۱۱ آبان ۱۳۹۶ - ۱۵:۰۳
کد خبر: ۵۳۶۱۴۶
به مناسبت اربعین حسینی؛

اربعین؛ رویارویی فرهنگ عبودیت با منیت

سخنان و سیره اخلاقی امام حسین (ع) این درس بزرگ و بنیادی را به همه رهروانش می‌آموزد که تا در باطن دگرگونی و انقلاب روحی پدید نیاید نمی‌توان شاهد تغییر رفتار و گفتار بیرونی بود.
اربعین

به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا در خراسان شمالی، «حیات طیبه»[1] ای که قرآن ترسیم و «خلق عظیم»[2] و خوی بزرگوارانه‌ای که از بنیان‌گذار اسلام تصویر کرده تنها در ارتباط و اتصال به خداوند قابل تصور و تعلق است.

 

تا در ذائقه انسان حلاوت و شیرینی محبت عشق الهی حاصل نشود و تا خود را همواره در حضور و محضر خداوند احساس نکند نهال وجودش جوانه‌ای نخواهد زد و رشد و شکوفایی در روح و روانش به وجود نخواهد آمد.

 

 تنها سرمایه و پشتوانه‌ای که چشمه‌های فطرت را جاری می‌سازد و گفتار و کردار آدمی را در جدول‌های ارزشی و خدایی قرار می‌دهد، احساس ربط و پیوند به خداوند است و بریدن و جدا شدن از هرچه غیر اوست.

به هر میزانی که منیت و خودخواهی از سرزمین وجود آدمی رخت بربندد و عبودیت و بندگی رخ نماید، انسان به اخلاق اسلامی نزدیک‌تر می‌شود.

حقیقت دین و بندگی آن است که آدمی «من» و انانیت و بت نفس را در گام اول بشکند، استکبار و خودخواهی را فروگذارد و استغنا و استقلال در برابر حق - که ریشه استکبار و استبداد و استثمار است - را تبدیل به اتصال و پیوند تنگاتنگ سازد و همیشه احساس حضور در محضر دوست را در خویش تقویت کند. «زاهد غرور داشت سلامت نبرد راه/ رند از ره نیاز به دارالسلام رفت».

 هیچ شأن و عزت و کرامتی برای نیکان و شایستگان از این بالاتر نیست که خود را عبد خدا بنامند و با این مرکب عبودیت به تقرّب و وصال دست یازند.

 امام جواد (ع) فرمودند: «الثِّقَةُ بِاللَّهِ ثَمَنٌ لِکلِّ غَالٍ وَ سُلَّمٌ اِلَی کلِّ عَال؛ اطمینان و اعتماد به خداوند سرمایه هر متاعی و نردبان هر مرتبه‌ای است.»[3]

 از بهترین حالت‌های روحی و اخلاقی یک انسان مسلمان - که زیربنای دیگر خصلت‌های نیک و شایسته اوست - این است که درخت ایمانش را هیچ تندبادی نمی‌تواند در هم بشکند استوار و پابرجاست چون عقربه روحش در ناگواری‌ها، مصیبت‌ها، فراز و فرودهای زندگی به سمت‌وسوی مرکز قدرتی است که از همه چیز آگاه و بر همه چیز قادر و تواناست.

 این نکته مهم اخلاقی را در سخنان و سیره امام حسین (ع) به‌خوبی می‌توان یافت. شخصی از آن امام همام پرسید: ای پسر رسول خدا، چگونه صبح کردی؟ فرمود: «اَصْبَحْتُ وَ لِی رَبٌّ فَوْقِی وَ النَّارُ اَمَامِی- وَ الْمَوْتُ یطْلُبُنِی وَ الْحِسَابُ مُحْدِقٌ بِی- وَ اَنَا مُرْتَهَنٌ بِعَمَلِی- لَا اَجِدُ مَا اُحِبُّ وَ لَا اَدْفَعُ مَا اَکرَهُ- وَ الْاُمُورُ بِیدِ غَیرِی- فَاِنْ شَاءَ عَذَّبَنِی وَ اِنْ شَاءَ عَفَا عَنِّی- فَاَی فَقِیرٍ اَفْقَرُ مِنِّی؛ صبح کردم درحالی که پروردگار بالای سرم و آتش در پیش روی داشتم مرگ مرا می‌طلبید و حساب خیره خیره تماشایم می‌کرد و من با یقین می‌دانستم آنچه را دوست می‌دارم نمی‌یابم و آنچه را دوست ندارم از خود دور نمی‌توانم بکنم زمام امور در دست دیگری است اگر او خواست عذابم می‌کند و اگر او خواست می‌بخشد بنابراین چه نیازمندی از من نیازمندتر است؟!»[4]

 اگر انسان به این مقام برسد که بداند اصل و اساس همه کارها، عزت‌ها و ذلت‌ها، به دست خداوند است و انسان هم با همه استعدادها و تلاش‌هایش فقر و ربط محض به پروردگار است و «اَنْتُمُ الْفُقَراءُ اِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِی الْحَمید»[5] را به درستی درک و هضم کند و به نقطه آغازین اخلاق اسلامی - که نقطه عطف نیز به شمار می‌رود - دست یافته است.

 جوهره اخلاق اسلامی که در مراحل حساس و سرنوشت‌ساز خود را نشان می‌دهد همین نکته است.

 امام حسین (ع) به‌عنوان الگوی تمام‌عیار در زندگی دینی در مراحل گوناگون زندگی خویش این اصل را به نمایش گذاشته و در کربلا این حالت روحی از آن حضرت به اوج قله رسیده است.

امام جواد (ع) از پدرانش از علی بن الحسین (ع) نقل می‌کند که: «لَمَّا اشْتَدَّ الْاَمْرُ بِالْحُسَینِ بْنِ عَلِی بْنِ اَبِی طَالِبٍ- نَظَرَ اِلَیهِ مَنْ کانَ مَعَهُ فَاِذَا هُوَ بِخِلَافِهِمْ- لِاَنَّهُمْ کلَّمَا اشْتَدَّ الْاَمْرُ تَغَیرَتْ اَلْوَانُهُمْ- وَ ارْتَعَدَتْ فَرَائِصُهُمْ وَ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ- وَ کانَ الْحُسَینُ (ع) وَ بَعْضُ مَنْ مَعَهُ مِنْ خَصَائِصِهِ تُشْرِقُ اَلْوَانُهُمْ- وَ تَهْدَاُ جَوَارِحُهُمْ وَ تَسْکنُ نُفُوسُهُم؛ زمانی که عرصه هماوردی و کارزار بر آن حضرت دشوار شد برخلاف دشمنانش که رنگ باخته بودند و دگرگونی در رخسارشان پیدا بود از چهره امام حسین (ع) و برخی از یارانش نور می‌درخشید و حالت آرامش و اطمینان و سکینه و وقاری بر جان و جسم آن حضرت حاکم شده بود.»[6]

 آری آنان که سراپا خضوع و خشوع در برابر معبودند هرچه از دوست می‌رسد به جان و دل خریدارند. عشق حقیقی کمتر از عشق مجازی نیست، مگر زنان مصر به هنگام دیدن چهره یوسف دست‌ها نبریدند و حتی احساس درد هم نکردند [7].

آن که عاشق جمال جمیل حق است و غرق و محو چهره محبوب است با آغوش باز به استقبال حوادث و رخدادهای سنگین و سخت می‌رود و ضربه‌های پی‌درپی شمشیرها و از دست دادن عزیزان و به خاک و خون افتادن شهیدان نه‌تنها در اراده با صلابت و شجاعت او سستی و خللی ایجاد نمی‌کند بلکه او را گام‌به‌گام به قرب حق نزدیک‌تر می‌سازد.

 اباعبدالله الحسین (ع) با چنین پشتوانه‌ای در زندگی حرکت می‌کرد اخلاق او مایه در ایمان او داشت رفتار و کردار او بازتابی از باور و اعتقاد راسخ و راستین او بود ازاین‌روی در حادثه کربلا آن‌چنان این ایمان، سرشار و لبریز از عشق شده بود که از دشمن شبی مهلت گرفت تا در آن بحبوحه حوادث و در آن حلقه محاصره نظامی کینه‌دلان و خداناباوران شبی را با دوست خلوت کند.

 به برادرش عباس بن علی (ع) فرمود: «برو از فرمانده دشمنان امشب یعنی شب عاشورا را امان و مهلت بگیر تا برای آخرین شب به دعا و مناجات و نماز بپردازیم. قرآن بخوانیم و روح و جانمان را با این راز و نیازها شست‌وشویی دیگر دهیم.» [8]

 ظهر عاشورا نیز در گرماگرم نبرد پس از یادآوری ابوثمامه نسبت به نماز، نگاهی به آسمان انداخت و فرمود: بلی، موقع نماز است. مشغول نماز شد و آخرین نماز و نماز وداع را خواند و به لقاء دوست شتافت. این بندگی احساس نیاز به درگاه بی‌نیاز و این ایمان و اعتقاد امام حسین (ع) بود که از او انسانی ساخت با «نفس مطمئنه» که در برابر «نفس‌های اماره» در کربلا ایستادگی کرد و گروهی را واداشت که به «نفس لوامه» راه یابند و از راه باطل به جبهه حق بپیوندند.

 شاید به همین نکته اشارت دارد امام صادق (ع) که فرمود: «اقْرَءُوا سُورَةَ الْفَجْرِ فِی فَرَائِضِکمْ وَ نَوَافِلِکمْ فَاِنَّهَا سُورَةٌ لِلْحُسَینِ بْنِ عَلِی (ع) مَنْ قَرَاَهَا کانَ مَعَ الْحُسَینِ (ع) یوْمَ الْقِیامَةِ فِی دَرَجَتِهِ مِنَ الْجَنَّة؛ سوره فجر را در نمازهای واجب و مستحب بخوانید، زیرا این سوره، سوره امام حسین (ع) است و هرکه این سوره را بخواند در روز قیامت با امام حسین (ع) در بهشت جای خواهد داشت.»[9]

 این سوره در آغاز و پایانش دو پیام ویژه دارد که در دیگر سوره‌های قرآن چنین ویژگی وجود ندارد: در آغاز سخن از روشنایی و نور و فجری است که پس از تاریکی جلوه می‌نماید و روشنگری می‌کند و در پایان سوره هم خداوند خطاب به انسان‌های وارسته و بندگان شایسته می‌گوید: ای کسانی که نفس و جان شما به اطمینان رسیده است برگردید به سوی پروردگارتان و در بهشت ویژه من جای گیرید. در حادثه عاشورا و در قصه پر از غصه کربلا نیز این دو پیام به‌خوبی نمایان است.

 1- قیام اباعبدالله (ع) نوری بود در ظلمت ظلم بنی‌امیه که ذهن‌های بسته و تاریک را باز کرد و روشن ساخت و جرقه‌ای بود که همواره سرنوشت جبهه حق را در برابر باطل روشن کرد و برای همیشه این درس را آموخت که برای رهایی از حاکمیت سیاه و ظلمانی ستمگران باید به هر وسیله ممکن حتی به قیمت جان دست زد و چهره کریه آنان را افشاء کرد و حق را به نمایش گذاشت.

 2- آن که تا آدمی به اطمینان نفس نرسد نفس مطمئنه پیدا نکند و از لحاظ روحی و اخلاقی خود را به مرحله بندگی و عبودیت نرساند نمی‌تواند در عمل از دین خدا و ارزش‌های آن دفاع کند.

عالی‌ترین مرحله کمال نفس انسان حالت طمأنینه و آرامش روحی است که پشتوانه تمام ارزش‌های اخلاقی است و تا این پشتوانه قوی و ریشه‌دار نگردد خلق عظیم مانند کرامت نفس، شرافت، شجاعت، غیرت، سخاوت، فتوت، جوانمردی و مردانگی در رفتار و کردار خود را نشان نخواهد داد.

 سخنان و سیره اخلاقی امام حسین (ع) این درس بزرگ و بنیادی را به همه رهروانش می‌آموزد که «از کوزه همان برون تراود که در اوست» تا در باطن دگرگونی و انقلاب روحی پدید نیاید نمی‌توان شاهد تغییر رفتار و گفتار بیرونی بود و تا روح و جان در دریای معرفت الهی شناور نگردد عمل و اقدام او خدایی و الهی نخواهد شد. «اِنَّ اللَّهَ لا یغَیرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یغَیرُوا ما بِاَنْفُسِهِم»[10]/9314/ی704/ب2

منابع و مآخذ:

[1]. نحل، آیه 99.

[2]. ملک، آیه 4.

[3]. بحارالانوار، ج 75، ص 364، باب 27.

[4]. بحارالانوار، ج 75، ص 113، باب 19.

[5]. فاطر، آیه 15.

[6]. بحارالانوار، ج 44، ص 297، باب 35.

[7]. یوسف، آیه 31.

[8]. مقتل المقرم، ص 212، دارالکتاب الاسلامی.

[9]. ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 123.

[10]. رعد، آیه 11.

ارسال نظرات