نحلههای فکری طالبان؛ از دیوبندیه تا وهابیت/ بازخوانی رویکرد طالبان در مقابله با مسائل مستحدثه
خبرگزاری رسا ـ گروه بین الملل: هفته پیش در بخش اول گزارش، نحوه شکلگیری طالبان و کشورهای حامی آن و همچنین شاخصهای رفتاری و نوع حکومتداری آن را مورد بررسی قرار دادیم. در بخش دوم و پایانی این گزارش به مولفههای دینی و فرهنگی طالبان و همچنین تاثیرات طالبان از گفتمان فکری خوارج، حنابله، اهل حدیث و وهابیت میپردازیم و در مورد جمعیتهای دینی وابسته به طالبان سخن میگوییم.
مولفههای دینی و فرهنگی طالبان
نگاه طالبان به تمام مسائل سیاسی، احتماعی، اقتصادی و فرهنگی از دریچه و منظر دین و احکام شریعت اسلامی است، اما طالبان تنها تفسیر خودشان از اسلام را تفسیر درست و حقیقی میداند. (1) و در اجرای احکام شریعت مطابق با این تفسیر هیچ ابایی ندارند.(2) ایشان در فقه پیرو مذهب حنفی هستند و معتقدند عملشان با سنت مطابق است.(3) تاکید آنها بر سیره سلف صالح از صحابه و تابیعن پیامبر اسلام است.(4) و همواره الگوی رفتاری خود را خلفای راشدین معرفی میکنند.(5) از همین رو است که طالبان در حقانیت دینی خود هیچ تردیدی ندارند و محمد ولی، رییس تشکیلات امر به معروف و نهی از منکر طالبان در هفته نامه «حرب المومن» افغانستان را بهشت مذهبی توصیف میکند.(6)
اما اگر به صورت تیتر وار بخواهیم مولفهها عقیده دینی و فرهنگی طالبان را ذکر کنیم، باید به نکات ذیل اشاره کرد:
1. فقدان تعقل و اجتهاد در اصول و فروع دین.
2. توجه به مبنای اصالة الحرمة در مواجهه با پدیدههای جدید و مسائل مستحدثه.
3. تاکید بر ظواهر شریعت در انتخاب نامها و تاکید بر برخی امور مانند ظاهر اعضا.
4. عدم بصیرت دینی که آن را میتوان در صدور فتوا پشت فتوا بدون هیچ عقل و منطقی مشاهده کرد.
5. خشونت در اجرای احکام هم یکی از بارزترین مشخصههای طالبان است.
6. ضدیت با تشیع نیز مولفه دیگر عقیدتی طالبان است، به نحوی که ملاعمر معتقد بود شیعیان چیزی بین کفار و مسلمین واقعی اند.
7. نگاه منفی به زنان هم به شدت بین اعضای طالبان رایج بود.
8. اجبار مردم در اجرای احکام با وضع قوانین سخت گیرانه و غیر منطقی.
9. جهاد و مشارکت در عملیات مسلحانه برای استقرار نظام مذهبی در افغانستان از سوی طالبان یک وظیفه شرعی عنوان میشد.
10. تکیه بر اداره امر به معروف و نهی از منکر که بعدها به سطح وزارت ارتقا یافت که وظیفه آن حکمفرما کردن اسلام طالبانی در تمام سطوح بود.
11. افزایش مدارس دینی تنها سیاست آموزشی طالبان در افغانستان بود. مثلا تنها حافظان قرآن میتوانستند در پیری از دولت طالبان حقوق بازنشستگی دریافت کنند.
12. مخالفت با پدیده های مربوط به تکنولوژیهای جدید مانند عکس گرفتن و داشتن آلبوم در منزل.
13. مخالفت شدید با موسیقی هم در دستور کار طالبان قرار داشت و اجرا و پخش موسیقی جرم شمرده میشد.
14. در نگاه طالبان، تلویزیون، رادیو، ضبط و سینما ابزارهای شیطانی تلقی میشد و استفاده از آنها حرام بود.
15. وضع قوانین سختگیرانه برای دانشگاهها و دانشگاهیان که مبتنی بر فهم سطحی آنها از اسلام بود.
16. تخریب آثار باستانی و میراث فرهنگی افغانستان با بهانههای شرعی و دینی.
17. تلاش برای محدود کردن زبان فارسی. (7)
شباهتهای طالبان به گفتمان فکری خوارج
باید توجه داشت که همه این مؤلفهها ناشی از برداشت گروهی مانند طالبان از دین مبین اسلام است که در صدر اسلام و پس از آن در گروههای مختلفی نمود داشته که از مهمترین آنها میتوان به خوارج اشاره کرد. خوارج را میتوان اولین گروهی دانست ه با کج فهمی و برداشت سطحی و قشری خود از قرآن، از جاده اعتدال خارج شدند و با مشرک و کافر خواندن دیگر مسلمانان حتی ریختن خون زنان و فرزندان مخالفان خود را نیز جایز دانستند. اسلام طالبان از این منظر شباهت زیادی به اسلام خواجر دارد که عدم بصیرت دینی، تضاد رفتاری و ایدئولوژیک، خشونت و عمل گرایی مفرط را از خصوصیتهای آن دانست.(8)
در حقیقت مشکل اصلی طالبان عدم توانایی در طرح یک نظام اسلامی منطبق با موازین شرعی و متناسب با مقتضیات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در قرن حاضر بود. (9) و اینها همگی ناشی از حذف تفکر و منطق در فهم و اجرای احکام اسلامی بود. همچنین با توجه به اینکه در زمینه استفاده خشونت با دستاویز قرار دادن دین طالبان شباهت زیادی به خوارج دارد میتوان گفت که این پدیده (خشونت) از تباعت مطلق انگاری خوارج و طالبان در حقانیت دینی خودشان دانست و خیلیها طالبان را تجربه دوم خوارج برشمردند.
انگارههای مشترک طالبان و وهابیت
با بررسی جهتگیریها و عملکرد طالبان مشاهده میکنیم که بسیاری از عقاید این گروه با آئین وهابیت منطبق است و در واقع وهابیت منطبق است و در واقع وهابیت به لحاظ کلامی بیشترین سهم در شکلگیری تفکر این جنبش بر عهده دارد. «جریان فکری اهل حدیث» که میتوان آن را جریان انحرافی اهل سنت نامید و امروزه در میان اهل سنت ـ به خصوص در کشورهایی چون عربستان و پاکستان ـ طرفداران زیادی پیدا کرده است، از زمان تسلط آل سعود بر مکه و مدینه به طرق مختلف مانند چاپ کتب ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب و احیای سلفیگری ترویج میشود. و طالبان نیز متاثر از همین «جریان فکری اهل حدیث» هستند.(10) در اینجا به بررسی تطبیقی این جریان فکری با تفکر طالبان میپردازیم:
1ـ خلافت خلفای راشدین: الگوی اندیشه سیاسی طالبان همچون جریان فکری اهل حدیث، نحوه خلافت خلفای راشدین است.
2ـ طالبان و مذهب حنبلی: هرچند در ظاهر مذهب فقهی طالبان حنفی است.(11) اما چنان که گفتیم مذهب حنبلی پیش از آنکه مذهب فقهی باشد، مذهب کلامی است و ما با توجه به اینکه اهل حدیث از احمد بن حنبل تاثیر گرفته اند اصولا طالبان هم به لحاظ فکری با حنابله قرابت بیشتری دارد. چرا که حنابله هم پس از رسیدن به قدرت اعمال قهری انجام دادند که از نظر فقهای اسلام مورد اختلاف است. در رویکرد رهبری طالبان نیز اقدامات زیادی میبینیم که با اندیشهها و فتوای ابوحنیفه متفاوت است.
3ـ وجوب امر به معروف و نهی از منکر: اغراق نیست اگر بگوییم پرکارترین بخش و فعال ترین وزارت طالبان، وزارت امر به معروف و نهی از منکر بوده است. ابن تیمیه نیز یکی از وظایف اصلی حکومت اسلامی را اجرای امر به معروف و نهی از منکر میداند.(12) و این دو فریضه جزء اصول عقاید وهابیت نیز هست.(13) البته نقطه مشترک میان وهابیت و طالبان در مورد این دو فرضیه این است که مبنای اینان در اجرای این دو فرضیه، اسلامی است که خودشان تفسیر کرده اند.
4ـ حذف عقلانیت در دین و سیاست: با بررسی جریان فکری اهل حدیث به سادگی میتوان این موضوع را دریافت. امام احمد از دخالتدادن عقل و استدلال در فهم دین به شدت پرهیز میکرد و تنها به معنای ظاهری آیات و روایات بسنده میکرد و وهابیون نیز دچار همین موضوع میشدند. در همین راستا طالبان نیز مانند وهابیون عقلانیت و تدبیر را در مسائل دینی و سیاسی به کار گذاردند. ملا عمر در پاسخ به نماینده یونسکو مبنی بر خودداری از تخریب آثار باستانی افغانستان و پیروی از سیاستی عاقلانه گفت: «ما به عقل کاری نداریم و آنچه انجام میدهیم خواست اسلام است.» (14)
5ـ تخریب میراث دینی و فرهنگی با شعار مبارزه با بت پرستی: طالبان مانند وهابیت زیارت قبور اهل بیت (ع) و بزرگان دین را بدعت و شرک میخوانند. امامان برخی از مساجد عربستان در محضر نمازگزاران، اقدام طالبان در تخریب مجسمههای بودا را تایید کردند. (15)
6ـ پایبندی به ظواهر شریعت: در مسائل مستحدثه مانند موسیقی، وسایل ارتباط جمعی، وضعیت ظاهری انسان و کیفیت حضور زن در جامعه طالبان تحت تاثیر وهابیت بر مبنای اصالت الحرمة جلوه دیگری از ظاهرگرایی در اسلام را به نمایش گذاشتند.
7ـ ضدیت و دشمنی با تشیع: ضدیت با تشیع یکی از مهمترین مبانی فکری «جریان فکری اهل حدیث» است که با ظهور ابن تیمیه رشد بیشتری کرد و همزمان با ظهور وهابیت به اوج خود رسید. در مورد دشمنی طالبان با تشیع هم همانگونه که در گزارش قبل گفتیم هیچ شک و شبههای وجود ندارد.
8ـ قتلعام مسلمانان: همانگونه که وهابیون به راحتی به قتل مسلمانان در مناطق مختلف با تکیه بر تکفیر آنها پرداختند طالبان نیز چنین اقداماتی را انجام داد که از نمونه های آن میتوان به قتل عام مردم مسلمان در مزار شریف اشاره کرد.
9ـ تفکر وهابیت و طالبانیسم، آلت دست سیاسیون: یکی از آسیبهای مشترک و جدی تفکر وهابیت و طالبان این است که این دو تفکر به علت فقر ایدئولوژیکی و عدم بصیرت سیاسی، به خدمت استعمار و سیاستمداران درآمدند.
جمعیتها و گروههای سیاسی ـ مذهبی مرتبط با طالبان
دیوبندیه و جمعیة العلماء الإسلام: آیین «دیوبندی» امروزه یکی از مهمترین جریانهای بنیادگرای اسلامی در شبه قاره هند محسوب میشود و عمدهترین تاثیر مذهبی و ایدئولوژیکی را بر طالبان داشته است.(16) زیرا "جمعیة العلماء الاسلام" پاکستان که نقش مهمی در شکلگیری و حمایتهای سیای و فکری طالبان دارد، خود به واسطه دیوبندیها در سال 1945 تاسیس شده است. (17) دیوبندیه ادامه جریان اصلاح طلب صوفیه و تحت تاثیر شدید مکتب شاه ولیالله دهلوی قرار داشتند. ولی الله موضع خصمانه ای در قبال تشیع داشت. وی کتاب "ازالة الخلفاء" را علیه شیعه نوشت. با توجه به شباهت افکار وی با محمد بن عبدالوهاب، برخی معتقدند این دو، دوره طلبگی را در یک زمان و در حجاز گذرانیده اند. البته دیوبندیها با وهابیت اختلاف دارند و المانهایی مانند "تقلید" و "تصوف" که دو آموزه مهم و انکارناپذیر مکتب دیوبندیه است، مورد اعتراض شدید وهابیان قرار دارد اما در عین حال ارتباط قوی ای بین آنها وجود دارد.
در مورد جمعیة العلماء الإسلام باید گفت که جمعی از علمای دیوبندی به رهبری مولانا بشیر احمد عثمانی، در سال 1945 این جمعیت را در پاکستان تاسیس کردند.( 18) هرچند جمعیة العلماء در ابتدای حیات خود به عنوان شاخه ای از مکتب دیوبندیه هند یک حرکت مذهبی خالص بود، اما بعدها وارد حوزه سیاسی شد و به تدریج به یک حزب سیاسی تبدیل شد. (19) جمعیةالعلماء در مسائل فقهی از مذهب حنفی پیروی میکند، ولی در اصول و عقاید پیرو آرای ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب است. (20)
جمعیةالعلماء الاسلام بود که مهاجران افغانی را به سمت حوزههای علمیه در پاکستان سوق داد و در آنجا اندیشههای وهابی ـ سلفی را تزریق و زمینههای فکری برای ایجاد طالبان در افغانستان را تمهید کرد.
القاعده: این گروه براساس اندیشهها، تمهیدات و امکانات مالی و نظامی اسامه بن لادن و دکتر ایمن الظواهری در سال 1988 تشکیل شد. این گروه تروریستی توانست در مدت زمان کوتاهی گروه کثیری از مسلمانان را در نقاط مختلف جهان گرد هم جمع نماید و با هدف جهاد و رشادت، به ساماندهی اعتقادی و نظامی آنها بپردازد. (21) اندیشه بنیادگرایی اسلامی و مکتب وهابیت را باید حلقه اتصال القاعده و طالبان دانست؛ لذا بن لادن بیشتر ثروت و کمکهای دولت سعودی را به تسعه پژوههای نشر و ترویج وهابیت در میان افغانها اختصاص میداد.(22)
در سال 2001، بن لادن با ارسال یک پیام به کنفرانسی که با شرکت هزاران تن از علمای دیوبندی در شهر پیشاور برگزار شد، از آنها خواست که با ملامحمد عمر بیعت کنند. همچنین مهمترین تاثیر فکری و عقیدتی القاعده بر طالبان را باید در تشویق و هدایت این جنبش به جهادی جهانی علیه کفر و در راس آن آمریکا دانست. در واقع قبل از پیوند بن لادن با طالبان، این جنبش دشمنی خاصی با ایالات متحده و غرب نداشت. (23) رفته رفته افغانستان تبدیل به حیات خلوت گروههای بنیادگرایی شد که در کشورهای منطقه آزاد نبودند و لذا طالبان به نقطه اتصال آنها در کشوری مانند افغانستان به بهانه مبارزه با شوروی تبدیل شد.
اخوان المسلمین و جماعت اسلامی: اخوان المسلمین که برای اغلب نخبهها شناخته شده است اما در مورد جماعت اسلامی (مودودی) پاکستان باید گفت که علاوه بر کشمکش با جمعیة العلماء الإسلام، پا را فراتر از اخوانیها گذاشته و معتقد به ضرورت تشکیل حکومت اسلامی است؛ یعنی حتی از اخوان که قائل به لزوم ایجاد جامعه اسلامی است هم جلو افتاده است. در طالبان نیز رگههایی از تفکر اخوان المسلمین مصر را میتوان دید. شاید تنها اشتراک این دو جریان اعتقاد به جهاد مسلحانه در مبارزه با کفر داخلی و سپس کفر خارجی با اعتقاد صرف به قانون شرع و تاکید بر انتخاب یک رهبر باشد. (24) همچنین میتوان گفت اندیشه سید قطب به ویژه در کتاب معالم علی الطریق بود که جواز ایجاد شبکههای مخفی جهادی و ارسال مجاهدان به افغانستان سهیم بوده است.
ولی در حال طالبانی ها نسبت به اخوان و جماعت اسلامی پاکستان نگاهی منفی داشتند که این اختلاف فکری بر بنیاد تفکر طالبان نیز موثر بوده است. از نظر آنها جماعت اسلامی پاکستان همچون اخوان المسلمین دچار انحراف فکری شده بودند.
طالبان و ورطه وهابیت سعودی
برای جمع بندی باید تاکید داشت که تفکر طالبان جدای از کنشهای سیاسی و توطئههای بین المللی، ناشی از تفکر و دیدگاهی است که نتیجه تلقی غلط از اسلام و مبانی آن است که در دورههای مختلف اسلامی هم نمونههایی از این دست مانند خوارج، حنابله و وهابیت وجود داشته اند. رشد افکار افراطی اسلامی که در قالب گروههای بنیادگرایی چون القاعده و جمعیة العلماءالاسلام جلوه گر شده بود و از حمایت کشورهایی همچون پاکستان و عربستان (مهد وهابیت) برخوردار بود، میتوانست بهترین الگوی فکری و نظری برای طالبان باشد. در نتیجه طالبان تحت تاثیر اندیشههای اهل حدیث، حنابله، ابن تیمیه و هابیت در یک بستر سیاسی به رهبری پاکستان و عربستان و به واسطه مکتب دیوبندیه که تجلی گاه وهابیت در شبه قاره هند و پایه فکری جمعیة العلماءالاسلام محسوب میشود به حیات خود ادامه داد و پس از آن بود که به القاعده گره خورد.
در مجموع میتوان گفت که طالبان با ترکیب کردن استعاری و نمادین آموزههایی از قرآن، سنت، سیره صحابه، جریان فکری اهل حدیث و وهابیت و همچنین گروه هایی مانند القاعده، اخوان المسلمین، تصوف و عقاید پشتونیزم که قرائتی نو و بدعت گونه از اسلام محسوب میشد و در مواجهه با تمدن غرب، خود را احیاگر سنتهای اسلامی و تنها مدافع حقیقی اسلام و قرآن میدانست و به دنبال نابودی کامل جهان کفر از ساده ترین راه ممکن یعنی حذف فیزیکی بود.(25)
/983/ب951/ک
فهرست منابع:
1ـ حلف الإرهاب؛ علی عبدالرحیم؛ ص 110.
2ـ امپراطوری طالبان از رویا تا واقعیت؛ ترجمه قاسم طولانی؛ ص 2 ـ 5.
3ـ طالبان، جنگ، مذهب و نظام جدید در افغانستان؛ پیتر مارسدن؛ ص 101.
4ـ ماهیت دینی ـ سیاسی گروه طالان؛ سید عبدالقیوم سجادی؛ ص 11.
5ـ افغانستان و 5 سال سلطه طالبان؛ وحید مژده؛ ص 56.
6ـ امپراطوری طالبان از رویا تا واقعیت؛ ترجمه قاسم طولانی؛ ص 2 ـ 5.
7ـ طالبان خاستگاه و مبانی فکری؛ مازیار کریمی حاجی خادمی؛ ص 65 ـ 90.
8ـ طالبان خاستگاه و مبانی فکری؛ مازیار کریمی حاجی خادمی؛ ص 96 ـ 104.
9ـ افغانستان و 5 سال سلطه طالبان؛ وحید مژده؛ ص 37.
10ـ طالبان خاستگاه و مبانی فکری؛ مازیار کریمی حاجی خادمی؛ ص 120.
11ـ حلف الإرهاب؛ علی عبدالرحیم؛ ص 106.
12ـ سیر کلام در فرق اسلام؛ محمد جواد مشکور؛ ص 87.
13ـ همان ص 90 ـ 92.
14ـ اسلام انقلای رو در رو با ارتجاع طالبانی؛ ص 16.
15ـ افغانستان و 5 سال سلطه طالبان؛ وحید مژده؛ ص 92.
16ـ کابوس طالبان؛ احمد رشید؛ ص 123.
17ـ ظهور و سقوط طالبانیسم؛ اسدالله شفایی؛ ص 8.
18ـ افغانستان و ظهور طالبان؛ حسام الدین امامی؛ ص 99.
19ـ افغانستان و 5 سال سلطه طالبان؛ وحید مژده؛ ص 35.
20ـ افغانستان و ظهور طالبان؛ حسام الدین امامی؛ ص 98.
21ـ حلف الإرهاب؛ علی عبدالرحیم؛ ج 1 ص 11.
22ـ کابوس طالبان؛ احمد رشید؛ ص 174.
23ـ کابوس طالبان؛ احمد رشید؛ ص 10.
24ـ طالبان، جنگ، مذهب و نظام جدید در افغانستان؛ پیتر مارسدن؛ ص 107 ـ 108.
25ـ طالبان خاستگاه و مبانی فکری؛ مازیار کریمی حاجی خادمی؛ ص 203 ـ 206.