت رو به جمعيت كرده و ميگويد:
«... يكي ميگويد «خ» را نبايد گفت چون آقايان خيال ميكنند خميني گفته شد و جرم است، به زندان ميبرند و شكنجه ميدهند. همچنين « ش » را هم نبايد گفت چون شاه هم « ش » دارد و جرم است و شما را به عنوان اهانت زنداني ميكنند. سازمان امنيت و مأمورين آگاهي هرچه بخواهند اينطور با مردم رفتار بكنند، نتيجه نخواهند گرفت، حالا انشاءالله كه آنها اينقدر از اسم خميني ميترسند وسيله خواهد شد كه آقاي خميني به اين بساط خاتمه ميدهد . ...»
بعد از اين سخنراني مأمورين ساعت 14 روز 17/1/46 وي را دستگير و تحويل زندان قزلقلعه ميدهند. بازداشت وي چهار ماه به طول انجاميده و وي در تاريخ 16/5/46 آزاد ميگردد. ولي اين آزادي ديري نميپيمايد و رژيم تحمل او را برخلاف مصالح خود تشخيص داده و او را در مهرماه 1346 به عراق تبعيد ميكند ولي ظاهر قضيه را جوري صحنهسازي مينمايد كه مسافرت عادي جلوه كند و عدم بازگشت او را به اجازه ندادن دولت عراق نسبت دهد. وي شش ماه در عراق ميماند و سپس به ايران باز ميگردد.
ساواك براي جلوگيري از بيانات روشنگرانه آيتالله جعفري در تاريخ 11/10/47 وي و چند تن از روحانيون مبارز ديگر را ممنوعالمنبر ميكند ولي وي بدون توجه به ممنوعيت سخنان خود را در مسجد ادامه ميدهد.
درپي سخنان تند و ضد رژيم و ضد جشنهاي 2500 ساله شاهنشاهي در مهرماه 1350 توسط شيخ غلامحسين جعفري نامبرده در تاريخ 19/8/50 دستگير و تحويل ساواك ميگردد و در تاريخ 27/11/50 تبرئه شده و آزاد ميگردد.
آيتالله جعفري پس از آزادي از زندان از پاي ننشسته، همچنان به مبارزه خود عليه رژيم ادامه داد. با آن كه از سال 50 تا پيروزي انقلاب اسلامي از حجم گزارشهاي ساواك درباره وي كاسته شده ولي از همان تعداد نيز ميتوان به پشتكار و تلاش وي در پيروزي نهضت امام خميني(ره) دست يافت.
اين روحاني مبارز در سال 1356 به علت سكته قلبي در منزل بستري شد و در نتيجه در فعاليتهاي سياسي و مبارزاتي آن سالها كمتر شركت كرد.
در سال 57 و ورود امام به ايران و پيروزي انقلاب اسلامي، امام همواره جوياي حال ايشان بود و چندبار آيتالله سيد محمد صادق لواساني را از جانب خود به عيادت ايشان فرستاد. آيتالله جعفري در 27 آبان 1374 به علت كهولت سن و ناراحتي قلبي به جوار رحمت حق شتافت و در قبرستان شيخان قم به خاك سپرده شد.
آقاي عزتالله شاهي در بخشي از خاطرات خود درباره مسجد جامع و آيتالله جعفري ميگويد:
« در دهه 40 مسجد جامع بازار يكي از مراكز و پايگاههاي مهم فعاليتهاي سياسي بود و من به سبب حضورم در بازار به آنجا رفت و آمد ميكردم. در شبستان گرمخانه اين مسجد، شيخي به نام غلامحسين جعفري همداني اقامه جماعت ميكرد. اين روحاني مبارز، سر نترسي داشت و به صراحت عليه رژيم صحبت ميكرد.
هيچ ترس و واهمهاي از ساواك و مأموران امنيتي رژيم نداشت... ساواك واقعاً حريف آقاي جعفري نبود ... يك بار تيمسار مقدم به او تلفني گفته بود كه: آقا شما بهتر است براي تبليغات اسلام از تلفنت، از قلمت استفاده كني، نامه بنويسي، توصيه بكني و براي هركاري ما كمكت ميكنيم.
مقالهاي بنويس، مجلهاي تأسيس كن، بودجهاش را ما تأمين ميكنيم، چرا با سخنراني خودتان را به زحمت مياندازيد. شيخ هم مطالب و پيشنهادات تيمسار را بالاي منبر طرح كرد و گفت من در همان پشت تلفن به او گفتم كه آن قلم و آن دست و آن گوشي بشكند، آن زبان لال بشود كه بخواهد با تلفن توصيه و تبليغ كند. شما برويد و اين دام را براي مرغ ديگري بگذاريد، من اهل اين حرفها نيستم، كار خودم را ميكنم ... هنگام محاكمه در دادگاه، تيمسار خواجهنوري (رئيس دادگاه) ميگويد: آ شيخ هرگاه اسم اعليحضرت برده ميشود براي احترام بلند شو! آقاي جعفري عصباني ميشود و ميگويد: تو كسي نيستي كه بخواهي به من دستور بدهي! عصايش را بلند كرد و به سوي عكس شاه گرفت و ادامه داد: من با اين مخالفم، آن وقت تو ميگويي براي اسمش بلند شوم؟! من براي خودش بلند نميشوم تا چه رسد به اسمش.
به ياد دارم روزي مأمورين ساواك تحت عنوان سازمان اوقاف چكي به مبلغ يكصدهزار تومان به او دادند تا ايشان خرج مسجد كند. گفتند: حاج آقا شما اين را بگيريد و فقط يك امضاء كنيد و هرطور صلاح دانستيد آن را خرج كنيد. من آنجا بودم، شيخ نگاه تند و غضبآلودي به آنها كرد و گفت: من حقالسكوت نميگيرم. برويد سراغ كساني كه به آن احتياج دارند.
اين پيشنهادها در شرايطي به او ميشد كه وي گاهي به نان شبش محتاج بود. خودش ميگفت: گاهي بعد از نماز ظهر و عصر كه ميخواستم بروم خانه چون پول نداشتم تا نان بگيرم، داخل مسجد ماندم، ميخوابيدم، كتاب و قرآن ميخواندم، تا غروب بشود و در اين فاصله پولي به دستم برسد ... به هر روي او الگوي خوبي از شجاعت و شهامت و ايمان براي من بود و من در زندگي و در مبارزه از او بسيار تأثير گرفتم و به خاطر شركت در برنامهها و سخنرانيهاي او، چندبار به ساواك و كلانتري احضار شدم ... به غير از من افراد ديگري را نيز برده بودند، چراكه حريف خودش نميشدند، ميخواستند با تهديد و زور و فشار پشت سر ايشان را خالي كنند .... »
خانم دباغ نيز به همكاري و فداكاري آيتالله جعفري اشاره كرده و ميگويد:
« در موضوع اعلاميهها، ما با مرحوم غلامحسين جعفري همكاري ميكرديم. امام جماعت مسجد جامع تهران كه مدتي هم در زندان بودند؛ ايشان هميشه به من سفارش ميكردند كه «فلاني اگر يك وقتي گير افتادی و گرفتار هر مرجعي كه شدي سعي كن اسم هيچ كس را لو ندهي، ولي اگر چارهاي نداشتي بگو از غلامحسين[اعلاميهها را]گرفتم»بااين همه هيچ وقت ازدفعاتي كه اعلاميهاي به همراه داشتم،گير نيفتادم.»
شبستان گرمخانه در زمان عدم حضور آيتالله جعفري در ايام مسافرت، بازداشت، تبعيد و پس از درگذشت وي، توسط فرزندش شيخ محمد اداره شده و در آن اقامه جماعت انجام ميگرفت، تا اينكه از سال 1380 به علت تعميرات تعطيل گرديد و تا سال 91 به همين حال بود تا اين كه در سال مذكور سر و ساماني يافته و مجدداً مفروش گرديد ولي درحال حاضر فاقد امام جماعت است.
واعظان
روحانيون بسياري در شبستان مذكور منبر رفتهاند و اين شبستان مركز ايراد سخنراني وعاظ انقلابي بود تعدادي از آنها كه سندهايش در اين مجموعه درج گرديده عبارت است از:
شهيد شيخ محمدجواد باهنر
شيخ محمد مهدي رباني املشي
شيخ محمد حسن طاهري ريزي معروف به طاهري اصفهاني
سيد عبدالرضا حجازي
سيد محمدرضا ياسيني
شيخ سيفالله نوراني
شيخ ابوالقاسم ابوطالب دماوندي (نجات)
شيخ محمود صالحي
شيخ مقدسي خراساني
سيد احمد حسيني همداني
شيخ منطقي واعظ
4ـ شبستان چهلستون
در ضلع شرقي صحن قرار دارد. مربع شكل است و مساحت آن 1681 متر مربع (41×41 متر) و مربع شكل است. شبستان داراي 36 ستون ميباشد اما به چهلستون شهرت يافته است. در مورد سال بناي اين شبستان اقوال مختلفي گفته شده است. اعتمادالسلطنه تاريخ بناي آن را سال 1202 ق ( 1166 ش ) ميداند. دايرةالمعارف بناهاي آرامگاهي ساخت آن را در سال 1226 ق (1189 ش) ميشمارد. آقاي عبدالزهراء ابراهيمزاده در مقاله خود و در مصاحبه با اين مركز سال تأسيس آن را 1180 ق (1145 ش) و تاريخ بازسازي مجدد را سال 1240 ق (1203 ش)ميداند. مرحوم آيتالله حسن سعيد تهراني تاريخ بناي مسجد را سال 1226 ق (1189 ش ) و تاريخ مرمت آن را براساس آنچه در سردر شبستان چهلستون نوشته شده سال 1240 ق (1203 ش) ميداند. سخن اخير مورد اعتماد ماست.
زمين شبستان چهل ستون ظاهراً قبلاً باغچهاي در كنار مسجد جامع و متعلق به ميرزا مسيح مجتهد استرآبادي بوده و نامبرده آن را وقف احداث مسجد نموده و خود با مساعدت مردم و خيرين به بناي آن همت گمارده و پس از بناي اوليه اقدام به اقامه نماز جماعت كرده است.
شبستان چهلستون داراي سه محراب است و از اين جهت به شبستان سه محرابه نيز نامبردار است. درهر محرابي سه امام جماعت، نمازهاي روزانه را اقامه ميكردند ولي در مرور زمان چون مسجد جامع در بافت تجاري و بازار قرار گرفت و از تعداد نمازگذران و اوقات اقامه نماز كاسته شد، فقط از يك محراب استفاده شد و در حال حاضر نيز چنين است و قسمتي از فضاي وسيع شبستان به خاطر عدم نياز به آن با پرده جداسازي شده است.
مسجد چهلستون داراي يك مدرسه علميه با پانزده حجره و كتابخانة وسيعي در حدود 1500 متر مربع است كه دربارة هريك در شرح زندگي آيتالله حسن سعيد تهراني توضيح مختصري خواهد آمد.
اولين امام جماعت مسجد، باني آن آيتالله ميرزا مسيح مجتهد استرآبادي و بعد از او فرزند و نوداگان او به ترتيب زير بودهاند:
آيتالله ميرزا ابوالحسن تهراني
آيتالله ميرزا آقابزرگ تهراني
آيتالله ميرزا عبدالله سعيد تهراني معروف به چهلستوني
آيتالله شيخ حسن سعيد تهراني
حجتالاسلام شيخ محمود سعيدي تهراني
در دو محراب ديگر شبستان نيز مدتي ميرزا محمود، ميرزا محمد و ميرزا محمدحسين جامعي نماز ميخواندند و ميرزا محمود مسجد جامعي به تدريس سطوح عاليه دروس حوزوي نيز ميپرداخته است.
مروري بر زندگينامه برخي از ائمه جماعت شبستان چهلستون
الف ـ آيتالله ميرزا مسيح مجتهد استرآبادي در سال 1193 ق (1157 ش) در استرآباد (گرگان) متولد شد. پدرش قاضي سعيد استرآبادي فرزند ملاآقا بابا فردي فاضل و اهل علم بود و ميرزا مسيح در دامان او مقدمات ادب و فرايض ديني را آموخت و سپس در همان شهر به تحصيل علوم پرداخت و بعد از چند سالي عازم شهر قم شد و از محضر ميرزاي قمي بهره برد و پس از رسيدن به اجتهاد، مدتي در مشهد به سربرد و سپس در تهران ساكن شد و به مجتهد تهراني شهرت يافت. بنابه گفتة مرحوم آيتالله مرعشي نجفي نسخه خطي و چاپي رسالة عمليه ميرزا مسيح در كتابخانه ايشان موجود است.
مهدي بامداد دربارة ميرزا مسيح مينويسد:
« ميرزا مسيح مجتهد استرآبادي در سال 1193 ق متولد و در زمان خود مجتهد مسلم تهران بود و نفوذ روحاني زيادي داشت.»
ميرزا مسيح در تهران علاوه بر مقام مرجعيت، شاگرداني نيز تربيت نمود كه اطلاعي از اسامي آنان در دست نيست ولي سه تن از شاگردان وي در مشهد مقدس عبارتند از: حاج ميرزا نصرالله مشهدي (تربتي) از علماي مشهور خراسان و شاگرد حاج ملاهادي سبزواري؛ حاج ميرزا احمد ساوجي از مشايخ فقهاء و شاگرد حاج ملا احمد نراقي؛ شيخ عبدالرحمن شيخ الاسلام، شيخالاسلام و مدرس مشهد مقدس.
آثار قلمي ميرزا
القواعد الاصوليه، كشف النقاب في شرح اللمعة الدمشقه، شرح كتاب المعاطاة، شرح قواعد الاحكام في معرفة الحلال و الحرام، شرح مختصر النافع، رساله في احكام النيابه و جواب الاسئلهالفقهيه، رساله في تحقيق ان العقود و الايقاعات هل تحتاج الي اللفظ ام لا، احكام الشرط في العقود و الايقاعات، رساله في الاجتهاد و التقليد، رساله تقليد در اصول دين، كتاب فقه، رساله عمليه المصباح لطريق الفلاح، المصباح، مجموعه مسائل متفرقه.
ميرزا مسيح علاوه بر شهرت علمي و اجتماعي در زمان خويش، بهخاطر جريان قتل الكساندر گريبايدوف وزير مختار روسيه، در تاريخ سياسي ايران نيز جايگاه ويژهاي دارد. به خلاصه ماجرا از كتاب گلشن ابرار توجه نمائيد.
قيام مردم تهران به رهبري ميرزا مسيح
در روزگاري كه ميرزا مسيح مشغول آگاهي بخشيدن به مردم در امور شرعي و اجتماعي بود به موجب بيكفايتي و سستي دربار و اختلاف شاهزادگان و عيّاشي فتحعليشاه قاجار و نيز به سبب ويژگيهاي جغرافيايي و اقتصادي، ايران به پهنه رياست بازي جهاني كشيده شد و آلت دست توسعه طلبي، غارت، تجاوز و تهاجم بيگانگان گرديد.
ميرزا مسيح كه به نيرنگها و دسيسههاي قواي سلطهطلب واقف بود، با بيانات افشاگرانه خويش مردم را نسبت به سياستهاي حيلهگرانه متجاوزان آگاه ميساخت و از اينكه سياستمداران قاجار در غفلت و بيخبري و عياشي بهسر ميبردند بسيار نگران بود.
روسها از ضعف و نابساماني و اختلاف شاهزادگان ايران سوءاستفاده كرده، در تجاوزات پيدرپي خود بخشهايي از ايران را به قلمرو خود افزودند و معاهدههاي ننگيني را به كشور ايران تحميل كردند. از جمله آنها معاهدة ننگين تركمنچاي است كه در پنجم شعبان 1243[30/11/1206 ش] بين ايران و روس بسته شد و چون زنجيرگراني براي مدت تقريباً يك قرن سياست و اقتصاد ايران را خدشهدار كرد و آثار نكبت بار فرهنگي و نظامي فراواني به بار آورد.
در تحميل غرامت سنگين ناشي از جنگ با ايران، الكساندر گريبايدوف نقش مؤثري داشت. او با رفتار سراسر نخوت و پرتكبري كه داشت مأموريت يافت كه به عنوان وزير مختار به ايران آمده، ماده سيزدهم عهدنامه تركمنچاي را كه با اصرار خود در آن گنجانيده بود، عملي سازد. يادآور ميشود كه برطبق اين برنامه بايد همه كساني كه از دو سو در جنگ اسير شدهاند ـ خواه از نبرد اخير و جنگهاي سابق ـ به فاصله چهار ماه باز پس گردانده شود. گريبايدوف كه در تاريخ يكشنبه 5 رجب 1244 ق [ 20/10/1207 ش] براي استرداد اسراء و دريافت غرامت به ايران آمد ميخواست به ضرب و زور و از سرغرور و جاهطلبي هرچه سريعتر كار خود را انجام دهد. به همين بهانه به تحقير و توهين مردم پرداخت و نسبت به شيعيان و علماي ديني رفتار بدي از خود بروز داد.
او بدون اينكه لحظهاي در فرجام كار خويش انديشه كند با گستاخي تمام به بهانه جستجوي گرجيان و روسهاي پناهنده، به حريم خانههاي مسلمين تجاوز كرد و درپي تعقيب زنان گرجي برآمد، غافل از آنكه بسياري از اين زنان در زمان آقا محمد خان قاجار به ايران آورده شده و درپي حقانيت اسلام و تشيع و موقعيت مذهبي جامعه ايران مسلمان شده و ازدواج كرده و صاحب چندين فرزند شده بودند. حاج ميرزا حسن حسيني فسايي مينويسد:
« (گريبايدوف) اسراي گرجستان و ارمنستان را كه از زمان قديم در حرمسراي دولت و ارباب شوكت صاحب اولاد بودند از فرط غرور مطالبه مينمود. »
جهانگير ميرزا هم در تاريخ خود آورده است كه:
« گريبايدوف زنان اهل اسلام را به زور و با حالتي توأم با ضرب و جرح به خانه خود برده، شبها نگهداري ميكرد؛ كه اين اعمال او درنظر اهل اسلام ناپسند آمد. »
از اين بدتر آنكه زنان را در داخل سفارت وادار كردند تا از مذهب خود دست برداشته، اسلام را ترك كنند ولي آنان كه از روي انگيزههاي ديني و علاقة دروني، مذهب تشيع را براي خود برگزيده بودند با اين تقاضا به شدّت مخالفت ورزيدند و به وسيله ذكر و دعا و خواندن قرآن آن هم با صداي بلند و بهصورت جمعي تنفّر خويش را از سفير و همراهان اعلام داشته، كوشيدند فرياد استغاثه خود را به گوش علماي شهر برسانند.
حوادث اسفناكي كه از سوي گريبايدوف و همكاران وي روي داد و ضمن آن اهالي مؤمن تهراني تحت فشارهاي سخت قرار گرفتند از نظر علماي ايران خصوصاً مجتهد ژرف انديش و فقيه وارسته، ميرزا مسيح تهراني دور نبود و سكوت كارگزاران دربار قاجار نسبت به اين وقايع اسفانگيز او را به شدت عصباني نمود و به موجب بيانات افشاگرانه او و ديگر علماي مقيم تهران، شهر يكپارچه جوش و خروش گرديد و حميّت مذهبي و تعصب ديني زمينههاي اقتدار شايان تحسيني را بهوجود آورد.
مردم و روحانيون با همبستگي بينظير، براي سوزانيدن ريشه اين تجاوز آماده شدند و علما وظيفه خود ديدند كه از شرف ديني در مقابل آن شقاوت پيشگان دفاع كنند. طبيعي بود كه مردم به سراغ مجتهدي ميروند كه پيشتر با سخنان خردمندانه خود مخالفت خويش را با تجاوز و سلطه اعلام كرده بود و او كسي غير از ميرزا مسيح نبود. وي كه نمونه كاملي از مراجع عامل، عاليقدر و زاهد بود موفق شد شكوه مذهب تشيع را به استكبار نشان دهد و غبار شرم و درماندگي از رخسار مردم شكست خورده ايران بزدايد. حامد الگار مينويسد:
« مقابلهاي كه بين مردم به رهبري ميرزا مسيح و سفارت روس به وقوع پيوست حالتي از جنگ و ستيز با دربار قاجار را به همراه داشت زيرا حكومت بيش از پيش در معرض اتهام، خيانت و همكاري با قدرتهاي بيگانه بود. »
سرانجام روز حادثه فرا رسيد و مردم مسلمان تهران با هدايت علماي شيعه و فتواي ميرزا مسيح مجتهد در روز ششم شعبان 1244 ق [21/11/1207 ش] در مسجد جامع شهر اجتماع كردند و از اين كانون توحيد و تقوا به سوي لانه فساد گريبايدوف روانه شدند تا حكم اسلام و فتواي ميرزا مسيح را مبني بر آزاد نمودن زنان مؤمن از دست سفير شقي و بدرفتار، به اجرا درآورند.
هدف ميرزا مسيح در اين ماجراي شكوهمند تنها موضوع چند زن گرجي و مشابه آن نبود بلكه مسألة اصلي بقاي اسلام بود و نفي هرگونه سلطه و تجاوز. هنگامي كه گروهي از شيعيان در منزل خويش آسايش ندارند و كارگزاران قاجار هم ذليلانه به چنين آشفتگي تن دادهاند براي روحاني برجستهاي چون ميرزا مسيح تكليفي بالاتر از اين قيام وجود ندارد.
جمعيتي كه به فرمان ميرزا مسيح از مسجد جامع به سوي سفارت روس حركت كرد درآغاز بيش از هزار نفر نبود ولي وقتي به در سفارت رسيدند رقم آنان به صد هزار نفر بالغ گرديد.
آنان با خشم و هيجان، خواستة برحق و منطقي خود را مبني بر آزادسازي زنان مطرح كردند امّا گريبايدوف به جاي بردباري در مقابل مسلمانان خروشان دستور داد تا به وسيله تيراندازي جواب آنها را بدهند. براثر اين تيراندازي نوجوان 14 سالهاي كه بين جميعت بود به شهادت رسيد.
مردم خشمگين جسد او را به مسجدي در آن حوالي برده، بر سر نعشش به سوگواري پرداختند و براي گرفتن انتقام به سوي سفارت يورش بردند و با هجوم دستهجمعي در سفارت را باز كردند و با افر اد سفارت درگير شدند. بر اثر اين نبرد خونين كه در يك طرف گروهي مهاجم و مسلح و در سوي ديگر عدهاي مسلمان معتقد بودند، 80 نفر از مردم در راه دفاع از حق و ايستادگي در مقابل تجاوز و اجراي حكم اسلامي و عملي ساختن فتواي مجتهدي مبارز به شهادت رسيدند و 38 نفر از ساكنان سفارت كشته شدند كه در بين آنان جنازه گريبايدوف ديده ميشد.
دولت روسيه در همين ايام بر سر مسئلة اداره سرزمينهاي تصرف شده عثماني در بالكان و حقوق مسيحيان يونان با قواي عثماني درحال نبرد بود و در چند مورد هم از عثمانيها شكست خورده بود و چون در قيام مردم عليه سفارت روس تنها «مالتسف» دبير اول سفارت از گزند حادثه جان سالم بدر برده و رفتار تحريكآميز گريبايدوف را در دربار روس روشن كرده بود، از ايننظر مصلحت نديد در اين خصوص پافشاري نموده، درگيري تازه ايجاد نمايد. از همين رو بر آن شدند كه روش ملايمتري در پيش بگيرند.
البته از سوي تزار روس درخواست شده بود كه رهبر قيام (ميرزا مسيح) دستگير و تبعيد شود كه متأسفانه دربار ذليل ايران بر طبق درخواست روسها تصميم به تبعيد ميرزا مسيح گرفت. وقتي خبر تبعيد ميرزا مسيح در تهران پيچيد بار ديگر توفاني از خشم مردم برانگيخته شد.
تظاهرات وسيعي صورت گرفت و موج انسانها از معابر و خيابانها به راه افتادند و مخالفت خود را با اين برنامه اعلام كردند. مزدوران قاجار به جاي عملي ساختن خواسته مردم، به حملات وحشيانهاي عليه آنان پرداخته، به ضرب و جرح مسلمانان اقدام كردند.
سرانجام در هشتم صفر 1245 ق [17/5/1208 ش] ميرزا مسيح را به مسجد شاه (مسجد امام خميني كنوني) در تهران آوردند و وي را مجبور ساختند تا در انظار عمومي با مريدان و خانواده خود وداع كند، امّا به دليل خشم و اعتراض اهالي تهران در آن روز موفق نشدند ميرزا مسيح را به تبعيد بفرستند و اين ماجرا چند روزي به تعويق افتاد و در روز بيستم صفر 1245 ق [29/5/1208 ش] اين مجتهد خيرانديش شهر تهران را به مقصد عتبات عاليات ترك كرد. وي در يكي از آثار خود به ماجراهاي سخت و سراسر رنج دوران تبعيد اشاره دارد.
اين عالم رباني در سال 1263ق (1226 ش) در نجف اشرف دارفاني را وداع گفت و فقيه بلند آوازة شيعه، شيخ محمدحسن نجفي صاحب كتاب جواهرالكلام و تعدادي از علماي مشهور حوزة علميه نجف بر پيكرش نماز خوانده و او را در يكي از حجرههاي غربي صحن بالاسر مقدس علوي به خاك سپردند.
ب ـ آيتالله ميرزا عبدالله سعيد تهراني مشهور به چهلستوني فرزند ميرزا آقا بزرگ در سال 1254 ش (1292 ق) در تهران متولد شد. در برگ تعرفه بيوگرافي روحانيون ساواك، سال تولد او 1305 ق يعني 1266 ش نوشته شده است ولي نامبرده خود در سه مورد برگ درخواست گذرنامه، تاريخ تولدش را 1254 قيد نموده است.
همچنين ساواك نام پدر او را در مواردي ميرزا مسيح نوشته است. در نوشته برخي از رجالنويسان نيز نام پدر او ميرزا مسيح درج گرديده، ميرزا عبدالله در يكي از برگهاي درخواست گذرنامه براي سفر به عراق در آبان 1346، نام پدر خود را حاج ميرزا مسيح معروف به حاج ميرزا بزرگ مرقوم داشته و به نظر ميآيد مرحوم آيتالله ميرزا ابوالحسن تهراني فرزند آيتالله ميرزا مسيح مجتهد استرآبادي و پدر آيتالله ميرزا بزرگ و پدر بزرگ آيتالله ميرزا عبدالله، به سبب علاقه و زنده نگه داشتن ياد و نام پدر مجاهدش، نام او را روي فرزند خود گذاشته و در مرور زمان وي به ميرزا آقا بزرگ شهرت يافته و نام اصلي او از استعمال افتاده است.
بنابراين رجال نويساني كه وي را فرزند ميرزا مسيح نوشتهاند منظورشان ميرزا آقا بزرگ بوده نه ميرزا مسيح مجتهد استرآبادي. خود ميرزا عبدالله نيز در اكثر نامهها و مكتوبات، نامش را عبدالله مسيح طهراني مينگارد كه به احتمال قوي سبب آن مطلب پيش گفته است.
ميرزا عبدالله علاوه بركسب فيض از پدرش از محضر آقا شيخ علي نوري، ميرزا سيد محمد تنكابني، حاج شيخ مسيح طالقاني و ميرزا هاشم شفتي (شاگردان حكيم جلوه) و حاج آقا بزرگ ساوجي و شيخ باقر معزالدوله، در تهران بهرهمند شد. در سال 1329 ق (1289ش) به نجف رفت و از آيات عظام: ميرزا محمدحسين نائيني، شريعت، ضياءالدين عراقي و سيد احمد كربلايي كسب علم نموده و در سال 1333 ق (1293ش) به تهران بازگشت.
بعد از فوت پدرش در سال 1334 ق (1294ش) چند سالي به جاي وي در شبستان چهلستون مسجد جامع به اقامه نماز جماعت و ارشاد مردم پرداخت. همزمان با تبعيد آيات عظام شيعه از عراق به ايران در سال 1342 ق (1302ش) به استقبال آنان رفته و همراه آنان به قم عزيمت كرد و حدود 13 سال در آن شهر ساكن شده و از محضر آيتالله شيخ عبدالكريم حايري و شيخ ابوالقاسم كبير بهره گرفت.
پس از رحلت آيتالله حايري در سال 1315 ش به تهران بازگشت و تا آخر عمر در شبستان مذكور عهدهدار امامت جماعت بود. آثار قلمي او عبارت است از: حاشيه بر مكاسب، اصول فلسفه، رسالهاي در مشتق، سنن النبي (ص)، هفت رساله در مبداء و معاد. آيتالله ميرزا عبدالله همچنين داراي حوزه درس در مسجد جامع بود و عدهاي از طلاب تحت سرپرستي او درس ميخواندند.
آيتالله ميرزا عبدالله هرچند فردي آرام و به دور از مسايل سياسي بود ولي از شروع نهضت امام خميني(ره)، با نظر موافق در برخي از وقايع آن دوران تا سال 1347 همكاري و مشاركت داشت.
وي در سال 41 با ارسال نامهاي به اسدالله علم نخستوزير خواستار لغو تصويبنامه انجمن ايالتي و ولايتي ميگردد.
با وقوع حادثة 15 خرداد 42 مشاراليه با ارسال 52 فقره تلگرام و نامه براي آيات عظام و علماي شهرهاي نجف، كربلا، كويت، لنبان، همدان ... نقش مؤثري در تهييج افكار عمومي عليه رژيم و دستگيري و بازداشت امام خميني(ره) داشت. او همچنين نامههايي به فرماندار نظامي تهران و رئيس ساواك ارسال داشته و خواستار آزادي امام و روحانيون بازداشت شده ميگردد.
منبع ساواك در گزارشي به تاريخ 30/1/43 اعلام ميدارد كه: دارودسته ميرزا عبدالله تهراني و حسن سعيد (پسر او) درنظر دارند نطق اخير آيتالله خميني (نطق 21/1/43) را چاپ و در تهران منتشر نمايد.
نامبرده در 8 آذر 43 نامهاي خطاب به رئيس جمهور تركيه نوشته و خواستار رعايت تجليل و احترام نسبت به امام خميني(ره) گرديد. در تاريخ 25/5/45 نيز نامهاي به تيمسار نصيري رئيس ساواك نوشته و درخواست آزادي تعدادي از روحانيون بازداشت شده را مينمايد. در سال 1346 پس از آزادي مرحوم حاج سيد احمد خميني از زندان، نامبرده به همراه چند تن ديگر از علماء پيام تبريكي براي امام خميني(ره) ارسال ميدارند كه مورد حساسيت و پيگيري ساواك قرار ميگيرد.
ميرزا عبدالله روز 22/10/50 دار فاني را وداع گفت و طبق وصيت بايستي به كربلا حمل و در حرم حسيني (ع) دفن گردد ولي با توجه به موقعيت سياسي و تيرگي روابط ايران و عراق اين كار ميسر نگرديد، لذا جنازه را بعد از تشيع در تاريخ 23/10/50 از مسجد جامع به شهر ري برده و در جوار حضرت امامزاده حمزه بن موسي بن جعفر(ع) به خاك سپردند.
در مراسم ختم آن مرحوم در تاريخ 25/10/50 حجتالاسلام فلسفي در شبستان چهلستون با حضور انبوهي از جمعيت، سخنراني تاريخي خود عليه هتاكي به امام خميني (ره) را ايراد نمود كه در سراسر كشور بازتاب گستردهاي يافت و پانزده روز پس از اين سخنراني آقاي فلسفي تا آخر عمر رژيم پهلوي ممنوعالمنبر گرديد.
ج ـ آيتالله حسن سعيد تهراني فرزند آيتالله ميرزا عبدالله و خانم صغري سعيد تهراني (متولد 1259، متوفي اواخر بهمن 1346ش) در سال 1338ق (1298ش) در تهران ديده به جهان گشود.
آموزش مقدماتي و سطح را در محضر پدر و حوزة علميه تهران و قم گذراند و علوم دانشگاهي را تا مقطع كارشناسي در رشتة الهيات ادامه داد. در سال 1370 ق (1329ش) عازم نجف اشرف گرديد. در حوزة نجف از حلقة درس آيات عظام: سيد محسن حكيم، سيد ابوالقاسم خويي و علامه حسين حلّي بهره برد و مورد توجه خاص علامه حلّي قرار داشت بهطوري كه اجازه اجتهاد و روايت او و همچنين در نامهاي صحت و اتقان تقريرات او را از دروس صادر فرمود.
اين تقريرات با نام مداركالعروه (دليلالعروه) تحرير گرديده است. دوره اقامت وي در نجف پانزده سال به طول انجاميد و در سال 1385ق (1344ش) به تهران بازگشت و طبق دستور پدر بزرگوراش به اقامه نماز جماعت در مسجد چهلستون پرداخت.
جامعيت آن مرحوم در علوم مختلفه و معارف اسلامي، خلوص، شيفتگي به اهل بيت (ع)، غيرت ديني و مقابله با بدعتها و دروغپردازيهاي دشمنان اسلام و تشيع، فروتني و تواضع فوقالعاده، قدرت جاذبه فراوان بالاخص در قشر جوان، زهد، تقوا، سادهزيستي و سختكوشي وي موجب گرديد كه به سرعت مورد توجه و علاقه عام و خاص و مرجع و ملجاء علماء، طلاب، اساتيد، دانشجويان، بازاريان، مبارزان، نيازمندان، مستضعفان و اقشار مختلف ديگر مردم مسلمان قرار گيرد. هرچند پرداختن به هريك از اين خصايل لازم و ضروريست و آثاري نيز در اين زمينه به طبع رسيده ولي هيچكدام نتوانسته ابعاد خدمات ديني، فرهنگي، اجتماعي، و سياسي وي را چنان كه حق مطلب است، ادا نمايد.
تكليف كتاب حاضر نيز در حد ارائه تصويري از زندگي و فعاليتهاي سياسي بزرگان در مسجد جامع است و هدف آن تقديم عملكرد اين پايگاه مهم در تاريخ سياسي نهضت امام خميني (ره) و انقلاب اسلامي ميباشد لذا نميتواند به شرح مبسوط و بسندهاي از شخصيتها بپردازد. از اينرو به ناچار بهصورت مختصر برخي از خدمات ارزشمند او را ذكر مينمائيم.
تأسيس مدرسة علميه در مسجد جامع
مدرسة علميه مسجد جامع در سال 1386 ق (1345 ش) توسط آيتالله حسن سعيد تهراني بنا گرديد. مسجد در گذشته داراي چهار حجره بود كه با احداث بناي مدرسة علميه تعداد حجرهها به پانزده رسيد و حجرههاي قديمي نيز تعمير و بازسازي شد. مدرسه در قسمت فوقاني شبستان زير گنبد قرار گرفته است.
آيتالله سعيد تهراني در برخي از نوشتههاي خود به سال تأسيس، چگونگي و علت تأسيس مدرسه و فعاليتهاي آن اشاره نموده و مينويسد:
« ....از نجف اشرف مراجعت نموده و دوراني را در قم و تهران و نجف در دانشگاه و حوزه گذراندم ... در ضمن انجام وظيفه از نماز و تبليغ، به رفع احتياجات مسجد [جامع تهران] از برق و آب لوله و حوض و حوض خانه و ساير نيازها پرداخته و به فضل خداي متعال در همه موارد موفقيت حاصل شد. پس از بررسيهايي [در]يافتم كه در دنياي كنوني كه پيشرفت علوم روز، برقآسا افكار همه جهان را به خود متوجه ساخته و مغزهاي كشور ما را هم تاحدي تصرف نموده، بايد تا حد امكان در جلوي اين سيل خانمان برافكن ايستادگي نمود، لذا مدرسهاي در كنار مسجد با كتابخانهاي بنا نموده و از سال 1386 ق شروع بهكار [نمود] و از بهترين مدّرسهاي تهران و قم دعوت نمودم براي همكاري [تا] در اين امر حياتي مساعدت فرمايند تا دستهاي از طلاب جوان و جوانان دانشگاهي با مباني اسلام آشنا شوند و آنچه زيباست بگيرند و آنچه موجب فساد است، ترك كنند و از وجود حضرت حجتالاسلام و المسلمين آقاي نقوي و حضرت حجتالاسلام و المسلمين آقا سبحاني و ديگران در اين راه استفادههاي زيادي به عمل آمد ... دروسي كه در مدرسه داده ميشد به صورت پليكپي بين دانشجويان و طالبان دروس پخش و ارسال ميگرديد. سالياني به همين منوال ادامه خدمت داده شد و دروسي را كه فرا ميگرفتند به وسيله طلاب در قراء و قصبات، شبهاي جمعه با اقامة نماز براي علاقهمندان پياده ميگرديد ... »
« ...متوجه شدم كه وظيفة بزرگي را بايد انجام دهم تا براي نسل جوان و آينده طرحي ريخته شود، لذا با كمك مردان صالح و علاقهمندان به مكتب تشيع مدرسهاي در جنوب شرقي مسجد جامع تأسيس نموده و به تعمير چهلستون همت گماردم ... طلاب هم در ماه رمضان و محرم و شبهاي جمعه به اطراف اعزام ميشدند و براي كساني كه در خارج بودند كتابهايي تأليف و يا تهيه نموده و به آدرسي كه به دست رسيده بود، تقديم ميگرديد... »
وي در وصيتنامهاي به تاريخ 6/12/1348 (عيد سعيد غدير سال 1389ق) به حمايت و كمكهاي آيتالله حكيم در بازسازي مسجد و تأسيس مدرسه و كتابخانه اشاره كرده و مينويسد:
«... و علماي اعلام و مراجع عاليقدر، مخصوصاً حضرت آيتاللهالعظمي حكيم زعيم شيعه، از حمايت و تشويق موجبات دلگرمي را فراهم آوردند تا اينك به فضل پرودگار [و] تحت توجهات وليعصر ارواحنا لهالفداء، لولهكشي و آبِ حوض چهلستون، حوضخانه، راهرو مسجد، شبستان، كتابخانه و مدرسه بهصورت آبرومندي تأسيس و تعمير گرديد. ... »
آيتالله جعفر سبحاني دربارة مدرسة علميه چهل ستون مينويسد:
« ... بعداً كه از نجف برگشت، چهلستون مدرسهاي داشت اما غير رايج. هم مسجد را تعمير كرد، هم مدرسه را. حوزهاي را تشكيل داد. در آن زمان مرسوم نبود طلاب را از نظر غدا تأمين كنند، حتي ايشان غذاي آنها را هم تأمين ميكرد ... اين حوزه تا مدتي (1371 ش) برپا بود.... »
مرحوم حجتالاسلام دكتر حسن جمشيدي قاضي دادگاه تجديد نظر تهران و از شاگردان مدرسة علميه چهلستون ميگويد:
«... بنده كه سالها افتخار تلمذ از محضر ايشان را داشتهام ... روزهاي پنجشنبه هر هفته در مدرسة چهلستون طلابي كه درس ميخواندند (بعضاً اكنون پستهاي كليدي و تصدي امور كشور را عهدهدار هستند) و روزهاي پنجشنبه مقرر بود كه صحن كتابخانه نظافت شود و همة طلبهها چلوكباب مهمان آقا بودند، اول خودش جارو برميداشت و سپس طلبهها با عشق تمام پيروي و عمل ميكردند ... »
آيتالله سيدمحمدتقي نقوي از مدرسان مدرسة چهلستون و مفسر و شارح نهجالبلاغه ميگويد:
« .... من از سال 1331 شمسي با مرحوم آيتالله حاج شيخ حسن آقاي سعيد رحمةالله عليه در نجف آشنا شدم ... من منبر ميرفتم و در شبستان چهلستون هم ماه رمضان و محرم به سخنراني پرداختم. تا اينكه ايشان مدرسة چهلستون را بنيان نهاد و از من دعوت كرد دروسي را تدريس كنم به طلبهها كه پذيرفتم و معالم، شرح لمعه، شرح تجريد، مكاسب، كفايه و رسايل ... را درس ميدادم. »
با شروع دهة 70 فعاليت مدرسة چهلستون كاهش يافته و با درگذشت آيتالله سعيد تهراني در سال 74 رو به ركود گذاشت و سپس تعطيل گرديد و درحال حاضر برخي حجرهها به عنوان دفتر كار مورد استفاده قرار ميگيرد.
تأسيس كتابخانه
ظاهراً كار ساخت مدرسه و كتابخانه با هم انجام گرفته و چنان كه گذشت خود مرحوم سعيد تهراني، زمان آن را سال 1386 ق (1345ش) ذكر مينمايد ولي آنچه به نظر ميرسد و در كتيبه كاشيكاري در ضلع غربي درِ ورودي كتابخانه ملاحظه ميگردد، سال 1348 ش (1389ق) درج گرديده است. به هرحال گاه نظر ايشان در نوشتهها به آغاز ساخت و گاه به سال اتمام و شروع بهرهبرداري معطوف بوده است.
كتابخانه چهلستون مسجد جامع در مساحتي در حدود 1500 متر مربع در بالاي راهرو ورودي جنوب شرقي توسط آن مرحوم بنا نهاده شد. معمار و سازنده آن مرحوم حاج اسماعيل مرشدي است. كتابخانه شامل يك مخزن دو طبقه در يك قسمت و يك قرائتخانه در طرف ديگر است. ورودي كتابخانه در ضلع جنوبي شبستان چهلستون قرار گرفته كه از طريق چندين پله به طبقة دوم بنا و مخزن راه دارد.
آقاي عبدالزهراء ابراهيمزاده مينويسد:
« اين كتابخانه حدود 2600 متر زيربنا دارد و سالن مطالعه آن 900 متر است. حدود چهلهزار كتاب مختلف را در خود جاي داده است و از ساعت 8 صبح تا 12 ظهر آماده پذيرايي عموم پژوهشگران و علاقمندان مطالعه ميباشد.»
حجتالاسلام محمود سعيدي تهراني ميگويد:
« در كتابخانه حدود 25 تا 26 هزار عنوان كتاب است كه با احتساب عنوانهاي تكراري حدود 40 هزار كتاب دارد.»
كتابخانه داراي نسخههاي نفيس خطي و چاپي است. گنجينه قرآن كتابخانه حاوي دوهزار نسخه قرآن كريم با خطوط مختلف است. در ميان صدها قرآن گران بهاي چاپي، قرآن خطي به خط ابنبواب متعلق به دورة آلبويه از همه چشمگيرتر است.
در مدرسه علميه و كتابخانه فعاليتهاي گستردهاي در زمينه تبليغ، تعليم و ترويج مذهب حقه جعفري صورت ميگرفت، آيتالله سبحاني به گوشهاي از اين تلاشها اشاره كرده و مينويسد:
« ... [آيتالله سيعد تهراني] اول سراغ آيتالله مكارم [شيرازي] آمد، كه ايشان در آن كتابخانه و مسجد شبهاي جمعه سخنراني و از آن طريق بتواند جوانها را جمع كند. سرانجام ايشان موافقت كردند و سخنرانيهاي افتاد در مسجد ارك.
بعداً سراغ بنده آمدند ... تقريباً از سال 51 شمسي به اين طرف روزهاي پنجشنبه عصرها در كتابخانه ايشان درسهاي عقايد ميگفتيم و جمعيت خوبي از جوانان به آن كتابخانه ميآمدند و مجموع درسها در شش جلد جمع شد ... هركدام هزاران نسخه ... منتشر شد ... چند سال هم در همان مسجد سخنراني كرديم، تفسير و پاسخ به سئوالات، فلسفة تطبيقي، اقتصاد اسلامي ... روزي كتاب بيست و سه سال به دست ايشان افتاد و علي دشتي اين كتاب را نوشته بود ... رد دين به تمام معنا ... ساواك اين را منتشر كرد ... اصرار زيادي كرد و گفت شما اين كتاب را رد كن و نقد كن ... هر روز در مدرسه و در جاي ديگر تدريس ميكرديم ... ايشان هم مقدمة زيبايي بر اين كتاب (راز بزرگ رسالت) نوشتند تا مدتي كه انقلاب شد، باز دست از سر ما برنداشت، ما مرتب ميرفتيم و پنجشنبهها در آن كتابخانه سخنراني ميكرديم و جوانها هم زياد ميآمدند ...
از خدمات ماندگار و بسيار ارزندة ديگرش اين بود كه گنجينة قرآنهاي خطي و چاپي را از سراسر دنيا جمعآوري كند ... كه مسئله تحريف كه تهمتي است ناروا، ثابت كند كه اين همه قرآن ... نويسندگانش ايرانياند، يك ذره با قرآنهاي ديگر فرق نميكند ... و همت والايش اين بود كه كتابخانه را توسعه دادند براي جوانان (قبلاً كوچك بود) ... تا جوانان بيايند و در آنجا مطالعه كنند، تحقيق كنند و در مسايل اسلامي بنويسند و مجلهاي با عنوان: بررسي جوانان در مسايل اسلامي داير كردند و همه را به صحنه كشاندند، چند جلدي چاپ شد. از جمله شهيد مطهري، آيتالله مكارم و بنده هم مقالاتي مينوشتم، بعدها از سوي ساواك تعطيل شد ... »
آثار مكتوب
كتابخانه مسجد چهلستون به همت و سرپرستي آيتالله سعيد تهراني كتابهاي قابل توجهي در موضوعات مختلف به زبانهاي فارسي، عربي، فرانسه، انگليسي و آلماني منتشر نموده كه مجموع آن به هشتاد و هفت عنوان، در يك يا چند جلد بالغ ميگردد. برخي از اين كتابها بارها تجديد چاپ شده است.
نوشتهها و كتابهاي خود آيتالله سعيد تهراني به شرح زير است:
1ـ اصول دين، جيبي، آبان ماه 1333 ق (1293ش)؛ 2ـ افكار پريشان يا مقالات سعيد، رقعي، 1326ش (1366ق)؛ 3 ـ ترجمة نورالابرار من حِكَم اميرالمؤمنين (ع)، رقعي، 1412ق (1370ش)؛ 4ـ حياتيابي، ترجمة احياءالميت بفضايل اهل البيت، جيبي، 1367ش (1408ق)؛ 5ـ حسين (ع) از ديدگاه وحي، رقعي، 1396ق (1354ش)؛ 6 ـ حكومت از ديدگاه قرآن و عترت، رقعي، 1399ق (1357ش)؛ 7ـ خدا و رمضان، جيبي، 1391ق(1349ش) ؛ 8 ـ خدا و اولوالامر، جيبي، 1392ق (1350ش)؛ 9ـ خدا و مهدي(عج)، وزيري، 1394ق(1352ش)؛ 10ـ دائرةالمعارف قرآن كريم، جلد 7، 1409ق(1367ش)؛ 11ـ دائرةالمعارف قرآن كريم، جلد 11، 1414ق (1372ش) دائرةالمعارف مجموعاً داراي 12 جلد است كه از سال 1364 تا 1372 به تدريج منتشر شده است ؛ 12 ـ سيره رسولالله (ص) سنت الهي است، رقعي، 1406ق (1364ش) ؛ 13ـ غدير، پيوند ناگسستني رسالت و امامت، رقعي، 1361ش (1402ق)؛ 14ـ فاطمة زهرا (ع) دژ شكستناپذير وحي در طول زمان، جيبي، 1361ش (1402ق)؛ 15ـ ما با خدا كار داريم، رقعي، 1406ق (1364ش)؛ 16ـ مكتب امام حسن (ع)، جيبي، 1402ق (1360ش)؛ 17ـ مبعث، بيانگر رسالت و امامت در مكتب تشيع، رقعي، 1412ق (1370ش)؛ 18 ـ مهدي (ع) ما راهگشاي عالم غيب، وزيري، 1404 ق ( 1362 ش )؛ 19ـ مسئوليت، جيبي، 1409 ق( 1367 ش)؛ 20ـ نگهبان مكتب توحيد (كتابنامة امام مهدي عليهالسلام )، جيبي، 1415 ق( 1373 ش )؛ 21ـ نگهبان مكتب ما، رقعي، 1410ق(1368ش)؛ 22ـ نموداري از حكومت علي (ع)، وزيري، 1403 ق(1361ش)؛ 23ـ ولايت فقيه، رهآورد غدير، رقعي، 1399ق(1357ش)؛ 24ـ هفدهم ربيع، جلوهگاه رسالت و امامت، رقعي، 1402ق(1361ش)؛ 25ـ شناخت قرآن كريم، وزيري، 1416ق (1374ش)؛ 26 ـ بررسي جوانان در مسايل اسلامي، 7جلد، اين مجموعه از سال 1351 تا 1354 منتشر شده است.؛ 27 ـ قانون اساسي در حكومت مهدي، رقعي، 1399ق (1357ش)؛ 28ـ قرآن پناهگاه خداپرستان، جيبي، 1372ش (1414ش)؛ 29ـ غدير در مآخذ اسلامي، رقعي، 1370ش(1412ق)؛ 30ـ از عرفات تا كربلا، رقعي، 1396ق (1354ش)؛ 31ـ وصيت من، مجموعه وصاياي مرحوم آيتالله آقاي حاج شيخ حسن سعيد، رقعي، 1375ش (1417ق). وي همچنين هفت كتاب به زبان عربي دارد كه تعدادي از آن ترجمه شده است.
فعاليتهاي سياسي
هرچند آيتالله سعيد تهراني به عنوان يك روحاني فرهنگي مطرح و مشهور بود ولي فعاليتهاي سياسي او قابل توجه است. ارتباط او با آيتالله غلامحسين جعفري در مسجد گرمخانه به عنوان يك روحاني كاملاً مبارز و مخالف رژيم پهلوي و با افرادي همچون آيتالله سبحاني، مكارم شيرزاي، فلسفي، شهيد مطهري، شيخ مجتبي و مرتضي تهراني و امثال ايشان و اسناد بهجا مانده از ساواك و نامهنگاريهاي او با حضرت امام نشانگر اين فعاليتهاست. در كتاب حاضر بخشي از اين تلاشها منعكس شده است و بخشي از آن منوط به مطالعه و تحقيق در پرونده انفرادي او و ساير روحانيون در ساواك ميباشد.
به عنوان نمونه موارد زير ياد ميگردد.
1ـ ارسال تلگرام براي امام خميني، آيتالله گلپايگاني و شريعتمداري در مورد حادثه مدرسه فيضيه در فروردين سال 42.
همكاري با پدر مرحومش آيتالله عبدالله چهلستوني در روند مبارزه با رژيم پهلوي.
3ـ وكالت در اخذ وجوهات شرعي از طرف امام در تاريخ 14/9/44.
4ـ ملاقات با امام خميني (ره) در تاريخ مذكور در نجف اشرف و ارائه گزارش شفاهي به روحانيون در مورد اوضاع امام در نجف.
5ـ مبارزه با لايحه حمايت خانواده.
6ـ وصولنامه امام به وي.
7ـ ارتباط با روحانيون مخالف رژيم.
8ـ دعوت از سخنرانان انقلابي در مسجد چهلستون.
9ـ اقدام ساواك در بازرسي كتابخانه چهلستون به دليل طرفداري آيتالله سعيدي از تهران به امام.
10ـ فعاليت افراد مخالف حكومت و طرفدار امام در كتابخانه.
11ـ فعاليت براي رفع محدوديت از امام در عراق در سال 57.
12ـ فرار و اختفاء بعد از واقعة 15 خرداد 42.
13ـ ملاقات و تهيه پول براي روحانيون تبعيدي.
14ـ مبارزه با بهائيت و حمايت از تكثير اعلاميهها و نوارهاي امام خميني (ره).
اين عالم وارسته و كمنظير روز سهشنبه 19 دي 1374 برابر با 18 شعبان 1416 ق دار فاني را وداع گفت و پيكر پاكش پس از تشيع پرشور در بازار و مسجد جامع از سوي اقشار مختلف مردم به قم منتقل شده و در قبرستان شيخان به خاك سپرده شد.
واعظان
شبستان چهلستون در ايام مختلف تا پيروزي انقلاب اسلامي، بالاخص در ماههاي محرم، صفر، اعياد و سوگواريها، مركزي براي منابر مفيد، سازنده و انقلابي بود و روحانيون بسياري در آن به انجام سخنراني پرداختهاند. تعدادي از آنها كه در اسناد اين مجموعه آمده است، عبارتند از:
سيد عبدالرضا حجازي
شيخ محمدتقي فلسفي
شيخ احمد كافي
شيخ علياصغر مرواريد
شيخ مهدي واعظي
شيخ محمد امامي كاشاني
شيخ جعفر سبحاني
سيد جلالالدين طاهري اصفهاني
شيخ محمد عبائي
سيد احمد حسيني همداني
شيخ يوسف صانعي
واعظي به نام شمس
واعظي به نام شبستاني
5ـ شبستان زيرزمين
اين شبستان مستطيل شكل، با مساحت 546 متر مربع(42×13 متر) در زيرزمين قسمت شمالي مسجد جامع بنا شده و به دليل قرار گرفتن در زيرزمين مسجد به اين نام معروف شده است. اين شبستان هشت پله پائينتر از سطح صحن و داراي هشت چهارطاقي است. ديوارهاي ضلع شمالي شبستان هشت پنجره دارد كه به كوچة پشت شبشتان باز ميشوند. قفسه چوبي كتاب در ضلع شرقي، حاوي تعدادي قرآن با تاريخ 1331ق (1291ش) و وقف اين شبستان است.
به دليل قرار گرفتن در زيرزمين مسجد جامع و خنك بودن به عنوان شبستان تابستانه مورد استفاده قرار ميگرفته است. از طرف صحن مسجد به طرف قبله، نورگيرهايي در بالاترين قسمت بدنة شبستان تعبيه شده است.
تاريخ ساخت آن به درستي مشخص نيست اما نشانههايي حكايت از بناي آن در سدة 13 ق دارد و از ساختههاي دوستعلي خان معيرالممالك است.
اين شبستان بارها مورد مرمت و بازسازي قرار گرفته مثلاً در سال 1353 ش توسط مرحوم حاج عباس تجريشي (متوفي 25/11/74) فرزند غلامرضا و پسرعموي حاج مرتضي و حاج اسدالله تجريشي بازسازي گرديد و پس از آن مرحوم آيتالله مجتبي تهراني در آن به اقامه نماز جماعت پرداخت. در كاشيكاري محراب شبستان مذكور نيز چنين نوشته شده: « اين مسجد سنه 1353 به اين صورت درآمد. معمار محمدقاسم باقرنژاد» و آخرين مرمت آن به همت حجتالاسلام محمود سعيدي تهراني در سال 90 آغاز گرديد و همچنان ادامه دارد.
از جمله امام جماعتهاي شبستان زيرزمين در دورة پهلوي ميتوان به شيخ عبدالوهاب خراساني حكمي و فرزندش شيخ محمد رضا حكمي اشاره كرد. بعد از او نيز مرحوم آيتالله مجتبي تهراني در اين مكان به اقامه نماز پرداخته و سپس به شبستان زيرگنبد انتقال يافت.
طبق گفته آقاي محمدحسين ابراهيمزاده، در شبستان زيرزمين حجتالاسلام علیاکبر ناطق نوري و مرحوم حجتالاسلام شيخ احمد كافي در ماه رمضان سخنراني داشتند و مرحوم آيتالله مجتبي تهراني نيز در زمانيكه در اين شبستان اقامه نماز مينمود به تبليغ و ارشاد مردم ميپرداخت.
در سندي به سخنراني آيتالله يوسف صانعي در سال 57 در اين محل اشاره شده است.
سند و گزارش ديگري در مورد فعاليتهاي خاص اين شبستان به دست نيامد.
6 ـ شبستان استرآبادي
اين شبستان در گذشته مستطيل شكل و سراسري با مساحتي در حدود دويست متر مربع بوده كه مهتابي يا طاقنماي فوقاني شبستان زيرزمين بوده و حدود هفتاد سال پيش تخريب شده و به شبستاني بزرگ تبديل شده است. مساحت فعلي آن 304 متر مربع (38×8 متر) است.
بنابر اين قدمت اين شبستان پس از بازسازي به دورة پهلوي اول برميگردد و در دو طبقه ساخته شده كه طبقه اول نماز خانة مردانه و طبقه بالا نمازخانة زنانه (به صورت بالكن) است و امروز فقط در ايام اعتكاف در ماه رجب از آن استفاده ميشود. مصالح به كار رفته در بنا شامل ساروج در پي و آجر در اسكلت است.
اولين امام جماعت شبستان مرحوم آيتالله حاج سيد محمد استرآبادي(فرزند سيد نصرالله متولد 1295 ق ـ 1256 ش و متوفي 1365 ق ـ 1324ش) بوده و به همين سبب هم به شبستان استرآبادي معروف شده است. وي به درخواست بسياري از دوستان و نزديكان خود به اقامة نماز جماعت در اين شبستان پرداخته بعد از مدتي دو فرزندش آيتالله سيدضياءالدين متولد 1323ق ـ 1284 ش و متوفي 1425ق ـ 1383 ش) و سيد حسين استرآبادي به اقامة نماز جماعت و ارشاد و تبليغ مردم پرداختهاند.
به نظر ميرسد قدمت اين شبستان به زمان قاجار و لااقل اوايل سلطنت احمد شاه (1326 تا 1344 ق برابر با 1286 تا 1304 ش) باز ميگردد، زيرا بنابر نوشته مساجد ديرينه سال تهران (صفحه 147) به نقل از گنجينه دانشمندان، مرحوم محمد شريفرازي (جلد 4، صفحه 373) حاج سيد محمد استرآبادي از جمله مدرسان اين مسجد بوده كه در حدود سال 1290 ـ 1287 ش در شبستان مذكور به تدريس فقه و اصول ميپرداخته است، از اينروي آنان كه قدمت آن را هفتاد سال دانستهاند، نظر به تخريب و بازسازي مجدد شبستان دارند و اصل بناي آن را منظور ننمودهاند.
آيتالله سيد ضياءالدين نيز به جاي پدرش در مسجد جامع به تدريس تفسير قرآن در سال 1325 ش پرداخته و در همين اوان مديريت مدرسة خان محمديه را هم عهدهدار بوده است.
در اينجا خلاصهاي از زندگي مرحوم آيتالله سيد ضياءالدين و بازتاب فعاليت وي در نهضت امام خميني (ره) كه در اسناد ساواك به آن دست يافته و در اين كتاب درج گرديده، ياد مينمائيم.
آيتالله سيد ضياءالدين استرآبادي در سال 1323 ق (1284ش) در شهر نجف به دنيا آمد. از آن جايي كه وي از نوادگان امامزاده سيدعمادالدين حسيني علوي، مدفون در يكي از مضافات هزار جريب (منطقه گرگان و مازندران)، است و نسبتش به چند واسطه به حضرت زينالعابدين عليهالسلام ميرسد، به عمادي استرآبادي نيز خوانده ميشد.
پدر دانشمندش آيتالله سيد محمد امام جماعت شبستان استرآبادي مسجد جامع در سال 1295 ق (1256ش) در دشت گرگان تولد يافت و از شاگردان بزرگاني چون آخوند خراساني (صاحب كفايه الاصول) و سيد محمد كاظم طباطبائي يزدي (صاحب العروة الوثقي) بود.
آيتالله سيد ضياءالدين پس از طي مقدمات و سطح نزد پدر و آقا سيد محمد وحيد در تهران به قم رفت و در حوزة درس آيات عظام: حاج شيخ حسن فاضل، سيد محمد تقي خوانساري، سيد صدرالدين صدر و شيخ عبدالكريم حائري يزدي حاضر گرديد و به مقام اجتهاد رسيد.
مراتب علمي و عملي او مورد تائيد آيتالله سيد محسن حكيم و آيتالله سيد ابوالحسن اصفهاني قرار داشت. پس از درگذشت پدر بزرگوارش در قم در سال 1365 ق (1324ش)، كه در يكي از حجرههاي غربي صحن عتيق حضرت معصومه (س) به خاك سپرده شد، به تهران آمد و به جاي پدرش در شبستان مذكور به اقامه جماعت و تبليغ و ارشاد مردم و همچنين تدريس تفسير قرآن كريم پرداخت و همزمان مديريت مدرسة قديمي خان محمديه واقع در روبروي درِ غربي مسجد جامع در بازار نورزخان را به عهده گرفت.
آيتالله سيدضياءالدين استرآبادي مورد احترام زياد اساتيدش در قم بود به طوري كه بنا به گفتة آيتالله لطفالله صافي گلپايگاني، وقتي وي وارد جلسة درس ميشد، آيتالله سيد محمد تقي خوانساري تمام قد ميايستاد و وي را تكريم مينمود.
همچنين بنابر گفته فرزندش حاج سيد حسين، مورد محبت و اعتماد بسيار آيتالله بروجردي قرار داشت و معظمله او را فرزند و سيدضياءالدين ايشان را پدرجان خطاب ميكردند و تجار تهران را براي حساب حقوق شرعي به ايشان ارجاع ميداد و مكرر ميفرمود: ايشان [سيدضياءالدين] امين من هستند.
وي علاوه بر امامت جماعت، تبليغ، تدريس و مديريت حوزة علميه خان محمديه در نوشتن نيز پرتلاش بود و آثار ارزندهاي به جامعه و دانشپژوهان عرضه داشت. كتابهايي مانند: اسلام و تشيع، طريقالحق، ابديت روح، اهل ادب يا به سوي خدا، شرح زيارت جامعهكبيره، حجتالمنتظر، چرا شيعه شدم؟
رسالة العقايد الاماميه، حواشي توضيحالمسائل آيتالله بروجردي و حواشي بر عروةالوثقي و ... او همچنين حسينيه استرآبادي را در محله پامنار تهران بنا نهاد كه مورد استقبال و توجه علماء، طلاب، بازاريان و مردم قرار داشت.
مرحوم استرآبادي با شروع نهضت امام خميني(ره) به حمايت از آن پرداخت. وي در تاريخ 28/12/41 به همراه آيتالله غلامحسين جعفري و مصطفي مسجد جامعي، در پيروي از امام و آيات عظام قم، نوروز سال 42 را عزا اعلام كرده و اطلاعيهاي در اينباره صادر نمود.
او به همراه جمعي از علماي تهران عضو هيئت علميه تهران بود و در آن فعاليت مينمود.
همكاري و همراهي با روحانيون مبارزي نظير: آيتالله سيدعلي خامنهاي، مقدسيان در ارتباط با مراجع.
دستگيري و بازداشت بعد از حادثة 15 خرداد 42.
آيتالله استرآبادي روز يكشنبه 11/7/83 دعوت حق را اجابت نمود و در قطعه شماره 444 حرم مطهر حضرت عبدالعظيم حسني(ع) به خاك سپرده شد.
7ـ مسجد كوچك
بيرون صحن اصلي مسجد جامع بعد از عبور از دالان جنوبي و سرويس بهداشتي مسجد، مسجد كوچكي وجود دارد كه جزء موقوفات مسجد جامع است. اين مسجد براي افرادي ساخته شده بود كه پس از استفاده از حمام شيخ در بازار ميخواستند نماز خود را اقامه نمايند و يا كارگراني كه با همان لباس كار كه معمولاً از تميزي برخوردار نبود.
مساحت آن حدود بيست متر است. عدهاي در دهة پنجاه آن را تصرف نموده و به مغازه تبديلش كرده بودند تا اين كه آيتالله حسن سعيدتهراني در سال 1352 آن را پس گرفته و بازسازي مينمايد و به حال سابقش برميگرداند. مسجد كوچك مدتهاست بلااستفاده و در آن بسته است.
سخن پاياني
مسجد كهنسال جامع تهران بعد از گذشت چند قرن همچنان سرزنده و پوياست. در شبستانهاي آن هواي خاطرههاي تلخ و شيرين و ياد و ذكر لذتبخش خداوند متعال پراكنده و طنينانداز است.
كهنسالي آن از پيشگامي و اهميت آن نكاسته و مأذنههاي آن همچنان مردم مسلمان و متدين تهران را به خود ميخواند تا دمي در سايهسار شبستانهاي زيبا و سنتي آن و با اقامة نماز جماعت و برگزاري مراسم مختلف، بياسايند و در بحبوحة كسب روزي حلال، خداي خويش را به ياد آورده بر نعمتهايش شكر گذراند وازفضل ورحمتش براي خود وامت اسلامي طلب خيردنيا و آخرت و پيروزي حق بر باطل نمايند.
در ماههاي محرم، صفر، رمضان و ايام خاص مانند اعياد نيمه شعبان و عيد غديرخم، مراسم مختلف در شبستانهاي فعال آن برگزار شده و مورد استقبال همجواران و عابرين قرارميگيرد. اولين مراسم اعتكاف در ماه رجب در سال 1360 ش در اين مسجد برگزار شد.
در اين سال طلاب علوم ديني به اين مسجد آمده و معتكف شدند و اين روش نيكو در سالهاي بعد در تهران و ديگر شهرهاي كشور رواج و گسترش يافت. در سال 1375 مسجد جامع بيش از پنج هزار نفر معتكف داشت و در سال 1381 نيز سههزار معتكف در اين مسجد پذيرائي شدند.
روزهاي يكشنبه بعد از نماز ظهر و عصر و پس از قرائت حديث شريف كساء در شبستان چهلستون، توسط بانيان خير، از شركتكنندگان با دادن نهار پذيرائي ميشود.
در شبستان زيرگنبد، شاهآبادي و چهلستون مردم به مرحوم آيتالله مجتبي تهراني و سپس فرزندش حجتالاسلام حسين تهراني و حجتالاسلام يحيي رسولي و حجتالاسلام محمود سعيدی تهراني اقتداء كرده و از بيانات و نصايح گرانقدر ايشان بهره ميبرند. و وعظ و خطابه و ارشاد و تبليغ در اين مكان مقدس جاريست.
جا دارد بازاريان متدين تهران، علما، طلاب، اساتيد، دانشجويان و قشرهاي مختلف مردم كه همواره بانيان و آبادگران پايگاههاي مقدس مساجد بودهاند با كمك و همياري به رفع مشكلات و اشكالات اين مجموعه بينظير شتافته و با مساعدت دستاندركاران و مسئولين سازمانها و نهادهاي مرتبط همانند: سازمان ميراث فرهنگي، سازمان اوقاف و امور خيريه، شهرداري تهران، اتحاديهها و صنوف تهران و مركز رسيدگي به امور مساجد در فعالنمودن بخش كتابخانه و گنجينه قرآن كريم، بازسازي شبستان گرمخانه و مستحكم و نوسازي ساير شبستانها همت و كوشش نمايند./۸۷۶/ت۳۰۳/س
منبع: مقدمه کتاب مسجد جامع بازار تهران- پایگاه های انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک