محمد شهادتش را از امام رضا گرفت
خبرنگار دفاع پرس در استان خوزستان گفتوگویی را با «زهرا عبادی نژاد» با همسر شهید مدافع حرم حجت الاسلام «محمد کیهانی» ترتیب داده است که در ادامه آن را میخوانید:
دفاع پرس: چه معیارهایی برای تشکیل زندگی با همسرتان داشتید؟
معیارهای تشکیل زندگی
محمد، سخنان منطقی و قانع کننده میزد که نتوانم هیچ شرط و خواستهای را بیان کنم. به عنوان مثال بیان کرد: زندگی ساده و بدون تجملات دارم در حد شهریه طلبگی که میگیرم و بیشتر از این اندازه هم نمیتوانم هزینه کنم. 14 سکه قرار شد مهریهام باشد، تا بتوانیم نزد حضرت آقا عقد کنیم که با همه تلاشها و پیگیریها میسر نشد.
محمد در مراسم خواستگاری خیلی مسائل را صادقانه بیان کرد و از آشنایی تا ازدواج فقط یک هفته طول کشید. 21 شهریور سال 1376 عقد کردیم و 30 شهریور نیز برای ماه عسل به مشهد رفتیم.
همه زندگی همسرم درس بود
همه زندگی محمد درس بود، عکسهای مراسم عقدمان با رعایت کامل حجاب اسلامی گرفته شد. عقیده داشت وقتی درس طلبگی میخواند. باید همه منش و روش دینی در سراسر زندگیاش جاری و ساری باشد. وقتی فردی مبلغ دین است، باید عملی سیره و روش ائمه (ع) را پیاده کند تا بتواند الگوی دیگران باشد و به درجه معنویت و تکامل برسد.
محمد این قدر دلبستگی و علاقهمندی به دنیا نشان میداد، حکایت این مطلبی که حضرت علی (ع) فرمودهاند: هنگام کار و امور دنیایی «دل خوش بودن به دنیا انگار خیال مرگ ندارد». وی نسبت به اتفاقات دنیا به عنوان نمونه به دنیا آمدن فرزندش خیلی عجله و شتاب داشت و خیلی هم برای این مسائل ابراز خوشحالی میکرد.
دفاع پرس: خاطراتی از فرزنددار شدن و نحوه برخورد همسرتان دارید؟
محمد زودتر از 2 برادر بزرگترش ازدواج کرد،این نشان دهنده این موضوع است که خیلی علاقهمند به کار دنیا بوده است. یعنی احترام به دنیا قائل شده است. ذوق و علاقه زیادی برای به دنیا آمدن فرزندش نشان میداد که دکتر با وی دعوا کرد و گفت مگر میخواهی بچه نارس داشته باشی که این قدر برای به دنیا آمدنش عجله داری؟ تا به حال ندیده بودم که پدری این همه برای دیدن فرزندش ذوق وشوق بیتابی نشان دهد.
دفاع پرس: چرا میگویید که به زندگی دنیایی اهمیت زیادی میداد؟
آن چه از تاریخ عقد، ماه عسل و به دنیا آمدن فرزندانم دقیق گفتم از پشت قرآنی که محمد برای عقد هدیه برایم آورده بود، همه را با خطی خوش برای یادآوری خودش نوشته بود. همه را از یادادشتهای وی برایتان خواندم. اگر برایش مهم نبود، همه رخدادهای زندگیاش را یادادشت نمیکرد.
شهدا تارک دنیا نبودند، برای دین خدا از خانوادهایشان گذشتند
شهدا تارک دنیا نبودند، بلکه مشتاق زندگی و انگیزههای خوبی برای ادامه زندگی داشتند. فرزندانش را این قدر دوست داشت که همه تاریخ به دنیا آمدن آنها را یادداشت میکرد، شهدا خانوادههایشان را دوست داشتند، اما وقتی پای دین و حفظ ارزشهای دینی میشد و هدف بزرگتری در میان بود از خانواده و فرزندانشان نیز میگذشتند.
ارتباط با فرزندان و نوع تربیت دینی
هنگامی که بچهها را برای نماز صبح بیدار میکرد کوتاه نمیآمد و به من میگفت اگر من اصرار میکنم و برای این که بچهها ناراحت نشوند به عنوان مادر به سراغ آنها بروید و از دلشان درآورید. بگویید هر پدری از فرزندانش خواستهای دارد و پدرتان از شما چنین انتظاری دارد. مثلا پدری از فرزندانش میخواهد دکتر یا مهندس شوند و خوب درس بخوانند. ولی پدر شما مهمترین اولویتش اقامه نماز است.
دفاع پرس: از کار کردن شهید کیهانی در شهرداری برای ما بگویید؟
شهرداری که کار میکرد خیلی حسابش دقیق بود
وقتی محمد مسئول مالی شهرداری شد، مو را از ماست بیرون میکشید، خیلی دقیق بود، با دقت وسواس به مسائل کاری رسیدگی میکرد تا هیچ حقی ضایع نشود و اسراف رخ ندهد. محمد با این که روحانی بود ولی همکارانش نمیدانستند، زیرا هیچ وقت لباس روحانیت را نپوشیده بود تا همکارانش بفهمند.
دفاع پرس: اولین باری که میخواست برود و در جبهه مقاومت بجگند را برای ما تعریف کنید؟اولینبار میخواست به لبنان برود
اولین باری که حرف از جهاد و مقاومت به میان آمد، ایام جنگ 33 روزه بود. محمد به خانه آمد، دیدم لباس نظامی پوشیده بود و لبخند زیبایی بر لبانش نشسته است، به من گفت: «خانم میخواهم به لبنان بروم». من سریع اعتراض کردم و محمد گفت: «إنشاءالله راضی میشوید». من راضی نبودم محمد برود، خیلی برایم سخت بود این جور مواقع عشق دوطرفه و احساس وابستگی وسط میآید و باعث میشود که انسان به راحتی نپذیرد. گفتم: نه اول زندگیام است، نمیتوانم تحمل کنم ولی کارهایش هماهنگ نشد و هرچه تلاش کرد، نتوانست به لبنان برود. درآن زمان پسر بزرگم کمیل 8 ماه داشت و در اصفهان زندگی میکردیم.
دفاع پرس: از اعزامش به سوریه برای ما تعریف کنید:
اعزام به سوریه
اولین باری که میخواست به سوریه برود مخالفت کردم. هرزمانی که به سوریه میرفت ارتباط تلفنی داشتیم. پنج مرحله به سوریه اعزام شد، نه فقط با رزمندههای خوزستان بلکه با رزمندههای هر استانی که تاریخ اعزامشان زودتر بود، اعزام می شد. از سوریه که میآمد دوباره 10 روز استراحت میکرد و میرفت. تمام زندگی و وقتش را وقف جبهه مقاومت کرده بود دریک کلمه عاشق راهی بود که میرفت، در حقیقت پرواز میکرد و هربار که میرفت اوج پرواز و جداشدنش از تعلقات و دنیای خاکی مشهودتر میشد.
دفاع پرس: چگونه همسرتان شما را برای شهادتش آماده میکرد؟ در این رابطه برای ما توضیح دهید:
همیشه همسرم در مورد زندگی شهدا و زندگینامههایش صحبت میکرد و آنها را برای ما میخواند. مرحله به مرحله من و فرزندانم را با شهادت آشنا و نزدیک میکرد. زمینه آشنایی با خانواده شهدای مدافع حرم را قبل از شهادتش برای من و فرزندانم فراهم کرد تا بعدها کمتر دچار ناراحتی شویم و با این فضا مأنوس شویم، ابتدا ما را به منزل شهید «نظری» که یک فرزند کوچک 2 ساله داشت برد، چند اسباببازی خرید و با 2 فرزند کوچکم به منزل شهید رفتیم، خیلی شرایط سختی بود، وقتی موقعیت این خانواده را دیدم شرمنده شدم.
وقتی در سفر آخرمان از مشهد به تهران آمدیم، ما را به منزل شهید «مهدی ذاکر حیسنی» برد. وی یکی از شهدای مدافع حرم و مفقود الاثر تهرانی است و جنازهاش برنگشته. وقتی مادر و پدرش را دیدم خیلی ناراحت شدم، دیدم این پدر و مادر چه قدر صبورند و شرایط دشواری را تحمل میکردند.
دفاع پرس: در مورد آخرین مسافرتتان برای ما توضیح دهید؟
زیارت امام رضا (ع) آخرین سفر با خانواده بود
محمد اهل مسافرت بود، هر فرصتی گیر میآورد به سفر میرفتیم، ولی هیچ وقت تنها نبودیم، همیشه با خانواده، خواهر و برادر خودش یا من و یکی از دوستان هماهنگ میکرد و چند خانواده با هم میشدیم و به سفر میرفتیم.این دفعه آخر تنها مرتبهای بود که به تنهایی و خانوادگی آن طور که ما دوست داشتیم ما را به سفر برد. حتی وقتی خواهر زادهاش فهمید و خواست با ما بیاید، موافقت نکرد و گفت: «شرمنده نمی شود». ما همیشه میخواستیم تنها به مسافرت برویم این دفعه به خواستهمان رسیدیم.
ما طلب دنیا و محمد طلب شهادت از امامش کرد و به خواستهاش رسید
وقتی به مشهد رفتیم، ما را به هتل برد. همیشه مهمان سرا یا مسافرخانه معمولی میرفتیم، میلاد امام رضا (ع) مشهد بودیم، فرزندانم خیلی خوشحال و راضی بودند. ما دنیایی و به ظاهر توجه می کردیم، ولی محمد میخواست آخرین سفری که ما را به مسافرت میبرد ما را راضی و خوشحال کند، قرار بود ما طمع زندگی و مواهب دنیایی را بچشیم و محمد طلب شهادت از امام رضا (ع) کند و به سعادت برسد.
محمد شهادتش را ازامام رضا (ع) خواست و حضرت دعایش را مستجاب کرد
شاید باور نکنید وقتی مشهد به زیارت امام رضا (ع) رفتیم از پای ضریح که آمد تمام محاسنش خیس بود گفتم حاجی کار خودت را کردی (یعنی از امام رضا (ع) در خواست شهادت کردی) گفت: جبران می کنم./۱۳۲۵//۱۰۲/خ