عاشورا؛ روزی به بلندای تاریخ
به گزارش خبرگزاری رسا، یادداشتی از سلسه نوشتارهای حضرت آیت الله صافی گلپایگانی به مناسبت ماه محرم منتشر شد.
متن نوشتار این مرجع تقلید به شرح زیر است:
کاش فردا نمیشد
خدایا! چه میشد اگر تاسوعا را آن فردا نبود و تا صبح روز قیامت، بامدادش نبود.
خدایا! چه میشد اگر فردا نمی آمد و آن جنایات هولناکی که تا آن تاریخ سابقه نداشت و بعد از آن همانند و نظیرش اتفاق نخواهد افتاد، رخ نمیداد و تاریخ بشریت، سیاه و آن چنان پر از ننگ و عار نمیگردید و اوج بیرحمی، بیوجدانی و درندهخویی این بشر، که از هیچ مخلوق دیگری ظهور نمیکند نشان داده نمیشد، و آن ددمنشانی که در صحرای کربلا برای ارتکاب بزرگترین جرایم تاریخ گرد آمده بودند فرصت این همه گستاخی و اظهار خباثت نفس را نمییافتند.
آنان بدترین جنایتکارانی بودند که خود را به جیفه دنیا و به یزید و ابنزیاد ـ آن جرثومه ها و تجسم ستمکاری، بیشرافتی، پستی، پلیدی و همه رذایل اخلاقی و آن دشمنان مردمان مستضعف ـ فروخته بودند.
خدایا! اگر تاسوعا به پایان نمیرسید، شمر و سنان و ابن سعد و حرمله و دیگر شقاوت پیشگانی که اولیای تو را محاصره کرده بودند نمیتوانستند آن همه شقاوتی را که از خود نشان دادند در دفتر سیاه بنی نوع انسان، ثبت نمایند و میلیاردها بشری را که در طول تاریخ آمده و میآیند سرافکنده و شرمنده سازند.
خدایا! چه میشد اگر خورشید و ماهَت از حرکت باز میایستادند و زمین از گردش باز مانده بود تا در فردای تاسوعا، عزیزترین و بهترین بندگان تو، حسین علیهالسلام و یارانش به دست دشمنان تو به شهادت نمیرسیدند و آن همه مصائب جانکاه بر اهل بیت پیغمبر صلی الله علیه و آله تو وارد نمیشد؟
امّا خدایا! تو خود صاحب این جهانی و دنیا را دار امتحان و آزمایش، قرار دادی و فرمودی: «لیبلوکم ایّکم احسن عملاً» به قضا و قدر تو ارزش انسانها ظاهر میشود. تا آنها که بالاترین مراتب کمال انسانیت را دارند در اعلامِ «ان الله اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه» و تو را بهترین مشتری شناخته و خود را به تو فروخته شناخته شوند. و هم آنهایی که در اسفل السافلین مکان میگیرند و «اولئک کالانعام بل هم اضل» توصیفی از خباثتشان است خود را معرفی کرده و بشناسانند.
عاشورا، صحنهی مقابله حق و باطل
مثل شب عاشورا سران دو گروه، که همواره در تاریخ، مواجهه و صفآرایی آنها در برابر یکدیگر را خوانده و میخوانیم، در کربلا به صحنه میآیند و تمام این عالم را تا پایان این جهان به تماشای مقابله و نبرد دو جبهه حق و باطل و موقف آنها مشغول میسازند.
موقف الهی و رحمانی حسین علیهالسلام، اهل بیت و اصحابش که با آن عده به ظاهر اندک و معدود و به باطن امّتها و جهانهایی از شخصیتهای بینظیر و بیبدیل، برای بذل جان در راه خدا، عزّت، کرامت، شرف انسانیت، اعلای کلمة الله و احیای معالم دین تصمیم میگیرند و هیچ گونه فشار، تهدید و اوضاع ناگوار ـ از شهادت جوانان، تشنگی کودکان و اسارت فاضلترین و با شخصیتترین بانوان ـ به قدر ذرهای در تصمیم آنها اثر نمیگذارد و موضع نحس، ناپاک، پلید، ضد انسانی و بیشرمانه سپاه کوفه که با خدا اعلان جنگ دادهاند، میخواهند با فرزند رسول خدا بجنگند و او و تمام یارانش را تشنه لب از دم شمشیر بگذرانند و محترمترین و معتبرترین بانوان درگاه خدا را اسیر سازند.
گروه ابن سعد و شمر و سنان و خولی و یزید و ابن زیاد را طمع به جوایز و پست و مقام و یا بیم از یزید و ابن زیاد به کربلا کشانیده بود و گروه حسین علیهالسلام و حزب خدا به شوق درک درجات عالیه، دفاع از نوامیس دین و حرم نبوت و ولایت در آن میدان آزمایش، حاضر شده بودند.
سعادتمندان و شقاوتمندان
منظره شب عاشورای کربلای سال 61 هجری قمری منظرهای عبرت انگیز و آموزنده بود؛ سعادت، مناعت و بلندی همّت از سیمای یاران امام حسین علیهالسلام، و شقاوت، دنائت و پستی از چهره پلید پیروان بنی امیه هویدا بود.
سپاه حسین علیهالسلام که خود را چون رهبرشان، سعید میدانستند و به موقفی که داشتند افتخار میکردند و در حُسن عاقبت خود هیچ شبهه و شکی به دل راه نمیدادند و فاصلهای بین خود و رستگاری و رسیدن به لقاءالله جز شهادت در رکاب آقا و مولایشان نمیدیدند، آرام و مطمئن شب را به عبادت، به صبح رساندند.
و سپاه یزید، ابن زیاد و عمر سعد گرچه خود را به ظاهر پیروز میدیدند، اما هیچ یک خود را با موضعی که داشتند سعادتمند نمیدانستند و جز شمر و تنی چند از هم قماشانش، که شاید از کشتن اولیاء الله و فرزندان پیغمبر و آن مظاهر ایمان، توحید و کمال انسانیت لذت میبردند و احساس شرم نمیکردند، دیگران همه با وجدان خویش در جنگ و جدال بودند.
به هر حال، اگر چه ما نمیتوانیم هویت حقستیزی فوق العاده و دشمنی بیاندازه بنیامیه با خاندان رسالت و میزان عداوتشان با دین را ارزیابی کنیم، اما میدانیم که با این وجود در میان همین اشقیا کسی نبود که برای کشته شدن و بذل جان آمده باشد؛ همه آمده بودند تا بازگردند و جایزه بگیرند یا اینکه مورد خشم ابن زیاد قرار نگیرند. و در میان آنها بسا کسانی بودند که مانند حرّ منتهی شدن این جریان به شهادت امام علیهالسلام را پیشبینی نمیکردند و کسانی دیگر هم شاید استقامت و ایستادگی امام و یارانش را در موقفی که داشتند باور ننموده و گمان میکردند پیشنهاد تسلیم یا جنگ و شهادت در آن شرایطی که بزرگترین شجاعان دنیا را به تسلیم وادار مینمود، کارساز میشود و امام و یارانش به ذلت تسلیم ـ العیاذ بالله ـ تن در میدهند.
خلاصه، جز عده معدودی، احدی از آنها نبود که بتواند خود را با حساب معنویات قانع سازد و از خسارت و صدمه معنویای که در این جنگ میبیند استقبال داشته باشد و مرگ در آن مهلکه را برای خود هلاکت حقیقی نداند. آنها نمیتوانستند مواقف امام و یارانش را داشته باشند؛ زیرا بر باطل بودند و نمیتوانستند در وجدان خود جنگ با پسر پیغمبر را توجیه کنند.
اما اصحاب امام همان طور که خود امام آنها را توصیف کرد و آنها نیز خودشان مکرر اعلام کردند، به چیزی جز شهادت در راه امام علیهالسلام راضی نمیشدند و همه آمده بودند که در آن مهلکه، جان خویش را فدا کرده و به فوز شهادت نایل شوند. هدفشان از اینکه قرآن، موضع مجاهدین در راه خدا و در رکاب پیغمبر را به آن توصیف کرده و میفرماید: «قل هل تربصون بنا الا احدی الحسنین» بالاتر بود. موقف آنها بین تسلیم و ترک حق و ترک امام یا شهادت در راه خدا خلاصه شده بود و آن راد مردان ایمان و شرف انسانیت، شهادت را اختیار کرده بودند و لحظهای در آن تردید نکردند و به اینکه بر حقاند و شهادتشان در راه خداست و در این جنگ، زیان نمیکنند و کشته شدنشان در نزد خدا بیعوض نمیماند، ایمان محکم داشتند؛ از این جهت حتی یک تن از آنها در روز عاشورا میدان جنگ را خالی نکرد در حالی که دشمنانشان هرکجا خطرمرگ را میدیدند پا به فرار گذارده و میگریختند.
شب آخر
شب عاشورا، خیام طاهره حسین علیهالسلام و لشکرگاه آن حضرت پر از صفا و معنویت و شوق لقاء الله بود؛ صدای دلنوازشان به مناجات، بلند بود و تهجد و عبادتشان به انسانیت بها و ارزش میداد: «لهم دویّ کدویّ النحل ما بین راکع وساجد وقائم وقاعد»
هیچ یک از آنها از اینکه فردا شب، زنده نیست متأسف نبود؛ فقط آن غیرتمندان با شهامت از این جهت نگران و متأسف بودند که میدانستند فردا شب، این با عظمتترین بانوان بیوت شرف و کرامت، اسیر دشمن میشوند و حمایت کنندهای ندارند.
منظره شب عاشورای حسین و اصحاب آن حضرت، اتمام حجت دیگری با سپاه کوفه بود که بدانند میخواهند چه جنایت عظیمی را مرتکب شوند؛ تا بفهمند که با شبزندهداران و قاریان قرآن و بهترین خلق خدا رو به رو هستند؛ اگرچه بیشتر چهرههایی که برای یاری حسین علیهالسلام آمده بودند برای آنها ناشناخته نبود.
حبیب بن مظاهرها و مسلم بن عوسجهها، همه از کسانی بودند که سوابقشان در اسلام بر بیشتر سپاه کوفه به خصوص سران نامردشان پوشیده نبود و همه، آنها را به زهد، پارسایی، حفظ قرآن، عبادت و شخصیت میشناختند.
ابو عمرو نهشلی به تهجد و کثرت نماز توصیف میشد؛ همچنین سوید بن عمرو به شرافت و کثرت نماز، مشهور بود.
قارب، غلام امام، قاری قرآن بود، شؤذب، مجلس روایت داشت و از مشایخ حدیث بود، همچنین بریر بن خضیر از قراء قرآن بود. قیس بن مسهر و عمرو بن خالد و ابوثمامه و سوید و عبدالله بن عمیر و سعید بن عبدالله و... همه از شخصیتهایی بودند که حضورشان در رکاب امام علیهالسلام و فداکاریهایشان حقانیت خود و گروهشان را ثابت میکرد. علاوه بر اینکه جمعی از صحابه پیغمبر صلی الله علیه وآله مانند: انس بن حارث، حبیب بن مظهر، مسلم بن عوسجه، ابوسلامه و هانی، عبدالرحمن بن عبد رب انصاری و عبدالله بن یقطر نیز به شرف افتخار جاننثاری حسین علیهالسلام مشرف بودند. اصحاب حسین علیهالسلام شامل بزرگان، حاملان حدیث، عباد، زهاد، قراء مشهور و صاحبان سوابق در مغازی بودند که کشتن هر یک از آنها سندی معتبر برای محکومیت و بطلان طرف مقابل بود.
نامی به بلندای تاریخ
آن شب و آن روز در بستر زمان بسیار کوتاه بود و به سرعت گذشت، اما آن صبر، پایداری و استقامت بر تصمیم در هر ثانیهای از آن شب و روز تنها از کسانی مانند آن نخبگان فضیلت و شخصیت، قابل ظهور و صدور است.
گوارا باد بر آنان رضای خدا و رضای رسول خدا صلی الله علیه وآله و رضای امیر المؤمنین علیهالسلام و رضای فاطمه زهرا سلام الله علیها و رضای امام مجتبی علیهالسلام و رضای آقا و مولایشان حسین علیهالسلام.
همه جهات مادی آنها ـ که عاقبت هم از میان میرود ـ در آن معرکه از بین رفت، اما فضیلت، معنویت و نام بلند آنها باقی ماند و اگرچه دشمن بر آن ابدان طیبه چیره شد اما هرچه کرد نتوانست بر مکارم اخلاق، حریت، ایمان، اصطبار و موضع ضد ظلم و استضعاف آنها مسلّط شود./1323/د101/ج