سيري در منظومه اخلاقي امام رضا از نگاه آیتالله مکارم شیرازی
به گزارش خبرگزاری رسا، در ایام میلاد با سعادت امام علی بن موسی الرضا(ع) ؛ لزوم الگو پذیری شیعیان از جاذبه های اخلاقی و تربیتی این امام رئوف بیش از پیش احساس می شود و باید سیره ایشان را الگو قرار داد .[1]
به ویژه آنکه بعد از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله امامان معصوم عليه السلام به گواهى روايات اخلاقى گسترده اى كه از آنان نقل شده، بزرگترين معلّمان اخلاق بودند؛ و در مكتب آنها مردان برجسته اى كه هر كدام از آنها را مى توان يكى از معلّمان عصر خود شمرد، پرورش يافتند.زندگانى پيشوايان معصوم عليه السلام ، گواه روشنى بر موقعيّت اخلاقى و فضائل آنها است که در این میان مولفه های تربیتی اخلاقی حضرت علی بن موسی الرضا(ع) از جایگاه ویژه ای برخوردار است.[2]
اخلاق و آداب معاشرت و هم نشینی با مردم در سیرۀ رضوی
اسلام دينى اجتماعى است و آيات قرآن و روايات اسلامى به طور گسترده از معاشرت خوب و رعایت ادب با مردم سخن گفته است و روايات متواترى در اين باره در منابع حديث وارد شده است[3].
ادب و حسن معاشرت از جمله مهمترین سرمایه هاست[4] که فوايدی بی شمار به همراه دارد که از جمله فواید آن ،تشخيص عيوب خويش است، مردم آيينه خوبى براى عيوب ما محسوب مى شوند زیرا در تعاملات اجتماعی بسيارى از عيوب آشکار خواهد شد.[5]
گفتنی است معنى اصلى واژه ادب دعوت كردن است و از آنجايى كه اخلاق نيك و برخورد شايسته مردم را به خوبى ها دعوت مى كند آن را ادب ناميده اند،[6] لذا منظور از آداب حسن معاشرت با مردم ؛ تواضع در برابر خلق و خالق و برخورد پسنديده با همه افراد است.[7]
در این میان الگو پذیری از سیرۀ رضوی در اخلاق و آداب معاشرت با مردم می تواند در حسن معاشرت و هم نشینی نسبت به تمام كسانى كه با انسان ارتباط دارند اعم از دوستان واقعى، و همكاران، و همسفران، و مراجعان، و شاگردان، و مشاوران، و خدمتگزاران.. به عنوان یک منشور جامع و كلى مورد توجه قرار گیرد.[8]
در این زمینه إبراهيم بن العباس نقل می کند :« ما رَأيتُ أبا الحَسَنِ الرّضا عليه السلام جَفا أحَدا بِكَلِمَةٍ قَطُّ وَلا رَأيتُهُ قَطَعَ عَلى أحَدٍ كَلامَهُ حَتَّى يَفرُغَ مِنهُ ، وَمارَدَّ أحَدا عَن حاجَةٍ يَقدِرُ عَلَيها وَلا حَدَّ رِجلَهُ بَينَ يَدَي جَليسٍ لَهُ قَطُّ وَلا اتَّكى بَينَ يَدَي جَليسٍ لَهُ قَطُّ ، وَلا رَأيتُهُ شَتَمَ أحَدا مِن مَواليهِ وَمَماليكِهِ قَطُّ ، وَلا رَأيتُهُ تَفَلَ وَلا رَأيتُهُ يُقَهقِهُ في ضِحكِهِ قَطُّ ، بَل كانَ ضِحكُهُ التَّبَسُّمُ ، وَكانَ إذا خَلا وَنَصَبَ مائِدَتَهُ أجلَسَ مَعَهُ عَلى مائِدَتِهِ مَماليكَهُ وَمَواليهِ حَتَّى البَوّابَ السّائِسَ ؛ هرگز نديدم كه امام رضا عليه السلام به كسى سخن تندى بگويد ، و يا پيش از آن كه كسى سخنش تمام شود سخن او را قطع كند . اگر مى توانست حاجت كسى را برآورد هرگز او را دست خالى برنمى گرداند ؛ هيچ گاه در برابر كسى پاى خود را دراز نمى كرد ، و چنانچه كسى در حضور او نشسته بود ، تكيه نمى كرد . هرگز نديدم كه به يكى از غلامان و خدمتكارانش ناسزا بگويد ؛ هرگز نديدم كه آب دهان بيندازد ، و يا هنگام خنديدن قهقهه سر دهد ، بلكه خنده اش تبسّم بود . هرگاه سفره اش را پهن مى كرد غلامان و خدمتكاران خود و حتى دربان (و) مِهتر اسبان را با خود سر سفره مى نشاند . [9]،[10]
اين موارد در سیرۀ اخلاقی امام رضا (غ)برخی از آداب و برخی از مهمترین حقوق هم نشینی است و بزرگ و کوچک را شامل است. مضمون روايت نشان می دهد که راوی از معاشران امام بوده است. [11] روایت فوق به زیبایی توانسته با ترسیم سیرۀ نبوی به نحو ملموس و عینی، يك سلسله از حقوق اسلامى ، از جمله حقوق بندگان و آداب معاشرت و هم نشینی با مردم را به نحو احسن بيان کند.[12]
حد و مرز تواضع در آموزه های حضرت علي بن موسي الرضا عليه السلام
يكى از بهترين راه هاى تعريف يك موضوع، ذكر نشانه هاى گوناگون آن است؛ در این میان تعريف فضیلت اخلاقی تواضع از حدود و نشانه های آن جدا نيست؛[13] هنگامى كه از واژۀ تواضع به عنوان يك صفت اخلاقى استفاده مى شود مفهومش اين است كه انسان خود را پايين تر از آنچه موقعيّت اجتماعى اوست قرار دهد، به عكس تكبّر كه مفهومش برترى جويى و قرار دادن خويشتن برتر از موقعيّت فردى و اجتماعى اوست.[14]
لیکن در اين گونه مباحث بعضى راه افراط را در پيش مى گيرند و بعضى راه تفريط، مثلًا بعضى تصوّر مى كنند حقيقت تواضع آن است كه انسان خود را در برابر مردم خوار و بى مقدار كند و اعمالى انجام دهد كه از نظر مردم بيفتد و نسبت به او سوء ظنّ پيدا كنند، آن گونه كه در حالت بعضى از صوفيّه نقل شده است كه هنگامى كه در يك منطقه به خوش نامى معروف مى شدند مرتكب اعمال زشت و قبيحى مى شدند تا از نظر بيفتند، مثلًا به بى بند و بارى در عبادات و خيانت در امانت مردم معروف شوند و مردم آنها را رها كنند و شايد اين كار را نوعى تواضع و رياضت نفس مى پنداشتند.[15]
حال آنکه اسلام اجازه نمى دهد كسى به نام تواضع، خود را تحقير كند و در نظرها سبك و موهون سازد و كرامت انسانى خويش را پايمال كند، از سوی دیگر گاه چنين تصوّر مى شود كه تواضع انسان را كوچك مى كند در حالى كه اين يك برداشت سطحى و نادرست است، زیرا همواره مى بينيم افراد متواضع در جامعه مورد احترام و داراى عظمت و شخصيّت هستند و تواضع بر منزلت آنها مى افزايد،[16] مهم اين است كه در عين تواضع، شخصيّت اجتماعى انسان ضايع نشود و خوار و ذليل و بى مقدار نگردد. اگر تواضع به صورت صحيح انجام شود نه تنها چنين اثرى نخواهد داشت بلكه به عكس ارزش او در جامعه بالاتر مى رود.[17]
البته نباید فراموش کرد منابع شيعه و اهل سنّت احاديث فراوانى درباره حد و آداب تواضع ذکر کرده اند،[18] از جمله در روایتی نورانی، امام علىّ بن موسى الرضا عليه السلام در پاسخ به این پرسش که« مَا حَدُّ التَّوَاضُعِ الَّذِى اذَا فَعَلَهُ الْعَبْدُ كَانَ مُتَوَاضِعاً؟[19] حدّ تواضع كه اگر انسان آن را انجام دهد متواضع محسوب مى شود چيست؟» فرمود:« التَّوَاضُعُ دَرَجَاتٌ مِنْهَا انْ يَعْرِفَ الْمَرْءُ قَدْرَ نَفْسِهِ فَيُنَزِّلُهَا مَنْزِلَتَهَا بِقَلْبٍ سَلِيمٍ لَايُحِبُّ انْ يَأْتِىَ الَى احَدٍ الّا مِثْلُ مَا يُؤْتَى الَيْهِ، انْ رَأىَ سَيِّئَةً دَرَاهَا بِالْحَسَنَةِ، كَاظِمُ الْغَيْظِ، عَافٍ عَنِ النَّاسِ، وَ اللَّهُ يُحِبُّ الُمحْسِنِينَ؛ تواضع درجات و مراحلى دارد: يكى از مراحل آن اين است كه انسان قدر و موقعيّت نفس خويش را بداند و در همان جايگاه با قلب سليم (و پذيرش درونى) جاى دهد، دوست نداشته باشد كارى درباره كسى انجام دهد مگر همانند كارهايى كه درباره او انجام مى دهند (همان گونه كه انتظار احترام از ديگران دارد بايد ديگران را محترم بشمارد و هر كارى را از سوى ديگران دون شأن خود مى شمرد درباره ديگران دون شأن بشمرد.) هرگاه بدى از كسى ببيند آن را با نيكى پاسخ دهد، خشم خود را فروبرد، از گناهان مردم درگذرد و آنها را مورد عفو قرار دهد، خداوند نيكوكاران را دوست دارد».[20]،[21]
آنچه در اين روايت پرمحتوا آمده، در واقع حدود و نشانه هاى دقیق تواضع است كه از طريق آن مى توان به تعريف حقیقی آن فضیلت اخلاقی رهنمون شد.[22]
تواضع و فروتنی؛رازو رمز حکمت اخلاقی نماز
بدیهی است «عبادت» آخرين حدّ خضوع و تواضع است كه به عنوان تعلّق و وابستگى مطلق و تسليم بى قيد و شرط «عابد» در برابر «معبود» انجام مى گيرد، اين كلمه كه با واژه «عبد» ريشه مشترك دارد روشن مى سازد كه در حقيقت عبادت كننده، با عبادت خود در برابر معبود، تسليم محض است و سرنوشت خود را در دست او مى داند، اين همان چيزى است كه از لفظ عبادت در «عرف» و «شرع» فهميده مى شود.[23]
يكى از فلسفه هاى مهم عبادات، درهم شكستن انگيزه هاى كبر و غرور است كه سرچشمه تجاوز و ظلم مى شود. اركان و آداب نماز به طور كامل، انسان را به تواضع دعوت مى كند. ايستادن همچون عبد خاضع در برابر خداوند و سپس ركوع و از همه مهم تر سجده روح تواضع را در انسان پرورش مى دهد[24]؛ آری قيام در پيشگاه پروردگار در نهايت خضوع و تواضع ،[25]،[26]سائيدن پيشانى كه بهترين جاهاى صورت است به خاك موجب تواضع ، و گذاردن اعضاى پر ارزش بدن بر زمين دليل كوچكى و مايه فروتنى است [27].
هرچند فلسفه نماز و دیگر عبادات به اين منحصر نمى شود؛ ولى به يقين يكى از فلسفه هايش همين است ؛ لذا در حديثى از امام على بن موسى الرضا عليه السّلام مى خوانيم: «إنّ علّة الصّلاة أنّها إقرار بالرّبوبيّة للّه تعالى و خلع الأنداد و قيام بين يدى الجبّار جلّ جلاله بالذّل و المسكنة و الخضوع ...؛ فلسفه نماز اقرار به ربوبيت خداوند متعال و نفى هرگونه شرك و قيام در برابر ذات پاك خداوند با تسليم و تواضع و خضوع و اعتراف به گناهان و تقاضاى بخشش از معاصى گذشته، و نهادن پيشانى بر زمين همه روز براى تعظيم پروردگار است،[28] هدف اين است كه انسان همواره هوشيار و متذكّر باشد، مست و مغرور نشود، بلکه خاشع و خاضع باشد،[29]و نيز هدف اين است كه انسان همواره هوشيار و متذكر باشد، گرد و غبار فراموشكارى بر دل او ننشيند، مست و مغرور نشود، خاشع و خاضع باشد، طالب و علاقمند افزونى در مواهب دين و دنيا گردد.علاوه بر اينكه مداومت ذكر خداوند در شب و روز كه در پرتو نماز حاصل مى گردد، سبب مى شود كه انسان مولا و مدبر و خالق خود را فراموش نكند، روح سركشى و طغيانگرى بر او غلبه ننمايد. و همين توجه به خداوند و قيام در برابر او، انسان را از معاصى باز مى دارد و از انواع فساد جلوگيرى مى كند»[30]،[31] به اين ترتيب روشن مى شود كه مؤمنان تنها به نماز به عنوان يك كالبد بى روح نمى نگرند بلكه تمامى توجه آنها به باطن و حقيقت نماز است.[32]
حفظ اسرار در کلام رضوی
بی تردید هميشه در زندگى انسان اسرارى وجود دارد كه اگر فاش شود ممكن است آينده فرد يا جامعه اش را به خطر اندازد، خويشتن دارى در حفظ اين اسرار يكى از نشانه هاى وسعت روح و قدرت [33]اراده است، چه بسيارند افرادى كه به خاطر ضعف در اين قسمت سرنوشت خويش و يا جامعه اى را به خطر افكنده اند و چه بسيار ناراحتيهايى كه در زندگى به خاطر ترك حفظ اسرار براى انسان پيش مى آيد.[34]
در این بین حفظ اسرار از جمله درسهايى است كه از منظومۀ اخلاقی تربیتی امام رضا(ع) حاصل می شود؛لذا در حديث پرمعنايى از امام على بن موسى الرضا عليه السلام آمده است كه مؤمن نمى تواند مؤمن باشد مگر اين كه سه خصلت در او وجود داشته باشد: سنتى از پروردگار، و سنتى از پيامبر صلى الله عليه و آله و سنتى از ولىّ او، سپس مى فرمايد: «فَسُنَّةٌ مِنْ رَبِّهِ كِتمانُ سِرِّهِ قالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ احَداً الَّا مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ؛[35] خداوند عالم الغيب است و اسرار غيب را بر كسى فاش نمى كند، مگر براى رسولانى كه آنها را (براى حفظ اسرار غيب) پذيرفته است»[36](البته كتمان سر در اينجا بيشتر ناظر به كتمان اسرار ديگران است).[37]،[38]
بدیهی است اگر خداوند ستار العیوب نبود، مشکلات در جوامع بشری بسیار می شد. همه به یکدیگر بدبین شده با هم دشمن می شدند، لذا مؤمن هم باید ستار العیوب باشد؛ البته این خصوصیت مانع از امر به معروف و نهی از منکر کردن نیست. انسان باید این دو واجب را انجام دهد با این حال عیب مردم را فاش نکند.[39]
از آنجا که سر، امانت است، از این رو افشای آن خیانت به حساب می آید، هم چنین افشای سر نوعی غیبت محسوب می شود زیرا عیبی مخفی و پنهانی از فرد را بازگو می کنند.[40]
سوم اینکه ایذای مؤمن است زیرا مؤمن وقتی باخبر شود سر او فاش شده است ناراحت می شود و ایذاء او از گناهان کبیره است، چهارم اینکه این کار موجب رفتن آبروی مؤمن می شود و در روایات آمده است که آبروی انسان مانند جان و مال اوست، پنجم اینکه این کار در میان مردم ایجاد سوء ظن و بدبینی می کند. [41]
تبیین فضیلت اخلاقی «سکوت حکیمانه» در بیان نورانی امام رضا(ع)
از نظر علماى اخلاق، سکوت حکیمانه اهمّيّت ويژه اى در رشد و تعالی انسان ایفا می کند، تا آنجا كه آنها معتقدند سالكان راه حق بدون رعايت سكوت و بدون حفظ زبان از انواع گناهانى كه به آن آلوده مى شوند به جائى نمى رسند، هرچند در رياضتهاى بدنى و روحانى و انجام انواع عبادات كوشا باشند،به تعبير ديگركليد ورود به مسير تهذيب نفس و سير الى اللَّه توجّه به این مسأله است و آنها كه در اين مرحله وامانند از وصول به مقاصد عاليه محروم خواهند شد.[42]
در حديثی از امام علىّ بن موسى الرّضا عليه السلام ، سكوت نه تنها از اسباب علم و دانش مورد نظر قرار گرفته است ؛ بلكه راهنما به سوى هر خير و نيكى شمرده شده ؛ لذا آن حضرت فرمود:«انَّ الصَّمْتَ بابٌ مِنْ ابْواابِ الْحِكْمَةِ، انَّ الصَّمْتَ يَكْسِبُ الْمَحَبَّةَ انَّهُ دَليْلٌ عَلى كُلِّ خَيْرٍ؛سكوت درى از درهاى دانش است، سكوت محبّت مى آورد، و دليل و راهنماى همه خيرات است.»[43]،[44]
اين كه آن حضرت مى فرمايد: سكوت محبّت مى آورد به خاطر اين است كه بسيارى از رنجشها و عداوتها از نيش زبان زدن و تعبيرات نامناسب درباره اشخاص حاصل مى شود، و سكوت انسان را از آن نجات مى دهد.[45] اینچنین است که سكوت سبب نجات از بسيارى از گناهان مى شود و در نتيجه كليد ورود در بهشت است .[46]
هم چنین در حديثى دیگر از امام على بن موسى الرضا (ع) آمده است :«من علامات الفقه:العلم و الحلم و الصمت، ان الصمت باب من ابواب الحكمه؛ از نشانه هاى فهم و عقل، داشتن آگاهى و بردبارى و سكوت است، سكوت درى از درهاى حكمت است»[47]،[48]
در تبیین این فراز نورانی باید گفت زبان ترجمان دل و نماينده عقل و كليد شخصيّت انسان و مهمترين دريچه روح است،[49]به تعبير ديگر، آنچه بر صفحه روح انسان نقش مى بندد، قبل از هر چيز بر صفحه زبان و در لا به لاى گفته هاى او ظاهر مى شود.در مورد مسائل اخلاقى و فكرى نيز همين امر صادق است؛ زبان مى تواند تابلويى براى كشف انواع مفاسد اخلاقى درونى مورد استفاده قرار گيرد؛ همان گونه كه آلودگى زبان مى تواند انعكاس وسيعى در روح انسان داشته باشد.[50]از این جهت، همواره امامان معصومین(ع) اهمّيّت خاصّى براى اصلاح زبان قائل بوده و هستند، و اصلاح آن را گام مهمّى براى تقويت فضائل اخلاق، و تكامل روح مى شمرند.[51]
در واقع سکوت يكى از طرق اساسى براى پيشگيرى از آفات زبان است، چرا كه زبان مهمترين كليد دانش و فرهنگ و عقيده و اخلاق است؛ و اصلاح آن سرچشمه همه اصلاحات اخلاقى، و انحراف از آن سبب انواع انحرافات است.[52]
سخن آخر
در خاتمه باید گفت شيعه گری برخي افراد محدود به اظهار محبت به ائمه(ع) است ولی بايد گام عملی در مسير آنها برداشت.[53] لذا پیروی از مکتب اهل بیت(ع) به ویژه تمسک به آموزه های تربیتی اخلاقی حضرت رضا (ع)افتخار بزرگ شیعیان است؛ما به این مساله می بالیم و امیدواریم تا آخر عمر نیز در این مسیر ثابت قدم و استوار باشیم.[54]
[1] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی، در دیدار با مدیران و فعالان فرهنگی آستان رضوی،23/5/1394.
[2] اخلاق در قرآن ؛ ج 1 ؛ ص39.
[3] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 12 ؛ ص85.
[4] همان ؛ ص95.
[5] زندگى در پرتو اخلاق ؛ ص60.
[6] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 12 ؛ ص345.
[7] همان.
[8] برگزيده تفسير نمونه ؛ ج 1 ؛ ص400.
[9] عيون أخبار الرِّضا؛ج٢ ؛ص ١٨٤ ؛ح ٧.
[10] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛درس خارج فقه؛ مسجد اعظم قم؛9/11/1387.
[11] همان.
[12] تفسير نمونه ؛ ج 3 ؛ ص378.
[13] اخلاق در قرآن ؛ ج 2 ؛ ص78.
[14] همان ؛ ص77.
[15] همان ؛ ص78.
[16] همان ؛ ص75.
[17] همان ؛ ص78.
[18] همان ؛ ص73.
[19] اصول كافى، ج 2، ص 124.
[20] همان.
[21] اخلاق در قرآن ؛ ج 2 ؛ ص78.
[22] همان.
[23] پيدايش مذاهب ؛ ص176.
[24] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 7 ؛ ص438.
[25] علل الشرائع؛ ج 2؛ ص 317؛ ح 2.
[26] انوار هدايت، مجموعه مباحث اخلاقى ؛ ص541.
[27] ترجمه گويا و شرح فشرده اى بر نهج البلاغه ؛ نص ج 2 ؛ ص307.
[28] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج 7، ص: 439.
[29] انوار هدايت، مجموعه مباحث اخلاقى ؛ ص541.
[30] وسائل الشيعه؛ ج 3؛ ص 4/ علل الشرائع، ج 2، ص 317، ح 2/ كتاب الصلاة؛ باب وجوب الصلاة؛ ح 7.
[31] تفسير نمونه ؛ ج 16 ؛ ص294.
[32] همان ؛ ج 14 ؛ ص204.
[33] تفسير نمونه ؛ ج 9 ؛ ص318.
[34] همان؛ ص 319.
[35] بحار الانوار؛ ج 78؛ ص 334.
[36] اخلاق در قرآن ؛ ج 3 ؛ ص364.
[37] بحار الانوار؛ ج 78؛ ص 334.
[38] تفسير نمونه، ج 9، ص 319.
[39] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛درس خارج فقه؛ مسجد اعظم قم؛27/6/1392.
[40] همان.
[41] همان.
[42] اخلاق در قرآن ؛ ج 1 ؛ ص298.
[43] اصول كافى؛ ج 2 ص؛ 113.
[44] اخلاق در قرآن ؛ ج 1 ؛ ص303.
[45] همان.
[46] همان.
[47] وسائل الشیعه؛ ج 8 ؛ص 532.
[48] تفسير نمونه ؛ ج 17 ؛ ص59.
[49] اخلاق در قرآن ؛ ج 1 ؛ ص307.
[50] همان.
[51] همان.
[52] همان.
[53] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛درس خارج فقه؛ مسجد اعظم قم؛9/11/1387.
[54] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛درس تفسیر؛ شبستان امام خمینی(ره)،حرم حضرت فاطمه معصومه(س)؛25/5/1391.
/۱۳۲۳/ ۱۰۱/ص