جریان انقلاب باید به سوی «بازاندیشی نظری» گام بردارد
به گزارش خبرگزاری رسا، پیام فضلینژاد، محقق و سردبیر سابق نشریه عصر اندیشه به مناسبت پنجمین سالگرد انتشار نشریه علاوم انسانی اسلامی صدرا طی یادداشتی به ضرورت پرداختن به بازاندیشی نظری در درون گفتمان انقلاب اسلامی پرداخت.
وی در این یادداشت آورده است:
5 سالگی مجله تخصصی علوم انسانیِ اسلامی «صدرا» که اکنون یکی از جریانهای اصلی «تفکر انتقادی» در ایران به شمار میرود، تنها از این حیث حائز اهمیت نیست که این مجله در حال تبدیل به محفلی قدرتمند برای اشاعه قرائت دینی از علم شده است. بلکه گذشت نیم دهه از عمر پربار این نشریه یک معنای عمیقتر را نیز به ذهن متبادر میکند: اینکه روح علم دینی میتواند موجب و موجد رشد روشنفکری دینی نیز شود و در آن به مانند علوم انسانی، بازاندیشی انتقادی کند تا از این رهگذر، یک جریان روشناندیش جدید ظهور یابد. به گمان من این طیف فکری از مهمترین آلترناتیوهای فکر غربزدگی در ایران امروز به شمار میروند که نه تنها در قلمشان، بلکه در شخصیت آنها میتوان مفهوم «روشنفکر مبارز» را – که در سالهای گذشته دغدغه ذهنیِ نگارنده بوده است- پیدا کرد.
ناگزیر از بازاندیشی نظری هستیم
در نیمه دوم دهه 1390 شرایط فکری جامعه ایران در وضعیتی استثنایی قرار دارد و به همین سبب نقش آلترناتیوهای فکر غربزدگی اهمیت بیشتری مییابد. از سه سال پیش این ایده را مطرح کردم که جریان انقلاب باید به سوی یک «بازاندیشی نظری» گام بردارد و این بازاندیشی، نه تجدیدنظر در اصول دین و انقلاب، بلکه یک «رفرم روششناختی» است که مقتضای ذات جریانهای زنده فکری به شمار میرود تا بتوانند از اضمحلال بنیادها، فرسایش معرفتی، آلزایمر ذهنی و انزوای اجتماعی جلوگیری کنند و فرزند زمانه خود باشند. حتی نحلههای گرانسنگ علمی و روندهای سترگ فلسفی طی قرون متمادی، ناگزیر به چنین نقطهای رسیدهاند و وقتی آن چالشها را پشت سر گذاشتند، دوران طلایی و نقطه اوجشان شکل گرفت. چه بخواهیم و چه نخواهیم، امروز به این مرحله گریزناپذیر رسیدهایم تا از رهگذر بازبینی تئوریها و عملکردها ابتدا بتوانیم به دردهای جامعه بهتر بیاندیشیم، برای تحولات پرشتاب کشور برنامه داشته باشیم و سرمایههای اجتماعی را حفظ کنیم.
تحقق ایده بازاندیشیِ نظری در دهه چهارم انقلاب، کار روشنفکران مبارزی از جنس حلقه مجله «صدرا» است که در سطح کلان علمی، «کنگره بینالمللی علوم انسانی اسلامی» را مجمع فعالیتهای خود قرار دادهاند؛ متفکرانی که از یک سو مانند استاد مرتضی مطهری به عقل، فطرت و حقیقت باور دارند و از سوی دیگر، لوازم کار روشنفکری یعنی کنش در جامعه باز، عقلانیت کاربردی و مباحثات انتقادی را میپذیرند، و در عین حال آموختهاند که برای روشنفکران «ترجمه، قول، تحکم علمی، دستور فکری، بخشنامه و... نباید ملاک قضاوت باشد. باید بیندیشیم، فکر کنیم و قضاوت کنیم.» اما این روشنفکر مبارز که زیستگاه معرفتیاش علوم انسانیِ اسلامی است و امیدها به آن بسته شده و رسالتی سترگ را بر دوشش گذاشتهایم، چه معنا و مبنایی دارد؟
روشنفکر مبارز، تمدنساز است
به باور من، روشنفکر مبارز به اقتضاى «حقیقتگرایى» خود، پوپولیست نیست؛ به اقتضاى «واقعگرایى» خود، سورئالیست نیست؛ به اقتضاى «عملگرایى» خود، متوهم نیست؛ به اقتضاى «آرمانگرایى» خود، منفعل نیست؛ و به اقتضاى «مردمگرایى» خود، اشرافى نیست. این روشنفکر یک کنشگر جامع و مانع است که هر جزیى از فکر و عمل او با یکدیگر در داد و ستد است و رابطه دیالکتیک دارد. گرچه بازیگر (اکتیویست) است و در صحنه عمل فعال، تحلیلگر هم هست و از حیطه نظر جدا نیست. او البته در عین بازیگرى و تحلیلگرى، تماشاگر نیز هست و میتواند از فراز و فراى مناسبات مستقر، به جهان و جامعه نگاه کند و این نوع نگاه به او عمق مىبخشد. روشنفکر مبارز است که تمدنساز است و به این جهت آرمان تحقق علوم انسانیِ اسلامی را در سر دارد. انقلابهاى علمى و دگرگونىهاى تمدنى هیچ گاه محصول محافظهکاران چپ و راست نبوده است. این انقلابها را در غرب و شرق، نوابغ جسورى پدید آوردند که جرائت شکستن کلیشههاى فکرى و تابوهاى نظرى را داشتند و مرعوب جو و جامعه روزگار خود نشدند. بنابراین، او یک تحلیلگر انقلابی است که برایش «آزادگی» شرط اول است، نه یک مفسر حزبی که کارکرد خود را به ابزاری برای کسب قدرت فروبکاهد.
حقیقتخواهی، خاماندیشی و جزمگرایی نیست و روشنفکر مبارز بیش از هر چیز نسبت به «حقیقت» مسئول است و دغدغه شناخت و دفاع از آن را دارد. او «تعهد به حقیقت» را در عرض هیچ امر دیگری نمینشاند و از حقیقت به نفع سود و منفعت خویش عقبنشینی نمیکند. شریعتی در جایی از قول شاندل مینویسد «روشنفکری نوعی پیامبری است. روشنفکر انسان آگاهی است که بر قوم خویش مبعوث است تا مردم را به سوی آگاهی و آزادی و کمال اسانی هدایت کنند.» روشنفکر مبارز هم مطالعات اسلامی دارد و دین را میشناسند و هم بر دیگر منابع معرفتی در فرهنگها، ادیان و تمدنهای زنده مسلط است. او تلاش میکند از منابع معرفتی چندگانه خود برای ارتقای عملیِ فرهنگ دینی بهره گیرد، به جای آنکه بر خطبههای بیثمر و روشهای بیاثر تکیه کند. هنگامی که «عصر اندیشه» را منتشر میکردیم، در مانیفست مجله، تاکید داشتیم که روشنفکر مبارز، هم به نظریه اعتنا میکند و هم به واقعیت. برای او، هم ذهنزدگیِ مطلق آفت است و هم عملگراییِ محض، پس باید نظری به مباحث معرفتی داشته باشد و نظری به مقولات عینی. روشنفکر مبارز چنین ترکیب حکیمانهای از دوگانه نظر/عمل است: او هم باید به احوال معرفتی نخبگان بپردازد و هم باید از وضع تودهها غفلت نکند.
برپایه این مانیفست، عقلانیت و زبانِ روشنفکر مبارز، بینالاذهانی و کاربردی است، چون کنشگری در جهان فرهنگی، وابسته به زبانی است که برمیگزینیم، چرا که زبان خود به منزله جزئی از پیام و محتواست و غفلت از آن، مضمون را نیز دچار چالش میکند. او دگم نیست و یک روش متعصبِ متصلبِ متحجر ندارد تا از اقتضائات جهان جدید رو برگرداند، به عقبافتادگی تاریخی مبتلا گردد و بدل به موجودی منفعل و منزوی شود که نه جامعه او را به جا میآورد و نه او جامعه را میشناسد. روشنفکر مبارز، از سویی به منظومه مفهومیِ فرهنگ غربی اشراف دارد و از سوی دیگر با جهان معناییِ فرهنگ اسلامی آشنا است. از این رو، میتواند میان آنها پل بزند. روشنفکر مبارز چون مطهری قائل به «آزادی» در جهان فرهنگی است و ایجاد اختناق و انسداد فرهنگی را راه مبارزه تصور نمیکند. به همین دلیل، پیشگام مباحثات انتقادی و کرسیهای آزاداندیشی است که ریشه در سنت و سیره اولیای الهی دارد.
روشنفکر مبارز نمیتواند نسبت به آنچه که از لحاظ فکری در جامعه میگذرد، بیتفاوت باشد و تقدیر فکری و فرهنگی جامعه را به حال خود وانهد، اما او از سخن مخالف و منتقد نمیهراسد و معتقد نیست که باید در دهان مخالفان و منتقدان سرب داغ ریخت و همه را قلع و قمع کرد.
آقای مهدی جمشیدی، مطهریشناس و پژوهشگر خلاق ما، این نظر را به خوبی شرح کرده و معتقد است برای استاد مطهری، گفتگوهای معرفتی و مباحثه و مناظره در عرصه عمومی یک ضرورت انکارناپذیر است. مطهری همچون شریعتی و طالقانی و بهشتی، قائل نبود که این رویه به ترویج شبهات میانجامد و یا مخالفان را جسورتر میسازد و یا امری حاشیهای و فرعی است، بلکه آن را راهی برای زدودن «بحران آگاهی» فرض میکرد. از این رویه مرحوم سیداحمد خمینی نیز دفاع و به شیوایی آن را بیان میکرد: «اندیشه را نه تنها با چماق نمیتوان تغییر داد که جایش را برای صاحب اندیشه محکمتر میکند. اندیشه را با اندیشه باید پاسخ داد.»
روشنفکر مبارز برای آنکه فرزند زمانه خود باشد، یک «مسالهشناس» زبده است. میداند که در هر دوره تاریخی، باید به کدام سو حرکت کند و کدام موضوع را دستمایه تأمل قرار دهد. او دارای دو ساحت ایجابی و سلبی است؛ هم میسازد و میآفریند و هم تخریب میکند و میشکند و در هر دو شق، راهی نو را به نفع جامعه میآغازد. او برای نقد وضعِ موجود، یک برنامه مستمر و صریح دارد؛ نه از از واکنشهای منفی عوام نسبت به تاملاتش میهراسد تا عوامزدگی را جایگزین اصلاحگری کند و نه از غضب صاحبان قدرت سست میشود و ترس به دل راه میدهد تا محافظهکاری را بر انقلابیگری مقدم بدارد. روشنفکر مبارز فارغ از مصلحت اندیشی های موهومِ جریانهای سیاسی، تکامل خود و جامعه را قربانیِ خشنودی صوری افراد آن نمیکند. روشنفکران مبارز ما آیتالله سیدمحمود طالقانی، آیتالله دکتر سیدمحمدحسین بهشتی، آیتالله مرتضی مطهری، دکتر علی شریعتی، دکتر مصطفی چمران، سیدمرتضی آوینى و دیگر متفکران از جان گذشته بودند که از زمان و مکان فراتر رفتند و به یک معنا، عهد (عصر) خود را شکستند. آنها با اینکه به نسلها و افکار مختلف تعلق داشتند، اما دانستند که ایران در نسبت با دیگر کشورها چند وضعیت استثنایی دارد. وضعیت ایران هم تمدنی است؛ به این معنی که جز معدود کشورهای جهان است که یک «تمدن زنده» درون خود دارد و از حیث ژئوپلتیک و هژمونیک نیز صاحب موقعیتی طلایی است.
روشنفکر مبارز همیشه متهم است
این روشنفکر مبارز البته همیشه متهم است؛ متهم است به همه آنچه که با آن مخالفت مىورزد و درد روزگار همین است. متهم است به افراطىگرى و تندروى، در حالى که رهبران فکرىاش پنهان و آشکار او را از رادیکالیسم منع کردهاند و همه اصول و فروع انقلابیگری، تنها برپایه عقلانیت و معنویت بنا گشته است. متهم است به قشرىنگرى و سطحىاندیشى و بىاخلاقى، در حالى که در تمدنی فرزانه و تاریخى غنی بالیده است و هستى و معنا را با عمق جان درک میکند. متهم است، چون به نام او به مردم جفا شده است و در برخی دورهها کسانی تابلوی انقلابیگری را بالا بردند که نه آگاه بودهاند، نه عالم و نه مسئول. متهم است به شعارزدگى و بىعملى، در حالى که اوست که همواره هزینه میدهد، هم براى آرمان خود و هم براى جامعهاش؛ جامعهاى که هرچند مطلوب و مقبول او نیست، اما براى تکامل و تعالىاش تا پاى جان کار میکند و پیش میرود. روشنفکر مبارز میداند که چه بسا زمین و زمانهاش او را در این عهد و عصر نپذیرند و حتی به نام خود او، علیهاش شانتاژ کنند. همین «خودآگاهى» است که جسورترش میکند، به «خودسازی» کاملتری میانجامد و زمینه را نیز برای «جامعهسازی» مهیا میسازد.
او آگاه است که جامعه معمولا به سختی با چنین روشنفکرانی همراهی میکند. روشنفکران مبارز ما در تاریخ معاصر ایران همواره از وضع اجتماع شکوه کردهاند. استاد مطهری و دکتر شریعتی، پیش از انقلاب، جامعه زمان خود را فاقد روح متعالی میدانستند. مطهری معتقد بود «در جامعهای مانند جامعه ما که معیارها فقط شعارهاست، بر روحها و معناها کاری نیست. جامعه ما از نظر شعار علوی و از لحاظ روح و معنی ضدعلوی است.» شریعتی نیز نظر مطهری را اینگونه امتداد میدهد «صحبت از جامعهای است که نیمی از آن خوابیدهاند و افسون شدهاند و نیمی دیگر که بیدار شدهاند، در حال فرارند. ما میخواهیم هم این خوابیدههای افسون شده را بیدار کنیم و واداریم که بایستند و هم آن فراریها را برگردانیم و واداریم که بمانند.» شهید دکتر بهشتی نیز پس از انقلاب میپنداشت «جامعه ما، جامعهای شایعهزده است که با شایعات به چپ و راست میرود و در چنین جامعهای به وجود آمدن جنبش موفق و کامیاب محال است.»
اما با همه این مصائب، روشنفکران مبارز در دهه چهارم انقلاب بهپا خاستهاند تا گفتگوهای جدیدی میان خود، جامعه و همه متفکران درباره اندیشههای بنیادین، دغدغههای مردم و وضع حاکمیت شکل دهند. این تحولخواهان راهی دشوار و طولانی پیشرو دارند که مباحثات انتقادی از گامهای نخست آن است و امیدوارم مجله «صدرا» که حلقهای برای این جنس از روشنفکران است، در ادامه حیات پربار خود بخش بیشتری از همت خود را صرف این مباحثات و گفتگوها کند./۹۶۹//۱۰۲/خ
منبع: فارس