قرآن و عترت؛ پل ارتباطی انسان و خداوند
به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، قرآن کریم دو نحوه انزال دارد؛ اینکه خدای سبحان فرمود: ما قرآن را نازل میکنیم، یک؛ باران را نازل میکنیم، دو؛ این دو جور نزول و انزال و تنزیل است. یک وقت خداوند باران نازل میکند، آن به صورت تجافی است؛ یک وقت قرآن نازل میکند، به صورت تجلّی است. وقتی باران نازل میکند، این قطرات وقتی بالا هستند، پائین نیستند؛ وقتی پائین آمدند، دیگر بالا خبری از این قطرات یا ابر حامل قطرات نیست؛ این را میگویند انزال( انداختن). ولی قرآن را که خدای سبحان نازل کرده است؛ به زمین نینداخت، بلکه به زمین آویخت. مثل طناب مستحکمی که از بالا نازل میکنند به نحو آویختن، نه به نحو انداختن. آنجوری که باران فرستاد، آنجور قرآن نفرستاد! قرآن را آویخت، باران را انداخت. قرآن کریم باران را به عنوان انزال مطرح میکند، که این قطرات را در روی زمین گسترانده و غذای زمین و زمینی قرار داد؛ اینچنین نیست که اگر کسی با باران و با آب باران ارتباط داشت، الهی بشود!
ولی قرآن را روی زمین نینداخت، قرآن را روی زمین آویخت. یک طناب مستحکم گسستناپذیری است که از آن به عنوان ( عروه وُثقی ) یاد میشود؛ این یک طرفش به دست ذات أقدس إله است، یک طرفش به دست ما! اینکه در قرآن کریم و سخنان اهل بیت (علیهم السَّلام) آمده است که قرآن حبل متین است، طناب محکم است، این طناب را بگیرید؛ برای آن است که این طناب به یک جای محکم و بلندی بسته است، و گرنه طناب انداخته، مشکل خود را حل نمیکند. این طنابی که انداخته شد، در کنار مغازه طنابفروش انداخته است؛ چنگ زدن به آن چه مشکلی را حل میکند؟ اگر این طناب به یک سقف مستحکمی بسته باشد، کسی تمسّک کند؛ میتواند از چاه به جاه برسد، از طبیعت به فرا طبیعت بالا بیاید و از خطر برهد و به مقصد برسد. فرمود: این قرآن را ما نینداختیم، این قرآن را آویختیم؛ یک طرف این قرآن به دست ماست، طرف دیگرش به دست شماست.
این طناب آویخته، نه انداخته؛ این قرآن که حبل متین است، یک سرش عربی است، یک سرش علیّ حکیم است؛ نه عِبری است، نه عربی و نه فارسی! آنجا سخن از مفهوم نیست، چه رسد به لفظ! آنجا سخن از عِبری و عربی و فارسی نیست، آنجا سخن از کلمه و لفظ نیست؛ آنجا حقیقت صرف است و لا غیر! آنجا علیّ حکیم است، اینجا عربی مبین. فرمود: شما عربی مبین را بخوانید، یاد بگیرید: اِقرَاء وَ ارْقَ. هر اندازه که خواندید و یاد گرفتید و به دیگران منتقل کردید؛ بالا میآئید. خود این قرآن همراه و راهنمای شماست، مسیر خوبی است؛ کمکم می بینید روی این طناب رفتن برای شما سهل است، بگیرید و بالا بیائید: اِقرَاء وَ ارْقَ.
نزول تجلّیگونه ولایت اهل بیت(ع)، همسان قرآن کریم
اینکه وجود مبارک رسول گرامی فرمود: اِنّی تارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَینْ کِتابَاللهِ وَ عِترَتِی، از همین باب است. فرمود: دو وزنه وزین را که یکی قرآن و یکی عترت است، من از طرف خدای سبحان به عنوان میراث رسالت در اختیار شما قرار دادم؛ شما این دو وزنه وزین را محکم بگیرید تا بالا بیائید. عترت هم همین طور است، قرآن هم همین طور است. قرآن را آویختند، چه اینکه ولایت علی بن أبیطالب را هم آویختند، نه انداختند! از وجود مبارک رسول گرامی (ص) در ذیل آیات پایانی سوره مبارکه بقره، آمَنَ الرَّسُولْ بِمَا اُنزِلَ اِلَیهِ مِنْ رَبِّهِ وَ المُؤمِنون ، آمده است که من وقتی معراج رفتم، این آیات را بلاواسطه از ذات أقدس إله شنیدم و در همان جریان معراج مطرح است که من ولایت علی بن أبیطالب را جزء رهتوشه معراج میدانم. وقتی معراج رفتم، بلاواسطه آنجا که بین من و خدای من هیچ واسط و حاجبی نبود، ولایت علی بن أبیطالب (ع) را از همان جا گرفتم و در جریان غدیر به شما ابلاغ کردم.
نزول تجلّیگونه روح انسان، زمینه وصول و سیر او به لقای الهی
جان ما هم به شرح ایضاً. این روح ملکوتی که به ما دادند: وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی؛ او هم از سنخ آویختن طناب است، نه انداختن باران! خدا به ما روح داد، آنجوری که به رسول گرامی قرآن داد. خدا به ما روح داد، آنجوری که به علی (ع) ولایت داد؛ نه آنجوری که به مزرع و مرتع باران داد، برف داد، تگرگ داد، بارشهای آسمانی دیگر داد! به ما روح داد: وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی؛ آنجوری که قرآن را نازل کرد. یعنی آویخت و نه انداخت! لذا ما در این نماز و غیر نماز با همین طناب روحی میگوئیم: قُربَهً اِلَی الله. این وصول ما و سیر ما اگر صحیح و سالم باشد، ما را به لقای او میرساند.
به ما فرمودند: شما اگر این روحتان را طیّب و طاهر نگه بدارید، احساس میکنید که دارید بالا میآئید: اِلِیهِ یَصعَدُ الکَلِمُ الطَیِّبْ وَ العَمَلُ الصّالِحُ یَرفَعُه. شما با عقیده صائب و با عمل صالح این طناب درونتان را طاهر نگه بدارید، بالا میروید. اگر حرف طیّب داشتید، بالا میروید. عمل صالح داشتید، زمینه رفیع شدن شما را فراهم میکند. اینقدر بالا میروید تا اینکه برسید! یک بخشی از آیات، مربوط به بالا رفتن است: یَرفَعِ اللهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَ الَّذِینَ اُوتُوا العِلمَ دَرَجات. یک بخش مربوط به صعود است، صاعد شدن که بالاتر از رفیع شدن است: اِلِیهِ یَصعَدُ الکَلِمُ الطَّیِبْ وَ العَمَلُ الصّالِحُ یَرفَعُه. اگر رفعت را پشت سر گذاشتیم و اگرصاعد شدیم و کاملاً بالا رفتیم و عمل صالح باعث رفعت ما شد و عقیده طیّب مایه صعود ما؛ که صعود قائد است و عمل صالح سائق، آنگاه وارد منطقه نیل میشویم. نیل، وصول غیر از صعود است و غیر از رفعت.
«تقوا»، وسیله انسان برای نیل به تقرّب خدای سبحان
فرمود: حاجیانی که مکه مشرّف میشوند، جاهلی فکر نمیکنند، عالمانه و مسلمانانه فکر میکنند؛ آنها قربانی دارند. وقتی قربانی داشتند، از مال حلال و طیّب و طاهر قربانی تهیه کردهاند، در سرزمین منا بعد از آن مواقف مشخص که قربانیشان انجام گرفت: لَنْ یَنالَ اللهَ لُحُومُهُا وَ لا دِماؤُها وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقوی مِنکُم. در جاهلیت این قربانی رائج بود، منتها گوشت قربانی را به دیوار کعبه میآویختند که خدا بپذیرد، خون قربانی را به چهره دیوار کعبه میمالیدند که خدا قبول کند. اسلام آمد و گفت اینها کارهای جاهلی است، این خون آلوده است؛ دیوار کعبه را خونی نکنید، دیوار کعبه را گوشتی نکنید؛ گوشت به خدا نمیرسد، خون به خدا نمیرسد؛ شما تقوا داشته باشید، تقوای این عمل به خدا میرسد: لَنْ یَنالَ اللهَ لُحُومُهُا وَ لا دِماؤُها وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقوی مِنکُم. اگر با تقوا بودید، این قربانی که مایه تقرّب بنده به سوی خداست، ملکوتش که تقوا باشد به خدا میرسد؛ اینجا سخن از نیل است، نه صعود، چه رسد به رفعت! آن (رفعت) مرحله ابتدائی است، آن (صعود) مرحله میانی است، نوبت به مقام «نیل» میرسد، واصل می شوید. منتها وقتی تقوا نائل شد، متقّی هم واصل میشود؛ زیرا تقوا ملکه نفسانی متقّی است. اگر یک وصف نفسانی به جائی رسیده است، یقیناً موصوف همراه آن وصف به آن مقصد میرسد./997/د102/ی
منبع: روزنامه کیهان