۲۱ فروردين ۱۳۹۶ - ۱۴:۴۲
کد خبر: ۴۹۰۵۹۰
محمدی:

از اندیشه سیاسی تا اندیشه اجتماعی

استاد دانشگاه امام حسین(ع) گفت: نتیجه و محصول فلسفه سیاسی و اندیشه سیاسی شهریاری بود، اما نتیجه اندیشه اجتماعی و سوژگی، حقوق انسان و آزادی و شهروندی و قانون و برابری و دموکراسی وسیاست مدرن است.
محمدی

به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از مهر، رحیم محمدی استاد جامعه شناسی دانشگاه امام حسین در نشست هم اندیشی و نقد و بررسی کتاب خواجه نظام الملک طوسی و تداوم فرهنگی ایران، نگاهی انتقادی به روایت سیدجواد طباطبائی؛  که به همت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و با همکاری انجمن جامعه شناسی ایران برگزار شد، سخنرانی را خود با موضوع «از اندیشه سیاسی تا اندیشه اجتماعی» ارائه کرد و گفت: سیدجواد طباطبایی پیش از کتاب «خواجه نظام‌الملک» کتاب «درآمدی فلسفی در تاریخ اندیشه سیاسی در ایران» را نگاشته و این دو کتاب مکمل یکدیگر هستند.

وی با اشاره به پروژه کاری خود درباره تجدد و مفاهیم کلیدی در آن شامل تحول، استقرار و تجدد جامعه ایرانی افزود: زمانی که سیدجواد طباطبایی کتاب «تاریخ اندیشه سیاسی در ایران» را به ما تدریس می‌کرد این پرسش به صورت مبهم در ذهن ما بود که سخنان طباطبایی اگر اندیشه اجتماعی است پس اندیشه سیاسی چیست؟ و درواقع ایشان به ما اندیشه سیاسی درس می داد.

وی ادامه داد: خواجه نظام‌الملک در مرحله‌ای از تاریخ ایران واقع شده که قبل از او متفکران بزرگی در ایران مانند خوارزمی، ابونصر فارابی، ابوالحسن عامری نیشابوری، ابن‌سینا و ... درباره مفهوم ایران‌زمین سخن گفته بودند. من زمانی که کتاب طباطبایی را مطالعه کردم به پرسش‌هایی رسیدم مانند اینکه نظام الملک چقدر توانسته است روایتی دقیق و کامل و صحیح از اندیشه سیاسی ایران (یا ایرانشهری) ارائه نماید؟ در این میان تفاوت خواجه نظام و ابن خلدون چیست؟ همانطور که پیشتر هم گفتم ابن‌خلدون نسبتی با ایران ندارد، اما طباطبایی به این موضوع التفاتی ندارد. این در حالی است که خواجه نظام‌الملک از میان اندیشه، زبان و فکر ایرانی بیرون آمده است.

محمدی با طرح دو سوال دیگر مبنی بر اینکه اهمیت و جدی بودن اندیشه نظام الملک چقدر است؟ و چقدر اندیشه سیاسی ایرانشهری را نمایندگی می‌کند؟ و پیشینیان و معاصران و پسینیان خواجه نظام الملک و تعامل آنها چگونه بوده است؟ گفت: زمانی خواجه نظام‌الملک کتاب سیاست‌نامه را می‌نویسد که در تاریخ ایران سستی و فترت آغاز شده و نگارش این کتاب هم نمی‌تواند کاری را از پیش برده و در نهایت حمله مغولان رخ می‌دهد. بنابراین همزمان با آغاز اندیشیدن خواجه‌نظام الملک به سیرت پادشاهان ایرانی سستی در تاریخ سیاست ایران آغاز شده است.

به گفته وی، نظام‌الملک بین دستگاه فکری خلیفگی و شاه‌آرمانی ایستاده بود. آنگونه که فردوسی از امتزاج سه عنصر ترکی، تازی و ایرانی حرف می‌زند و به بحران در ایران اشاره می‌کند، خواجه نظام‌الملک این سه عنصر را تثبیت می‌کند. این در حالی است که چنین موضوعی در تحلیل طباطبایی وجود ندارد. در حالی که فردوسی به جداسازی و بحران فکر می‌کرد خواجه نظام‌الملک به تلفیق و ترکیب می‌اندیشد و این مباحث در تحلیل‌های سیدجواد طباطبایی مغفول است چرا که او بیشتر به دنبال این است که تاریخ‌نویسی در اندیشه‌ سیاسی را انجام دهد. خواجه نظام به تعبیر ریچارد فرای در آخرین مراحل عصر زرین فرهنگ ایرانی می‌زیست و به تداوم آن مدد رساند.

وی در ادامه گفت: فراموش نکنیم، تاریخ مدرن با تاریخ سوژه آغاز شده است، تاریخ ایران مدرن هم با تاریخ سوژه‌ ایرانی پیوسته و وابسته است. تاریخ «اندیشه سیاسی» یک جائی به تاریخ «اندیشه اجتماعی» تبدیل شده است. اندیشه اجتماعی به امر اجتماعی فکر می‌کند، به سوژه و سوژگی می‌اندیشد، به نتایج و پیامدهای سوژگی می‌اندیشد. در واقع نتیجه و محصول فلسفه سیاسی و اندیشه سیاسی شهریاری بود، اما نتیجه اندیشه اجتماعی و سوژگی، حقوق انسان و آزادی و شهروندی و قانون و برابری و دموکراسی و سیاستِ مدرن است. اگر این گسست ـ وـ پیوست تاریخی اندیشهْ درست درک نشود، برون رفتی بر وضع کنونی ایران هم متصور نیست.

محمدی افزود: تاریخ شهریاری خیلی وقتها پیش آغاز شده بود و با آن اتفاقات بسیار بزرگی هم رخ داد و امپراطوریها شکل گرفتند و تا جایی هم پیش آمد، اما آنچه که تازه آغاز شده است تاریخ سوژه است، عصر سوژگی است، عصر امر اجتماعی است. یک جائی از تاریخ ایران هم جا برای اندیشه سیاسی تنگ شد و اندیشه اجتماعی ظهور کرد، اندیشه‌ اجتماعی گسست در تاریخ ایران و پدید آمدن «معاصرت و تجدد» بود.

استاد دانشگاه امام حسین تاکید کرد:  اما معاصرت چیست؟ معاصرت محدوده‌ای از تاریخ ایران است که سوژه ایرانی پدیدار شد، سوژه ایرانی متولد شد. سوژگی در کانون اندیشه اجتماعی مدرن قرار دارد. سوژگی ما را وا می دارد به «امر اجتماعی» بیندیشیم و «امر سیاسی» را در ذیل امر اجتماعی درک کنیم.  شما را در این خصوص به خواندن (جامعه قدرتمند و دولت ضعیف، نوشته جوئل میگدال) حواله می‌کنم. ما معاصرت را نمی‌شناسیم، ما نمی‌توانیم معاصرت را بیندیشیم، ما نمی‌توانیم تجدد ایرانی را بیندیشیم. معاصرت زیر مفاهیم ایدئولوژی و سیاست مدفون شده است. اندیشیدن به معاصرت حداقل دو نوع امکان می‌طلبد: یکی رها شدن از مفاهیم ایدئولوژی و سیاست است. دیگری مأنوس شدن با مفاهیم علوم اجتماعی و معرفت‌ها و فلسفه مدرن است، باید این مفاهیم نو را با عقل خویش بیازماییم، علوم اجتماعی و فلسفه مدرن این مفاهیم و این امکانها را در اختیار ما قرار می‌دهند.

وی در ادامه افزود: در کانون اندیشه‌ سیاسی قدیمِ ایران «شهریاری» قرار داشت. شهریاری کدخدای جهان، شاه شاهان، خدایگان، قبله عالم، نگهبان مُلک و دین، مالک الرقاب و ظل‌الله فی الارض بود. اما وقتی سوژگی در ایران ظهور کرد،  وقتی اندیشه‌ی اجتماعی آغاز شد،  وقتی معاصرت آغاز شد، شهریاری هم به محاق رفت. با این حال شهریاری به سادگی جای خود را به اندیشه اجتماعی نمی‌سپارد و صحنه را خالی نمی‌کند. انقلاب مشروطه که کردیم، خواستیم شهریاری را مقیده کنیم، محدود و مشروطه کنیم. اما شهریاری بلافاصله در شکل نو و در صورت جدید و اینبار در شکل سلطنتِ مدرنِ پهلوی به صحنه باز گشت. دوباره سوژه به شهریاری مدرن هم فشار آورد، انقلابی دیگر پدید آمد، اینبار شهریاری به خانه مقدسی کوچ کرد، در خانه مقدسی آشیان گرفت، کلماتی معصوم و زبانی قدسی یافت و آن خانه مذهب بود، خانه اخلاق بود. 

شهریاریْ اینجا چه سرنوشتی پیدا کرده است؟ و چه خواهد شد؟ باید در اینها بیندیشیم؟ ما نتوانسته‌ایم در اکنونِ خود و در معاصرت بیندیشیم، موانع بسیار جدی است. شهریاری به سهولت از عواطف ما، از خاطره ما، از آگاهی ما، از گفتار ما، از عمل ما و از مناسبات و نهادهای ما کوچ نمی‌کند. بلکه جا عوض می‌کند، شکل عوض می‌کند، اما می‌ماند و با سوژگی و امر اجتماعی و آزادی پیکار می‌کند. اما به هر حال تاریخ شهریاری پایان یافته است و تاریخ سوژگی و تاریخ امر اجتماعی آغاز شده است، و هر روز امر اجتماعی و سوژگی فربه‌ و فنّان می‌شوند، و در مقابل امر سیاسی و شهریاری مقاومت می‌کنند.

محمدی یادآورشد: ما چرا امروز بی قرار شده‌ایم، چرا اُلفت خویش را از کف داده ایم، چرا مدام در کار اعتراض و مهاجرت و جنبش و انقلاب ایم؛ اینها همه پیامدهای سوژگی است. سوژگی بی قراری آورده است، سوژگی «حالتی از بودنِ انسان» است. وضع بودنِ انسان در زمانه‌ی مدرن است. مثال ساده ای بزنم تا این «وضعِ بودنِ مدرنِ انسان» اندکی روشن شود.

وی در پایان گفت: هر انسانی در طول عمر خود مراحلی از بودن دارد؛ زمانی کودک است، بعد وارد نوجوانی می‌شود، سپس وارد جوانی می‌شود، بعد وارد میانسالی و پیری و کهنسالی می‌شود. انسان در هر یک از این مراحلِ بودن بیولوژی و حالات و نیازها و خواسته‌ها و آرزوها و آگاهی و افکار و اعمالش عوض می‌شود. شبیه همین عوض شدنِ انسانْ  در تاریخ هم رخ میدهد، اما اینبار به صورت جمعی رخ میدهد. انسان ۷ هزار سال قبل انسان اسطوره‌ای بود،  انسان ۵ هزار سال قبل وضعی دینی پیدا کرد، بعد وضع عقلانی یافت، بعد به مرحله دیگری رسید. سوژگی وضعِ بودنِ انسان در تاریخ و در جامعه است. انسان به واسطه‌ی بودن در تاریخ و در جامعه عوض می‌شود و در هر دوری و در هر زمانه‌ای وضعِ بودن جدیدی پیدا می‌کند. ما «وضعِ بودنِ امروزینِ انسانْ» در تاریخ و در جامعه را سوژگی می‌نامیم و این سوژگی اقتضائات و الزامات و پیامدهای خاص خود را دارد./۱۳۲۵//۱۰۲/خ

ارسال نظرات