کابوس غرب آسیا در استراتژی جدید امنیت ملی آمریکا
به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، سال 2012 همزمان با شروع دور دوم ریاست جمهوری باراک اوباما دکترین جدیدی از سوی آمریکا مطرح شد که خیلی از ناظران آگاه از آن به عنوان دکترین تاریخی اولین رئیس جمهور سیاه پوست آمریکایی یاد میکردند. دکترین "نگاه به شرق (Pivot To Asia)" در ملازمت با درک تهدیدات و تصورات از یک چین قدرتمند برای آمریکا، سبب آغاز استراتژی پیشگیری برای توقف از قدرتمند شدن چین ایجاد شد. طبیعی است که کشور آمریکا با تواناییهایش و استراتژیهایش در نظام بینالمللی شناخته میشود. اگر پس از سه ساله شدن این دکترین بخواهیم نظری به آن بیندازیم، غرب آسیا (خاورمیانه) و بحرانهایش شاخص مهمی برای ارزیابی این استراتژی به ما میدهد.
دکترین نگاه به شرق چگونه در غرب آسیا پیش میرود؟
باراک اوباما از ابتدا خواهان خروج نظامیان آمریکایی از افغانستان و عراق بود. این امر برای اوباما گرچه در صورت اولیه خویش یک تکنیک انتخاباتی برای جمع آوری آرای سرگردان بود اما بعد از اینکه وارد کاخ سفید شد، قدرتگیری فزاینده چین در زمینه های اقتصادی و نظامی در دور دوم ریاست جمهوری اوباما منجر به تاسیس یک استراتژی جدید امنیتی برای آمریکا شد. مهمترین منطقهای که آمریکا قصد داشت از استراتژی خویش کنار بگذارد، منطقه غرب آسیا یا همان خاورمیانه بود. الگوی رفتاری آمریکا مبتنی بر دکترین نگاه به شرق، "نظم شکننده مبتنی بر موازنه قوا" درک و ارزیابی میشود. حال قصد داریم این الگو را برای مخاطبان دیدبان تشریح نماییم.
آمریکا در غرب آسیا با برآوردسنجی استراتژیک خویش چهار قدرتی که میتوانند همدیگر را موازنه نمایند انتخاب نموده و در پیشبرد استراتژی مدیریت موازنهها قصد خروج نسبی از منطقه برای جلوگیری از نفوذ چین خصوصا در آسیای مرکزی و آسیای جنوب شرقی را دارد. این چهار قدرت منطقه عبارتند از: ایران، عربستان، ترکیه و رژیم صهیونیستی.
در ادامه یادداشت نوع تعامل و تقابل آمریکا با چهار کشور یادشده را توصیف خواهیم کرد.
1- ایران
علی رغم 36 سال دشمنی در نهان و آشکار و روابطی به سردی کوه یخ، میتوان متصور شد که آمریکا در مقابل واقعیتی به نام جمهوری اسلامی ایران الگوی تقابل را در پرونده هستهای و الگوی تعامل را در پروندههای منطقهای به کار میبرد.
آمریکا در مقابل با حق عادی ایران برای غنی سازی سوخت هستهای مورد نیازش برای مصارف غیرنظامی جنجالی در دنیا به پا کرده است. متقاعدسازی پنج قدرت دیگر جهانی در همیاریاش علیه پرونده هستهای در مقاطع مختلف، تحریمهای سنگین و پرحجم و عدم توجه به مطالبات معقول ایران (ظرفیت غنی سازی مناسب و ارائه جدول زمانی مشخص لغو تحریمها) از مصادیق مهم سیاست تقابلی آمریکاست.
در طرف دیگر میتوان الگوی تعاملی ایران و آمریکا در پروندههای منطقهای را در موارد زیر جستجو کرد:
1. درخواست آمریکا از ایران برای حضور در زمینههای اقتصادی افغانستان.
2. تخلیه ناوگان پنجم دریایی آمریکا از بحرین.
3. شناسایی حق حوثیهای یمن برای حضور در ارکان مختلف حاکمیت یمن.
4. سکوت معنادار در قبال همکاریهای راهبردی نظامی- اقتصادی- تجاری ایران و عراق.
5. افول کامل جبهه منافقین خلق در سایه بیمهریهای آمریکا نسبت به این گروه تروریستی.
2. ترکیه
نگاه آمریکایی به ترکیه، بهعنوان بیش از نیم قرن متحد ناتویی پس از سه سال، تصمیم باراک اوباما به خروج از غرب آسیا، نگاهی مبتنی بر تعامل و تقابل است. هر چند که در بین چهار قدرت غرب آسیا از نگاه آمریکاییها، ایران و پرونده هستهای آن بیشترین وجهه تقابلی آمریکا را با خود یدک میکشد، اما ترکیه هم بهعنوان متحد آمریکا تقابل و مشکلاتی با واشنگتن دارد. این پدیدههای تقابلی را میتوان به صورت زیر آورد:
1. رشد بیسابقه و قارچگونه جریان گولن: این جریان به عنوان مهمترین تهدید هیات حاکمه فعلی در عرصه سیاست داخلی ترکیه به حساب میآید. توجه به این نکته که «فتح الله گولن» مدتهاست در ایالت پنسیلوانیای آمریکا اقامت گزیده است، شاید موجب بیشتر شدن عصبانیت اردوغان و حلقه حاکمیت فعلی ترکیه از واشنگتن باشد.
2. سوریه و نافرمانی زیرکانه ترکها: در جریان مبارزه و ائتلاف به رهبری آمریکا علیه گروه به اصطلاح دولت اسلامی، ترکیه برای در اختیار قرار دادن امکانات نظامی و سوق الجیشی خویش به آمریکا و ائتلاف شرطی را تعیین نمود که میدانست آمریکاییها با آن مخالفت خواهند کرد. آنها شرط پیوستن به ائتلاف مبارزه علیه داعش را اعمال منطقه پرواز ممنوع بر فراز سوریه و مبارزه همزمان (موازی) با بشار اسد اعلام کردند. آمریکا و ترکیه شاید برای اولین بار پس از آغاز بحران سوریه، خویشتن را در اختلافی جدی بر سر پرونده سوریه میدیدند. امروزه با تغییر مواضع آمریکاییها و نگاه موقت به حضور بشار اسد در صحنه قدرت انتقالی این کشور، به صورت بالقوه ریشه در تعارضهای جدی نگاه آمریکا و ترکیه به حل مساله سوریه دارد.
پس از ذکر سیاستهای تقابلی آمریکا علیه ترکیه، به تبیین عمده سیاستهای تقابلی آمریکا و ترکیه میرویم:
3. تقویت رویای عضویت در اتحادیه اروپا از سوی آمریکا برای ترکیه همیشه دلنشین بوده است. این رویا که ریشه در مطالبهای یک دههای- که پس از پیشرفت جهشی اقتصاد ترکیه همراه بود- دارد، به هر بازیگر موثری برای تحققش چنگ میزند. ترکیه، آمریکا را کانالی مطمئن برای فشار به سران اتحادیه اروپا جهت عضویت ترکیه در اتحادیه اروپا ارزیابی میکند.
4. آمریکاییها به دلیل عضویت ترکیه در ناتو و امنیت قابل لمس ترکیه، از ایده "کریدور غرب و شرق" شدن ترکیه حمایت کردهاند. خطوط هوایی امن در آسمانها، خطوط انرژی نفت و گاز در زمین، ترانزیت کالاهای اساسی و سرمایه گذاری مطمئن خارجی در ترکیه مرهون نگاه آمریکا به ارزیابیهای مثبتشان از تواناییهای اکتسابی ترکیه در قرن جدید است.
3. عربستان
کشوری که به تازگی پادشاه 10 سالهاش را از دست داده است و یک پادشاه فرتوت و بیمار را جایگزین کرده است، بیشتر به حمایت متحد سنتی خود نیاز دارد تا تقابل. عمده سیاستهای تعاملی که آمریکا در قبال عربستان در پیش گرفته است، بهشرح زیر است:
1. حمایت از انتقال آرام قدرت و تثبیت آن: مهره چینیهای جدید آمریکا در سیستم سیاسی عربستان با رضایت نخبگان حاکم این کشور در قالب سیاست تعاملی واشنگتن قابل بررسی است.
2. چشمپوشی از بحران حقوق بشر و دموکراسی: سیاست تعاملی آمریکا در این قبال که نوعا سیاستی سلبی است، برای ناامید کردن اصلاحطلبان عربستانی (نخبگان تحصیلکرده غرب، سرمایهداران و شیعیان) کافی است. این سیاست از جمله سیاستهایی است که در بین روسای جمهور آمریکا توالی داشته است.
عمده سیاست تقابلی آمریکا در قبال عربستان را میتوان در عدم حمایت از "ابتکار عربستانی" برای سقوط سه پایتخت (بغداد، تهران، دمشق) بوده است. عربستانیها در مقاطعی از چهار سال اخیر همیشه تاکید کردهاند که به لحاظ اقتصادی میتوانند تمامی هزینههای جنگ، براندازی یا کودتا علیه حاکمیت در این سه پایتخت را پرداخت نمایند، اما آمریکا به دلایل متعددی از انجام این امر سرباز زده است و در مقابل ابتکار عربستانیها ایستادگی کردهاند.
4. رژیم صهیونیستی
رژیم منحوس صهیونیستی از سه کشور دیگر یادشده در یادداشت به آمریکا نزدیکتر بوده و همیشه سعی نموده است با لابیهای قدرتمند خویش در آمریکا، هیچوقت در کاخ سفید تصمیمی برخلاف منافع ملی این رژیم شکل نگیرد.
عمده سیاست تقابلی آمریکا با رژیم صهیونیستی علیرغم تمامی سیاستهای مشابه، در سه سال اخیر به دو شکل بروز کرده است:
1. صلح رژیم صهیونیستی و فلسطین(اعراب): رژیم صهیونیستی در آخرین دور مذاکرات صلح خویش با فلسطینیها که بیش از یک سال از آن میگذرد، تلاش کرد تا خط جدایی از حداکثرهای آمریکایی دنبال نماید؛ لذا مذاکرات را عملا به شکست کشاند. «جان کری» از کسانی بود که تلاش زیادی برای توافقی نسبی مبتنی بر دو دولت و مرزهای 1967 را به ثمر برساند اما زیاده خواهیهای رژیم صهیونیستی مذاکرات را به شکست کشاند.
2. اختلاف در نگاه به پرونده هستهای ایران و محدودیتهای ایران: رژیم صهیونیستی نمیتواند با توافق هستهای جامع ایران و1+5 موافقت نماید و در جمعبندی سیاستهایش گزینه تمدید یا حتی شکست مذاکرات را به صلاح سیاست خارجی خویش میداند، اما آمریکا اولویت رسیدن به توافقی که مهار ایران بر اساس الگوی فرار هستهای (Break out) را در پی داشته باشد، خواستار است.
در وصف سیاست تعاملی رژیم صهیونیستی و آمریکا اشاره به همین مطلب که آمریکا همیشه سعی نموده است در سیاست خارجی خاورمیانهای خویش امنیت و ثبات کامل این رژیم را لحاظ نماید و از آن مراقبت به عمل آورد، کافیست. آمریکاییها همیشه از سیاستهای نژادپرستانه رژیم غاصب قدس حمایت نموده است.
جمعبندی
تعارض منافع چهار قدرت منطقهای که آمریکای اوباما قصد تمرکززدایی از آن را داشت با چالشهایی مواجه است. اوباما سعی در ارائه مدل موازنه قدرت در این منطقه را برای خروج راحتتر و بهصرفهتر میداند. خروج آمریکا از منطقه خاورمیانه (غرب آسیا) با توجه به ظهور پدیده سیاسی- امنیتی جدیدی به نام دولت اسلامی علیه منافع آمریکا و قدرتهای منطقهای تحقق مدل مطلوب اوباما در خروج را با چالشی بنیادین مواجه ساخته است.
به نظر دیدبان اگر اوباما با استفاده از نقاط مثبت کارنامهاش بتواند در 20 ماه آتی از عمر ریاست جمهوریاش، فردی دموکرات را به کاخ سفید بفرستد، احتمال اینکه این استراتژی در زمان رئیس جمهوری بعدی پیگیری شود، زیاد است. در صورت انتخاب یک جمهوریخواه به ریاست جمهوری آمریکا، زایش مجدد استراتژی Pivot To Asia نیاز به دوره جدیدی به همراه آغاز دهه سوم قرن بیست و یک میلادی احساس میشود./907/د101/ح
منبع: دیدبان