یک انقلاب بی نظیر
به گزارش خبرگزاری رسا، «شک نباید کرد که انقلاب اسلامی ایران از تمامی انقلابها جدا است: هم در پیدایش و هم در کیفیت مبارزه و هم در انگیزهی انقلاب و قیام و تردید نیست که این یک تحفهی الهی و هدیهی غیبی بوده که از جانب خداوند منان بر این ملت مظلوم غارت زده عنایت شده است.» این فرازی از وصیت نامهی سیاسی- الهی معمار کبیر انقلاب اسلامی است. در راستای تبیین این بخش از وصیت نامه به بازخوانی مطالب شهید مطهری در این باره پرداختهایم.
شهید مطهری بر این باور است که زمینهی شکلگیری نهضت اسلامی مردم ایران که از سال ١٣٤٢ آغاز شد (مطهری،١٣٨٦: ٦١) و به وقوع انقلاب اسلامی در سال ١٣٥٧ انجامید، پیدایش تنش ساختاری برآمده از تلاش پنجاه سالهی رژیم پهلوی در راستای تحمیل هنجارها و ارزشهای سکولاریستی (اعم از لیبرالیستی، ناسیونالیستی، استبدادی و...) به جامعهی دینگرای ایران بود که در تضادّ آشکار با هنجارها و ارزشهای اسلامی قرار داشت:
«ریشهی این نهضت را در جریانهای نیم قرن اخیر کشور از نظر تصادم آن جریانها با روح اسلامی این جامعه باید جستوجو کرد. در نیم قرن اخیر، جریانهایی رخ داده که بر ضد اهداف عالیهی اسلامی و در جهت مخالف آرمانهای مصلحان صد سالهی اخیر بوده و هست و طبعاً نمیتوانست برای همیشه از طرف جامعهی ما بدون عکس العمل بماند.» (پیشین: ٦٥).
وی به جزبیات و مفاد این جایگزینی ساختاری نیز اشاره کرده است:
«آنچه در این نیم قرن در جامعهی اسلامی ایران رخ داده، عبارت است از: استبدادی خشن و وحشی و سلب هر نوع آزادی؛ نفوذ استعمار نو، یعنی شکل نامریی و خطرناک استعمار، چه از جنبهی سیاسی و چه از جنبهی اقتصادی و چه از جنبهی فرهنگی؛ دور نگه داشتن دین از سیاست، بلکه بیرون کردن دین از میدان سیاست؛ کوشش برای بازگرداندن ایران به جاهلیّت قبل از اسلام و احیای شعارهای مجوسی و میراندن شعارهای اسلامی، تغییر تاریخ هجری محمدی با تاریخ مجوسی یک نمونهی آن است؛ قلب و تحریف در میراث گرانقدر فرهنگ اسلامی و صادر کردن شناسنامهی جعلی برای این فرهنگ به نام فرهنگ موهوم ایرانی؛ تبلیغ و گسترش مارکسیسم دولتی، یعنی جنبههای الحادی مارکسیسم منهای جنبههای سیاسی و اجتماعی آن {...}؛ کشتارهای بیرحمانه و ارزش قائل نشدن برای خون مسلمانان ایرانی و همچنین زندانها و شکنجهها برای متهمان سیاسی؛ تبعیض و ازدیاد روزافزون شکاف طبقاتی علیرغم اصلاحات ظاهری ادعایی؛ تسلط عناصر غیر مسلمان بر مسلمانان در دولت و سایر دستگاهها؛ نقض آشکار قوانین و مقررات اسلامی، چه به صورت مستقیم و چه به صورت ترویج و گسترش فساد در همهی زمینههای فرهنگی و اجتماعی؛ مبارزه با ادبیات فارسی اسلامی که حافظ و نگهبان روح اسلامی ایران است به نام مبارزه با واژههای بیگانه؛ بریدن پیوند از کشورهای اسلامی و پیوند با کشورهای غیر اسلامی و احیاناً ضد اسلامی که اسراییل نمونهی آن است. این امور و مانند اینها، در طول نیم قرن، وجدان مذهبی جامعهی ما را جریحه دار ساخت و به صورت عقدههای مستعد انفجار درآورد.» (پیشین: ٦٦-٦٥).
«ریشهی این نهضت را در جریانهای نیم قرن اخیر کشور از نظر تصادم آن جریانها با روح اسلامی این جامعه باید جستوجو کرد. در نیم قرن اخیر، جریانهایی رخ داده که بر ضد اهداف عالیهی اسلامی و در جهت مخالف آرمانهای مصلحان صد سالهی اخیر بوده و هست و طبعاً نمیتوانست برای همیشه از طرف جامعهی ما بدون عکس العمل بماند.»
ترویج ناسیونالیسم ایرانی و فرهنگ ایران پیش از اسلام، کشف حجاب، ایجاد محدودیتهای گسترده برای روحانیون، تأسیس ساواک، تصویب لایحهی انجمنهای ایالتی و ولایتی در سال ١٣٤١، اجرای برنامهی انقلاب سفید در سال ١٣٤١، حمله به مدرسهی فیضیهی قم در سال ١٣٤٢، کشتار ١٥ خرداد سال ١٣٤٢، تصویب لایحهی کاپیتولاسیون در سال ١٣٤٣، همراهی رژیم با اسراییل، برگزاری جشنهای 2500 سالهی شاهنشاهی با تشریفات و ابتذال فراوان، جایگزین کردن تقویم شاهنشاهی در سال ١٣٥٤، کشتار ١٧ شهریور ١٣٥٦، انتشار مقالهی توهین آمیز به امام خمینی(ره) در ١٧دی سال ١٣٥٦ در روزنامهی اطلاعات و... از جمله سیاستها و اقدامهای رژیم پهلوی بودند که موجب شکلگیری و تعمیق این تنش و تضادّ شدند.
آیتالله شهید تصریح میکند که انقلاب اسلامی، خیزش در برابر سلطهی فرهنگ و تفکر غربی و تلاش برای احیای هویت اسلامی ایرانیان بود:
«انقلاب اسلامی ایران، تنها قیام علیه استبداد سیاسی یا اقتصادی نبود؛ بلکه قیام علیه فرهنگ غرب، ایدئولوژی غربی و دنباله روی از تفکر غربی بود، بازگشت به هویّت اسلامی و خود واقعی و روح جمعی این مردم بود یعنی قرآن. این قیام نوعی سرخوردگی از راه و روشها و راه حلهای غربی و بازیابی خود جمعی و ملی اسلامی- ایرانی بود.» (مطهری،١٣٨٧الف: ٢٤٧).
آزادی، استبداد ستیزی، نفی استعمار، عدالت، برابری و... جزو ریشهها و هدفهای انقلاب اسلامی بوده، اما هیچ یک از اینها به تنهایی، مراد و مقصود تودههای مردم نبوده است؛ چراکه همهی این اهداف، در درون اسلام تعریف شدهاند و اسلام یک «کل تجزیه ناپذیر» است:
«آری، یعنی همهی آن هدفها، جزو اهداف نهضت است و نه، یعنی محدود به هیچ یک از آنها نیست. یک نهضت اسلامی نمیتواند از نظر هدف محدود باشد، زیرا اسلام در ذات خود یک کل تجزیه ناپذیر است و با به دست آوردن هیچ یک از آن هدفها، پایان نمیپذیرد.» (مطهری،١٣٨٦: ٦٩).
هنجارها و ارزشها میتوانند در وقوع دگرگونیهای اجتماعی، مدخلیّت علّی گستردهای داشته باشند و منشأ تحولات بنیادینی شوند؛ به ویژه هنگامی که هنجارها و ارزشها، مدوّن و نظام واره گردند و به صورت یک «ایدئولوژی اجتماعی» درآیند (مصباح یزدی،١٣٧٩: ٣٤٤-٣٤٥). اگر چنین شود، ایدئولوژی با تعریف آرمانها و وضعیت مطلوب، وضعیت نامطلوب، شیوههای اعتراض، طغیان و... میتواند به تولید اشکالی از دگرگونی اجتماعی – که یکی از آنها انقلاب است – منجر گردد. استاد مطهری اظهار میدارد که «بعضی خیال میکنند اسلام چون دین است، یک معنویت {محض} است و در کنار سایر عناصر {از قبیل آزادی خواهی، عدالت طلبی و...} قرار میگیرد» (مطهری،١٣٨٧الف: ١٢٦)، در حالی که «اسلام یک مکتب جامع است» (پیشین:١٢٦). از این رو، انقلاب اسلامی «همهی جنبههایش آمیخته به جنبهی اسلامی بود.» (پیشین: ١٢٩-١٢٨):
«در جامعهی ما واقعاً برای پر کردن شکاف طبقاتی مبارزه میشد ولی در این حد مبارزه میشد که یک رنگ معنوی هم به آن داده شود که اسلام میگوید نباید شکاف طبقاتی در جامعه باشد {...} جنبههای آزادی خواهانه هم رنگ اسلامی به خود گرفته بود.» (پیشین: ٦٨).
«انقلاب اسلامی ایران، تنها قیام علیه استبداد سیاسی یا اقتصادی نبود؛ بلکه قیام علیه فرهنگ غرب، ایدئولوژی غربی و دنباله روی از تفکر غربی بود، بازگشت به هویّت اسلامی و خود واقعی و روح جمعی این مردم بود یعنی قرآن. این قیام نوعی سرخوردگی از راه و روشها و راه حلهای غربی و بازیابی خود جمعی و ملی اسلامی- ایرانی بود.»
«علت عمدهای که این انقلاب را در جهان، بینظیر ساخته این است که تعرض به خاطر بیعدالتی هم رنگ اسلامی به خود گرفته، چون اسلام در متن تعلیماتش گنجانده است که نباید بیعدالتی وجود داشته باشد. ما دیدیم که وقتی هم که مردم ما علیه بیعدالتی میجنگیدند و از بیعدالتیها شکایت میکردند باز تکیه شان روی اهرم دین و مذهب بود، باز میرفتند سراغ سخنان علی، سخنان پیغمبر، آیات قرآن، یعنی همین هم رنگ معنوی به خود گرفته بود. وقتی که میرفتند سراغ استبدادها، استعمارها و اختناقها و این که باید اینها را از میان برد، باز روی منطق اسلام تکیه میکردند که اسلام میگوید با ظالم باید مبارزه کرد، با استبداد باید مبارزه کرد، در مقابل خارجی که قصد استعمار تو را دارد باید ایستادگی کرد، در مقابل اختناق باید ایستادگی کرد ... .» (پیشین: ١٢٦).
«این انقلاب از ابتدا همه جانبگی دارد؛ این نحو که پیکری کامل و جامع دارد که روح این پیکر را اسلام تشکیل میدهد؛ یعنی انقلابی داریم سیاسی، انقلابی داریم اقتصادی، انقلابی داریم اخلاقی و معنوی، انقلابی داریم همه جانبه، ولی روح انقلاب را اسلام تشکیل میدهد.» (پیشین: ٢٧٧).
اسلام سازندهی ماهیّت انقلاب مردم ایران است و این فرضیه را با رجوع به شواهد تجربی از قبیل موارد زیر میتوان اثبات کرد:
«الف) افراد و گروههایی که بار نهضت را به دوش میگیرند؛ ب) علل و ریشههایی که رابطه با انقلاب دارد؛ ج) هدفهایی که انقلاب تعقیب میکند؛ د) شعارهایی که به نهضت روح، حیات و تحرک میبخشد؛ هـ) رهبری که به مقام رهبری میرسد و تاکتیکهایش.» (مطهری،١٣٨٥: ٢٥).
به این ترتیب بود که انقلاب مردم ایران در سال ١٣٥٧، «انقلاب اسلامی» نام گرفت. این تعبیر خود، به روشنی گواه ایدئولوژی، ماهیّت و اهداف انقلاب ایران است:
«انقلاب اسلامی یعنی راهی که هدف، اسلام و ارزشهای اسلامی است، انقلاب و مبارزه برای برقراری ارزشهای اسلامی است، یعنی مبارزه برای هدف نیست وسیله است، اسلام و ارزشهای اسلامی برای ما هدف است.» (مطهری، ١٣٨٧الف: ٩٢).
«مشخصهی اصلی و اساسی انقلاب اسلامی ایران» و آنچه موجب گردیده این انقلاب، «عالیترین و بالاترین نوع انقلاب» شود، برخاستن این انقلاب از متن دین، تعالیم و معارف آن بوده است. (پیشین: ١٢٥) از آن جا که «اسلام یک مکتب جامع است.» (پیشین: ١٢٦)، توانسته مطالبات و آرمانهای اجتماعی متعدد را در درون خود تعریف نماید. در انقلاب دینی ایران، دین مدعی نظم دهی به کلیّت نظام اجتماعی بوده و برای هر یک از ساختارهای اجتماعی، یک صورت آرمانی و ایده آل عرضه کرده است. شهید مطهری تأکید میکند که این گونه از شکل و محتوا، انقلاب مردم ایران را منحصر به فرد نموده است:
«این است که انقلاب اسلامی ایران را در میان انقلابهای جهان، بیرقیب و بینظیر کرده است و آن را در ردیف انقلابهایی که به وسیلهی پیغمبران به وجود میآید قرار داده، یعنی انقلابی پیامبرانه.» (پیشین: ١٢٥).
«مشخصهی اصلی و اساسی انقلاب اسلامی ایران» و آنچه موجب گردیده این انقلاب، «عالیترین و بالاترین نوع انقلاب» شود، برخاستن این انقلاب از متن دین، تعالیم و معارف آن بوده است.
در واقع، انقلاب اسلامی؛
اول) از نظر «فهم تنش ساختاری»، دینی بود؛ زیرا شرایط موجود اجتماعی در چارچوب تفکر دینی، نامطلوب و غیر دینی قلمداد میشد و در غیر این صورت خیر؛
دوم) از نظر «پاسخ به تنش ساختاری» نیز دینی بود؛ چراکه در پی تشکیل حکومت عدل اسلامی و برقراری جامعهی توحیدی بود. (کچوئیان،١٣٧٩: ٩٤).
بنابراین، انقلاب اسلامی تلاش یک جامعهی دینی برای بازسازی خود بر پایهی دین بود. (پیشین:٨٧) یکی از نقایص اساسی تحلیلهای محققان غربی دربارهی انقلاب اسلامی ایران، مفروضهی ناصواب آنها در زمینهی کارکرد دین در جامعهی ایران است و این مفروضهی ناصواب، آنها را از درک انقلاب ایران ناتوان نموده است. به بیان «کالورت»، بسیاری از نظاره کنندگان، به موقع از عهدهی تشخیص انقلاب ایران برنیامدند، یا به عبارت دیگر، قادر به تفسیر و تبیین صحیح آن چه مشاهده میکردند، نبودند؛ زیرا انقلاب ایران، رویداد اجتماعی عمدهای بود تا هرگونه مظاهر سطحی غرب را بزداید و حکومتی دینی را بنا نهد. این قصور البته نشأت گرفته از ناتوانی ذاتی نظاره کنندگان در فهم رویدادی نبود که شاهد آن بودند، بلکه بیشتر به خاطر مفروضاتی بود که به گمان ایشان، در بطن این رویداد نهفته بود. در میان این مفروضات، این باور مهم وجود داشت که در ربع پایانی قرن بیستم، ممکن نیست که مذهب به عنوان ایدئولوژی، توانایی سازماندهی انقلاب اجتماعی را دارا باشد. (کالورت،١٣٨٣: ٤٧-٤٨) در مطالعات صورت گرفته از سوی تحلیلگران غربی دربارهی وضعیت سیاسی جامعهی ایران در دهههای 40 و 50 شمسی، «اسلام به ندرت به عنوان یک نیروی سیاسی مطرح میگردید.» (میلانی،١٣٨١: ٤٢)
نکتهای که در این جا نیاز به تأکید مجدد دارد این مطلب است که در دورهی پیش از نیم قرن حکومت سلسلهی پهلوی، جامعهی ایران از نظر همخوانی و تناسب با هنجارها و ارزشهای اسلامی، دارای تعادل و ثبات کامل نبوده است؛ یعنی حاکمیت سیاسی موجود در این دوره نیز همچون نیم قرن یاد شده، حاکمیّت دینی شمرده نمیشده است، اما تضادّ و تصادم آن با هنجارها و ارزشهای اسلامی به چنان شدّت و غلظتی نرسیده بود که موجبات و مقدمات یک انقلاب دینی را فراهم نماید. اما پس از دست یافتن سلسلهی پهلوی به قدرت سیاسی، کشمکش و شکاف وسیعی میان مطلوبهای جامعهی دینی و مطلوبهای حاکمیت سیاسی پدیدار گشت و این کشمکش و شکاف به تدریج، عمق بیشتری یافت تا آن جا که به یک بحران، تنش و عدم تعادل اجتماعی مبدّل شد. از دیگر سو، سرکوبها و خشونتهای رژیم در اوایل شکلگیری نهضت اسلامی سبب گردید، امام خمینی(ره) از مسیر اصلاح رژیم موجود بازگردد و به کمتر از ساقط کردن آن و تشکیل حکومت عدل اسلامی رضایت ندهد. همین امر موجب شد امام خمینی(ره) به بیان آموزهها و تعالیمی از اسلام بپردازد که سطح توقعها و انتظارهای تودههای مردم را دربارهی لزوم و حدود اجرای هنجارها و ارزشهای اسلامی، وسعت و ارتقا میداد./۹۶۹//۱۰۲/خ
منبع: برهان